نحوه دخالت اسراییل در روند مذاکرات هستهای
ایستگاه دعوت از بنیامین نتانیاهو نخست وزیر راستگرای رژیم صهیونیستی برای نطق در کنگره امریکا بدون هماهنگی با وزارت خارجه و کاخ سفید امریکا، نشانه ای بسیار آشکار از به بن بست رسیدن تلاشهای تل آویو و واشنگتن برای پنهان نگهداشتن نقش رژیم صهیونیستی بود. چنانکه همه میدانند نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی برای سومین بار بود که در کنگره امریکا حضور مییافت. در تاریخ کنگره امریکا فقط چرچیل نخست وزیر انگلیس بود که سه بار در کنگره امریکا نطق کرد. با این تفاوت که چرچیل به دعوت مشترک کنگره و دولت امریکا با نمایندگان دو مجلس امریکا درباره پیامدهای جنگ جهانی دوم سخن گفت، اما آخرین دعوت جمهوریخواهان از نتانیاهو برای نطق در کنگره به صورت یکطرفه و حتی بدون اطلاع وزارت خارجه و کاخ سفید صورت گرفت. تفاوت دوم این بود که حدود 60 نماینده دموکرات کنگره امریکا از حضور در مراسم نطق نتانیاهو خودداری کرده و آن را تحریم کردند و این در تاریخ کنگره امریکا بی سابقه بود.
در تاریخ روابط ایالات متحده امریکا و اسرائیل، این دومین باری است که اختلافات دو طرف به این درجه از حدت و بحران میرسد. در اوایل دهه نود میلادی قرن پیشین و در جریان اجلاس صلح مادرید اسحاق شامیر نخست وزیر راستگرای اسرائیل به وعدههای تل آویو برای پایان دادن به چند دهه بحران اعراب و اسرائیل عمل نکرد و ایالات متحده امریکا را در موضع دشواری قرار داد تا آنجا که واشنگتن از سازوکارهای ویژه خود برای ایجاد تغییر در ساخت سیاسی اسرائیل استفاده کرد و در جریان انتخابات از نامزدی اسحاق رابین حمایت کرد که منجر به پیروزی وی شد. با این حال تندروهای رژیم صهیونیستی سیاستهای رابین را تاب نیاوردند و او را ترور کردند. اینک به نظر میرسد تاریخ در حال تکرار شدن است.
اسرائیل در آستانه برگزاری انتخابات قرار دارد و نتانیاهو برای چهارمین دوره انتخاباتی خود را نامزد پست نخست وزیری کرده است. این در حالی است که روابط بحرانی تل آویو با واشنگتن در اوج خود قرار دارد. آخرین نظرسنجیهای انتخاباتی در اسرائیل نشان میدهد که موقعیت نتانیاهو با رقیب انتخاباتیاش از حزب کار اسرائیل کماوبیش یکسان است. برخی کارشناسان امور اسرائیل معتقدند که دوران رهبریهای از این دست سپری شده و افکار عمومی در اسرائیل از تیره شدن مناسبات تل آویو با امریکا تحت هر شرایطی به شدت هراس دارند. این مسئله به جامعه اسرائیل و معادلات درونیاش مربوط میشود. آنچه به بیرون از این حوزه مربوط میشود بسیار مهمتر و حساس تر است.
پرسش اصلی در این زمینه این است که آیا ایالات متحده امریکا میتواند اجازه دهد که استراتژیهای جهانی و سیاستهای منطقه ای خود را داوطلبانه و یا به ناگزیر به اسارت روابط هر چند استراتژیک خود با رژیم صهیونیستی درآورد؟ این درست است که مقیاس ارزشگذاری در مناسبات استراتژیک دو کشور با عناصری از قبیل حجم جغرافیایی، میزان جمعیت، سهم در تولید ناخالص اقتصادی در مقیاس جهانی و موقعیت ژئواستراتژیک اندازه گیری نمیشود، اما نادیده انگاشتن عناصر یاد شده در محاسبات ایالات متحده بویژه تأثیرگذاری نوع سیاستهای در پیش گرفته شده در جایگاه جهانی ایالات متحده و نحوه نگاه دیگر متحدان جهانی و منطقه ای به رتبه بندی متحدان بر پایه تبعیض و نابرابری، میتواند مخاطرات همه جانبه برای منافع امریکا و در گام بعدی امنیت ملی ایالات متحده به همراه داشته باشد.
