۱۶ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۸:۰۱
کد خبر: ۱۳۴۸۰۷

کدام روحانی 50 بار در دوره نهضت ملی به زندان افتاد؟

خبرگزاری رسا ـ شیخ قاسم اسلامی از دوران پس ازشهریور۲۰ و ظهور برخی گرایشات و نحله‌های انحرافی مثل کسروی و غیره با آنها درگیر بود و در دوره ملی شدن نفت و در همراهی با بزرگانی چون آیت‌الله کاشانی بیش از۵۰ بار به زندان افتاده بود.
شهيد شيخ قاسم اسلامي

 

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از جوان، درشب پانزدهم ماه مبارک رمضان سال1359، عالم مجاهد شهیدآیت‌الله حاج شیخ قاسم اسلامی درآستانه اذان مغرب با شلیک دو نفر ناشناس، به شهادت رسید و دفتر زندگی پر فراز و نشیبش بسته شد.


 نام و قدر این بزرگ در طول این دو دهه کمتر شناخته شده و این معضل تلاش مضاعف پژوهندگان را می‌طلبد. در گفت‌وشنود حاضر با سیدهادی میرصادقی بر سر فصل‌هایی از اندیشه و عمل آن شهید والامقام مرور گشته است.


از پیشینه شهیدآیت‌الله حاج شیخ قاسم اسلامی، آن مقداری که خودتان شاهد بودید و آن مقداری که بعدها فهمیدید، به ویژه پیشینه فعالیت‌های سیاسی ایشان و حساسیت‌های او نسبت به جریان استعمار در ایران چه گفتنی‌ها و خاطراتی دارید؟


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. تقریباً از سال 53 بود که به طورجدی خدمت مرحوم آشیخ قاسم اسلامی رسیدیم. آن موقع 23، 24 سالمان بود و محیط آن زمان ایجاب نمی‌کرد که جوان‌ها چندان وارد اینگونه ارتباطات و فعالیت‌ها شوند. ما با لطف خدا که در مسیر ایشان افتادیم، ایشان کلاً با مکتب‌های باطل و منحرف و وارداتی مخالف بود و همه همتش را معطوف به مبارزه با آنها کرده بود. می‌گفت مبارزه با بدعت‌ها و جلوگیری از اضلال مردم مسلمان از اهداف ائمه (ع) و علما هستند و واقعاً هم در دفاع از آنها از جان مایه گذاشت.


پیشینه مبارزات ایشان به کی برمی‌گردد؟ ظاهراً از زمان آیت‌الله کاشانی در میدان بود. از آن زمان چه می‌دانید؟


طبق گفته‌هایی که می‌گفتند و می‌شنیدیم، همینگونه بود. یعنی ایشان از دوران پس ازشهریور20 و ظهور برخی گرایشات و نحله‌های انحرافی مثل کسروی و غیره با آنها درگیر بودند، البته همراه با علمایی مثل مرحوم حاج سراج انصاری و دیگران. ایشان در دوره ملی شدن نفت و در همراهی با بزرگانی چون آیت‌الله کاشانی بیش از50 بار به زندان افتاده بودند! و جای شکنجه‌ها و دردهای ناشی از آن تاپایان عمر با او بود. ولی آنچه که از نوع زندگی، افکار و عقیده ایشان می‌شد برداشت کرد، عشق و علاقه‌ شدیدش به ائمه اطهار(ع) و هدف مقدسش که همانا مبارزه با انحراف و باطل بود و تمام همّ و غمش به این مسیر معطوف شده بود.

