تحلیل حجتالاسلام میرباقری از برنامه نامزدها؛
بزرگترین مانع اقتصاد لیبرالیستی ولایت فقیه است/ گفتمان انقلاب نیازمند ایجاد فرهنگ انقلابی زیستن است
خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام والمسلمین میرباقری با اشاره به ضرورت ارائه پیوست فرهنگی برای برنامههای اقتصادی گفت: بزرگترین مانع اقتصاد لیبرالیستی، ولایت فقیه است. این که در دوره اصلاحات می خواستند این مانع را بردارند و نهاد های انقلابی را حذف کنند برای این بود که بتوانند زیر ساختهای لیبرالیزم اقتصادی و زندگی متناسب با آن را ایجاد کنند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، در روزهای گذشته و با توجه به نزدیک شدن به انتخابات یازدهم ریاست جمهوری تبلیغات نامزدهای ریاست جمهوری آغاز شده و بازار نقد و بررسیها و ارائه برنامهها داغ شده است. در این میان هر کدام از نامزدها با مطرح کردن یک گفتمان و ارائه برنامههای مختلف میکوشند تا دیدگاه خود را بهترین راه برای سامان دادن به اوضاع کشور جلوه دهند. آنچه در تبلیغات نامزدهای انتخابات بیشتر به چشم میخود تاکید بر برنامههای اقتصادی است و ارائه دیدگاهها و طرحهای فرهنگی کمتر به چشم میخورد. از آنجا که انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است بر این شدیم تا نقش فرهنگ و ارتباط آن با سیاست و اقتصاد را در گفتوگو با کارشناسان این عرصه پیگیری کنیم. از این رو در گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین میرباقری، رییس فرهنگستان علوم اسلامی و مدرس خارج فقه حوزه علمیه قم به بررسی این موضوع پرداختیم.
رسا ـ برنامه ریزی دولت برای اصلاح فرهنگ چگونه باید باشد و نسبت فرهنگ با اقتصاد در نگاه کلان چگونه است؟
برنامهریزی برای یک جامعه از جمله یک کشور باید جامع باشد و نمیشود برنامهریزی برای جامعه را با دکترینهای مختلف انجام داد بلکه باید یک مکتب عام حاکم بر برنامهها باشد، نکته بعد آن است که نمیشود برنامه ریزی یک بعدی کرد، برنامه ریزی باید ناظر به همه ابعاد جامعه باشد و نمیشود برای اقتصاد کشور برنامهریزی کنید ولی برای فرهنگ کشور طرحی نداشته باشید.
ضرورت برنامه ریزی برای اداره کشور با گفتمان واحد
طرح باید جامع باشد و الا یک رشد کاریکاتوری در جامعه بوجود میآید بعد از این دونکته به نظر میآید دکترین انقلاب اسلامی که دکترین در عمل است باید حاکم بر همه برنامهریزیها باشد که حضرت امام(ره) از آن تعبیر میکردند به این که «فقه، فلسفه عملی است و حکومت فلسفه عملی فقه در همه زوایای جامعه است» در واقع فقه دکترین جامعه است و باید برنامهریز سیاست، اقتصاد و فرهنگ باشد.
نکته قابل ذکر این است که هر کدام از این اضلاع نیاز به یک پیوستهایی دارند، بنابراین اگر شما برنامهای برای توسعه سیاسی میدهید حتما باید مناسبتهایی در حوزه فرهنگ و اقتصاد داشته باشد. اینکه آیا این برنامه توجیه اقتصادی هم دارد یا نه و عکس آن نیز صادق است، البته نه به این معنا که شرایط اقتصادی اصل در فرهنگ باشند بلکه فرهنگ باید بتواند الزامات خود را در اقتصاد و سیاست مورد مطالعه قرار دهد. به هر حال برنامهریز فرهنگی باید الزامات در حوزه سیاست واقتصاد را بداند و لوازم آن را در عمل مطالعه کرده باشد، نه اینکه طرحی را در حوزه فرهنگ بدهد بدون اینکه در حوزه اقتصاد و سیاست مطالعه کرده باشد تا فرجام آن غیرمطلوب و غیرعملیاتی بشود.
پیوست فرهنگی و سیاسی برنامههای اقتصادی مورد غفلت کاندیداها است
بنابراین در حوزه اقتصاد هم که برنامه ریزی میکنید حتما باید برنامه ریزی شما یک پیوست فرهنگی و سیاسی داشته باشد و مناسبات این توسعه اقتصادی در حوزه فرهنگ و سیاست دیده شود و بعد از این که معلوم شد که برنامه ریزی باید در پیوستها جامع باشد هر بعدی باید با توجه به بعد دیگر برنامهریزی شود تا یک طرح منسجم و کامل داشته باشیم که ابعاد مختلف جامعه در حال حرکت و تغییر، مدیریت و بهینه شوند.
