۱۸ آبان ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۲
کد خبر: ۷۹۷۰۸۱

این ۱۸ نفر؛ اتحاد بریتانیایی‌های ضدصهیونیست

این ۱۸ نفر؛ اتحاد بریتانیایی‌های ضدصهیونیست
لابی‌گری صهیونیستی در بریتانیا، چه با رهبری یهودیان و چه غیریهودیان، بیشتر به چشم‌انداز راهبردی آینده امپراتوری این کشور در خاورمیانه مربوط می‌شد تا به امور جامعه یهودیان بریتانیا؛ با این وجود باید رد پای تشکیل یک اتحاد قوی ۱۸ نفره از شخصیت‌های بانفود بریتانیایی را درست پس از انتشار اعلامیه بالفور، بررسی کرد.

اواخر قرن نوزدهم درست زمانی که فلسطین در آستانه دوره‌ای جدید قرار داشت، سروکله «صهیونیسم» پیدا شد. صهیونیسم پدیده‌ای خارجی و بیگانه بود که در قرن شانزدهم در قامت یک پروژه مسیحی انجیلی در اروپا مجال عرض اندام پیدا کرد. شمار قابل توجهی از مسیحیان پروتستان معتقد بودند که بازگشت یهودیان به «صهیون» تحقق وعده‌هایی است که خداوند در عهد عتیق به یهودیان داده است. این امر زمینه‌ساز ظهور دوم مسیح و آغازگر آخرالزمان خواهد بود.

آنها اولین کسانی بودند که یهودیان را نه پیروان یک دین، که اعضای یک ملت یا نژاد می‌دانستند. این عده به‌ویژه در ایالات متحده و بریتانیا فعال بودند و برخی‌شان مناصب بالایی داشتند.

«ایلان پاپه» (Ilan Pappe) مورخ اسرائیلی در کتاب «لابی‌گری برای صهیونیسم در دو سوی اقیانوس اطلس» نشان می‌دهد که چگونه بیش از یک قرن لابی‌گری توانست سیاستمداران بریتانیایی و آمریکایی را متقاعد کنند تا چشم بر نقض آشکار حقوق بین‌الملل از سوی این رژیم ببندند، کمک‌های نظامی بی‌سابقه‌ای به آن اعطا و حقوق فلسطینیان را انکار کنند.

پاپه با نگاه‌های انتقادی‌اش به‌ویژه درباره‌ «روز نکبت» و آوارگی فلسطینی‌ها شناخته می‌شود، سال‌ها در دانشگاه حیفا تدریس و سپس به‌دلیل فشارهای سیاسی به بریتانیا مهاجرت کرد. او اکنون استاد تاریخ در دانشگاه «اکستر» و مدیر «مرکز اروپایی مطالعات فلسطین» است.

ترجمه فصل اول و دوم کتاب پاپه را پیش از این برای نخستین بار در ایران منتشر کردیم.
بخش‌اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم از فصل سوم این کتاب با عنوان «مسیر منتهی به اعلامیه بالفور» پیش‌تر منتشر شد. بخش‌ششم در ادامه آمده است:

«ادوین مونتاگو» در انتخابات سال ۱۹۲۲ کرسی خود را در مجلس عوام از دست داد و به‌طور کامل از عرصه سیاست کناره گرفت. او دو سال بعد در ۱۵ نوامبر ۱۹۲۴، در حالی‌که مردی تلخ‌کام و شکست‌خورده بود، درگذشت. مونتاگو احتمالا از بیماری «سپسیس» (عفونت خونی) یا «آنسفالیت» (التهاب مغزی) که در آن زمان ناشناخته بود، رنج می‌برد.

طغیان در خانواده روتشیلد را «لیونل ناتان دو روتشیلد» آغاز کرد. لیونل، افسری با درجه سرگردی در ارتش بریتانیا، بانکدار و سیاست‌مداری محافظه‌کار بود که در سال ۱۹۱۷ به همراه چند نفر دیگر، «اتحادیه ضدصهیونیستی یهودیان بریتانیا» را تاسیس کرد. این اتحادیه درست پس از انتشار اعلامیه بالفور، در مخالفت با آن تشکیل شد و از اعضای آن می‌توان به «سر فیلیپ مگنوس» و ادوین مونتاگو اشاره کرد.

با اینکه اعضای اتحادیه تنها ۱۸ نفر بودند اما هر یک سیاست‌مداری بانفوذ به شمار می‌رفتند و تا زمان توقف فعالیت‌هایشان در سال ۱۹۲۹، مهم‌ترین نیروی مخالف لابی صهیونیستی بریتانیا بودند.

