تقویت علم کلام باعث استحکام پایههای فکری و اعتقادی جامعه خواهد شد/ کلام شیعه مبتنی بر عقل و نقل است



اشاره: خبرنگار سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، به دنبال شناخت بهتر کلام جدید، تفاوتهای آن با کلام قدیم و چرایی جایگاه درخور شأن نداشتن علم کلام، گفتوگویی با حجتالاسلاموالمسلمین محمد جعفری، عضو هیئتعلمی گروه کلام و فلسفه دین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ترتیب داده است.
متن این گفتوگو در همین جا به خوانندگان محترم تقدیم میشود.
رسا - تفاوتهای کلام قدیم و کلام جدید را در توضیحی اجمالی بیان کنید.
در مورد مقوله کلام جدید اختلافنظر جدی وجود دارد که آیا این یک علم جدید مستقل و جدا از علم کلام گذشته است یا در امتداد همان علم قدیم است، دیدگاهها و نظرات مختلفی وجود دارد که اگر دستهبندی شوند میتوان در دو بخش به آنها اشاره کرد.
دیدگاه اول معتقد است که این دو علم کاملاً از یکدیگر مستقل هستند، چرا که از نظر روش و موضوع و مسائل از هم جدا هستند و نمیشود بین آنها نقاط اشتراکی پیدا کرد. فضای مباحث کلام جدید، روششناسی، غایت گذاری و حتی مبانی حاکم بر مباحث کلام جدید با روشها، پیشفرضها و مبانی کلام قدیم تفاوت زیادی دارد. لذا آن را بهعنوان یکرشته جدید علمی میتوان محسوب کرد.
دیدگاه دوم معتقد است که این دو علم از یکدیگر مستقل نیستند و فقط مسائل این علم جدید شده است. از لحاظ مبانی حاکم بر دو علم، پیشفرضها و مباحث مربوط به روش و هدفی که این دو علم دنبال میکنند، اين دو علم با هم تفاوت چندانی ندارند و بیشتر مسائل مطرح شده جدید، باعث احساس تفاوت در آنها شده است.
ما دیدگاه دوم را قبول میکنیم و معتقدیم که کلام جدید به معنی مسائل کلامی جدید هست نه علم کلام جدید؛ اما به هر حال این تعبیر علم کلام جدید، جا افتاده است.
رسا - آیا علم كلام قادر به پاسخگویی تمام شبهات امروز هست یا هر شبههای را علم مربوط به خودش جواب میدهد؟
اجازه بدهيد در تكميل سؤال قبل توضيح بيشتري بدهم و بعد به سؤال شما برسم. ببينيد در کلام جدید مباحثی مطرح میشود که در کلام قدیم نبوده؛ برای مثال مباحث دینشناسی که در کلام قدیم وجود نداشته است. مثلاً پارهای از مباحث جديد، فرا دینی است و فیالمثل رابطهای که دين با سایر مقولات مثل عقل، اخلاق و علم دارد مورد سنجش قرار میگیرد.
این مباحث قبلاً وجود نداشت، تا اینکه در دنیای غرب این مباحث شکل گرفت و آرام آرام وارد فضای تفکر اسلامی شد. اینها هر کدام مانند یک شبهه بودهاند. مثل مقوله نسبت علم به دین مشکلی بوده که از شروع «رنسانس» با تضادهایی که بین دستاوردهای علمی و گزارههای دینی شکل میگرفت و این سؤال را پیش آورد که آیا علم و دین با هم همسویی دارند یا خیر؟ یا رابطه و نسبت عقلانیت با دین که آیا این دو با هم هماهنگاند یا با هم ناسازگار هستند.
اینها در واقع شبهاتی بودند که در غرب تحت عنوان فلسفه دین مطرح شدند و در فضای اسلام این مباحث در فضای کلام جدید مورد مباحثه قرار گرفت. پس مباحث دینشناسی و نيز برخي مباحث مربوط به روانشناسی دين، جامعهشناسی دين و نيز انسانشناسی دين(که هر کدام توضیحات مفصلی دارند)، مطرح شد و این مسأله اقتضا میکرد تا روشهای جدیدی نیز مورد توجه قرار بگیرند. در کلام قدیم، روشها بیشتر عقلی و نقلی و به ندرت تجربی بودند. اما اقتضائات ورود مباحث جدید خصوصاً مباحث كاركردشناسانه و پدیدارشناسانه باعث شد که روشهای جدید هم جایگزین شود. در کلام جدید روشهایی مثل پدیدارشناسی و روشهای هرمنوتیکی هم استفاده میشود.
