خطر منطقهای؛ ایران یا اسرائیل؟!
شش ماه پیش از طرف انجمن دانشجویان اتحادیه آکسفوردoxford-Union، یکی از دانشجویان دوره دکتری برایم پیام فرستاد که آیا میتوانم در مناظره اتحادیه درباره ایران و اسرائیل شرکت کنم؟ گفتند میهمانان در دو گروه و جهت خواهند بود. طرفداران این موضوع یا سوژه که اسرائیل خطر منطقهای است. در نقطه مقابل کسانی که باور دارند ایران خطر منطقهای است. پیشینه بحث آزاد و یا مناظرههای اتحادیه آکسفورد را بررسی کردم. دیدم تا کنون دو بار جان بولتون (یک بار در سال ۲۰۱۹ به عنوان مشاورامنیت ملی ترامپ، در دوران ماه عسلش با ترامپ!) رضا پهلوی، دکتر علی انصاری، نرگس محمدی و رعنا رحیمپور در نشست اتحادیه شرکت کردهاند. قدر مشترک سخنان افراد مزبور ضدیت با نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است. همگی در پرده پندار ماندهاند و گفتهاند نظام جمهوری اسلامی در آستانه سقوط است. از دید من مواضعشان نه تنها ضد جمهوری اسلامی بلکه ضد ایران هم بوده است. چون به روایت داریوش همایون در این زمانه که یگانگی سرزمینی ایران و وحدت ملی ایرانیان به عنوان یک ملت و کشور در معرض تهدید است، مهمترین مدافع ایران نظام جمهوری اسلامی ایران است. از این رو داریوش همایون در زمان سیطرهجویی آمریکا و اشغال افغانستان و عراق گفته بود: «فعلاً دموکراسی و آزادی مسأله و پروژه او نیست. حفظ ایران مسأله و اولویت اصلی اوست. ما ملت ایران در این نقطه از جهان شش هزار سال است با هم زندگی کردهایم. اکنون این موجودیت در معرض تهدید است.»
در نقطه مقابل داریوش همایون، رضا پهلوی است که مسألهاش به قدرت رسیدن به هر وسیله و با هر پشتوانه و به هر شکل و شمایلی است. برایش حفظ وحدت سرزمینی و ملی ایران اهمیتی ندارد. چنان که در قول و قرار با نتانیاهو به تجزیه ایران با پوشش «ایران فدرال» رضایت داده است. پذیرفته که شاه ایران مرکزی باشد! البته این هم خیال پنبه دانه است. تا آینده ایران هم چیزی مشابه یوگسلاوی تکه پاره شده امروزی شود. مدتی پیش با صراحت تماشایی اقرار کرد که در ۶۵ سالگی «کند ذهن» شده است. پذیرفت که قبلاً ذهنش «کند» بوده و حالا در این موقعیت سنی «کندتر» شده است. بدیهی است اگر «کندتر ذهن» نبود به نتانیاهو متمسک نمیشد که به ایران حمله کند.
به نظرم رسید در بحث شرکت کنم. فرصت را غنیمت بشمرم و در مناظره که لزوماً نسبت به تک گویی جذابیت و حساسیت و تأثیر بیشتری دارد، حرفهایم را بزنم و بالتبع از نظام جمهوری اسلامی دفاع کنم. اطلاع دادم که موافقم و دعوتنامه رسمی برای شرکت در نشست آکسفورد یونیون با امضای پرزیدنت موسی هَراج در روز ۱۴ خرداد ماه (۴ ژوئن) به دستم رسید. گفتم هر وقت سخنرانان در هر دو جهت مشخص شدند، اسامی را برایم بفرستند تا درباره مواضع و پیشینه سخنرانان جستوجو و مطالعه کنم. مقالات و یا کتابها و نیز حضورشان را در فضای مجازی پیگیری کنم. در مناظره میبایست جزئیات مواضع طرف مقابل را شناخت و با اشراف در مناظره شرکت کرد.