 

ایشان چقدر توانست جوان‌ها را جذب کند؟ و از چه شیوه‌هایی برای ارتباط با مردم به‌خصوص جوان‌ها استفاده می‌کرد؟


اساساً به دلیل خلوص، حق مداری و تواضعی که داشت خیلی خوب می‌توانست جوان‌ها راجذب کند. به همین دلیل هم هست که هنوز با وجود آنکه 30 سال از شهادت ایشان گذشته، شاگردان و تربیت یافتگان آن روزش که الان در شرایط میانسالی یا سالخوردگی هستند، هنوز به او عشق می‌ورزند. یک مورد را نشان دهید که تربیت‌شدگان و مخاطبین او منشأ خطا و انحرافی بوده باشند، اما فراوان می‌توان پیدا کرد که در طرف مقابل، یعنی کسانی که ایشان با آنها درگیر بود، چنین چیزی وجود داشته است. این نمونه بارز از حقیقت شیخ است، شما راجع به کسانی که خود را از تربیت‌شدگان مخالفان ایشان می‌دانستند یا می‌دانند، برآورد کنید. چقدر نفوذی و نقطه انحراف پیدا شد؟ چقدر ضایعات عقیدتی و دینی به بارآمد؟ چقدر سرمایه‌های انسانی از بین رفت؟ چقدر گروهک‌های محارب و تروریست از فکر آنها وام گرفتند؟ خود این یک سند برای حقانیت پیام شیخ نیست؟

 

یعنی در واقع سخن شما این است که در میان کسانی که تحت تأثیر تربیت و تعالیم شیخ بودند، طی 30 سال پس ازتبلیغ شیخ چه کسانی پیدا شدند و از سوی دیگر...


قبل از این 30 سال هم قابل بررسی است‌، ولی می‌خواهم برآیند این 30 سال را عرض کنم.
به هرحال امروز و با رعایت تمامی جوانب می‌بینیم که از جنبه سلامت فکر و اندیشه‌ای که به مردم و مخاطبان خود می‌داد، هیچ انگی نمی‌توانند به شیخ بزنند. ممکن است در برخی ادوار به دلیل همین دل مشغولی اصلی‌اش نمی‌توانست فعالیت‌های گسترده‌سیاسی داشته باشد، اما نقطه منحرف و ضدّاسلام، تشیع و نظام و انقلاب هم در تربیت شدگان او پیدا نشد.

 

یا مانند برخی، از بین آنها کسی به ارتداد کشیده نشد!
من کسی را سراغ ندارم. ممکن است در میان مخاطبانش کسی به لحاظ حضور در صحنه خیلی اسم و رسم پیدا نکرده باشد، ولی آنچه که مسلم است در کارنامه هیچیک ازآنها نیامده که مثلاً این منحرف شده است. از نظر سیاسی و اعتقادی هرچه فکر می‌کنم که یک نفر پیدا شود که منحرف شده باشد، سراغ ندارم. به نظر شما همین کارنامه روشنی نیست؟

 

ایشان سوای مقام علمی و اجتهاد، منبری بسیار موفقی هم بود. بحث بر سر این است که شیوه ایجاد انس و ارتباطش با مردم، به‌خصوص جوان‌ها چگونه بود؟ چون ایشان با جوان‌ها فاصله سنی داشت. این فاصله را با چه رفتاری پر می‌کرد که جوان‌ها به او جذب می‌شدند؟


با صداقت و با خلوصی که در گفتارش بود و همچنین با پژوهش و مطالعاتش. خودش بارها می‌گفت من برای هر منبر ساعت‌ها مطالعه می‌کنم، شب‌ها نمی‌خوابم و تا نزدیکی‌های اذان صبح بارها شده که برای یک مطلب ساعت‌ها تحقیق می‌کنم. می‌گفت: منبرم بدون برنامه‌ریزی‌های قبلی و مطالعه نیست. به نظرم اخلاصش و علمش بود که تأثیر می‌گذاشت.

 

ترکیب نسبی مخاطبین شیخ بیشتر جوان‌ها بودند یا پیرمردها؟


از آن دوره‌ای که ما دیدیم پیرمردها می‌آمدند، ولی خیلی از جوان‌ها هم جذب ایشان بودند و بنابراین آنهایی که در مسجد ارک در تشییع جنازه شیخ بودند، 70 درصدشان جوان بودند. این را خودم شاهد بودم. در آن گرمای سخت و در ماه مبارک رمضان، با آن مسیری که از مسجد تا سر قبر آقای تهرانی رفتند، 70 درصدشان جوان بودند.

 

شیخ چقدر توانست افرادی را که تحت تأثیر افکار انحرافی قرار داشتند، برگرداند؟ یعنی گفتار شیخ واقعاً روی کسانی که تحت تأثیر ایده‌هایی بودند که شیخ با آنها مخالف بود، چقدر تأثیر داشت و چقدر آنها را برگرداند؟


شهیدشیخ قاسم اسلامی در همه جای تهران منبر می‌رفت. برای ایام محرم در بازار، مسجد سیدعزیزالله، مسجد سپهسالار و.‌.‌. برنامه داشتند. اگر روزنامه‌های آن دوره را بخوانید، لیست امضاهایی که درمناسبت‌های مختلف از روحانیت منتشر می‌شد، نشان از جایگاه اوست و شیخ قاسم اسلامی همیشه در رده اول بود، یا عکس‌هایی که از شیخ وجود دارد که درنمازهای عید در سال‌های پایانی دهه 30 پشت سر آیت‌الله کاشانی است. متأسفانه اخلاقی که شیخ داشت این بود که هیچ‌وقت از پیشینه و مجاهداتش نمی‌گفت. از زندان‌هایش و شکنجه‌هایش در ادوار مختلف زندان هیچ نمی‌گفت. هر چیزی را که احساس می‌کرد نفسش در آن دخالت می‌کند، عنوان نمی‌کرد. مشکلی که ما داریم این است که بسیاری از اسناد و خاطرات از بین رفته است. اگر خاطرات افراد مختلف درباره شیخ موجود بود، واقعاً برای ما بزرگ‌ترین سند بود، درعین حال در میان علما یک فرهنگی بود که نمی‌خواستند دچار خودبینی بشوند و از کارهایشان حرف نمی‌زدند و اگر هم می‌گفتند تعهد می‌گرفتند که تا زنده هستم به کسی نگویید! بین روحانیون این یک رویه بود. بعد از انقلاب خیلی از ماها در کمیته کار می‌کردیم و روی میل باطنی خودمان می‌رفتیم که از ایشان مراقبت کنیم، ولی ایشان می‌گفت سر کار خودتان برگردید.

 

در آستانه انقلاب، شیخ چقدر سیاسی بود؟ چقدر ضد دستگاه بود؟


ایشان از مخالفان دیرین و پرسابقه رژیم بود. این مسئله چیزی نبود که ازچشم دستگاه‌های امنیتی رژیم گذشته دور مانده باشد، ولی چون از همان اول شاخ توی شاخ شریعتی بود، لذا برخی ذهنیت‌ها درباره‌اش پیش می‌آمد و یا برایش می‌ساختند و تبلیغ می‌کردند. چون در عقایدش هم پابرجا بود، یعنی 10، 20 سال قبل از انقلاب بر کتاب‌های شریعتی ردّیه نوشته بود، در موقع انقلاب هم همان بود. لذا برخی از روشنفکرانی که بعد از انقلاب آمدند و تا مدت کوتاهی هم امور را در دست داشتند، از این موقعیت سوءاستفاده کردند، شیخ هم نمی‌توانست از عقیده‌اش برگردد و بنابراین این ذهنیت برای بعضی ایجاد می‌شد که ایشان با انقلاب...

 

کاری به مهندس بازرگان و دکترشریعتی و امثال آنها نداریم. شیخ چقدر در انقلاب فعال بود و نقش داشت؟ با امام(ره) چه سابقه‌ای داشت؟


ایشان از قدیم‌الایام و دوران حضور در حوزه قم با امام(ره) مرتبط بودند. خودشان در یک سخنرانی به این سابقه اشاره و استناد کردند. اساساً از معدود طلابی بودند که در دوره حضور در قم اندیشه و انگیزه سیاسی داشتند و از این جهت با امام(ره) دارای سنخیت بودند. منتها در جریان انقلاب امثال مهندس بازرگان...