پرونده هسته ای ایران دیر یا زود چه با توافق جهانی چه بدون آن حل وفصل خواهد شد، اما نحوه دخالت اسرائیل در این پرونده که به مرز لشکرکشی در معادلات داخلی ایالات متحده و رو در رو قرار دادن دو حزب دموکرات و جمهوریخواه، تیره کردن روابط کاخ سفید با قانونگذاران امریکا و نیز سست کردن جایگاه جهانی ایالات متحده از طریق شانتاژهای موسمی همه و همه در تاریخ امریکا به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی به مثابه لکه ننگ ثبت خواهد شد. اگر این فرضیه روز به روز تقویت شود که ایالات متحده امریکا برای دستیابی به توافق دوجانبه با کشور ثالث و یا چندجانبه با دیگر متحدان منطقه ای و جهانی نیاز به دریافت چراغ سبز از اسرائیل آنهم نه کل اسرائیل بلکه جناح راستگرا و افراطی آن یعنی لیکود و رهبر آن بنیامین نتانیاهو دارد، عناصر تشکیل دهنده قدرت ایالات متحده در معرض فرسایش سریع قرار خواهد گرفت. ملاحظه این نکته برای ناظران سیاسی بسیار قابل توجه است که وقتی بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی در پاسخ به تقاضای گروهی از دموکراتهای با نفوذ کنگره و سنای امریکا مبنی بر برگزاری نشست با وی شرط میگذارد باید ابعاد و پیامدهای این موضع نخست وزیر رژیم صهیونیستی از سوی هر دو جناح در ایالات متحده مورد بررسی قرار گیرد.
نتانیاهو در چند ماه اخیر برای تقویت موقعیت انتخاباتیاش دست به شیوههای عجیب و غریبی زد همین چند هفته قبل بود که فرانسه از رهبران جهان برای حضور در راهپیمایی اعتراض آمیز علیه ترور مسئولان هفته نامه شارلی ایبدو دعوت به عمل آورد، اما به دلیل حساسیت اسرائیل در میان افکار عمومی جهان که به تازگی از یک جنگ جنایتکارانه علیه مردم بیدفاع باریکه غزه بیرون آمده بود از ارسال دعوت برای بنیامین نتانیاهو خودداری کرد، اما نتانیاهو برای سفر به پاریس و حضور در راهپیمایی به صورت غیرمتعارف پافشاری کرد تا آنجا که فرانسه برای ایجاد تعادل از محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین نیز دعوت کرد.
با این حال دیدن منظره حضور نتانیاهو (شخصی که به عنوان قاتل کودکان فلسطینی در غزه باید تحت تعقیب دادگاه بین المللی جنایات جنگی قرار گیرد) در صف اول راهپیمایی رهبران جهان علیه تروریسم! برای فرانسه زننده و برای رهبران صف اول این راهپیمایی خجالت آور بود. همه این اقدامات نتانیاهو جنبه نمایشی آنهم برای پیروزی در انتخابات اسفند ماه دارد. این اقدامات جنجالی نتانیاهو تا آنجا مورد توجه قرار گرفته که دهها هزار تن از مردم اسرائیل روز شنبه 16 اسفند در اعتراض به آنچه نمایشنامه-های نتانیاهو و اظهارات جنجال برانگیزش در کنگره امریکا دست به تظاهرات زدند. بدینترتیب باید این پرسش را مطرح کرد که آیا عمر سیاسی افراطیون صهیونیست و در رأس آنها بنیامین نتانیاهو به پایان خود نزدیک شده است؟، زیرا یکی از نشانههای مهم ورود نتانیاهو در سراشیبی سقوط سخنرانی انتخاباتی وی در جمع هواداران حزب لیکود در روز یکشنبه 8 مارس است که در آن وی نسبت به تعهد اسرائیل در مورد فرمول دو دولت در سرزمین فلسطین سرباز زد و گفت برپایی کشور فلسطین دیگر امکان پذیر نبوده و اسرائیل از این پس هیچ گونه عقب نشینی از کرانه باختری نخواهد داشت. اگر چه ناظران سیاسی معتقدند که نتانیاهو نیت واقعی و باور دیرینه خود را مطرح کرده است، اما وی بیشتر برای ارضای احزاب کوچک به شدت تندرو صهیونیست و کسب رأی آنها در انتخابات روز 27 اسفند ماه این موضع را گرفته است. با این حال نتانیاهو با این موضع خود آخرین میخ را بر تابوت صلح اعراب و اسرائیل زد و بدین ترتیب علاوه بر ایالات متحده امریکا حمایت اروپا، سازمان ملل متحد و متحدان خود را نیز از دست خواهد داد. آیا این نشانه برای تقویت فرضیه سقوط نتانیاهو کافی نیست؟/998/د101/ح
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی