۰۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۱:۵۲
کد خبر: ۲۳۶۹۵۸
دو شعر تازه از استاد معلم در مدح حضرت ثامن الحجج

تجلی معرفت شیعی در مدیحه سرایی رضوی

خبرگزاری رسا-استاد علی معلم دامغانی که از زمره پیشکسوتان شعر انقلابی و دینی و از رهروان راه شعرای کهن و شعرش پرتوی از عرفان و ادب و شور و شعور فارسی است به مناسبت شهادت حضرت امام رضا (ع) اشعار زیبایی سروده است که تقدیم حضور خواندگان عزیز می‌نماییم.
گنبد حرم امام رضا(ع)

 

شعر و ادب فارسی در طول تاریخ همواره محملی برای عرضه برترین و برجسته‌ترین مضامین عمیق معنوی و تریبونی برای انعکاس معارف اسلامی بوده است. خیل کثیری از علمای قدیم و متأخر شیعی و نیز بسیاری از عالمان برجسته همروزگار ما خود شاعرند و تلاش کرده‌اند که از این قالب زیبا و اثرگذار در راه نشر معارف دینی و آیینی بهره برند. 

 

از فیض کاشانی (ره) گرفته تا آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مدظله) و بسیاری دیگر از بزرگان دینی و اعاظم فکری شیعی، دستی بر آتش شعر داشته‌اند و همواره از این منبع الهام الهی و ودیعه جانفزای رحمانی، برای بارتاباندن ارزشمندترین و درخشان ترین معارف آسمانی سود جسته‌اند.

 

 

و بی تردید یکی از این موقف های عظیم و عزیز و از میادین بکر و بدیع و بارز شعر فارسی، حوزه شعر آیینی و در آن میان، شعر رضوی است که در طول قرون متمادی و روزگاران گذشته تا کنون بسیاری از شاغران از هر قوم و قبیله و با هر میزان از بینش و دانش، بدان روی آورده  با آن، ارادت خویش را به ساحت قدسی خضرت ثامن الحجج(ع) بیان داشته اند.

 

استاد علی معلم دامغانی نیز که از زمره پیشکسوتان شعر انقلابی و دینی و از رهروان راه شعرای کهن و شعرش پرتوی از عرفان و ادب و شور و شعور فارسی است به مناسبت شهادت حضرت امام رضا (ع) اشعار زیبایی سروده است که تقدیم حضور خواندگان عزیز می‌نماییم.

 

محمد علی معلم دامغانی در شمار شاعران نسل اول انقلاب اسلامی است و بسیاری از شعرهای مطرح دوران انقلاب و دفاع مقدس از سروده‌های اوست: «این فصل را با من بخوان، باقی فسانه‌است / این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه‌است...» او مثنوی ماندگار «هجرت» را در مدح حضرت امام خمینی (ره) سروده‌است.

 

استاد معلم با سرودن مثنوی در اوزان بلند و بی‌سابقه با زبانی غریب و فاخر و کهن، با بهره‌گیری از اندیشه‌ها و اشارات دینی، عرفانی، اساطیری، تاریخی، اجتماعی با روحی نو کلاسیک و با توجّه به موسیقی واج‌ها و واژه‌ها و آمیختگی عرفان و حماسه، می‌توان گفت مبدع سبک و ساختاری تازه در عرصه مثنوی سرایی شد.

 

معلم از جمله شاعرانی است که دارای زبان و سبک خاص شعری است. استفاده وافر از عناصر شعری قدیم و انتخاب وزن و قافیه و تقلید و پیروی از قصیده‌سرایان و مثنوی‌سازان دوره‌های کلاسیک (خصوصاً ناصرخسرو) ، از مختصان سبکی اوست. او از جمله مقتدرترین مثنوی‌سرایان پس‌از انقلاب اسلامی به‌شمار می‌رود.

 

معلم سرودن ترانه وتصنیف را نیز در دفتر کار خود دارد، «در ترانه برخلاف مثنوی‌هایش که مخاطب خاص می‌طلبد خواسته‌های مخاطب عام را درنظر می‌گیرد. اشعار معلم گرچه به‌رویدادی خاص در متن انقلاب اشاره دارد. امّا پس‌از گذشت سالیان متمادی کهنه نگردیده و به‌نظر می‌رسد معنای دیگری از آن استنباط شود و به شعر این زمانی بدل شده است. استفاده از اوزان بلند، توجه به موسیقی کلمات (رعایت حروفی، ایجاد قافیه‌های درونی و ...)، به کارگیری ردیف باستان گرایی در زبان، وفور اشارات دینی و ادبی، آمیختگی حماسه و عرفان از مهم‌ترین ویژگی‌های مثنوی علی معلم است.

 

 

اشعاری با عنوان «از مروه به مرو؛ قَافِلَه الاَدَب، سِلسِلَه الذَّهَب» و «امیرا هر دو می‌لرزیم؛ به حضرت هادی مهدی و مهدی هادی (ع)» برای شهادت جانگداز هشتمین امام همام، امام رضا (ع) توسط این شاعر پیشکسوت و انقلابی سروده شده است.