 

انقلاب که دست بازرگان نبود، به رهبری امام(ره) بود...


ایشان سال 59 شهید شد و در این مدت کار دست دار و دسته ملیون و بازرگان بود. بازرگان دریکی از سخنرانی‌های خودش در آن روزها یک جسارتی هم به مرحوم اسلامی کرد با این مضمون که این شیخ هنوز زنده است؟!

 

این را کی گفته بود؟


سر تشییع جنازه ایشان، آقای مهدی اثنی‌عشری این را نقل کرد که بازرگان چنین جسارتی کرده بود. من خودم نشنیده بودم.

 

ولی شیخ به اعتبار حضور امام(ره)، همیشه انقلاب را حمایت و تأیید می‌کرد و حساب امام(ره) را از روشنفکرهای مطرح درآن دوره جدا می‌کرد.


بله، مسلم است. چیزی که هست این است که آنها در قدرت بودند و تهدیدش می‌کردند. حتی قبل از این‌که شهید شود، وزارت ارشاد جلوی کتاب‌هایش را گرفته بود و کتاب «امامت» را نمی‌گذاشت که چاپ شود. تاجایی که آیت‌الله سبط خدمت امام(ره) رفتند و امام(ره) دستور دادند کتاب‌هایش را آزاد کردند.

 

یعنی بعد از انقلاب هم اینها با اعمال نفوذ جلوی کتاب‌هایش را گرفتند.


بله، کتاب امامت توقیف شده بود.

 

امام(ره) دستور دادند آزاد شود؟


بله، پسر آیت‌الله سبط که الان در مسجد نیاوران امام جماعت است، می‌گفت پدر من رفت خدمت امام(ره) و گفت چنین مسئله‌ای هست و امام(ره) ناراحت شدند و گفتند:«همه کتاب‌های شیخ آزاد شود».

از علمای تهران بیشتر به چه کسانی نزدیک بود؟ و از مراجع با چه کسانی ارتباط داشت؟


درمیان مراجع باآیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله مرعشی نجفی، آیت‌الله آسیدعبدالله شیرازی، پسر آمیرزا احمد آقا آشتیانی چون از شاگردان ایشان بود، آیت الله آشیخ مرتضی حائری چون شاگرد پدر ایشان و خیلی هم دوست بودند...

 

با آیت‌الله آسیداحمد خوانساری که ازمراجع تقلید بودند و امامت مسجد سید عزیزالله بازار در تهران را داشتند چطور بود؟


ایشان در آنجا زیاد منبر می‌رفتند و حتی در مجلس ختمی که در مسجد حاج ابوالفتح بود، آیت‌الله خوانساری آمدند.

 

از روحانیون تهران بیشتر با چه کسانی رفیق و دمخور بودند؟


امضای زیر اعلامیه فاتحه ایشان را بخوانید، همه علما امضا کردند. از علمای بزرگ آن زمان کسی نبود که زیر آن اعلامیه را امضا نکرده باشد و اکثرشان هم آمدند.

 

در این اواخر نسبت به ایشان تهدیدی را به یاد دارید؟ بعد از انقلاب چقدر تهدید می‌شد؟


منزل ایشان دو تا در داشت. خانه‌شان قدیمی و بزرگ و حدود 700 متر بود و آن را در سال 44 خریده بودند. منزلشان یک در پشتی داشت که اتاقشان هم نزدیک آنجا بود. یک دفعه از آن در داخل آمده بودند و ایشان را به قصد کشت زده بودند!

 

معلوم شد چه کسانی بودند؟


نه، مسئله پیگیری نشد، چون خودش نمی‌خواست پیگیری شود. دو سه مورد دیگر هم دم در منزل آمدند یا تهدیدهای تلفنی و نامه‌ای بود.

