۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۵
کد خبر: ۸۶۶۱۴
بازخوانی پرونده تحول در حوزه (2)؛

حجت الاسلام میرباقری: حوزه در عرصه تبلیغ باید نبض نیازهای آینده را در دست داشته باشد

خبرگزاری رسا ـ رییس فرهنگستان علوم اسلامی در رابطه با تحول در حوزه علمیه معتقد است: در عرصه آموزش باید از شیوه حفظ مطالب به شیوه فهم مطالب و حتی شیوه فهم مبانی مطالب تغییر روش دهیم به عنوان مثال به جای فقه آموختن و حفظ کردن، فهم فقه و فهم مبانی فقه جایگزین شود.
حجت الاسلام ميرباقري


خبرگزاری رسا، حجت الاسلام سیدمهدی میرباقری، رییس فرهنگستان علوم اسلامی در مقاله «مدیریت تحول در حوزه‌ها» به بررسی ابعاد مختلف تحول پرداخته است.

نخبگان به خصوص خواص از دیر باز به تحول در حوزه توجه داشته اند ، یک تحول جدی در راه است که اگر آماده برخورد فعال با آن نشویم یا منفعل خواهیم شد و یا منزوی و خوشبختانه رهبر معظم انقلاب با درایت کامل در سالهای اخیر این موضوع را در مورد حوزه و دانشگاه فرموده‌اند که تحول امری ضروری است البته این تحول به معنی هرج و مرج نیست. تحول در مقابل ثبات نیست بلکه در مقابل رکود است، بنابراین با رکود باید مبارزه کرد البته تحولی که به هرج و مرج ختم نشود،‌ به تعبیر ما ثبات درجهت‌گیری محفوظ بماند و محتوا دستخوش تحول شود. این هم در حوزه باید اتفاق بیفتد و هم در دانشگاه، این تحول مبتنی بر تکاملی که در فلسفه تاریخ باید اتفاق بیفتد، نهایتا در عقلانیت جامعه منعکس می‌گردد، چه در عقلانیت علمی و چه در عقلانیت دینی جامعه، که طبیعتا نیاز به مدیریت دارد تا از انفعال و تحجر نجات پیدا کند.

این تحولی که در حوزه باید محقق شود بی ارتباط با شرایط بیرونی نیست یعنی هرگاه ما می‌خواهیم برنامه‌ریزی کنیم و در محتوا و برنامه و سازمان یک مجموعه تغییر ایجاد کنیم، حتما باید عوامل برون زا مورد مطالعه قرار بگیرند و نسبت بین تحول درونی و بیرونی بررسی گردد، تحول بیرونی در صده‌های اخیر پیدایش پدیده تجدد بوده است که از غرب فرهنگی شروع شده‌است و به سمت شرق آمده ‌است و شرق را تحت تأثیر خود قرار داده‌است، الان در پیرامون هر چه دیده می‌شود مظاهر تمدن غرب بعد از رنسانس است، این تحول مفاهیم و طبقات مرجع جدیدی ایجاد کرده‌ و حوزه های دینی را با چالش روبرو کرده است، به گونه‌ای که در یک برهه ، تمدن جدید به دنبال حذف دین به عنوان عامل تأثیر گذار در فرایندهای اجتماعی بوده است طبیعتا قصد حذف نهادهای دینی را داشته‌است و این اختصاص به ایران نداشته و در ترکیه و دیگر کشورها نیز اینگونه بوده است، وقتی مدیریت تحول به سمت مدرنیزاسیون کشورها پیش رفته قاعدتا این امر اتفاق افتاده است، حتی در غرب هم این اتفاق افتاده است، تلاش جدی برای منزوی کردن کلیسا و حتی منفعل کردن او وجود داشته است، در این برهه مسئولیت حوزه‌ها دفاع از اسلام در سطح التزام بوده‌است یعنی از عقائد اسلامی در سطح جامعه دفاع کنند که این وظیفه را به خوبی انجام داده‌است.

