۲۳ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۷:۱۸
کد خبر: ۱۳۵۴۴۶
شرح دعای ابوحمزه ثمالی(22)؛

عامل رشد انسان معرفت است

خبرگزاری رسا ـ مؤسس حوزه علمیه امام مهدی(عج)گفت: عامل برای رشد انسان معرفت است و تا معرفت نباشد انسان رشد نمی‌کند. ثمره این معرفت هم رسیدن به مقام یقین است.
آيت‌الله روح‌الله قرهي

 

به گزارش خبرگزاری رسا،‌ آیت الله روح الله قرهی در بیست و دومین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی با اشاره به اینکه معرفت عامل رشد انسان است تصریح کرد: در دعای این فراز ابوحمزه ثمالی می‌فرمایند: علّت این که من به کرم تو امید دارم و در صادق‌‌الوعد بودن تو سکنی گزیدم و ایمان به توحید را به عنوان پناه خودم قرار دادم، فقط معرفت است و چون من به این معرفت یقین دارم «وَ یَقِینِی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی»، حالا می‌فهمم که جدّاً ربّی غیر از تو نیست و هیچ الهی هم جز تو وجود ندارد «أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ»، تو همان یگانه‌ای که هیچ شریکی نداری «وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ».

 

بیست و دومین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت الله قرهی در پی می‌آید:

  

«وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ وَ یَقِینِی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ»

 

یقین در بستر معرفت

 

آنچه که عامل می‌شود برای رشد انسان، معرفت است و تا معرفت نباشد، انسان رشد نمی‌کند. ثمره این معرفت هم این است که انسان به مقام یقین می‌رسد؛ یعنی آرام آرام از این حال سردرگمی و حیرانی خروج پیدا می‌کند و به مقام یقین می‌رسد.

 

می‌فرمایند: علّت این که من به کرم تو امید دارم و در صادق‌‌الوعد بودن تو سکنی گزیدم و ایمان به توحید را به عنوان پناه خودم قرار دادم، فقط معرفت است و چون من به این معرفت یقین دارم «وَ یَقِینِی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی»، حالا می‌فهمم که جدّاً ربّی غیر از تو نیست و هیچ الهی هم جز تو وجود ندارد «أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ»، تو همان یگانه‌ای که هیچ شریکی نداری «وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ».

 

پس علّت‌العلل این حالات انسان، معرفت است که انسان را به یقین می‌رساند. اگر این مقام یقین که در بستر معرفت است، برای انسان حاصل شد، دیگر از هر مطلبی برتر است. منتها در باب یقین، انسان به آن­جا می‌رسد که هر چه پروردگار عالم و حضرات معصومین(ع) بیان فرمودند، به جان و دل می‌خرد؛ یعنی به آنها گوش می‌دهد و إن­قلتی نمی‌آورد.

 

یقین و عافیت؛ بهترین درخواست انسان

 

یکی از فریب‌های شیطان که «الْوَسْواسِ الْخَنَّاس الَّذی یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاس» هست، این است که دین را ساختگی کند. انسانی هم که معرفت ندارد، دین او ساختگی می‌شود و هر چه خودش خواست، انجام می‌دهد. این شخص به مقام یقین هم نمی‌رسد؛ چون بی‌معرفت جلو رفته و یقین به این ندارد که هر چه معصوم(ع) بیان فرمودند، عین مصلحت برای انسان است.

 

مثلاً وجود مقدّس خاتم الانبیاء، محمّد مصطفی(ص) در یک روایت بسیارعالی به زیبایی بیان می‌فرمایند: «ألا إِنَّ النّاسَ لم یُؤتوا فی الدُّنیا شیئاً خیراً من الیقینِ و العافیة فأسالوهما اللّه تبارک و تعالی»، به قول ما طلبه‌ها «ألا» تنبیهیّه است؛ یعنی هوشیار باشید و بدانید که به درستی چیزی بهتر از یقین و عافیت به انسان عطا نشده است؛ پس این دو را از خدا مسئلت کنید.

 

ما در باب شب قدر هم در روایت داریم - که حاج شیخ عبّاس قمی(ره) هم در مفاتیح آورده‌اند - : به پیامبر(ص) عرضه داشتند: چه چیزی را از خدا مسئلت کنیم؟ حضرت فرموده‌اند: عافیت. عافیت به این معناست که انسان سلامت باشد، هم سلامت روح و هم سلامت جسم. چون اگر انسان عافیت نداشت و روح و جسمش سالم نبود، خداپرست و یگانه‌پرست نیست.

