۲۴ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۰:۵۷
کد خبر: ۱۳۵۴۷۸
اخلاق معاشرت (14)؛

ادب مرد به ز‌دولت اوست

خبرگزاری رسا ـ حجت‌الاسلام جواد محدثی در کتاب اخلاق معاشرت می‌نویسد: از قیمتى‌‏ترین سرمایه‏‌‌ها و میراث‌هاى حیات آدمى‌ «ادب‏» است، حتى بالاتر از ثروت و سرمایه است.
اخلاق معاشرت

 

به گزارش خبرگزاری رسا، حجت‌الاسلام جواد محدثی، نویسنده و پژوهشگر حوزوی، در کتاب«اخلاق معاشرت» مجموعه‌ای از رهنمود‌های اخلاق دینی در معاشرت با دیگران را ارائه کرده است.

بر اساس این گزارش، در بخشی از این کتاب با عنوان«ادب» می‌خوانیم: از قیمتى‌‏ترین سرمایه‏‌‌ها و میراث‌هاى حیات آدمى‌ «ادب‏» است، حتى بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).

در برخورد‌ها چیزى به زیبایى و جذابیت ادب نمى‌‌‏رسد. باید آن‌‏را آموخت، به کار بست تا روابطى سالم و احترام‌‏آمیز و پایدار میان ‏افراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهى تعریفى ‏ناشناخته و حد و مرزى مبهم دارد. از این‏‌رو مناسب است که بر مفهوم و جایگاه و شرایط آن، تاملى مجدد داشته باشیم و بدانیم که براستى «ادب‏چیست؟».

ادب چیست؟

این صفت که سرمایه ارزشمند رفتارى انسان و رسالت پدر و مادر و مربى‌‌‌ است ‏بر چه پایه‏‌هایى استوار است؟ آیا یک خصلت درونى ‏است؟ آیا رفتارى اجتماعى است ‏یا حالتى روحى؟ رمز اینکه انسان از افراد مؤدب، خوشش مى‌‌‏آید چیست؟

وقتى سخن از «ادب‏» به میان مى‌‌‏آید، نوعى رفتار خاص و سنجیده‏ با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر مى‌‌‏آید. این‏ رفتار که از تربیت‏ شایسته نشات مى‌‌‏گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه‏ رفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و ... مربوط مى‌‌‏شود.

ادب، هنرى آموختنى است. مى‌‌‏توان گفت: «ادب، تربیت ‏شایسته‏‌است‏»، خواه مربى‌‌‌، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربى‌‌‌.

امام صادق(ع) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد ... فرمود: هر کس با رفیق بد همنشینى کند، سالم نمى‌‌‏ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان مى‌‌‏گردد و هر کس به جا‌هاى بد، رفت و آمد کند، متهم مى‌‌‏شود: «ادبنى ابى‌‌‌ بثلاث ... قال لى: یا بنى! من یصحب صاحب‏السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم و من یدخل مداخل السوء یتهم.» (1)

آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن «دوستى‏» و «گفتار» و «معاشرت‏» است. دوست دارى با تو چگونه رفتار کنند؟ مگر نه اینکه ‏مى‌‌‏خواهى تو را با احترام یاد کنند؟ خوبی‌‌هایت را بگویند؟ نام و لقب ‏زشت ‏بر تو نگذارند؟ مگر نه اینکه از توهین و تحقیر و استهزاى ‏دیگران نسبت ‏به خودت ناراحت و رنجیده مى‌‌‏شوى؟ مگر نه اینکه‏ دوست دارى در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیرى؟

یکى از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را در باره‏ خود نمى‌‌‏پسندى، در باره دیگران هم روا ندانى و آنچه نسبت ‏به ‏خویش دوست مى‌‌‏دارى، براى دیگران هم بخواهى و آنچه را در کار دیگران زشت مى‌‌‏شمارى، براى خود نیز زشت‏ بدانى. اگر از کار‌هاى‏ ناپسند دیگران انتقاد مى‌‌‏کنى، همان کار‌ها و صفات در تو نباشد. این‏ نوعى «خود ادب کردن‏» است و کسى به این موهبت دست مى‌‏یابد که از فرزانگى و هوشیارى و عقلانیتى تیز و بصیر برخوردار باشد. به‏فرموده حضرت امیر(ع): «کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک‏»; (2)  در ادب کردن تو نسبت‏به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را از دیگرى ناپسند مى‌‏بینى از آن پرهیز کنى.