 

در آستانه سالروز شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) این دو اثر ارزشمند و نغز و پرمغز را به حضور عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و محبان آن امام همام تقدیم می‌نماییم. دو شعری که می توان در متن آن، تاریخ و عشق و حماسه و عرفان و غربت و سوگ و سوز و سودا را توأمان و همزمان، دریافت و به مدد شور و شعور شعر اصیل و غنی فارسی به بارگاه ملکوتی آن امام رئوف بار یافت.

 

این اشعار که در مدح و منقبت حضرت امام رضا (ع) و با بیان ویژگی‌های شخصیتی آن بزرگوار در کنار سوگ و حزن ناشی از زندگی رنج آغشته و پرمحنت ایشان بوده  همواره ابزاری گشته است برای بازگویی معارف دینی و مفاهیم مذهبی.


از دعبل خزاعی گرفته تا علی معلم دامغانی در طول این تاریخ متمادی و پرفراز و نشیب، آنچه به دیده می‌آید و بر دل می‌نشیند همان ارادت ناب و اخلاص زیبا و ماندگاری است که شعرا، این تلامیذ الرحمان، در آستان ملک پاسبان حضرت مولی امام رضا (ع) از جان خویش بروز داده‌ و با واژه‌هایشان بر صفحه تاریخ روزگار نقش کرده‌اند.


اگر روی دعبل چوبه دار خویش را بر دوش می‌کشید و در عشق و سودای مولای غریبش، سوگ سروده‌هایی آتشین می‌نگاشت، امروز نیز رهروان صدیق او در همین مسیر سخت و شیرین گام می‌نهند و بر همین منهج روزگار می‌گذرانند.

 

 


و دو شعری که اینک به عنوان آخرین سروده‌های استاد معلم در مدح حضرت ثامن الحجج(ع) تقدیم حضور شما می داریم، در حقیقت ادامه‌ای بر تجلی معرفت شیعی در مدیحه سرایی رضوی است. و گفتیم که شعر و ادب فارسی در طول تاریخ همواره محملی برای عرضه برترین و برجسته‌ترین مضامین عمیق معنوی و تریبونی برای انعکاس معارف اسلامی بوده است. 

 

و اینکه خیل کثیری از علمای قدیم و متأخر شیعی و نیز بسیاری از عالمان برجسته همروزگار ما خود، شاعرند و تلاش کرده‌اند که از این قالب زیبا و اثرگذار در راه نشر معارف دینی و آیینی بهره برند. خدایشان رحمت کناد و بیامرزاد!


 

امروز رضا به جان رضا شد

 

از مروه به مرو می‌رود ماه
هان حُکم کن ای حکیم آگاه


سعد است ستاره یا که نحس است
نُه قافله عازمند بر راه


مه یوسف عالم است آنک
وقت است که تا برآید از چاه

 

گویند که مصر و عرض جاه است
صعب است دهد فریبش این جاه

 

خود می‌رود و نمی‌رود دل
دل واپس خانه است و درگاه

 

او را به مدینه نیز جانی است
از جان نتوان برید بی گاه

 

نا گاه شود به مشهد آن جان
از آه کند حنوط این شاه

 

کان قافلة نهم جواد است
بی حرز سپردمش به الله

 

او نیز ز فتنه نیست مأمون
در عالم فتنه خواه و ناخواه

 

امروز رضا به جان رضا شد
فردا جگرش جگر خورد آه

 

ای کاش نبود ماه و خورشید
در طالع مردمان گمراه

 

یا ابر شدیم یا شب تار
ای خالق ظلمت از ظُلَم کاه

 

پدرش موسی مادرش سوسن
می‌دمد از شرق آفتاب من

 

پور آناهیت مدفنش دریاست
مسکنش صحرا ضامن ثامن

 

خفتن بغداد صبح نیشابور
راهی مَرو است مروه‌اش مأمن

 

کاروانگاهی کهنه بر راهی
کاروان از نو ماند از رفتن

 

مومن و کافر مردم خاور
چشم در راهش مانده بر دامن

 

ناقه زانو زد که بنا می‌زد
دور چشم بد سر زد از مکمن

 

گفت بسم الله ای همه در راه
تا شوید آگاه بشنوید از من

 

لا اله الا ربنا حِصنی
حصن الله است دون اهریمن

 

مأمن روح است کشتی نوح است
از بلا امن است وادی ایمن

 

حصن را دریاب اندرا بشتاب
شاید از غرقاب وارهانی تن

 

بیع مشروط است قوّت و قوت است
مردم از قحطی جان توان بردن

 

عرض مهمانی است
لطف را خانی است

 

لابد ایمانی است
تا شوید ایمن

 

میرخوان ماییم خوان بیاراییم
در چو بگشاییم برخورید از دَن

 