تحول مهم وشگرفی که در عصرما اتفاق افتاده است وجهان را تحت تأثیر خود قرار داده، نقطه شروع آن از ایران و انقلاب اسلامی است و دامنه آن به بین‌الملل اسلامی و سپس به جامعه جهانی کشیده شده است. این تحول یک جنبش معنوی بر علیه جریان تجدد است که به خاطر ظرفیت تاریخی که داشته‌ به سرعت از مرزهای جغرافیای فرهنگی ما عبور کرده‌ و به کل دنیای اسلام و سپس به کل جهان تسری پیدا کرده‌است، بیداری اسلامی و گرایش به معنویت و احیای معنویت خواهی حادثه جدیدی است که در جهان اتفاق افتاده‌است و ما حتما باید این حادثه را در تحول حوزه منظور نظر قرار دهیم و با این شرایط تحول در حوزه مدیریت شود ، یعنی از یک سو جریان تجدد به دنبال جهانی سازی فرهنگ غرب است و از سوی دیگر خیزشی به سمت ایجاد تمدن جهانی بر محور ارزشهای اسلامی به وجود آمده است، در واقع از یک سو در مقیاس داخلی با انقلابی روبرو هستیم که جایگاه دین را در عرصه حیات اجتماعی ارتقاء داده است که دین نقش فعال در فرایندسازی اجتماعی داشته باشد ، بعد از آنکه دین از حوزه مدیریت اجتماعی منزوی شده ‌بود و از سوی دیگر در مقیاس دنیای اسلام و جهان، بیداری معنوی، خیزش‌های اسلامی و گرایش مجدد به معنویت‌خواهی پدید آمده‌است. و درجبهه مقابل تمدن مادی غرب است. این دو جریان در دو جبهه متقابل ظهور و بروز پیدا کرده‌است.

در جهت ایجاد تمدن معنوی، حوزه‌های علمی شیعی اصلی‌ترین کانون مدیریت این تحول معنوی در جهان هستند، بنابراین سطح مسئولیت و مطالبات از حوزه‌ها و نیازهایی که متوجه حوزه‌ها می‌باشد، در عرصه پژوهش و آموزش و تبلیغ کاملا تغییر کرده‌است و این مطالبات در مقیاس ملی و جهانی با دهه‌های گذشته پیش از انقلاب متفاوت است، امروزه پاسخگویی به شبهات اعتقادی کافی نیست این یک نیاز ثابتی است که همواره در حوزه‌ها مطرح بوده است، آنچه امروزه از ما مطالبه می‌شود ارائه شیوه‌های جدید برای زندگی بشر در مقابل مدلها و الگوهای غربی اداره زندگی بشر است و اکنون حوزه‌ها مواجه با چنین پرسش هایی هستند، حتی در بیرون از ایران هم تنها از اعتقادات التزامی صرفا سؤال نمی‌شود بلکه به عنوان مثال کشورهای دیگر از ما درخواست نظام قضایی اسلامی می‌کنند تا در کشور خودشان جایگزین نظام قضایی غرب کنند، در داخل کشور هم حتی از نظام اقتصاد اسلامی سؤال می‌شود و یا اینکه سؤال می شود نظام سیاسی اسلام در مقابل نظامهای دمکراتیک و لیبرال دمکراسی چیست ؟ در حوزه فرهنگ نیز مهندسی فرهنگ یا مهندسی فرهنگی جامعه مبتنی بر دین چیست ؟ بنابراین نوع سؤالاتی که با آنها در حوزه اخلاق، اعتقادات و فقه مواجه هستیم کاملا متفاوت با گذشته است واین بخاطر خیزشی است که در جهان بعد از انقلاب اسلامی اتفاق افتاده‌است.


در این چالشی که بین دنیای غرب و تمدن اسلامی بطور جدی در جهان اتفاق افتاده است، سه رویکرد و گرایش وجود دارد: یک دسته معتقد هستند که جریان تجدد، جریان اساسی جهت تأمین سعادت دنیای انسان است که براین اساس باید جامعه را مدرنیزه کرد و قرائت دینی جامعه را به نفع تجدد تغییر داد و ادبیات دینی جامعه را حتی ادبیات تخصصی دینی را به تبع ادبیات عرفی ( عرف کارشناسی) اصلاح و تعدیل کرد یعنی اصلاح قرائت دینی و مدرن‌سازی. دسته دوم معتقدند باید به استقبال تجدد رفت و آن را اسلامی کرد و مدرنیته اسلامی را پیشنهاد می‌کنند. دسته سوم تمدن اسلامی را پیشنهاد می‌کنند و معتقدند که باید مدرنیته‌های متعددی داشته‌ باشیم . اینکه مدرنیته را به جریان تجدد و نوسازی غربی تعریف کنیم و بعد بخواهیم آنرا اسلامی کنیم، غیرممکن است .


