مکلف بودن شیعه بر تقیه تا زمان ظهور امام عصر/ تفاوت ماهوی تقیه با نفاق
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، یکى از موضوعات مطرح شده در اسلام که عقل نیز بر لزوم آن صحّه مىگذارد، تقیّه است. این موضوع در طول تاریخ در شیعه پررنگتر بوده و چه بسا شاخصهای برای شیعه نیز به شمار بیاید.
با این وجود شبههای در این رابطه از سوی دشمنان شیعه مطرح میشود و به این واسطه انگ نفاق بر پیشانی این مکتب حقه میزنند.
تقیّه در لغت
تقیه در لغت از ریشه «وقایه» به معناى حفظ چیزى از خطر و ضرر است. زبیدى در تاج العروس تقیه را به معناى بر حذر شدن و احتیاط از ضرر معنا کرده است.
تقیه در اصطلاح
تقیه در اصطلاح شرعى عبارت است از: «اظهار کردن امرى بر خلاف حکم دین از طریق قول یا فعل به انگیزه حفظ جان یا مال یا شرف و آبروى خود یا دیگرى.»
سرخسى در المبسوط مىگوید: «التقیة: أن یقی نفسه من العقوبة بما یظهره و ان کان یضمر خلافه؛ تقیه آن است که انسان جانش را با آنچه اظهار مىدارد حفظ کند، ولو خلاف آن را در دل خود نگاه مىدارد.»
ابنحجر عسقلانى مىگوید: «التقیه: الحذر من اظهار ما فىالنفس- من معتقد و غیره- للغیر؛ «2» تقیه عبارت است از بر حذر کردن از اظهار آنچه در دل است- از اعتقاد و غیر آن- براى غیر.» (شیعه شناسى و پاسخ به شبهات/ ج2/ص 645)
انواع تقیه
تقیه به لحاظ ذاتی به «خوفى»، «مداراتى» «کتمانى» و «اکراهى» تقسیم مىشود.
تقیه خوفى؛ گاهى به سبب ورود ضرر به جان یا آبرو و یا مال متقى و وابستگان او است. گاهى به سبب احتمال وقوع ضرر بر افراد دیگر از مؤمنان است و گاهى هم به سبب احتمال وقوع ضرر بر کیان اسلام است. برای نمونه ترس از اختلاف و تفرقه مسلمانان سبب تقیه مىشود.
تقیه مداراتى؛ از جلب دوستى مخالف به سبب وحدت کلمه، بىآنکه ضررى از سوى او شخص را تهدید کند.
تقیه کتمانى؛ تقیهاى است که به خودى خود داراى ارزش است و در برابر افشاى سرّ قرار دارد.
تقیه اکراهى که بحث آن در مکاسب محرّمه آمده و عبارت از تقیهاى است که ضرورت و اضطرار سبب آن مىشود.(مجله فقه اهل بیت علیهم السلام/ ج52/ص 145)
تفاوت تقیه با نفاق
تقیه با نفاق در عین داشتن وجه اشتراک، وجوه افتراق اساسی دارند. وجه اشتراک هر دو کتمان حقیقت درونی است. ولی این کجا و آن کجا!
در تقیه انسان مؤمن به خاطر حفظ جان و آبروی خودش و دیگران ایمانش را مخفی میکند و قصدش کاملاً خیر است؛ ولی در نفاق شخص منافق، کفر و بیدینیاش را مخفی میکند و اظهار ایمان میکند؛ آن هم به جهت خودنمایی و تخریب جامعه ایمانی. این یعنی نقطه مقابل تقیه.
نتیجه تقیه حفظ وحدت است، ولی نتیجه نفاق تفرقه افکنی است. همیشه در طول تاریخ منافقین جزو خطرناکترین عناصر جامعه بودهاند و لطمات شدید و بعضاً جبران ناپذیری به بدنه جامعه وارد کردهاند.
جواز تقیه در قرآن
کسانی که شیعه را به واسطه تقیه متهم به نفاق میکنند و از طرفی ادعای پیروی از قرآن را دارند، باید بدانند که قرآن به عنوان مهمترین منبع تمامی فرق اسلامی نه تنها جواز تقیه را بیان میکند، بلکه از آن به نیکی یاد میکند.
نخست، خداوند در قرآن مىفرماید: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ؛ افراد باایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد مگر اینکه از آنها بپرهیزید(و به خاطر هدفهاى مهمترى تقیّه کنید). خداوند شما را از(نافرمانى) خود، بر حذر مىدارد و بازگشت به سوى خداست.»(آل عمران/28)
بر اساس این آیه شریفه دوستی با کفار از روی تقیه جایز است و این خودش جواز تقیه را میرساند.