 

روح سالم به این است که انسان، فرمایشات پروردگار عالم، انبیاء، اولیاء، خصّیصین و حضرات معصومین(ع) را بپذیرد.

 

یقینی مثل یقین نبیّ مکرّم(ص)

 

حضرت نبیّ مکرّم(ص) در پاسخ به سؤال معاذ که پرسیده بود: «مَا أَعْمَلُ» یعنی چه عملی انجام دهم که بهترین باشد؛ فرمودند: «اقْتَدِ بِنَبِیِّکَ یَا مُعَاذُ فِی الْیَقِینِ» ای معاذ! به پیامبرت در یقین اقتدا کن؛ یعنی یقینت را مثل یقین پیامبر(ص) قرار بده.

 

او تعجّب کرد، گفت: «أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَا مُعَاذٌ»، شما پیامبری و من معاذ، چگونه یقینم مثل یقین شما باشد؟! هیهات! بتوانم یقین شما را داشته باشم.

 

حضرت جواب زیباتری مرحمت می‌کنند، می‌فرمایند: «وَ إِنْ کَانَ فِی عِلْمِکَ تَقْصِیرٌ» هرچند تو در علمت خیلی رشد نکردی و زوایای مطالب و کنه قضایا را نمی‌دانی امّا به پیغمبرت اقتدا کن. همین که قرآن می‌فرماید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ». طبیعی است یقین تو با یقین من نبیّ متفاوت است امّا تو فقط پیروی کن.

 

لذا این از گام‌های اوّل و ورود به یقین است که انسان در عمل خود به پیامبر(ص) اقتدا کند. درست است یقین ما، آن یقین نبی نیست امّا چون می‌دانیم پروردگار عالم، حضرات معصومین(ع)، اولیاء خدا، خصّیصین، عرفای عظیم‌الشّأن و ابرار الهی، مصلحت ما را می‌دانند، باید هر چیزی را که فرمودند، انجام دهیم. شاید به خیلی از چیزها یقین نداریم امّا بعدها به آنها می‌رسیم.

 

امّا اگر انسان به جای تقلید از مراجع و این که راه را از کسی بگیرد که می‌داند، فقط به نظر خودش عمل کند؛ همین می‌شود که شیطان خوشش می‌آید. ظاهرش دین است امّا باطنش غیر از دین است.

 

آیا در شب قدر فقط یک دعا کنیم؟!

 

مثلاً انسان به جای این که در شب‌های ماه مبارک رمضان، عافیت (هم عافیت روحی و هم عافیت جسمی) را طلب کند که صددرصد در این دعاها تعجیل در ظهور آقاجانمان، امام زمان(عج) هم هست؛ چون مقدّرات ما به ید مبارک حضرت امضاء می‌شود؛ بیاید نفهمی کند و هرچه خودش خواست، بگوید.

 

یکی از دوستان ما بیان کردند: یک عدّه هستند که به ما می‌گویند: شما چقدر انسان‌های بیکاری هستید، اصلاً یاد امام زمان(عج) نیستید، به جای این که بیایید شب قدر فقط یک دعا کنید و آن هم این که بگویید: «اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ»، می‌نشینید دعای جوشن کبیر می‌خوانید که چه شود؟! این «خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ» به درد نمی‌خورد، فقط باید گفت: «اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ». لذا خودشان از شب تا صبح یک گوشه‌ای می‌نشینند و فقط می‌گویند: «اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ» و هیچ هم نمی‌فهمند که چه می‌گویند و بعد هم بلند می‌شوند می‌روند. این عین حماقت است!

 

خود حضرات معصومین(ع)، بزرگورانی مثل وجود مقدّس ابی‌عبدالله(ع) و حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) فرمودند: «لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ» و بالطّبع حضرات معصومین(ع) دیگر هم، چنین چیزی را بیان فرمودند. آیا خود آن حضرات نمی‌توانستند بگویند شما شب قدر دعای جوشن کبیر نخوانید، هیچ دعایی نکنید، فقط یک گوشه دور هم جمع شوید و مدام بگویید: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج». اینها اصلاً نمی‌فهمند «اللهم عجّل لولیّک الفرج» چیست. این دعاهایی که ما می‌خوانیم، دعاهای مأثوره است؛ یعنی مِن ناحیه الامام و مِن ناحیه المعصوم است.