رویکرد اول یک رویکرد کاملا منفعلانه است که به تحول در معرفت دینی یعنی محتوای حوزه‌های علمیه و همچنین سازماندهی و برنامه‌ریزی در حوزه‌ها ختم می‌شود و حوزه‌ها را در مقابل جریان تجدد منفعل خواهد کرد ، در اینصورت دین ابتدا پاسخگوی به مسائل مستحدثه در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد خواهد‌بود و سپس نقش عالمان دینی تفسیر دین به نفع جریان تجدد خواهدشد یعنی عقلانیت تجربی بشر مبتنی برعقلانیت نظری مادی تکامل پیدا می‌کند و سپس این تکامل عقلانیت نظری و تجربی مبنای تفسیر جدید از دین می‌شود. این تحول در غرب تا مقیاس تحول در روش ها پیش رفته‌است، از جمله، روشهای جدید مطالعه متون دینی و گرایشهای هرمونوتیستی که ناظر به همین معناست یعنی روش سازی تحول در فرهنگ دین. مهمترین نقطه آسیب‌پذیری حوزه این است که انفعال در مقابل جریان تجدد غرب به انفعال در روشها تبدیل شود. به عنوان نمونه برخی نگاههای روشنفکران که نسبت بین متون و منابع دین را با فرهنگ اجتماعی زمان خود می‌سنجند و سپس با استفاده از مطالعات کتابخانه‌ای اثبات می‌کنند که این متن تحت تأثیر فرهنگ جامعه وشرایط محیطی زمان خود بوده است. مثلا گفته می‌شود که این بخش از اسلام سبقه عربی دارد و این که در قرآن برای تحریک انسانها از جنت و فردوس سخن گفته می‌شود، متناسب با فرهنگ جغرافیایی کویری است و در مناطق سرسبز وعده‌های دیگری لازم است، این نگاه کاملا نگاه مضر و مسمومی است که بسیاری از روشنفکران دینی ما که بعضا در کسوت روحانی می‌باشند از آن برخوردارند. طبق این نگاه، متن دینی درون فرایند اجتماعی دیده می‌شود و برای تحلیل متن میزان انفعال آنرا نسبت به بسترهای طبیعی و اجتماعی با یک مدل علمی مطالعه می‌کنند در حالیکه قرآن و حقیقت وحی حقیقت مسلط و مهیمن بر شرایط جغرافیایی و تاریخی و اجتماعی است و شرایط را به نفع خود تغییر می‌دهد و منفعل نمی‌گردد. هیچگاه اسلام منفعل از فرهنگ عربیت و یاجغرافیای طبیعی خاصی نبوده‌است، بلکه مهیمن بوده و در شرایط به عنوان واقعیات موجود تصرف می‌کرده است. حتی به اعتقاد بنده در اسلام احکام امضایی نداریم و تماما تأسیسی می‌باشد، تأسیسی است که شرایط موجود به عنوان شرایط دوره گذار به نسبتی پذیرفته شده‌است. بنابراین روش تحقیق غرب هم وارد حوزه دین‌پژوهی می‌شود و پژوهشهای دینی را به شدت منفعل می‌کند و این خطری است که به خصوص این مرکز علمی بسیار گرانسنگ در دوره گذار را تهدید می‌کند چراکه باید توجه داشته باشیم اگر به سمت علوم و دانش غربی رفتیم خطرناکترین و پرآسیب‌ترین نقطه آن (که این آسیب بسیار در آن پنهان است ) منطق آن است همانطورکه در منطق انتزاعی ارسطویی به شدت نقطه آسیب آن پنهان است و بیش از هزار و اندی است که دنیای اسلام از آن رنج می‌برد بدون اینکه حوزه‌ها توجه پیدا کنند که این نگرش منطقی برخواسته از منطق یونان که به عنوان عقلانیت پایه پذیرفته شده، چه آفت هایی در حوزه دین‌پژوهی ودر فرهنگ شیعه به جای گذاشته است. این یک نگرش است که متد تحقیق غربی را در پژوهشهای فلسفی، کلامی، عرفانی و فقهی ما حاکم می‌کند و حتی روشهای پژوهشی که در برخی از نوآوری ها درحوزه فلسفه جهت بازپژوهش و بازکاوی فلسفه ارائه داده می‌شود روشهای غربی است واین بدان معناست که حوزه فلسفه پژوهی به یک باشگاهی تبدیل می‌گردد که پایان آن به نفع پیروزی فلسفه غرب خواهد بود.

در مقابل این گرایش، نگرش مدرنیته اسلامی است که به سمت مدرنیته کردن اسلام پیش می‌رود. اگر نقش دین را در حد اصلاح تجدد پذیرفتیم نقش حوزه در عرصه دین‌پژوهی و به دنبال آن چشم‌اندازها و استراتژی ها و سیاست های حوزه اینگونه تعریف خواهدشد، در اینصورت حوزه پرچمدار اسلامی کردن مدرنیته خواهد شد ولی اگر رویکرد حوزه رویکرد تمدن اسلامی شد مأموریت حوزه بر محور ایجاد تمدن اسلامی خواهد بود و ارتقاء فرهنگی که در حوزه دین‌پژوهی ایجاد می‌کند در مقیاس تمدن اسلامی می‌باشد نه در مقیاس پاسخگویی به مسائل مستحدثه، بلکه در مقیاس رهبری حوادث جهان است. بنابراین حوزه در چنین مقیاسی می‌بایست در سازمان، برنامه و محتوای خود تحول پیدا کند، محتوا هم اعم از محتوای پژوهش، آموزش و تبلیغ می‌باشد.

در عرصه تبلیغ نباید فقط پاسخگوی نیازهای روحی ،‌ فکری و رفتاری فردی باشیم بلکه باید پاسخگوی به نیازهای اجتماعی باشیم و بخصوص باید نبض نیازهای آینده را هم در دست داشته باشیم یعنی مقدم بر زمان حرکت کنیم. بنابراین از ناهماهنگی تبلیغ با نیازهای بیرونی، و اینکه تبلیغ را در محدوده نیازهای فردی ببینیم و حتی اینکه تبلیغ را در چارچوب نیازهای اجتماعی موجود ببینیم باید فاصله بگیریم و در افقی با پیش‌بینی نیازهای آینده طوری حرکت نماییم که از نیازهای موجود سبقت بگیریم.

در عرصه آموزش نیز باید از شیوه حفظ مطالب به شیؤه فهم مطالب و حتی شیوه فهم مبانی مطالب تغییر روش دهیم به عنوان مثال به جای فقه آموختن و حفظ کردن، فهم فقه و فهم مبانی فقه جایگزین شود همینطور در حوزه اخلاق وفلسفه. وقتی فهم ما به سطح فهم مبانی رسید می‌توانیم با تحول در مبانی، تکامل در علوم را ایجاد کنیم. بنابراین آموزش ما به سمت پرورش پژوهشگر حرکت می‌کند و پژوهش ما از حوزه نیازهای فردی فراتر رفته و به نیازهای جمعی نیزتوجه می‌شود و نگاه جامعه شناسانه (جامعه شناسی مبتنی بر دین) برتحقیقات حاکم می‌شود. متأسفانه یکی از آسیب هایی که حوزه‌‌های ما از آن رنج می‌برد فقدان نگاه جامعه شناسانه‌ مبتنی بر دین است که حاکم بر پژوهش باشد. نگاهی که علاوه بر حاکمیت بر روش پژوهش، آینده نگر بوده و بتواند نبض تحول جامعه را بدست گیرد ، نه اینکه صرفا به تکامل روحیات ، اعتقادات و رفتار فردی توجه داشته باشد بلکه به تکامل اخلاق ، عقلانیت و رفتار جامعه بپردازد . در این مقیاس باید نگاه جامعه شناسانه بر نگاه فرد گرایانه حاکم شود و روش تحقیق نیز از روش انتزاعی به روش مجموعه نگری و سپس روش تکاملی ارتقاء پیدا کند . روش تکاملی ناظر به حاکمیت جهت برمطالعات مجموعه نگری و کل‌گرایانه می‌باشد یعنی منطق تکامل گرایانه‌ای که بتواند علاوه بر شناخت موضوع به صورت یک کل، بتواند آنرا در جهت اهداف خود ساماندهی کند آنچه که می‌تواند عهده‌دار تولید «منطق تکاملی» در حوزه عرفان و اخلاق ، حکمت و کلام ، فقه و احکام باشد و آنها را از مقیاس فردی به اجتماعی ارتقاء دهد، « فلسفه شدن اسلامی» است، که این فلسفه عقلانیتی است که با حاکمیت تعبد در متد تحقیق در این سه حوزه فرایندهای تحقیق را به سمت اخلاق و عرفان حکومتی، حکمت و کلام حکومتی و فقه حکومتی ارتقاء می‌دهد.