دوم، خداوند متعال میفرماید: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ؛ هر کس پس از ایمان آوردنش به خدا کافر شود [به عذاب خدا گرفتار آید] مگر کسى که به کفر مجبور شده [امّا] دلش مطمئن به ایمان است، ولى آنان که سینه براى پذیرفتن کفر گشودهاند، خشمى سخت از سوى خدا بر آنان است و آنان را عذابى بزرگ خواهد بود.»(نحل/106)
مفاد آیه کریمه این است که هر کس پس از ایمان آوردن با قصد و اختیار کفر را برگزیند و اظهار کفر کند، مشمول غضب و عذاب الهى خواهد شد. مگر کسانى که مورد اکراه و اجبار واقع شوند. با اینکه قلبشان سرشار از ایمان است، براى حفظ جان خویش اظهار کفر کنند. چنین افرادى مشمول غضب و عذاب الهى نخواهند بود. این چیزى جز قاعده و قانون تقّیه نیست. شاید بتوان گفت که گویاترین آیه قرآن در رابطه با تقیه و تمجید از آن همین آیه شریفه است.
محدّثان و مفسرّان اسلامى نقل کردهاند که این آیه درباره عمار یاسر نازل شده است. وى و پدر و مادرش و عدّهاى از اصحاب پیامبر(ص) مورد شکنجه و آزار مشرکان واقع شدند. یاسر و سمیه در اثر شکنجهها به شهادت رسیدند و عمار چیزى به زبان آورد که مورد خواست مشرکان بود.
بدین جهت از شکنجه مشرکان نجات یافت و جان خود را حفظ کرد. وی نسبت به عمل خود بیمناک شد و با چشمان اشکبار نزد پیامبر(ص) آمد و جریان را براى ایشان بازگو کرد. نبیاکرم(ص) درحالى که او را نوازش مىکرد، فرمودند: «اگر بار دیگر نیز از تو چنین خواستند انجام بده.» در این هنگام آیه مورد بحث نازل گردید.
سوم، آیه قرآن میفرماید: «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ...؛ و مرد مؤمنى از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان مىداشت، گفت: آیا مردى را مىکشید که مىگوید: پروردگار من خدا است؟...»(غافر/28)
در این آیه نیز اشاره به مؤمنی از آل فرعون شده که ایمانش را مخفی کرد و این هم یعنی تقیه. مضمون آیه نشاندهنده ستایش این کتمان ایمان است. اینها نمونهای از آیاتی است که به تقیه اشاره دارد. از بعضی آیات نیز میتوان به صورت کلی تقیه را برداشت کرد. هر چند به طور خاص و صریح اشارهای به تقیه ندارند. برای نمونه آیه 195 سوره بقره میفرماید: «...و لا تُلْقُوا بایدیکم الی التَّهلکَه...؛ ...با دستانتان،خودتان را به هلاکت نیندازید...»
تقیه در روایات
در روایت آمده: «قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام یَا أَبَا عُمَرَ إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّینِ فِی التَّقِیَّةِ وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ وَ...؛ اى أبا عمر، نُه دهم دین در تقیّه است و کسى که تقیّه ندارد، دین ندارد...»
همچنین از حبیب بن بشر نقل شده که امام صادق(ع) فرمودند: «عَنْ حَبِیبِ بْنِ بِشْرِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ لَا وَ اللَّهِ مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ التَّقِیَّةِ یَا حَبِیبُ إِنَّهُ مَنْ کَانَتْ لَهُ تَقِیَّةٌ رَفَعَهُ اللَّهُ یَا حَبِیبُ مَنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ تَقِیَّةٌ وَضَعَهُ اللَّهُ...؛ از پدرم شنیدم که مىفرمود: نه به خدا، در روى زمین چیزى نیست که نزد من محبوبتر از تقیّه باشد. اى حبیب! هر که تقیّه کند، خدا او را بالا برد. اى حبیب! هر که تقیّه نکند، خدا او را پست کند...»(کافی/ج2/ ص217)