هر دو گروهی که میبایست در مناظره در برابر هم قرار بگیریم، مشخص شد؛ هر گروه شش نفر. گروهی که باور دارند اسرائیل خطر و تهدید منطقهای است (و بالعکس، یعنی چنین باوری ندارند). در هر گروه هم دو نفر از دانشجویان آکسفورد که از اعضای اتحادیه بودند، صحبت کردند. در گروه ما قرار بود چهار نفر، به غیر از دانشجویان در مناظره شرکت کنیم:
۱- محمد اشتیه (متولد ۱۹۵۸)، نخست وزیر سابق فلسطین. اشتیه از سال ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۴ نخستوزیر فلسطین بوده است. اقتصاددان و تحصیلکرده دانشگاه «ساسکس» انگلستان است. مثل همه رهبران فلسطینی سخنور و توانا بود.
۲- نورمان فینکلشتین (متولد ۱۹۵۳) تاریخدان و پژوهشگر ممتاز یهودی- امریکایی است. دانشگاه پرینستون درس خوانده است. فینکلشتین امروزه یکی از پرآوازهترین و رساترین صداها در جهان علیه صهیونیسم و نسلکشی فلسطینیها از سوی اخلاقیترین ارتش جهان و تنها دموکراسی خاورمیانه است! فینکلشتین یهودی است و خانوادهاش از قربانیان هولوکاست بودهاند. این ویژگی به او اعتباری ویژه در طرح نظریات ضدصهیونیستیاش بخشیده است. کتابهای او در جهان جزو پرفروشترین کتابهاست. در تظاهرات حمایت از فلسطین در شنبههای لندن نیز جوانان کتابهای او را در چادرها یا خیمهها عرضه میکنند. متأسفانه ایشان امکان حضور پیدا نکرد.
۳- رانیا خالق (متولد ۱۹۸۶) روزنامهنگار و مجری برنامه تلویزیونی لبنانی- آمریکایی است. خانواده رانیا خالق از طایفه دروزیهای لبنان هستند. در آمریکا متولد شده و همان جا درس خوانده است. رانیا خالق در سال ۲۰۱۴ کتابی تحت عنوان «پیام» منتشر کرد. این کتاب در نقد صهیونیسم و اسرائیل است.
۴- بنده!
از جمع چهار نفره ما، نورمان فینکلشتین و رانیا خالق موفق به شرکت در مناظره نشدند. از غیبت فینکلشتین دریغ خوردم. یکی از انگیزههای شرکت و حضورم در مناظره آشنایی نزدیک با ایشان بود. گاهی برخی متفکران تجسم انصاف و شرافتند. فینکلشتین از همین زمره است.
گروه حامیان اسرائیل:
۱- سر مالکولم ریفکند ( متولد ۱۹۴۶). ایشان در دولتهای مارگارت تاچر و جان میجر وزیر خارجه بودهاند. در مناظره شرکت نکردند. دوستان اتحادیه به من گفتند ایشان گفته است به دلیل حمله اسرائیل به قطر دیگر زمینه و ظرفیتی برای دفاع از اسرائیل باقی نمانده است. با توجه به یهودی بودن ریفکند، این موضع قابل توجه است.
۲- سر دومینیک چیلکوت (متولد ۱۹۵۹) سفیر سابق انگلستان در ترکیه و ایرلند بوده است. تازه به ایران آمده بود. به مصداق «قدم نامبارک چیلکود، چو به دریا نهاد بر شد دود!» روابط انگلستان و ایران قطع شد و سفارت چیلکوت چند ماهی به طول نینجامید. فعلاً سوراخ دعا را در جهان معاصر خوب پیدا کرده است و گرم تجارت در منطقه است. سخنرانیاش هم حتماً خوشایند صهیونیستها خواهد بود.
۳- هیلال نیوئر (متولد ۱۹۷۰) وکیل صهیونیست کانادایی- سوئیسی از ستارهها و سلبریتیهای تبلیغات صهیونیسم است. روزنامه «معاریو» او را به عنوان یکی از ۱۰۰ صهیونیست اثرگذار جهان معرفی کرد و روزنامه «هاآرتص» به عنوان یکی از ۵۰ تا. مطالبش همان حرفهای معروف بود که ایران خطر منطقهای است و اسرائیل طرفدار صلح و آرامش و امنیت است.
در واقع مناظره دو به دو شده بود. بدیهی بود که در فرصت ۱۰ تا ۱۲ دقیقه که زنگ پایان وقت به صدا درمیآمد، میبایست بحث کاملاً سنجیده و دقیق تنظیم شود. نکته با اهمیت، رأیگیری اعضای اتحادیه پس از مناظره بوده و هست. در مناظره ما با طرفداران اسرائیل، رأی طرف ما با اکثریت قاطع ۲۶۵ نسبت به ۱۱۳ پیروز شد. جوانان دانشجوی عضو اتحادیه و مسئولان اتحادیه و «افسرها» (به قول خودشان)، اکثراً از نتیجه خرسند به نظر میرسیدند.
محمد اشتیه به خوبی توانست مظلومیت فلسطینیها و مردم غزه را تبیین کند. به شهیدان کرانه غربی اشاره کرد. گفت کرانه غربی که دیگر غزه نیست، دولت خودگردان که حماس نیست، اما اسرائیل برای کشتن فلسطینیها هیچ مرزی نمیشناسد و برای توسعهطلبی سرزمینی و اشغال سرزمین دیگران هیچ مانعی را بر سر راه خود نمیداند.
موقع سخنرانیام، خوشبختانه جلسه گرم شده بود و نشانی از خستگی دیده نمیشد. سخنرانیام را با یک قصه شروع کردم. قصه را از مرحوم «لرد جاناتان ساکس» رهبر دانشمند یهودیان انگلیس شنیده بودم. به مقتضای بحث، تغییراتی در قصه دادم. میتوان گفت ایده قصه در حقیقت از مولانا جلال الدین بلخی است:
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان.
و اما قصه!
«فردی که اندک شباهتی به ترامپ واقعی داشت، در «مانهاتن» (نیویورک)، در خیابان «مدیسون»، به یک رستوران ایرانی رفته بود. تا توی صندلیاش افتاد، خودش را باد زد. فریاد زد: «اینجا خیلی گرمه، زود تهویه را روشن کنید.»
پیشخدمت اطاعت کرد. پنج دقیقه بعد فریاد زد «الان خیلی سرده، زود خاموش کنید. کردند.» سه بار تکرار شد. پیشخدمت آرام و متبسم بود. عموی ممدانی که مشتری رستوران بود، از پیشخدمت پرسید «راز این آرامش تو و فریاد مشتری چیست؟ هوا هم که مناسبه و ثابت؟» گفت «راستش ما توی این رستوران تهویه نداریم، این گرما و سرما در درون مشتری است.»
نمونههای متعددی میتوان برشمرد که جنگی علیه کشوری بر اساس خیال و توهم آغاز شده است. ناپلئون در سال ۱۸۱۲ به روسیه لشکر کشید. 600 هزار نفر سپاه او بود. مسکو را تصرف کرد، اما ناگزیر از بازگشت بود. الکساندر اول و روسیه تسلیم نشدند. نزدیک به نیم میلیون نفر از سپاه ناپلئون کشته و اسیر و مفقود شدند. لئون تولستوی در فصل آخر کتاب سوم «جنگ و صلح» نوشته است «کتابهای تشریفات مراقبت از اسبها در ارتش ناپلئون ۳۰ جلد ضخیم بود (که) چگونه اسبها را آرایش کنند، چگونه اسبها را قشو کنند، چه نوع شیرینی به اسبها بدهند، اما پیشبینی نکرده بودند که وقتی از شدت گرسنگی ناگزیر میشوند اسبهای نیمه جان و گرسنه را که توان راه رفتن ندارند، سر ببرند، چگونه این کار را انجام دهند!»