اتحادیه با مهاجرت انفرادی یهودیان به فلسطین عثمانی در صورتی که از آن‌ها استقبال می‌شد، مشکلی نداشت؛ اما قاطعانه با ورود یهودیان به آنجا به‌عنوان یک ملت، مخالفت می‌ورزید و از این‌که صهیونیسم باعث شود ملیت یهودیان انگلیسی زیر سؤال برود وحشت داشت.

اعضای اتحادیه، دیدگاه‌های خود را در روزنامه‌ای به نام «جویش گاردین» به سردبیری «لوری مگنوس» منتشر می‌کردند که به معادل ضدصهیونیستی روزنامه «جویش کرونیکل» تبدیل شد.

جویش کرونیکل، با اشتیاق از ایده‌های مارکسیستی و بلشویکی که بسیاری از مهاجران یهودی از روسیه با خود آورده بودند حمایت می‌کرد، در حالی‌که اتحادیه به‌شدت ضدکمونیست بود. علاوه بر این، اتحادیه درست مانند بسیاری از مقامات ارشد وزارت امور خارجه بریتانیا، به اشتباه صهیونیسم و «بلشویسم» را یکی می‌دانست. در وزارت امور خارجه، فرض قرابت ایدئولوژیک این امید را بوجود آورده بود که اعلامیه بالفور، راه را برای نفوذ در دولت بلشویکی جدید که در شرف حکومت بر روسیه بود، هموار می‌کند.

مخالفت با صهیونیسم و اتحاد آنگلوصهیونیستی، در نهادهای جامعه آنگلویهودی نیز دیده می‌شد. یکی از این نهادها «انجمن آنگلویهودی» (AJA) بود که در سال ۱۸۷۱ توسط «آبراهام بنیش»، سردبیر سابق جویش کرونیکل و «آلبرت لووی»، خاخام اصلاح‌طلب اهل لندن، تاسیس شد. این سازمان خود را وقف کمک به یهودیان قربانی یهودستیزی در سراسر جهان کرده بود و از همان ابتدا، نهادی معتبر در جامعه یهودی به شمار می‌رفت و در سال ۱۸۷۸ نیز با «هیات نمایندگان یهودیان بریتانیا»، یک «کمیته مشترک امور خارجی» تشکیل داد.

تا سال ۱۹۱۷، هم هیات نمایندگان و هم انجمن آنگلویهودی توسط یهودیان انگلیسی‌تباری اداره می‌شد که با پروژه صهیونیستی مخالف بودند. رئیس هیات نمایندگان، «دیوید لیندو الکساندر» بود و ریاست انجمن آنگلویهودی را «کلود مونتفیوری» بر عهده داشت. هرچند آن‌ها در مسائل مختلف اختلاف‌نظر داشتند اما در بیزاری از صهیونیسم و تعریف آن از یهودیت، هم‌نظر بودند.

این دشمنی باعث شد آن‌ها سعی کنند با نوشتن بیانه مشترکی که در ۱۷ مه ۱۹۱۷ آن را برای روزنامه «تایمز» فرستادند، از اعلامیه بالفور پیشی بگیرند. اما بیانیه با یک هفته تاخیر منتشر شد که احتمالا به دلیل همدردی سردبیر تایمز با صهیونیست‌ها بوده است. تاخیر در انتشار بیانیه اثرگذاری آن را کاهش داد چون وایزمن پیشاپیش در اعلامیه‌های عمومی، به حمایت قریب‌الوقوع دولت بریتانیا از تاسیس یک دولت یهودی در فلسطین اشاره کرده بود.

یکی از دلایل اصلی مخالفت چهره‌های برجسته آنگلویهودی با صهیونیسم این بود که آن‌ها خود را بریتانیایی می‌دانستند، نه یک ملیت جداگانه که صرفا در بریتانیا حضور دارد. یهودیان انگلیسی‌تبار، بر خلاف سایر نقاط اروپا هیچ خاطره‌ای از پوگروم‌ها نداشتند و تا سال ۱۸۹۰ به‌طور کامل از آزادی قانونی برخوردار بودند.

هرچند بریتانیا به مرکز لابی‌گری صهیونیستی تبدیل شد، اما ظهور و گسترش آن ارتباط چندانی با تجربه واقعی یهودستیزی در بریتانیا نداشت و همچنین به‌عنوان راه حلی برای پایان دادن به ظلم و ستم در این کشور تلقی نمی‌شد. لابی‌گری صهیونیستی در بریتانیا، چه با رهبری یهودیان و چه غیریهودیان، بیشتر به چشم‌انداز راهبردی آینده امپراتوری بریتانیا در خاورمیانه مربوط می‌شد تا به امور جامعه یهودیان بریتانیا.