هر کس حد و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، داراى ادب‏ است. بى‌‌‌‌‏ادبى‌‌‌، نوعى ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حد و حریم ‏در برخورد‌هاست. این سخن بلند علوى را هم در این زمینه بخوانیم که‏فرمود: «افضل الادب ان یقف الانسان على حده و لا یتعدى قدره‏»; (3)

برترین ادب، آن است که انسان بر سر حد و مرز و اندازه خویش‏بایستد و از قدر خود فراتر نرود.

ادب، به خودى خود یک ارزش اخلاقى و اجتماعى است و ارزش ‏آفرین، هم براى فرزندان، هم براى اولیاء که تربیت‏کننده آنانند. ادب در هر که و هر کجا باشد، هاله‏‌اى از محبت و مجذوبیت را بر گردخود پدید مى‌‏آورد و انسان با ادب را عزیز و دوست ‏داشتنى مى‌‏کند. ادب، خودش یک سرمایه است و هر سرمایه‏‌اى بدون آن بى‌‌‌‏‌بهاست. مدالى است ‏بر سینه صاحبش که چشم‌ها و دل‌ها را خیره و فریفته‏مى‌‏سازد.

آراستگى هر چیزى به چیزى است.

آن گونه که علم، با حلم آراسته مى‌‏گردد،

و شجاعت، با گذشت و عفو زینت مى‌‏یابد،

و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا مى‌‏کند،

حسب و نسب هم با ادب، ارج مى‌‏یابد. شرافت نسب و اعتبارخانوادگى و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشى سطحى ‏بر چهره‏‌اى زشت است. این سخن حضرت على(ع) است که: «لا شرف مع سوء الادب‏»; (4) با بى‌‌‌‌‏ادبى‌‌‌، هیچ شرافتى نیست.

کسى که بى‌‌‌‌‏اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته‏‌باشد، شرافت مى‌‏یابد. ادب، حتى نسب و تبار نامناسب را هم‏ مى‌‏پوشاند. کلام امیرالمؤمنین(ع) چنین است: «حسن الادب یستر قبیح النسب.» (5)

نشانه‏‌ها و جلوه‏‌ها

هر یک از ادب و بى‌‌‌‌‏ادبى‌‌‌ نشان‌‌هایى دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمود‌هاى بى‌‌‌‌‏ادبى‌‌‌ میسر نمى‌‏گردد.  این نمود‌ها و نشانه‏‌ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد.

اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتار و وقار در رفتار، نشانه ادب ‏است. بى‌‌‏خردى، گفتار زشت، بد دهانى، تندخویى، زشت‌‏گویى، دشنام ‏و توهین، سبک‌سرى و خیره‌‏سرى، لجاجت و عناد و ... هم بى‌‌‌‌‏ادبى‌‌‌‏است.

اگر کنترل دوستی‌ها و معاشرت‌ها ادب است، بى‌‌‌‌‏ادبى‌‌‌ یعنى رفت و آمد با افراد ناباب و بى‌‌‌‌‏دقتى در گزینش دوستان و بى‌‌‌‏‌تعهدى درمجالست‌ها و رفاقت‌ها. آنکه زشت‏گفتار و بد زبان است، به تعبیر حضرت‏على(ع) از ادب بى‌‌‌‏بهره است: «لاادب لسیئ النطق.» (6) .

 کسى که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت وتکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است، آنکه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامى‌ زشت‌‏تر پاسخ‏ مى‌‏دهد، آنکه در مجالس و محافل و صف‌ها، رعایت ‏حق دیگران و نظم‏ و مقررات و سکوت و نوبت را نمى‌‏کند، آنکه حاضر نیست ‏به حرف‏دیگران گوش دهد، کسى که در گفتگو و بحث، داد مى‌‏زند، گلو پاره ‏مى‌‏کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمى‌‏کند، آنکه ... این‌ها همه ‏نشانه‏‌هایى از فقدان ادب است.

از آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یا لخت‏بودن، خلال کردن، دهن‏‌دره، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است. بى‌‌‌‌‏ادبى‌‌‌، بى‌‌‌‌‏اعتنایى به حقوق و شخصیت و حرمت انسان‌‌هاست. اگر کسى هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرز مشمئز کننده‏‌اى غذا بخورد، یا به جاى تقدیم دو دستى نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت کند یا حتى یک دستى بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سر و صدا کند، یا هنگام خلوت، سر‌زده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگیرد، این‌ها نمونه‏‌هایى از مراعات نکردن ادب اجتماعى است.

جالب این است که اسلام براى همه این موارد، دستورالعمل دارد.«تربیت اسلامى‌‏» و اخلاق مکتبى‌‌‌، همه دستور‌ها و «باید» و «نباید»‌هایش،«ادب‏آموزى‏» است. کسى که پاى‏‌بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به ‏وادى بى‌‌‌‌‏ادبى‌‌‌ پاى نهاده است.

ادب از که آموزیم؟

رفتار نیک دیگران، بر انسان تاثیر مثبت مى‌‏گذارد. این امرى‏ روشن و طبیعى است. ناپسندی‌هاى اخلاقى مردم نیز تاثیر سوء مى‌‏گذارد. این هم عادى است. هنر انسان‌هاى فرزانه و هوشمند آن است ‏که از رفتار‌هاى ناپسند دیگران هم عبرت و درس مى‌‏آموزند.

هم نیکان الگوى نیکى‏‌اند، هم بدان سرمشق بدى براى غافلان. اماعاقل‌تر کسى است که از بدی‌ها راه خوبی‌ها را مى‌‏آموزد. این همان حکمت ‏لقمانى است که از فرزانگى او سرچمشه مى‌‏گیرد. به قول سعدى:

«لقمان را گفتند: ادب از که مى‌‏آموختى؟ گفت: از بى‌‌‌‌‏ادبان، که هر چه از ایشان‏در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.» (7) و اگر جز این بود، لقمان به لقب‏«حکیم‏» مشهور نمى‌‏شد. آرى ... ادب آموختن از بى‌‌‌‌‌‏ادبان. همچنان که‏ باید کم‏حرفى را از وراجان پرحرف و بیهوده‌‏گوى الهام گرفت. بزرگوارى و کرامت نفس را هم باید از زشتى کار تنگ‌‏نظران و خسیس‌‏طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتى و بدى، خوشش نمى‌‏آید. پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتی‌‌هاى ‏دیگران، آموختیم که به خوبی‌ها روى آوریم، «استاد اخلاق‏» ما در درون ‏خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان(ع) است‏که فرمود: «اذا رایت فى غیرک خلقا ذمیما فتجنب من نفسک امثاله‏»; (8) هر گاه در دیگرى اخلاق ناپسندى را دیدى، بپرهیز که آن گونه ‏رفتار در خودت نباشد!

عیساى مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسى ‏تو را ادب آموخت؟ فرمود: کسى مرا ادب نکرد. من، زشتى جهل رادیدم و از آن پرهیز کردم. (9)

نشست و برخاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق وخوى و رفتارمان را به زینت «ادب‏»، مى‌‏آراید.

از ادب پیامبر(ص)

رسول اکرم‌(ص) که اسوه ایمان و الگوى اخلاق و ادب و رفتارنیکو است، خود را ادب کرده پروردگار دانسته و مى‌‏فرماید: «ادبنى ربى‌‌‌‌‏فاحسن تادیبى‌‌‌‌‏»; (10) پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد!