 

ما دو سه سال پیش با دوستان کربلای معلّی بودیم، شب جمعه بود، یک گروهی در حرم ابی‌عبدالله(ع) آمدند و با لحن خاصّی «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» می‌گفتند، در ابتدا ما هم گفتیم، امّا چند دقیقه گذشت و دیدیم اینها تمام نمی‌کنند. خادم حرم گفت: آرام بگویید امّا اینها بدتر صدایشان را بلند می‌کردند. دیگران می‌گفتند: مردم می‌خواهند دعا و زیارت بخوانند، آرام بگویید. امّا رها نمی‌کردند. حتّی روحانیونی که با ما بودند، به آنها گفتند: اینجا بالاخره مجتهد هست، ایشان می‌گوید: دیگر بس است. امّا دست‌بردار نبودند. خلاصه خدّام صدایشان درآمد و اعتراض کردند.

 

اینها مع الاسف فکر کردند که این یعنی امام زمانی بودن! در صورتی که این همان فریب شیطان است، این همان وسوسه است، این همان چیزی است که شیطان ملعون دنبالش است.

 

اینها درک نمی‌کنند که یقین یعنی «اِقْتَدِ بِنَبِیِّکَ یَا مُعَاذُ فِی الْیَقِینِ». وقتی پیامبر(ص) این را می‌فرماید، به تبع در مورد سایر معصومین(ع) هم همین‌طور است؛ یعنی «اقتد بحجّتک» و «اقتد بنائب حجّتک».

 

خود حضرات فرمودند: «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ» امّا بعضی‌ها اصلاً مرجع تقلید ندارند، هر طوری خودشان بخواهند، عمل می‌کنند و تصوّر می‌کنند بهترین دعا را هم کرده‌اند! بیچاره‌ها حتّی پیش خودشان می‌گویند: شما چقدر خودخواهید که در شب قدر مدام می‌گویید: «خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ» خدایا! ما را از آتش جهنّم نجات بده!

 

اتّفاقاً به نظر می‌رسد که آنها بیشتر باید «خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ» بگویند که خدا آنها را از این آتش جهلشان خلاصی بدهد امّا متأسّفانه در جهل هستند. هر کس بدون علم و بدون عالم جلو برود، کمیتش می‌لنگد. کسانی که با این سبک و سیاق، بدون عالم و بدون کسی که دین شناس هست، جلو می‌روند، بدبختند.

 

البته بعضی از آنها صفا دارند و از روی صفا می‌گویند امّا من اعتقاد دارم یک دستی پشت قضیّه هست. همان‌طور که انگلیس، بهائیّت، وهابیّت و بابیّت را درست کرد. از لحاظ مالی انگلیس و از لحاظ سیاسی یهود، از این مسائل حمایت کردند. من احساس می‌کنم پشت این قضیه هم یک چنین چیزی است.

 

وقتی امام زمانی می‌شود، دیگر هیچ کاری به کسی ندارد، به نظرش می‌آید دیگر امام زمانی کامل است؛ چون فقط با امام زمان کار دارد. اعمالش ساختگی و با نظر خودش هست. در حالی که یا باید مجتهد باشد و یا مقلّد که تقلید کند امّا او هر کاری که دلش می‌خواهد، در نماز، روزه، سفر و غیر سفر انجام می‌دهد و بعد هم دلش خوش است که امام زمانی است! به صورت ظاهر یک لذّتی هم می‌برد امّا در واقع شیطان ملعون است که اینها را به انسان جلوه می‌دهد.

 

امّا اینها عین جهل است و یقین، مخالف با جهل است. چه زمانی انسان به مقام یقین می‌رسد؟ وقتی معرفت داشته باشد. همان‌طور که در دو، سه جلسه اخیر گفتیم، بستر معرفت، علم و آگاهی است. اگر بدون علم باشد، به هیچ عنوان معرفت حاصل نمی‌شود.

 

ابزار زنده کردن، میراندن میکروب‌ها و قوّت دادن قلب

 

وجود مقدّس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، آن آقایی که این روزها متعلّق به اوست، به فرزند گرامشان آن امام همام، امام حسن مجتبی(ع) وصیّتی دارند که می‌فرمایند: «عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ الْحَسَنِ(ع): أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ» قلبت را با موعظه زنده کن. یکی از چیزهایی که انسان دائم به آن نیاز دارد، تذکار و موعظه است. اولیاء بیان می‌کنند: ما باید مواردی را رعایت کنیم که اوّل شب‌خیزی، دوم توسل و سوم ورود به مجلس وعظ است. انسان باید در جایی که حالش، حال خوشی می‌شود، حتماً ورود پیدا کند؛ چون بشر نیاز دارد و آن­جا برای انسان حصن حصین می‌شود. لذا حضرت می‌فرمایند: قلبت را به موعظه احیا کن.

