حجتالاسلام ابراهیمیپور:
برخی اصحاب علوم اجتماعی در فهم کنش انسانی غافل هستند
معاون پژوهش مؤسسه امام خمینی(ره) گفت: تقسیمبندی ششگانه رفتارهای انسانی، از اختیاری تا عادتی و ملکات؛ نشان میدهد عقلانیت اجتماعی در نسبت با عاطفه و فشار بیرونی چگونه تغییر میکند و چه پیامدی برای آینده دارد.
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، حجتالاسلام قاسم ابراهیمیپور، معاون پژوهش مؤسسه امام خمینی(ره) طی گفتوگویی گفت: گاهی اصحاب علوم اجتماعی از یک نکته ساده غافل میشوند و آن اینکه در سنت فکری خود، مدلی از فهم کنش انسانی داریم که میتواند هم عمق نظری بیشتری ارائه کند و هم توان تحلیلی عملیاتیتر از بسیاری از الگوهای مرسوم غربی داشته باشد. نمونه روشن این ظرفیت را در شرح و بسط دیدگاههای اجتماعی علامه طباطبایی(ره) میتوان مشاهده کرد.
وی افزود: یک تقسیمبندی ششگانه از رفتارهای انسانی که تحلیلهای رایج، حتی مدل کنش اجتماعی ماکس وبر، را از حیث دقت و لایهبندی به چالش میکشد. علامه از تقسیمبندی حکمت به نظری و عملی آغاز میکند، اما آنجا که موضوع «حکمت عملی» را وابسته به اراده و آگاهی انسان میداند، افقی تازه برای علوم اجتماعی اسلامی میگشاید. نگاهی به کنش نه صرفاً با تبیین علّی، بلکه با تفسیر کنش در نسبت با قصد، اراده، معرفت و شرایط.
عضو هیئتعلمی مؤسسه امام خمینی(ره) گفت: نتیجه این نگاه، تیپبندی ششگانه از رفتارهای انسانی است: اختیاری، یعنی تصمیمهای آگاهانه پس از سنجش و کشمکش درونی که ریشهدار در اعتباریات و قواعد جا افتاده اجتماعیاند؛ اکراهی، یعنی اعمال برخلاف میل شخص و تحت تأثیر فشار اجتماعی بیرونی؛ اضطراری، یعنی رفتار ناشی از محدودیت امکانات و شرایط (مثل حجابی که بهخاطر سرما و نه الزام قانونی انتخاب شده باشد)؛ عاطفی، یعنی کنش برآمده از هیجانات لحظهای؛ عادتی، یعنی رفتار شکلگرفته از تکرار و جامعهپذیری؛ و در نهایت کنش برآمده از ملکات، یعنی اموری که ملکه شده و به گوهر نفس پیوسته و حتی پس از مرگ نیز از انسان جدا نمیشوند.
وی ادامه داد: سه رفتار اول از رفتارهای بالا مبتنی بر اندیشه است یعنی کنشگر در مورد انجام آن تأمل میکند و تصمیم میگیرد اما سه رفتار دسته دوم ناشی از اندیشه نیست و بدون تأمل انجام میشود. بدیهی است ما در مورد همه رفتارهای خود قادر به تفکر و تصمیمگیری نیستیم و مطابق هنجارهای فرهنگی که در آن رشد یافتهایم دست به رفتار میزنیم.
معاون پژوهش مؤسسه امام خمینی(ره) تصریح کرد: رفتارهای عاطفی تحت عنوان رفتار جمعی در جامعهشناسی بحث مهمی است که به رفتارهای خودانگیخته و غیرقابل پیش بینی اطلاق میشود و مواجهه با آن نیازمند ظرافت بسیاری است. هنگامی که گروهی از مردم به دلیل ترس از یک اتفاق یا شایعه، یا تحریک عشق، نفرت، خشم یا اموری از این دست دور هم جمع میشوند و احساسات آنها در آن جمع شعلهور میشود دست به کارهایی میزنند که ناشی از فکر و اندیشه نیست و اندکی بعد ممکن است نسبت به آن احساس پشیمانی داشته باشند. در این مورد با فهم عمیق این دسته از کنشها میتوان برنامهریزی مناسبی برای مواجهه با آن داشت و از تشدید هیجانات خودداری کرد.
عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی(ره) ادامه داد: این جدولبندی فقط یک دستهبندی نظری نیست؛ بلکه با آن میتوان سطح عقلانیت حاکم بر جامعه را مورد مطالعه قرار داد به این معنا که هرچه رفتارهای ناشی از عواطف بیشتر باشد جامعه از عقلانیت کمتری برخوردار است البته عواطف در برخی موارد ناشی از عقلانیت و موتور متحرکه کنش است که در این صورت وضع متفاوتی خواهد داشت. همچنین بر این اساس میتوان به پیشبینی رفتار اجتماعی پرداخت. مثلاً هر چه سهم رفتار اکراهی و اضطراری در یک پدیده (مثلا حجاب) بیشتر باشد، امکان تغییر آن به دلیل رفع فشار بیرونی یا تغییر شرایط و اقتضائات در آینده بالاتر است، و برعکس، اگر پدیدهای به سطح ملکه یا عادت تثبیتشده برسد، تغییرش دشوار و پرهزینه خواهد بود. در این مورد نیز برخی از عادات ریشه در عقلانیت داشته و مطلوب است و صرف عادتی بودن به معنی غیرعقلانی بودن نیست.
استاد حوزه علمیه قم ابراز کرد: نکته دیگر این که انواع ششگانه رفتاری فوق در تبیین انتقال الگوهای هنجاری به نسل بعد مؤثر است. برای اقناع نسلهای بعد تنها آموزش و جامعهپذیری افراد کفایت نمیکند بلکه باید عقلانیت در پس هنجارها نیز از این انتقال پشتیبانی کند؛ بنابراین رفتارهای ناشی از عادت در انتقال به نسل بعدی با مشکلات بیشتری مواجه میشوند.
حجت الاسلام ابراهیمی پور در پایان گفت: این نگاه، نقدی مستقیم به تصویر تکلایهای عقلانیت در نظریههای مدرن است؛ جایی که افزایش سهم کنشهای هیجانی و عادتی را باید علامت افول عقلانیت اجتماعی دانست. اگر وبر با تمایز میان کنش عقلانی معطوف به هدف و ارزش و کنش عاطفی یا سنتی، بستر تحلیل رفتاری را فراهم کرد، علامه طباطبایی با افزودن لایههای «اکراه»، «اضطرار» و «عادت» عملاً نقشه دقیقتری ترسیم میکند که قابلیت کاربست تفسیری متناسب با ویژگیهای فرهنگی و دینی در جامعه ایرانی-اسلامی دارد. اینجاست که پرسش جدی مطرح میشود که آیا ادامه تقلید از مدلهای وارداتی که خودشان به نقد درونی کشیده شدهاند، به معنای چشمپوشی از همین ظرفیتهای بومی نیست؟ و شاید همینجا جرقه یک دعوای فکری جدید زده شود، که علوم اجتماعی اسلامی نه یک شعار، که یک امکان واقعی و فلسفی برای بازتعریف میدان تحلیل اجتماعی است.
ارسال نظرات