«سیره پیامبر»، یک کتاب ادب‌‏آموزى است. رفتار پیامبر، نمونه عالى ‏اخلاقى و معاشرت والاست. به چند نمونه از ادب برخورد پیامبر بادیگران اشاره مى‌‏کنیم:

رسول خدا با هر کس رو‌به‌‏رو مى‌‏شد، سلام مى‌‏داد، هم به کوچک، هم بزرگ. (11)

هیچ گاه پاى خود را پیش کسى دراز نمى‌‏کرد. هنگام نگاه، به‏ صورت کسى خیره نمى‌‏شد، با چشم و ابرو به کسى اشاره نمى‌‏کرد، هنگام نشستن، تکیه نمى‌‏داد. (12)

وقتى با مردم دست مى‌‏داد و مصافحه مى‌‏کرد، هیچ گاه دست‏ خود را عقب نمى‌‏کشید، تا طرف مقابل دست ‏خود را بکشد. (13) هیچ خوراکى ‏را مذمت نمى‌‏کرد. به هیچ (14) کس دشنام و ناسزا نمى‌‏گفت و سخن ‏ناراحت ‏کنند‌ه‌اى بر زبان نمى‌‏آورد و بدى را با بدى پاسخ نمى‌‏گفت. زیرانداز خود را به عنوان اکرام، زیر پاى کسى که خدمتش مى‌‏رسید پهن مى‌‏کرد. (15) از روز بعثت تا دم مرگ، هرگز در حال تکیه دادن غذانخورد. (16) هدیه افراد را (هر چند اندک و ناچیز) قبول مى‌‏کرد. (17) بیشتر اوقات، رو به قبله مى‌‏نشست. (18) زانوهایش را پیش اشخاص، باز نمى‌‏کرد و بیرون نمى‌‏آورد. بر تندخویى غریبه‏‌ها در سؤال و درخواست و سخن صبر مى‌‏کرد. هیچ کس را ملامت و سرزنش ‏نمى‌‏کرد و در پى کشف اسرار دیگران نبود. (19)

خنده‏‌‌هایش تبسم بود و هرگز قهقهه سر نمى‌‏داد. (20) بسیار شرمگین ‏و باحیا بود. سخن کسى را قطع نمى‌‏کرد. از جلوى خودش غذا مى‌‏خورد. کار افراد را به هر شکلى راه مى‌‏انداخت و ... بسیارى ازفضایل برجسته دیگر که همه حاکى از روحى بلند و اخلاقى والا و ادبى‌‌‌‌‏متعالى بود.

ادب در معاشرت، میزان رشد و شعور انسان است و هر کس به‏‌ اندازه‏‌اى مى‌‏ارزد که ادب دارد. عیار سنجش قیمت انسانى افراد، «ادب‏» آنان است.

وقتى مى‌‏توان با «ادب‏»، دل‌ها را خرید و هنگامى‌ که «ادب داشتن‏»، نشانه ایمان و وسیله تقرب به خدا و محبوبیت نزد خالق و خلق است، چرا از سنت رسول خدا و سیره اولیاء دین، ادب نیاموزیم؟ ... آرى، ادب در گفتار و کردار، در خانه و جامعه، با کوچک و بزرگ، با خودى و غریبه، در همه جا ... و با همگان!

پى‌‏نوشت‌ها:

1) بحارالانوار، ج‏75، ص‏261.

2) میزان الحکمه، ج‏1، ص‏72.

3) غررالحکم.

4) همان.

5) همان.

6) همان.

7) گلستان سعدى، باب 2، حکایت 20.

8) میزان الحکمه، ج‏1، ص‏70، حدیث 374.

9) ما ادبنى احد رایت قبح الجهل فجانبته (بحارالانوار، ج‏14، ص‏326).

10) میزان الحکمه، ج‏1، ص‏78.

11) سنن النبى‌‌‌‌، علامه طباطبایى، ص‏41، 43 و75.

12) همان، ص‏45، 46، 47، 73 و 61.

13) همان، ص‏41 و 47.

14) همان.

15) همان، ص‏75 و 76.

16) بحارالانوار، ج‏16، ص‏237.

17) همان، ص‏227 و 240.

18) همان.

19) مکارم الاخلاق، ص‏13، 15 و 17.

20) سنن النبى‌‌‌‌، ص‏75./971/د101/ن

 

ارسال نظرات