عبداللَّه بن ابى یعفور از امام صادق(ع) نقل میکند: «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: اتَّقُوا عَلَى دِینِکُمْ فَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِیَّةِ فَإِنَّهُ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ إِنَّمَا أَنْتُمْ فِی النَّاسِ کَالنَّحْلِ فِی الطَّیْرِ لَوْ أَنَّ الطَّیْرَ تَعْلَمُ مَا فِی أَجْوَافِ النَّحْلِ مَا بَقِیَ مِنْهَا شَیْءٌ إِلَّا أَکَلَتْهُ وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ عَلِمُوا مَا فِی أَجْوَافِکُمْ أَنَّکُمْ تُحِبُّونَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لَأَکَلُوکُمْ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَنَحَلُوکُمْ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً مِنْکُمْ کَانَ عَلَى وَلَایَتِنَا؛ براى حفظ دین خودتان تقوا داشته باشید و آن را با تقیّه بپوشانید؛ زیرا هر که تقیّه ندارد، ایمان ندارد. همانا شما در میان مردم مانند زنبور عسل در میان پرندگان باشید ، اگر پرندهها مىدانستند درون زنبور عسل چیست، چیزى از آن نمىماند که آن را نخورند و اگر مردم بدانند که در درون دل شما چیست و بفهمند که شما ما خاندان را دوست مىدارید، شما را با همان زبان خود بخورند و تمام کنند و شما را در نهان و عیان بد گویند. خدا رحمت کند بندهاى را که از شماها بر دوستى و ولایت ما باشد.»(کافی/ج2/ ص 218)
همچنین در روایت دیگر آمده: «عَنْ ابی عبدالله علیهالسلام فی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ قَالَ: أَعْمَلُکُمْ بِالتَّقِیَّةِ؛ از حضرت صادق علیهالسلام سؤال شد از معنای این آیه:"گرامىترین شماها در نزد خداوند با تقواترین شما است". فرمود: عملکنندهترین شما به تقیه.»(امالی طوسی/ص661)
کتاب من لایحضره الفقیه در صفحه 127 جلد دوم نقل میکند: «قَالَ الصَّادِقُ علیهالسلام لَوْ قُلْتُ إِنَّ تَارِکَ التَّقِیَّةِ کَتَارِکِ الصَّلَاةِ لَکُنْتُ صَادِقاً؛ امام صادق علیهالسّلام فرمود: اگر بگویم که ترککننده تقیّه مانند ترککننده نماز است، هر آینه راست گفتهام.»
اهمیت تقیه در بیان شیخ صدوق
شیخ صدوق(ره) به عنوان یکی از علمای بزرگ تشیع و استوانههای مکتب امامیه در اهمیت تقیه میفرماید: «و التقیّة واجبة لا یجوز رفعها إلى أن یخرج القائم علیه السلام، فمن ترکها قبل خروجه فقد خرج عن دین اللّه و دین الإمامیة و خالف اللّه و رسوله و الأئمّة؛ تقیه واجب است و برداشتن آن تا زمان خروج قائم(عج) جایز نیست؛ پس هر کسی آن را قبل از خروج قائم ترک کند، از دین خدا و دین امامیه خارج شده و مخالفت خدا و رسول و ائمه را نموده است!»(إعتقادات الإمامیة/ ص108)
وی در ادامه روایاتی را ذکر میکند که گویای اهمیت تقیه است؛ «مَنْ صَلَّى مَعَهُمْ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ، فَکَأَنَّمَا صَلَّى مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ؛ کسی که با ایشان( عامه) در صف اول نماز بخواند، گویا با رسول خدا صلی الله علیه و آله در صف اول نماز خوانده است!» همچنین بیان میکند: «عُودُوا مَرْضَاهُمْ، وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ، وَ صَلُّوا فِی مَسَاجِدِهِمْ؛ به عیادت مریضهای ایشان بروید، در تشییع جنازهشان حاضر شوید و در مساجشان نماز بخوانید.»(همان/ص109)
عقلانی بودن تقیه قبل از شرعی بودن آن
در همه دنیا معمول است که اقلیتهاى مجاهد و مبارز براى واژگون کردن اکثریتهاى خودکامه ستمگر و متجاوز غالبا از روش «استتار» استفاده مىکنند، جمعیت زیر زمینى تشکیل مىدهند، برنامههاى سرى دارند و بسیار مىشود که خود را به لباس دیگران در مىآورند و حتى به هنگام دستگیر شدن سخت مىکوشند که واقع کار آنها مکتوم بماند تا نیروهاى گروه خود را بیهوده از دست ندهند و براى ادامه مبارزه ذخیره کنند.
هیچ عقلى اجازه نمىدهد که در اینگونه شرایط مجاهدانى که در اقلیت هستند، علناً و آشکارا خود را معرفى کنند و به آسانى از طرف دشمن شناسایى و نابود شودند. به همین دلیل تقیه قبل از آنکه یک برنامه اسلامى باشد یک روش عقلانى و منطقى براى همه انسانهایى است که در حال مبارزه با دشمن نیرومندى بوده و هستند.
در روایات اسلامى نیز مىخوانیم که تقیه به یک سپر دفاعى تشبیه شده است. امام صادق(ع) مىفرمایند:«التقیّة تُرْسُ المؤمن و التقیّة حرزُ المؤمن؛ تقیه سپر مؤمن و وسیله حفظ مؤمن است.»(تفسیر نمونه/ ج1/ ص 425)
در پایان ذکر این نکته لازم به نظر میرسد که تقیه در جایی که اصل دین در خطر نیست، جایگاهی ندارد و جایز نیست./999/704/ر