 

از یک طرف بعضی‌ها در مسائل دین وعظ ناپذیرند و هرچه بزرگان ما آنها را وعظ و نصیحت می‌کنند، نمی‌پذیرند و وعظ نامه‌ای را که خودشان دارند همان انجام می‌دهند و از طرف دیگر، بعضی هستند که در فسق و فجور و ... غوطه می‌خورند و وعظ بزرگان در آنها اثری ندارد.

 

لذا حضرت می‌فرمایند: «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ» امّا در ادامه هم می‌فرمایند: «وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ» و با زهد بمیرانش؛ یعنی با زهد آنچه را که باعث می‌شود حیات قلبت را از بین ببرد، میکروب‌زدایی کن. زهد هم شخصی است. انسان باید در دنیا زهد بورزد؛ یعنی زیاد نخورد، زیاد نیاشامد و زندگی مرفّه نداشته باشد که آن زندگی با رفاه، او را بیچاره و از یاد امام زمان(عج) دور نکند.

 

امّا جالب این است که در ادامه می‌فرمایند: «وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ» با یقین به آن، قوّت و قدرت بده. یعنی اگر قلب انسان، یقین نداشته باشد، بالاخره یک جایی لنگ می‌زند - بحث یقین، بحث مفصّلی است که إن‌شاءالله یک مرتبه‌ راجع به آن صحبت می‌کنیم امّا ما می‌خواهیم در اینجا مختصر عرض کنیم که إن‌شاءالله به فرازهای دیگر دعا برسیم -

 

یقین و زیر پا نهادن اله نفس

 

ما چند نوع یقین داریم و اگر انسان با یقین شد، یک قلب بسیار قوی خواهد داشت که اگر عالم و آدم برگردند، او بر نمی‌گردد، «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» حتّی اگر از این طرف قضیّه، طوری شود که همه پرده‌ها کنار برود، به یقینش اضافه نمی‌شود؛ چون قبلاً در یقین بوده و اگر عالم و آدم هم نعوذبالله، نستجیربالله نفس‌پرست، شیطان‌پرست و بت‌پرست شوند، او دست از خدا برنمی‌دارد.

 

لذا حضرت در این فراز می‌فرمایند: من معرفت دارم و این معرفت من برای یقین عامل شده، یقین به این که من می‌دانم همه چیز مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است «وَ یَقَینی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ».

 

خیلی جالب است که«وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» می‌گوید؛ یعنی دیگر حتّی اله نفس هم باید زیر پا نهاده شود. چون اله بعضی‌ها نفسشان است امّا باید این اله نفس زیر پا قرار بگیرد؛ چون اگر هر کسی خودش بخواهد خودسرانه کاری کند این همان اله نفس می‌شود. در صورتی که وجود مقدّس آقاجانمان، امام زمان(عج) می‌فرمایند: «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ»، تمام حضرات معصومین(ع) این­طور دستور دادند و ایشان هم تأکید دارند که باید همین راه باشد.

 

پس اگر کسی خودش خودسرانه جلو برود و هرکاری دلش بخواهد انجام دهد، اله نفس او غالب است. اله نفس یکی این است که نستجیربالله، نعوذبالله، پناه به ذات حضرت حقّ او را به فسق و فجور می‌کشاند و یکی هم اله نفسش به صورت ظاهر دینی است امّا در درونش هیچ دینی نیست؛ چون ساختگی است و مِن ناحیه الله تبارک و تعالی، مِن ناحیه النّبی، مِن ناحیه الامام و مِن ناحیه العلماء الرّبانی نیست؛ بلکه آنچه که هست، نفس امّاره است. می‌گوید: هرطور خودم صلاح بدانم، انجام می‌دهم. اصلاً مرجع تقلید ندارند و در این وادی‌ها نیستند. خودشان یک گعده‌هایی می‌گیرند و دوره‌هایی درست می‌کنند که برای بنده یقینی است که پشت این جریان، دست یهود است امّا این بیچاره‌ها از روی سادگی و حماقت تن به آن داده‌اند. می‌گویند: شما اشتباه می‌کنید «خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ» می‌گویید، خودتان را می‌خواهید از آتش جهنّم خلاص کنید؟! چقدر خودخواهید. لذا خودشان می‌نشینند، گعده می‌گیرند و شب تا صبح شب قدر فقط می‌گویند: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»، ای بسا بعضی‌ از این بیچاره‌ها این­قدر ساده‌اند که اشکی هم می‌ریزند امّا هیچ کدام از این همه ادعیّه‌ای را که مأثوره و وارد شده است و این مرد مخلص الهی، آیت‌الله حاج شیخ عباس قمی(ره) در مفاتیح جمع­آوری کردند، نمی‌خوانند و فقط شب تا صبح می‌گویند: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج». اینها گرفتارند، اینها همه به خاطر نفس دون است که آنها را بیچاره کرده است.

