۲۴ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۲:۵۲
کد خبر: ۷۸۳۹۷۰

جشن غدیر بدون ترس از موشک‌های صهیونی

جشن غدیر بدون ترس از موشک‌های صهیونی
ایستگاه انقلاب، روز غدیر؛ جایی که تفاوت‌ها رنگ می‌بازند و وطن، همه را به خود فرا می‌خواند. مردمی که نه از جنگ هراس دارند، نه از تهدید؛ فقط آمده‌اند تا نشان دهند هنوز ایستاده‌اند.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، در حالی که سایه حملات دشمن هنوز بر دل‌ها سنگینی می‌کرد، ملت ایران با عزمی راسخ و روحیه‌ای بی‌باک، خیلی زود از شوک اولیه خارج و آماده رجزخوانی در برابر دشمن شدند.

قطار خط کلاهدوز-ارم سبز مترو، مملو از اقشار مختلف جامعه است؛ از هر فکر و با هر نوع پوششی. گویی یک ندای درونی، همه را به یک مقصد فرا می‌خواند. سوال مشترک در واگن‌ها طنین‌انداز است:«به راهپیمایی می‌روید؟» و پاسخ، یک «بله» قاطع است. در میان هیاهوی جمعیت، زنی با نگرانی به هم‌قطار خود می‌گوید: «من در جایی بودم و اتفاقی متوجه شدم، حتی لباس مناسب و مشکی هم نپوشیده‌ام!»

زن دیگر با لبخندی آرام پاسخ می‌دهد: «اشکالی ندارد.» اما جمله بعدی زن اول، حقیقتی عمیق‌تر را آشکار می‌کند: «من اهل این تجمعات نیستم، اما وقتی اسرائیل به کشورمان حمله کرد، همان لحظه به خودم قول دادم در اولین راهپیمایی حضور پیدا کنم.» راستش را بخواهید، ظاهر او بدون این جملات، هرگز گمان همراهی‌اش با راهپیمایی بزرگ غدیر را در این شرایط پرمخاطره به ذهن نمی‌آورد.

صدای زنانه‌ای که می‌گوید« ایستگاه انقلاب»، مرا از ادامه فکر کردن باز می‌دارد. بسیاری از افراد در این ایستگاه پیاده شده‌اند و عده‌ای هم گفته‌اند که از ایستگاه آزادی به این سمت خواهند آمد.

از در خروجی مترو که بیرون می‌آییم، منظره‌ای شورانگیز پیش رویمان است؛ پرچم‌های سه‌رنگ کشورمان در کنار پرچم‌های حزب‌الله لبنان و فلسطین، در اهتزازند و جمعیتی بی‌شمار، بدون ترس و دلواپسی، در گرمای بعدازظهر خردادماه ایستاده‌اند. هنوز چند قدمی بیشتر وارد جمعیت نشده‌ایم که سینی شربت خنک به سویمان می‌آید. گلویی تازه می‌کنیم و با هر نفس تازه، هم‌صدا با مردم فریاد می‌زنیم«حیدر، حیدر!»

 

جشن غدیر بدون ترس از موشک‌های صهیونی

 

قلوپ آخر شربت خنک را قورت می‌دهم که نگاهم به سمت یک خانم میانسال و پسر جوانی می‌افتد که بعد می‌فهمیم مادر و پسر هستند؛ چیزی که باعث می‌شود سمتشان بروم، خالکوبی‌های روی گردن و دست پسر و شکل ظاهری مادر است. ابتدا از حرف زدن فرار می‌کنند، تا وقتی که بی‌مهابا می‌پرسیم چرا امروز آمده‌اند؛ پسر که اسمش را هم نمی‌دانیم، با لحن تندی می‌گوید: «نباید می‌آمدیم؟»

وقتی متوجه می‌شود گاردی نسبت به حضورش نداریم، ادامه می‌دهد:« اگر نیاییم همه چیز بدتر می‌شود؛ ما باید خودی نشان دهیم و در هر لحظه باید پشت هم باشیم.»

پرچم سه رنگ را در دستش جا به جا می‌کند و می‌گوید:« چیزی بیشتر از این که اینجا خاک ماست؟ حضور، وظیفه ماست.»

می‌پرسیم که اگر الان وسط مراسم موشک بخورد چه؟ و مادر با اطمینان قلبی می‌گوید:« ما از هیچ چیزی ترس نداریم. ما ایمانمان قوی است، پشتمان به حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) است. ما پیروز هستیم و پیروز خواهیم ماند.»

صلابت صحبت این مادر دلمان را گرم می‌کند به ادامه مسیر؛ مسیری که هر قدمش با نوای «حیدر» است و «ایران ذوالفقار علی» طی می‌شود.

در آن لحظه، میان موج جمعیت و همهمه شعارها، دریافتیم که غدیر امسال نه تنها یک جشن مذهبی، که تولدی دوباره برای «ما» است؛ «ما»یی که فراتر از هر تفاوت ظاهری و فکری، در سنگر میهن‌پرستی و ایمان، یگانه شده‌ایم.

ارسال نظرات