روز دفن رضاخان در قم و اولین اقدام انقلابی شهید محلاتی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، روز اول اسفند 1364، هواپیمای فرندشیپ متعلق به شرکت هواپیمایی آسمان بر فراز شهر اهواز هدف دو موشک هوا به هوای جنگندههای عراقی قرار گرفت و در 25 کیلومتری شمال این شهر سرنگون شد. در این حادثه حجت الاسلام فضل الله محلاتی نماینده امام خمینی در سپاه پاسداران به همراه بیش از چهل نفر از روحانیون، نمایندگان مجلس و مسؤولان فرهنگی کشور به شهادت رسیدند.
دو سالی که در قم بود (1326 ـ 1325) به منزل آیت الله العظمی محمدتقی خوانساری رفت و آمد داشت و از همان زمان با مرحوم نواب صفوی آشنا شد و انس با او و یارانش باعث شد که روحیه مبارزه در او به وجود آید. مرحوم نواب، روحیه و شخصیت عجیبی داشت و با هر کسی انس پیدا می کرد، در او روحیه خاصی به وجود میآمد. ایشان از نظر تقوا و نزدیکی به خدا بر کسانی که با او آشنا می شدند تأثیر میگذاشت و همین جاذبه او مرا هم به خودش جذب کرد.
چند سالی با فداییان اسلام همکاری میکرد و در کنار درس و مطالعه به مبارزه هم مشغول بود. اولین برنامه مبارزه که در آن شرکت کرد، مسأله ورود جنازه رضاخان به ایران بود. گروه فداییان اسلام نمیخواستند اجازه دهند جنازه رضا خان در ایران دفن شود و معتقد بودند که باید جنایتهای رضاشاه بیان شود. بنابراین در جلسات محرمانهای که داشتیم، تصمیم گرفته شد چند نفر غسل شهادت کنند و برای سخنرانی به مدرسه فیضیه بروند. نفرات تعیین شده به ترتیب عبارت بودند از: سیدهاشم حسینی که قرار بود قبل از دیگران روی سکوی مدرسه فیضیه بایستد و صحبت کند. یک اعلامیه هم در قم پخش شد. متن این اعلامیه چنین بود: در ساعت پنج بعد از ظهر فردا، خورشید روحانیت نوربخشی میکند. حقایقی که تاکنون گفته نشده است، گفته خواهد شد.
هیچ کس نمی دانست موضوع چیست و چه کسی میخواهد صحبت کند. آن روز همگی روزه گرفته بودند. سید هاشم نفر اول بود و شهید محلاتی نفر پنجم یا ششم بود. آن زمان شاید هجده ساله بود. آن روز، سر ساعت پنج، سید هاشم روی سکوی مدرسه ایستاد و فجایع رضاشاه را بیان کرد. عدهای سر و صدا کردند. خادم مدرسه هم آمد که جلوی او را بگیرد، ولی مطلب روشن بود و مبارزه شروع شده بود. هر روز در مدرسه فیضیه یک نفر صحبت می کرد و طلبهها جمع می شدند.
و بالاخره روز آوردن جنازه رسید
آن روز، حتی یک روحانی در خیابان حضور پیدا نکرد و مأموران رژیم ناچار شدند به سر چند نفر از کفش کنهای صحنه، که ریش داشتند، عمامه بگذارند و به عنوان روحانی، همراه جنازه به خیابان بیاورند تا بگویند روحانیون هم آمده اند! ولس به هر ترتیب نیامدن روحانیون خیلی برایشان گران تمام شد و آبرویشان رفت. وقتی هم که یکی از مأموران دولت با لباس روحانیت آمد به حوزه علمیه و خواست سخنرانی کند، طلبه های انقلابی عمامهاش را برداشتند و کتکش زدند و از آن جا بیرونش کردند. اگر مأموران دولت نمیآمدند و نجاتش نمی دادند، وضع بدی پیدا می کرد!
بعد، شهید محلاتی و رفقایش را دنبال کردند. هرجا که میرفتند، مأموران آگاهی قم دنبال آنان بودند. این ماجرا اولین حرکت سیاسی شهید محلاتی به شمار میرفت. به دنبال این ماجرا جریانهای دیگری نیز به وجود آمد./978/پ203/ی