ما دین را حاکم و مهیمن بر زمان می‌دانیم نه معارف دینی را،‌ معارف دینی به میزانی که تعبد به دین در آنها است مقدس هستند لذا ارزش فقه از این نظر بیش ازحوزه فلسفه و عرفان است ولی با وجود اینکه به نسبت تعبد به دین آنها را مقدس می‌دانیم، این سطح از معارف پاسخگوی به نیازهای آینده نمی‌باشند. بنابراین معرفت‌های دینی ما باید تکامل پیدا کند اما نه مبتنی بر انفعال و نه بر تحجر چراکه رویکرد منفعلانه منجر به انفعال دین پژوهی در مقابل عقلانیت غرب می‌شود بطوریکه ابتدا پاسخگوی نیازهای مستحدثه بوده و سپس تدریجا حذف خواهیم شد.


بنابراین تحول در حوزه پژوهش، آموزش و تبلیغ باید تا مقیاس منطق و روش پژوهش پیش رود و این نیازمند عقلانیت پایه می‌باشد که بتواند این منطق‌ها را متحول کند .

حفظ، ترمیم، بالندگی مراحل تحقق تحول جامع در سه حوزه پژوهش، آموزش و تبلیغ می‌باشد. گاهی تحولاتی که مطرح می‌شود تنها در مرحله حفظ است به عنوان مثال تغییر کتب درسی که از دیرباز مورد بحث بوده است، برخی این تفکر را داشتند که متون آموزشی هم باید پژوهشی باشد تا با سعی در فهم متن، به عمق مطلب برسد الان روشها تغییر کرده است ، مطلب را به ساده‌ترین زبان تعلیم می‌دهند و با تکرار و آزمون آن خلاء را جبران می‌کنند. این کار ضروری است، باید متون درسی تغییر کند اما این در مرحله حفظ است. باید تکامل در حوزه آموزش بستر پرورش پژوهشگرانی برای ایجاد تحول و بالندگی در حوزه عرفان و اخلاق، حکمت و کلام، فقه و احکام را بوجود‌ آورد. نقطه آغاز چنین تحولی در محتوا، تحول در سازمان پژوهش،آموزش و تبلیغ است. یعنی باید سازماندهی حوزه، برنامه‌ریزی و گردش عملیات آن تغییر کند تا امکان تحول در محتوا فراهم گردد.

باید توجه داشت که تحول در حوزه دین پژوهی باید همراه با تحول در دانشگاه باشد زیرا امروزه نه مانند گذشته است که یک طبقه مرجع داشته باشیم که عالمان حوزوی باشند و نه مانند غرب، یک طبقه مرجع وجود دارد که کارشناسان هستند بلکه با دو طبقه مرجع، دوصنف و دو حوزه مفاهیم و دو عقلانیت، جامعه را به گونه‌ای اداره کنیم که هم دینی باشد و هم علمی و این امر با ترکیب اشخاص و عناصر اتفاق نمی‌افتد و اینگونه نه علم دینی می‌شود و نه دین به حوزه مفاهیم کاربردی تسری می‌یابد، باید محتوای حوزه و دانشگاهها مبتنی بر متد تحقیق و فلسفه روش هماهنگ شوند تا محصولات حوزه‌ و دانشگاه عقلانیت هماهنگی بشود که به نیازهای ملی، دنیای اسلام وجامعه جهانی پاسخ دهد و این از طریق تحول در سازمان حوزه و دانشگاه شروع می‌شود بگونه‌ای که از دوسازمان موازی خارج شوند و به یک سازمان بزرگ تبدیل شوند که برنامه و گردش عملیات آن به صورت هماهنگ انجام گیرد./904/د102/


ارسال نظرات