 

برای همین است که حضرت می‌گویند: من از باب معرفت، به یقین رسیدم و فهمیدم: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ»، همه اله‌ها باید سرکوب شود، انسان باید هر چه الله جلّ جلاله و عظم شأنه بیان کرد، بپذیرد. «لَا إِلَهَ» نفی همه عبودیّت‌ها، «إِلَّا أَنْتَ» او باید حاکم باشد، نه نفس من. خوارج همین­طور به وجود آمدند، گفتند: ما بهتر می‌دانیم این خیلی مهم است که انسان در آن تأمّل کند و دقّت داشته باشد.

 

ایمان؛ راه کسب یقین

 

لذا امیرالمؤمنین(ع) در این روایت شریف خیلی زیبا بیان کردند: «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ» قلبت را با موعظه احیاء کن، موعظه پروردگار و انبیاء و اولیاء الهی را بپذیر، «وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ» از طرفی هم میکروب‌های درون قلب را بمیران، زهد یعنی از دنیا پرهیز کن و به زندگی تجمّلی رو نیاور؛ چون بیچاره‌ات می‌کند، «وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ» و با یقین به قلبت، قوّت و قدرت بده.

 

همین برای ما بس باشد که ما هم به وصیّتی که وجود مقدّس مولی‌الموالی، به امام حسن(علیهما الصّلوة و السّلام) کردند، عمل کنیم. لذا باید دقّت کنیم، آن­وقت این یقین با چه چیزی ایجاد می‌شود؟ اوّلش با ایمان است منتها ایمان به واسطه صبر است، صبر بر گناه و صبر بر چیزهایی که نمی‌داند.

 

پیغمبر اکرم، خاتم رسل(ص) می‌فرمایند: «الصبر نصف الإیمان و الیقین الإیمان کلّه» صبر، نصف ایمان است امّا یقین، کلّ ایمان محسوب می‌شود. لذا به همه کس مقام یقین را نمی‌دهند.

 

در جلسات بعد عرض می‌کنم که به همه کس یقین نمی‌دهند. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) می‌فرمایند پنج چیز است که به همه کس این پنج چیز را نمی‌دهند و یکی از آن­ها، یقین است.

 

مهم این است که اگر انسان به کرم پروردگار عالم امید دارد و سکون در صادق‌‌الوعد بودن خدا دارد؛ به ایمانی پناه می‌برد که این ایمان او را به توحید می‌رساند و ثمره‌ این توحید، معرفت است و ثمره معرفت، یقینی است که توحید حقیقی می‌آورد «وَ یَقَینی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَک».

 

این «وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَک» نکته زیبایی دارد که بعضی از اولیاء الهی از جمله سلطان‌العارفین، سلطان‌آبادی بزرگ(ره) بیان می‌فرمایند: این «وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَک» آن‌جاست که می‌فهمد حتّی نفسش را هم نباید شریک در این قضیّه بکند، همه چیز خداست و همه امور را باید به دست خدا بسپاریم «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد». لذا آن‌ وقت است که به دعا توجّه می‌کند و می‌فهمد با این که استحقاقش را ندارد، ولی خدا خوب شنونده‌ای است و با این که مستحقّ عفو نیست «وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی» امّا طلب عفو می‌کند و خدا هم عفو می‌کند؛ چون خدا کریم است «بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ».

 

خدایا! به حقّ امیرالمؤمنین(ع)، آن مولی‌المتّقین، آن مولی‌الموحّدین، آقایی که جدّاً به عنوان شاخص و میزان همه خوبی‌هاست، ما را به این مقام یقین برسان/958/د102/ع

ارسال نظرات