 

خود ایشان چقدر احتمال ترور خودش را می‌داد؟


یکی از آرزوهایش این بود که در راه امیرالمؤمنین(ع) شهید شود. حتی نوارش هم هست که گلگی کرده بود که اگر امیرالمؤمنین(ع) غیر از این با من بکند، از ایشان گلگی می‌کنم!

 

آخرین خاطره‌ای که از ایشان دارید چیست؟


ایشان روز یک‌شنبه شهید شد. منزل ما به منزل ایشان نزدیک بود، جمعه عصر و ماه مبارک رمضان با فرزندش آقا سعید و من حرف زد.

 

چه گفت؟


بزرگ‌ترین زجر برای یک منبری این است که خانه‌نشین شود.

 

چرا خانه‌نشین شده بود؟


ظاهراً مانعش نمی‌شدند، ولی فضا طوری بود که صلاح نمی‌دانست منبر برود.

 

خبر شهادت ایشان را چطور شنیدید؟


خانه ما تا خانه ایشان پنج شش دقیقه راه بود. افطار کرده بودم و یکی از رفقا تلفن زد که چنین خبری شده. بلافاصله راه افتادم. از سر کوچه که پیچیدم، دیدم شلوغ است. جمعیت زیادی بود. شاید از افطار حدود سه ربع گذشته بود. ماجرا اینطور بود که الله‌اکبر اذان دم در خانه ایشان آمده بودند و ایشان وضو گرفته بود و می‌خواست برای نماز برود و آستین‌هایش بالا بود. در منزل را زده بودند و پسر کوچکشان علی آقا رفت دم در، گفتند یک نامه داریم و باید بدهیم به خودشان. درست سر اذان، ایشان را شهید کردند. ما وقتی آمدیم، جنازه تیر خورده بود وکف حیاط پارچه‌ای روی آن انداخته بودند.

 

بعد قضایا چگونه ادامه پیدا کرد؟ چه کردید؟


یک‌ عده علما آمدند، هیئت‌ها آمدند. شبانه جنازه را بردند مسجد ارک و قرار شد نماز ظهر را بخوانند و جنازه را از آنجا تشییع کنند و ببرند قم. قبرشان را هم آیت‌الله گلپایگانی دادند. نماز را هم آیت‌الله نجفی مرعشی خواندند.

 

جمعیت چقدر بود؟


خیلی زیاد بود. رادیو تلویزیون دست قطب‌زاده بود و تشییع جنازه را پخش نکرد و فقط گفت حاج قاسم اسلامی...

 

از بازاریان تهران...


بله، از بازاریان تهران ترور شده! علاقه‌مندان ایشان جلوی رادیو و تلویزیون اعتراض کردند که چرا دارید خلاف واقع خبر را پخش می‌کنید؟ درگیری هم شد و چند نفر را گرفتند.
در نهایت رادیو خبر را اعلام کرد.
ولی باز مطلب را قلب کرد و مطلب واقعی را نگفت.

 

شهادت ایشان چه بازتابی داشت؟


اصلاً یک عده از جوان‌ها و پا منبری‌های ایشان تا مدت‌ها باور نمی‌کردند! بازتابش هم این بود قُرقی که از شریعتی وجود داشت شکسته شد. تا آن موقع یک بتی شده بود، ولی موقعی که شهادت پیش آمد، آن قرق را شکست و توانستند عده‌ای سخنان خود درباره او را به زبان بیاورند و در حین تشییع جنازه این حرف را زدند. الان خیلی‌ها متوجه شدند که این انقلاب و این نظام از اینگونه افکار و افکار مشابه آن‌که بعدها مطرح شدند، خیلی صدمه دید. هیچیک از فرقانی‌ها، مجاهدین، چریک‌‌ها و غیره و ذلک نیامدند بگویند ما از افکار شیخ‌قاسم‌اسلامی الهام گرفته‌ایم.
ولی از ادبیات شریعتی استفاده می‌کردند.
در هر صورت وسیله‌ای برایشان شده بود.

 

از فاتحه‌های ایشان چه چیزی یادتان است؟


تا شب چهلم تمام مساجد تهران و علما مراسم گرفتند. در آن 40 روز همه نقاط تهران فاتحه گرفتند تا شب چهلم که در قم برگزار شد. ماه مبارک رمضان بود و هر شب مراسم برگزار می‌شد.

 

معلوم شد قاتلین ایشان چه کسانی هستند؟ سیر قضایی ماجرا را چگونه دیدید؟


آقا سعید اسلامی تعریف کرد که ایشان را بردند و یک نفر را دید، ولی مشخصاتش با آنچه که شهود دیده بودند مغایرت داشت.
ظاهراً گفته بودند که دو نفر کفاش بودند یا در پاساژ کفش کار می‌کردند که به دکتر شریعتی علاقه‌مند بودند و خودسرانه اقدام کرده بودند. آقای لاجوردی این را گفته بود.
تقریباً به این صورت شایع شده بود.

 

شما بعد از 32 سال از فعالین بزرگداشت یاد و نام شیخ هستید. از مراسم‌های این چند ساله چه خاطراتی دارید؟ و ورای حرف و حدیث‌ها و فضاسازی‌هایی که در این سال‌ها وجود داشته، چه برنامه‌هایی برای معرفی این شخصیت دارید؟


ایشان حق بزرگی به گردنمان به خاطر در مسیر ولایت قرار دادن ما دارد و به پاس خدماتی که ایشان برای خدا کرد، ما هم وظیفه‌مان بود که آن حق را ادا کنیم. بعد از شهادت ایشان، تا شب چهلم مراسم‌های خوبی گرفته شد و سالگرد ایشان هم خوب بود، اما رفته‌رفته متأسفانه از نظر بیت ایشان، پسرهایشان چون نه روحانی بودند و ...

 

زیاد هم در فضای فکری ایشان نبودند.


اگر نبودند، مخالف هم نبودند ولی به هرحال فعال هم نبودند. به خیلی از علما هم گفتم: «وظیفه من نیست. وظیفه من این است که شما دستور بدهید، ما کار را انجام بدهیم». یک سال هم خداییش خسته شدم. بالاخره مشکلات دارد و زندگی همیشه بر یک روال نیست. 15 سال پیش به یکی از آقایان گفتم: «حاج‌آقا! من دیگر می‌خواهم از سال دیگر این مراسم را نگیرم! درست است که نیت خیر و اهل‌بیت(ع) است، ولی مجلس هم باید راه بیفتد و اشخاص باید کمک کنند». آن بزرگوارخیلی ناراحت شد و با عصبانیت گفت: «سید! این کار را نکن. شما نمی‌دانی. روح انبیا و اولیا برای ختم شیخ قاسم سر پل تجریش ایستاده‌اند. این کار را نکن». گفتیم: «چشم». هدف این است که هرساله بزرگداشت ایشان راداشته باشیم. سال‌ها ماه مبارک در زمستان بود و علاقه‌مندان بیشتر از شرق می‌آمدند و برف و ترافیک بود و طبعاً همه آنان نمی‌توانستند بیایند. مشکلات خیلی زیاد بود.

 

ظاهراً دنبال احیای آثار ایشان هم هستید. کار به کجا رسید؟


کتاب «ماذاتقضون» در مرحله ترجمه بود، ولی از روی مظلومیتی که همیشه شامل حال ایشان هست، این کتاب هم به مانع خورده و چیزی که باید 6، 7 ماهه تمام می‌شد، 4، 5 سال است که معطل مانده است.

 

کار تمام نشده؟


نه.

 

چرا؟


خیلی مطالب هست که نمی‌توانم بگویم و باید سکوت کنم.
از شما به لحاظ شرکت در این گفت‌وشنود سپاسگزارم. /916/د102/ع

ارسال نظرات