بحث پرشور و همچنان ادامه‌دار تاریخ‌نگاران درباره میزان یهودستیزی در بریتانیای آن زمان نشان می‌دهد که صهیونیسم چقدر در آگاهی عمومی از یهودستیزی محلی مسئله‌ای حاشیه‌ای بود؛ حتی با اینکه وجود آن به‌ویژه بین سال‌های ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ قابل انکار نیست. بحث درباره یهودستیزی با «رسوایی مارکونی» و ماجرای «خرید نقره برای هند» آغاز شد.

ماجرای مارکونی مجموعه‌ای از اتهامات بود که ادعا می‌کرد یک شرکت مخابراتی معروف به‌صورت غیرقانونی و ناعادلانه در مناقصه اداره پست بریتانیا برای یک شبکه تلگراف، برنده شده است. رئیس پست «هربرت ساموئل» بود و گفته می‌شد او شرکتی متعلق به یهودیان را ترجیح داده که توسط «گادفری آیزاکس»، برادر «لرد ریدینگ» که در آن زمان دادستان کل بود، اداره می‌شد.

«دیوید لوید جورج» وزیر دارایی وقت و «لرد الکساندر مورای» رئیس حزب لیبرال در مجلس، از افرادی بودند که به عنوان همدستان احتمالی معرفی شدند. آن‌ها پیش از معامله، سهام شرکت را به قیمتی بسیار پایین خریده و پس از نهایی شدن قرارداد، از افزایش ارزش آن سود کلان بردند. هرچند یک کمیته پارلمانی بیشتر این اتهامات را رد کرد اما مطبوعات عامه‌پسند پای «ارتباط یهودی» را به میان آوردند.

همزمان با این ماجرا، رسوایی خرید نقره برای هند رخ داد. وزارت هند بریتانیا اقدام به خرید شمش نقره برای ضرب سکه‌های روپیه هندی کرد و نکته شگفت‌انگیز این بود که این خرید، برخلاف رویه معمول که از طریق بانک انگلستان انجام می‌شد، به یک بانک خصوصی سپرده شد. آن بانک خصوصی، بانک «ساموئل مونتاگو و شرکا» بود.

برخی اعضای خانواده مونتاگو هم در بانک و هم در وزارت هند سمت داشتند و این زمینه دیگری را برای پخش شایعات توطئه یهودیان فراهم می‌کرد. به یاد داشته باشید که هربرت ساموئل با خانواده مونتاگو نسبت خانوادگی داشت که به شایعات دامن می‌زد. ماجرا همینطور ادامه پیدا کرد و پای افراد بیشتری به میان کشیده شد که به نحوی با خانواده مونتاگو ارتباط خویشاوندی داشتند. بااین‌حال، تحقیقات رسمی دوباره نشان داد که بیشتر اتهامات بی‌اساس و نامعتبرند.

«آی ویتنس»، نشریه یهودستیز پیشروی کشور که بعدها نامش به «نیو ویتنس» تغییر یافت، رهبری حملات رسانه‌ای به ماجرای رسوایی را برعهده داشت. در نهایت، هر دو رسوایی بیش از آن‌که با یهودیان مرتبط باشند ریشه در فساد ذاتی نظام سرمایه‌داری لیبرال بریتانیای آن دوران داشتند.

جدای از هر چیزی که تاریخ‌نگاران درباره یهودستیزی در زمان صدور اعلامیه بالفور می‌گویند، واضح است که این امر به هیچ وجه به افزایش حمایت از صهیونیسم منجر نشد.

هیچ‌یک از افرادی که نامشان در این رسوایی‌ها مطرح شد، احساس درماندگی یا ناتوانی در برابر بحران نکردند و حتی توانستند پس از افشای رسوایی‌ها نیز در مناصب دولتی خود باقی بمانند. بریتانیا چه در آن زمان و چه بعدها، کشوری امن برای یهودیان فقیر منطقه «ایست‌اند» لندن و یهودیان ثروتمند ساکن «وست‌اند» بود.

نبود یهودستیزی گسترده و وجود کارزارهای پر سر و صدای ضدصهیونیستی، هیچ‌یک دولت بریتانیا را از حمایت صهیونیسم باز نداشت. در واقع، دولت بریتانیا خود را در این کارزارها درگیر کرد تا حمایت جامعه آنگلویهودی و جوامع یهودی سراسر جهان را جلب کند.

در آستانه صدور اعلامیه بالفور، دولت بریتانیا و جنبش صهیونیستی برای تبلیغ اتحاد جدید خود در میان یهودیان جهان، دست به همکاری زدند تا پس از صدور اعلامیه، حمایت گسترده‌ای را نتیجه دهد. این همکاری نهادی بین دولت بریتانیا و صهیونیسم، از جهات بسیاری به‌اندازه خود اعلامیه بالفور اهمیت داشت.

ارسال نظرات