اما به هر شکل این روشها و مسائل جدید به معنای این نیست که این رشته مستقل شده است؛ بلکه این همان علم کلام است که امتداد و دامنه بیشتری پیدا کرده است.
اما در مورد سؤال دوم بايد عرض كنم كه علم کلام با توجه به مأموریت و غایت گذاری که دارد، هدفش دفاع از دین است. محور اصلی مباحث علم کلام مسائل اعتقادی است. لذا در راستای استنباط، تبیین، تنظیم و مهندسی اعتقادات و در نهایت اثبات آنها کارش را پیش میبرد؛ اما اینکه کلام فقط در حوزه اعتقادی کار میکند به این معنا نیست، که در حوزههای دیگر دفاع از دین به علم یا افراد دیگری واگذار شده است.
دفاع از دین و آموزههای آن متوجه متکلم است. اگر آموزههای فقهی، اخلاقی، تاریخی دین زیر سؤال برود تنها کسی که وظیفه دفاع دارد، متکلم است. فقیه، مفسر، محدث که در حوزههای خود مشغول کار هستند اگر با شبههایی که بیشتر از سوی مخالفان ایراد میشود برخورد کنند، متکلم باید دفاع کند. البته متکلم از زحمات فقها، محدثان و مفسران استفاده میکند اما این کار دفاع بر عهده متکلم هست. لذا این به این معنی است که دفاع از دین حتی در حوزههای غیر اعتقادی نیز به عهده متکلمین است.
رسا - آیا بدون توجه به فلسفه غرب و شرق، علم کلام میتواند بهتنهایی پاسخگوی مسائل علمی باشد؟
طبق صحبتی که در مورد وظیفه متکلم شد، تمام شبهاتی که متوجه دین میشود در سبد کاری متکلم جای میگیرد. متکلم باید نسبت به مسائل مطرحشده در حوزه اندیشه خصوصاً مبانی این اندیشهها که اکثراً در حوزه فلسفه تعیین میشود، اشراف داشته باشد. ریشه تمامی این اندیشهها در فلسفه است. لذا یکی از مبانی که متکلم باید بیشتر به آن بها دهد فلسفه است. در حوزه اسلامی، فلسفه مبناي اصلی کلام هست. مخصوصاً کلامی که الآن رایج در فضای فکری امامیه است، كلام فلسفی است.
در کلام ادوار و رویکردهای متفاوتی داشتهایم و در نهایت رویکرد تثبیت شده، رویکرد کلام فلسفهای است که از زمان خواجه نصير به این سمت تثبیت شد. یعنی همان کلامی که مبتنی بر پایههای فلسفه است و درونمایه فلسفی دارد و در حوزه الهيات، مباحث عقلي آن با فلسفه خيلي مشترک میشود.
در غرب هم بیشتر شبهاتی که متوجه دین میشود، در اندیشه و مبانی فلسفی ريشه دارد و از آبشخورها و خاستگاههای فلسفی ارتزاق میکند؛ لذا باید متكلم، نسبت به شبهاتِ فلسفه غرب و حتی فلسفه شرق هم اشراف داشته باشد. مثلاً مسائل كلام بین ادیانی که ما داريم و یا خود بودیسم یا هندوئیسم که شبهاتی از ناحیه آنها به اسلام وارد میشود و برای مثال اینکه آیا بودیسم نسبت به اسلام در جهت آرامش و بهداشت روان، كارآمدتر نیست و نيز عرفانهای شرقي مثل یوگا که در قالب عرفانهای نوظهور رواج پیدا میکند. در اینجا باید متکلم با نشان دادن آموزهها و کارآمدیهای دین اسلام از اسلام در برابر این شبهات دفاع کند. متکلمی میتواند این کار را انجام دهد که از دین، عرفان، فلسفه غرب و حتی فلسفه بودیسم و هندوئیسم بهخوبی آگاهی داشته باشد. کار متکلم کار پردامنه و بسیار دشواري است.