برخورید از خوان برخورید از نان
برخورید از جان نذر جانان تن

 

چیست تاوانا نرخ تن جانا
صرفه‌تان مانا چند از این ماندن

 

در جهان دون نیست کس مأمون
کاندر این هامون ره زند رهزن

 

باش تا از طوس نوبت ناموس
بر زنند از کوس خود به تن، تن تن

 

جور شد بی حد طوس شد مشهد
راهشان شد سد زین برافکندن

 

کینه ور آدم گرچه شد زین غم
ماند در عالم مِهرِ بر خاتم مُهر ما کندن

 

پسر سوسن پسر مریم
گر نه مصلوبند چیست این ماتم

 

دارشان رنج است گنج را ماران
می‌کشند از خاک پرده بیش و کم

 

پرده خورشید است شام تاریک است
پرده گفتار مردم ابکم

 

روی خوب از کور تاری و تیره است
بانگ خوش از صُم جانِ کش از سَم

 

پور نرگس تا کی رسد از راه
قد سروش تیغ پشت تیغش خم

 

ای سنابرق ای صاعقه در زن
آتشی در این قریه کژدم

 

تا بیارامد دل ز نامردم
تا نیازارد ایزد از آدم

 

تا شود باغ و بوستان خرم
تا به وند از نو دوستان با هم

 

تا طرازد سنبل به می طره
تا بنوشد گل خون مل کم کم

 

تاوزد در بستان صبا خوش خوش
تا ببارد ابر کرم نم نم

 

 


امیرا هر دو می‌لرزیم؛ به حضرت هادی مهدی و مهدی هادی علیهم السلام

 

 

حقیر بن حقیر آن شب به خود پیچید، مأمون گفت

کبیر بن کبیر آنجا شود باید به هارون جفت

 

کجا در طوس فردا بعد از آن در عالم ناموس

وزیرش گفت امیر من بگو بردارد آن فانوس

 

به که؟ کی؟ پور سهل انگار رفته نیمه‌ای زین شب

ندیمات غلامانت چراغ و هیمه‌ای کین شب

 

سیاه و سرد و تاریک است و باد از کوه می‌آید

امیرا هر دو می‌لرزیم آنک خفته در بستر چنین بشکوه می‌آید

 

اگر ناگاه برخیزد که با ظلمت درآویزد

خَمُش بِن سهل صعب اندیش کآبش بر جگر ریزد

 

مگر آتش نیفکندیم زآنسان بر جگر گاهش

بر آتش آب می‌ریزی به نزد جان آگاهش

 

تمامی ترس بود و بیم اگر کردیم مهمانش

به مدهوشی صلا دادیم گاه و جاه و عنوانش

 

کجا دیدی شهی باشد ولیعهد ولیعهدی

عجب طفلی تو و من نیز طفلی طفل در مهدی

 

رضا ای کاش مهدی بود و ما در مهد می‌مردیم

و یا ما مَرد دین بودیم و سَر بر عهد می‌مردیم

 

برای کفن و دفن او فرود مدفن هارون

بگو صدر و حنوط آرند بن موساست من قارون

 

خدا را کاش این هارون برادر بود با موسی

که قُمری‌ها نمی‌گفتند با هادی که کو موسی

 

بکش فانوس را صبح نخست از خاوران بر شد

شب سرد و سیاهی بود حالی یاوران سر شد

 

کلنگ و بیل و اسباب حنوط ای قوم بشتابید

مگر خوابم اگر خوابم اگر خوابید هم در نوم بشتابید

 

همین جا بسته در پای خلیفه خسته را جای است

اگر سر زیر پای افتاد لابد حرمت پای است

 

امیر من زمین یخ بسته از سرماست چون سنگی

در این دم خیره در گوش خلیفه گفت سرهنگی

 

رسیدند آنکه می‌گفتند آمد یکه سروی ساده‌ای بشکوه

بر اسبی صخره‌ای بر صخره‌ای آزاده‌ای بر کوه

 

فرود آمد کنون دروازه خود بگشود بر رویش

به قهر است این و یا مهر است بیخود می‌روم سویش

 

عمو زاده دهد صبر جمیل اجر جلیلت او

عمو انَا لله و الیه راجعون برگو خلیلت کو

 

عمو کار قضا بود و قدر آری قضا آری

رضایست اوست رضا آیا رضا گردد خدا باری

 

نکوبید آهن سرد این نخواهد شد فراتر شو

رفیق گورکن در کار گوران سوی دیگر شو

 

حنوطش با من است و خواجه از ما دورتر یاران

پدید آمد پدید آمد مگر دریاست خَمُش باشید و آسوده اگر شد بیشتر باران

 

برون آمد حسینی در کفن آنک حسن آسا

زماهی بحر خالی شد ستاره یوشع و موسی

 

همان یونس همان تابوت یوسف نیک‌تر در آب

جهان را می‌رهاند نور هادی از غم غرقاب


/830/704/م

ارسال نظرات