نمونه دوم: جنگ عراق علیه ایران است. برای اولین بار در تاریخ معاصر بعد از جنگ جهانی دوم، ناتو و ورشو همپیمان شدند. آمریکا و شوروی و همه اروپا از صدام حمایت کردند. گمان میکردند ایران تسلیم و سرزمین و ملت ایران تجزیه میشود. «تونی بلر» این موضوع را به صراحت در کتاب خاطراتش بیان کرده است؛ از «اقدام تاکتیکی» که به «اشتباه استراتژیک» تبدیل شد. نوشته است: «ما و آمریکا در سال ۱۹۸۰ به عنوان اقدام تاکتیکی صدام را در برابر ایران و مجاهدان افغانی را در برابر شوروی تجهیز کردیم، حمایت کردیم. میخواستیم ایران از یک سو و شوروی را از سوی دیگر متوقف و خنثی کنیم. این اقدام یک حرکت تاکتیکی بود، اما به اشتباه فاحش استراتژیک انجامید!»(۱)
نکته بسیار پراهمیتی که از «تونی بلر» درباره اقدام تاکتیکی و پیامدهای نسنجیده تاکتیک به عنوان بحران و فاجعه استراتژیک نقل کردم، روایت دیگری هم دارد که به عنوان تکمیلکننده بیان میکنم. در سال ۱۳۸۹ دعوت شدم تا در اجلاس ابوظبی شرکت کنم. دوستم مرحوم «محمد بن عیسی» وزیر خارجه سابق و نیز وزیر سابق فرهنگ مراکش که از جمله مشاوران نشست ابوظبی بود به من زنگ زد. گفت «در این نشست پنلی هست با حضور تونی بلر نخستوزیر سابق انگلستان، «جیمز جونز» رئیس سابق ستاد ارتش آمریکا و «یوشکا فیشر» وزیر خارجه سابق آلمان و پنل را «دیوید میلیبند» وزیر خارجه سابق انگلستان اداره میکند. شما هم در این پنل شرکت کنید.» محمد بن عیسی توصیه کرد این اجلاس مهم است و این پنل مهمترین پنل! مدیریت اجرای نشست ابوظبی با «چتم هاوس» و مجری خانم «لیز دوست» گزارشگر کانادایی تلویزیون بیبیسی جهانی بود! آنچه خوبان همه دارند این اجلاس با هم داشت.
اجلاس بسته بود. بسیاری از شخصیتهای سیاسی و نظامی و امنیتی شرکت کرده بودند. برخی را مانند «یاسر عبد ربه» وزیر فرهنگ فلسطین یا «شاشی تارر» معاون سابق «خاویر پرز دکویار» دبیرکل سابق سازمان ملل و بعد وزیر کشور هند میشناختم. در پنل در کنار ژنرال جیمز جونز (با ژنرال دیوید جونز اشتباه نشود) نشسته بودم. گفتم: «واقعاً لازم بود شما در کارناوال مجاهدین خلق شرکت کنید و علیه نظام جمهوری اسلامی سخنرانی!؟» بهت زده شد. شاید اصلاً تصور چنین پرسشی را نداشت. گفت: «بدون تعارف برایتان بگویم؛ من برای یک سخنرانی ۸-۷ دقیقهای ۵۰ هزار دلار گرفتم. با این پول با همسرم سالی چند تا سفر میرویم!» سازمان مجاهدین از این گونه مبالغ به «جان بولتون» و «پمپئو» وزیر خارجه سابق ترامپ و برخی سناتورهای آمریکایی و دیگر ژنرالها پرداخته و میپردازد.
در ۱۱ ژانویه سال ۲۰۲۵ جیمز جونز در کارناوال پاریس مجاهدین خلق گفت «نظام جمهوری اسلامی در آستانه فروپاشی است»؛ همین چند ماه پیش که برای مدتی شازده پهلوی و سلطنتطلبان ناکام به عنوان جایگزین جمهوری اسلامی برایشان بساط چیده بودند. ژنرال جیمز جونز از راه رسید و اعلام کرد: «جایگزین جمهوری اسلامی سازمان مجاهدین است.» پیدا بود هزینه سفر، مثل همیشه تر و تازه رسیده و میرسد. وقتی در پنل نشست ابوظبی به پایان نظام جمهوری اسلامی اشاره کرد، گفتم «قبل از شما تونی بلر و «جرج بوش» کوچک همین نظر را داشتند. به همین خاطر تونی بلر از حمایت آمریکا و انگلستان از صدام به عنوان یک اقدام تاکتیکی نام برده است، منتها تونی بلر اعتراف میکند که اقدام تاکتیکی به فاجعه استراتژیک انجامید، حالا شما میخواهید همان اشتباه را که به تراژدی انجامید به عنوان یک کمدی تکرار کنید!؟» تونی بلر تعجب کرد که کجا چنین حرفی را زده است؟ کتاب خاطراتش توی کیفم بود. مثل جعبه مارگیری! کتاب را از توی کیف در آوردم. نشانه گذاشته بودم، هایلایت کرده بودم. از روی کتاب خواندم. گفتم میتوانم کتاب را به شما هدیه بدهم!