نکته قابل تامل این است که در دنیای مادی، اقتصاد نسبت به سیاست و فرهنگ اصل است یعنی فرهنگ و سیاست خدمات حوزه اقتصاد هستند و اصل، رشد ثروت است و شما برای داشتن ثروت نیاز به مناسبات خاص و فرهنگ و سیاست خاص دارید توسعه سیاسی و فرهنگی تابعی از توسعه اقتصادی است، پس رشد اقتصادی اصل است و تحول فرهنگی و سیاسی به تبع آن صورت میگیرد از این رو فرهنگ جامعه و مناسبات سیاسی تابع اقتصاد تعریف میشوند و در واقع خدمات سیاسی و فرهنگی در بخش اقتصاد تلقی میشوند.
در الگوی غربی توسعه، فرهنگ و سیاست تابع اقتصاد است
به نظر میآید که الگوهای برنامه ریزی غربی این طور است، بنابراین برای فرهنگ و سیاست برنامهریزی میشود اما به تبع اقتصاد. محور و الگوی جامعه، توسعه اقتصادی است و فرهنگ و بافت نیروی انسانی و تربیت انسان تابعی از رشد اقتصادی میشود. با این نگاه محور برنامهریزی ابعاد جامعه که در ضمن این برنامه، توسعه منابع انسانی یعنی تربیت بافت نیروی انسانی هم قرار دارد تابعی از توسعه اقتصادی میشود، اگر در غرب به تربیت انسان میپردازند عواطف انسان، اخلاق انسان، اندیشه انسان را به گونهای برنامه ریزی میکنند که نتیجه آن تولید ثروت بشود. به تعبیر دیگر به انسان مانند منبع تولید ثروت نگاه میکنند و میگویند چگونه میشود این ثروت را فرآوری کرد و حتی اخلاق انسان تابعی از توسعه اقتصادی میشود و عواطف انسانی مثل انرژیهای مادی خرج توسعه ثروت میشود، یعنی میگوید شما چه آدمی برای تولید میخواهید؟ من آن را تربیت میکنم گویی یکی از قطعاتی که در کارخانه استفاده میشود انسان است که بیشتر خاصیت نرم افزاری دارد و راندمان آن، توسعه ثروت میشود هم انسان در کارخانه کار میکند و هم خروجی آن برای مصرف انسان صرف میشود مثلا اگر فرهنگ جامعهای با پوشش خاصی که این کارخانه تولید میکند متفاوت باشد شما بگویید من فرهنگ را تغییر میدهم اگر تولید انبوه نیاز به مصرف انبوه دارد و مصرف انبوه نیاز به فرهنگ سازی دارد، ما فرهنگ سازی میکنیم و اخلاق انسان را تغییر میدهیم که مصرف انبوه کند.
این شیوه مصرف گرایی و فرایند نیاز و ارضاء یعنی فرایند اخلاق انسان به نفع توسعه سرمایهداری، حاصل مدیریت اقتصادی است.
رسا ـ آیا در برنامه نامزدهای انتخابات به این نکته توجه شده و برای فرهنگ حساب ویژهای باز شده است؟
آنچه من در برنامه نامزدهای ریاست جمهوری دیدم گرچه توجه داشتند که برنامه باید جامع باشد اما درونش سه نکته وجود دارد؛ اولا به بحث فرهنگی به طور مستقل نپرداختند، دوم؛ برای حوزه اقتصاد که محور برنامههایشان است پیوست فرهنگی ندارند که بگویند چه مناسبات فرهنگی را ایجاد میکنند، سوم؛ آنچه انسان از برنامههایشان میفهمد اقتصاد محوری است. البته اگر اقتصادمحور هم بود برنامهریزی هایشان دو مورد کم دارد؛ اول اینکه در حوزه فرهنگش برنامه جامعی ارائه نشده و دوم؛ پیوست فرهنگی حوزه اقتصادیاش تعریف نشده است. فرض کنید از شهر سازی صحبت میکنید، پیوست فرهنگی شهرسازی چیست؟ اگر میخواهید شهرسازی لیبیرالیستی ارائه دهید فرهنگ شهرسازی میخواهد یا اگر میخواهید شهرسازی اسلامی کنید باز هم فرهنگ شهرسازی میخواهد. نسبت این نوع شهر سازی با توسعه فرهنگ اسلامی چیست؟ غیر از اینکه به این دو بعد نگاه نشده و منتهی به رشد کاریکاتوری در جامعه میشود، این حرف که میگویند ما در فرهنگ کار کردهایم ولی در اقتصاد عقب هستیم غلط است چون نظام سرمایهداری اقتصاد محور است. در طول دهههای گذشته حتی در انقلاب اسلامی بیشتر به اقتصاد پرداخته شده است پس نقطه ضعف اساسی و مهم آنها این است که برنامههایشان اقتصاد محور است و بخش فرهنگ و سیاست به عنوان بخش خدمات اقتصاد دیده شده است و این اشکال اساسی است.
رسا ـ آیا گفتمانهای انتخاباتی میتواند در جامعه فرهنگسازی کند؟
گفتمان انتخاباتی میتواند بیانگر این باشد که شما از منظر چه مکتبی به حل و فصل و بحرانهای اجتماعی نگاه میکنید؟ نمیشود با دو رویکرد مکتبی برای یک موضوع برنامه ریزی کرد چرا که به تشتت ختم میشود. اگر گفتمان انقلاب حاکم است باید این گفتمان بر سیاست و اقتصاد و فرهنگ با هم حاکم باشد. به نظر من، نامزدی که گفتمانش انقلابیتر است بهتر میتواند اقتصاد را در چارچوب مکتب اسلام طراحی کند ولی این خلا وجود دارد و بخش عمده ای از آن هم مربوط به خلا نرم افزاری نظام است. یعنی ما نرم افزار اقتصاد مبتنی بر فرهنگ اسلام را به نفع جامعه تولید نکردیم و این کار رییس جمهور نیست ولی خط و مشی رییس جمهور باید برای رسیدن به این امر باشد این امر در برنامه دولتها مفقود است. تازه ممکن است اگر این نرم افزار ایجاد شود یک نفر نخواهد فرهنگ را در این خط و مشی پیش ببرد البته همه نامزدهای انتخابات ملزم به نظام اسلامی هستند ولی درکشان از دخالت و نقش اسلام در جامعه متفاوت است. برخی حضور اسلام را حداقلی میبینند و گفتمانشان بیشتر مکتب رفاه است و برخی دخالت اسلام و انقلاب را در موضوعات اجتماعی بیشتر میدانند که گفتمانشان بیشتر انقلابی است.
گفتمان انقلاب نیازمند ایجاد فرهنگ انقلابی زیستن است
به نظر من اگر آقایان بگویند که با این برنامهریزی اقتصادی چه تحولی در فرهنگ و حوزه انسان اتفاق می افتد یعنی الزامات برنامه اقتصادی خودشان را در حوزه فرهنگ میفهمند و میدانند که چه بر سر انسان میآورد. اگر نفهمند دو اشکال ایجاد میشود؛ اول اینکه این برنامه اقتصاد محور ناخودآگاه خودش را بر فرهنگ و نیروی انسانی تحمیل میکند و انسان را به عنوان بخش خدمات اقتصاد ، تابع اقتصاد میکند. دوم اینکه توفیق در عمل پیدا نخواهند کرد چون برای پیش بردن برنامه های اقتصادی، تحول بافت انسانی متناسب با برنامه شرط الزامی است. شما بهترین الگوهای توسعه اقتصادی را ببرید در یک کشور استعماری عقب افتاده، بدون تحول بافت انسانی کمترین توفیقی را به دست نمیآورید. آقایان نامزدها از این نکته غفلت کردهاند. اگر میخواهید اقتصاد انقلابی تولید کنید باید فرهنگ انقلابی زیستن را در حوزه اقتصاد ایجاد کنید وگرنه موفق نخواهید شد. پس توسعه اقتصاد محور را مبنا قرار میدهند و وقتی به مناسبات برونزا هم می رسند عوامل سیاسی برونزا را به تبع توسعه سرمایهداری تعریف میکنند چون توسعه سرمایهداری نیازهایی در حوزه سیاست و روابط بینالملل دارد از این رو میگوید روابط سیاسی را به گونه ای رقم بزن که رشد اقتصادی سرمایهداری واقع شود و این فاجعه است. یعنی عزت ملت را قربانی نان و آب زود گذر کن وگرنه پیرو آن رفاه پایدار حاصل نخواهد شد. انقلاب اسلامی گفتمانی است در حال نفوذ در ملتها و غرب از طریق لیبرالیزم فرهنگی و سکولارهای میانه رو نمیتواند آن را کنترل کند. نه در زمان اول انقلاب و نه در زمان اصلاحات نتوانستند انقلاب را مهار کند و انقلاب از آن عبور کرد. حتی در منطقه هم نتوانست برای کشورهایی که تازه انقلاب کردند این نسخه را بپیچد. این یک درس عبرت است که نمونه بارزش در ترکیه رخ داده است و این آقایان باید توجه کنند که انقلاب اسلامی از مدل ترکیه ای و ژاپن هم عبور کرده است و این نعمتی است که خداوند رسانده و پاسخ آنهایی است که میگویند ما باید مدل ترکیه ای را پیاده کنیم. الگوی ترکیه در نهایت پذیرش نظام سرمایهداری است.
سکولاریسم و ارتجاع؛ رقبای اصلی انقلاب اسلامی
در ادبیات انقلاب اسلامی و اسلام نابی که امام نام میبرد یک رقیبش سکولارها هستندکه نمونه آنها ملی مذهبیها هستند و میخواهند اسلام را با نظام سرمایهداری آشتی بدهند و به نوعی لیبرالیسم اخلاقی هستند. رقیب دوم مرتجعین هستند که از داخلش القاعده بیرون میآید و این انقلاب اسلامی است که نشان داده با حرکت معقول که رفتارهای تروریستی ندارد و با فرهنگ میتواند جهان را فتح کند اگر درگیری نظامی هم دارد به تبع فتح فرهنگی آن است و تلاشی که فرد میکند کمک به ظهور مکتب اهل بیت(ع) است. سکولارها دیانت را میخواهند حذف کنند و یک اخلاق دینی را به طور نسبی به جریان سرمایه گذاری ضمیمه کنند از این رو تا حدودی آزادیهای مذهبی دارند. جریان تندرو و افراطی و سلفی میخواهند از طریق تروریسم اسلام را پیش ببرند اما امام(ره) است که با گفتمان فرهنگی، اسلام را پیش میبرد. البته مقاومت هم میکند و خون هم میدهد چون گفتمان فرهنگی بدون شهادت و مقاومت پیش نمیرود نه با اقدامات تروریستی. اصطلاح خون در مقابل شمشیر غیر از تروریست است. امام(ره) در بیانیه دوم فروردین سال 68 میگویند بدون شهادت و خونریزی کمونیسم و سرمایه داری قابل حذف نیست. به هر حال آقایان باید توجه کنند الگوی سرمایه داری در کشور ما شکست میخورد اگر میخواست جواب دهد در ترکیه باید جواب میداد. نمیشود به شیوه مدرنیزم اقتصاد کشور را طراحی کرد.
رسا ـ برخی مشکلات فرهنگی را ناشی از دخالت دولت در فرهنگ میدانند و میگویند فرهنگ را سنت ها و آداب و عقاید رقم میزند و ربطی به دولت ندارد نظر شما در این باره چیست؟
دولت بخش اجرایی اقتصاد و فرهنگ و سیاست را در اختیار دارد و این اشتباه است که برخی میگویند دولت نباید در فرهنگ دخالت کند. نظام سه بعدی است. ما در تمام حوزههای فرهنگی و اخلاق درگیر هستیم و حجاب تنها یک شاخصه است. فرهنگ در جاهایی مانند سواد و حجاب بروز پیدا میکند و هرکسی که نفهمد فرهنگ بخش اجرایی دارد و فرهنگ را جزیی در کنار سایر اجزاء بداند به درد سکانداری کشور و ریاست جمهوری نمی خورد. فرهنگ بعد اقتصاد است و همه تصمیمات اقتصادی اثر فرهنگی دارد و در یک بستر فرهنگی خاصی جواب میدهد که دو طرفه است. اگر بسترهای فرهنگی را متناسب با اقتصاد مهندسی نکنید اقتصاد پیش نمیرود و اگر پیوست مناسب فرهنگی برای اقتصاد در نظر نگیرید اقتصاد، فرهنگ متناسب با خودش را ایجاد میکند یعنی فرهنگ کاذب ایجاد میکند. مثلا تکنولوژی، توسعه فرهنگ میآورد یا شهرسازی معمارگر فرهنگ است و اگر الگوی شهرسازی الگوی برونگرا بود با خودش فرهنگ برونگرا میآورد و اگر دعوت به لذتهای مستدام مادی بود ذائقه اجتماعی را تغییر میدهد مثلا اینکه پدیده شاندیز چه بلایی سر فرهنگ جامعه میآورد باید به آن توجه کرد. این که فقط آن را از منظر سود اقتصادی مد نظر قرار داد بستر فرهنگی برایش تعریف نکرد برنامهریزی موفقی نیست.
نتیجه این که سه اشکال در برنامههای کاندیداها وجود دارد: 1- اقتصاد محوری در برنامه ریزی توسعه 2- عدم تبیین پیوستهای فرهنگی در اقتصاد 3- عدم برنامه ریزی در حوزه فرهنگ برای توفیق اقتصاد.
بزرگترین مانع اقتصاد لیبرالیستی، ولایت فقیه است. این که در دوره اصلاحات می خواستند این مانع را بردارند و نهاد های انقلابی را حذف کنند برای این بود که بتوانند زیر ساختهای لیبرالیزم اقتصادی و زندگی متناسب با آن را ایجاد کنند./979/گ402/ع
ارسال نظرات