رسا - چرا امروزه علم کلام جایگاه درخور شأن ندارد؟ علت این امر را بیان کنید.
میپذیریم که امروزه علم کلام جایگاه، نقش و اهمیت خود را پیدا نکرده است. جایگاه کلام با توجه به وظایف و کارکردهایی که دارد، باید بالاتر از این باشد. این علم باید هم در حوزه و هم در دانشگاه به عنوان رشته علمی مبنایی مورد اهمیت قرار داده شود. علل و عواملی که باعث کمتوجهی است، بحث مفصلی دارد که در این فرصت نمیگنجد.
اگر دیدگاه آسیب شناسانه و آسیب زدایانه داشته باشیم، باید تلاش کنیم تا کلام آن جایگاه را به دست بیاورد. نگاهی به سدههای اوليه تاريخ اسلام روشن میکند که جایگاه علم کلام بسیار رفیع بوده و متکلمان جایگاه برجستهای داشتهاند. یکی از اقداماتی که برای این مهم میتوان انجام داد این است که بررسی شود در فضای کنونی چه فضای عینی و چه فضای مجازی چه شبهاتی مطرح و رواج داده میشوند.
برای مثال بنده که در کار کلام هستم و با مردم ارتباط دارم میبینم که در فضای اجتماعي، عمده مشکلات فکری مردم از دانشآموز تا استاد دانشگاه، مشکلات اعتقادی و شبهاتی است که در ذهنشان انباشته شده است. در فضای مجازی هم بیشترین پمپاژ شبهه مربوط به مسائل اعتقادی است. حتی در رسانههای مخالف، عقیده من این بوده که بیش از تهدید اخلاقی، تهدید اعتقادی زیانبارتر است.
شبکههای ماهوارهای که عموماً از کشورهای اروپایی و آمریکایی حمايت میشوند، با برنامههای مختلف و با رويكردهايي چون باستانگرایی، تبشیر مسيحي، مقولات عرفاني و روانشناختی و آنهای ديگر، اعتقادات را زیر سؤال میبرند و در داخل جهان اسلام نيز از طریق وهابیت و سلفیگری با شبکههایی مثل توحید و کلمه علیه اعتقادات تشیع و اسلام کار میکنند.
این هجمهها بهصورت بمباران فکری در سطح جامعه اسلامی وارد میشود. لذا پرورش نسل کلامي و آموزش به آنها در حوزه و دیگر نهادهای آموزشی، توجه از سوی مسؤولان ذیربط به موضوع تولیدات کلامی و پاسخگویی قاطع به شبهات مطرحشده، از جمله اقدامات ضروری است که باید در این مقوله انجام گیرد؛ زیرا علم کلام بنا بر وظیفه میتواند پاسخگوی تمام این شبهات باشد.
رسا - علت پایین آمدن جایگاه علم کلام را بهصورت اجمالی بیان کنید.
به نظرم علتهای مختلف جامعهشناختی، روانشناختی، معرفتی و درون گفتمانی در این امر دخیل هستند.
برای مثال از نظر انگيزه، امروزه وقتی حتي برخي طلبههاي ما میخواهند رشته تخصصی انتخاب کنند، به این توجه میکنند که رشته او در آینده كاري، شأن اجتماعی و مزایای خوبی داشته باشد. بنابراین طلاب به رشته روانشناسی و یا حقوق سوق پیدا میکنند. این علتی است که باعث میشود پارهای از طلاب به رشتههای عقلی کمتر گرایش داشته باشند. برای همین کلام هم که پايه و بستر عقلی دارد و ذهن فلسفی و عقلی میطلبد، مورد استقبال قرار نمیگیرد.
علت دوم که علل درونی است این نکته را موردنظر قرار میدهد که علم کلام در دو سده گذشته رکود خاصی پیداکرده است. امروزه علم کلام دیگر پویایی و نشاط و بالندگی که در قرون گذشته داشته را ندارد. بعد از خواجه که كلام فلسفي را تأسیس میکند، این علم رونق زیادی پیدا میکند تا زمان ملاصدرا که او هم با یک نگاه تلفیقی و یا متعالی، تلفیق بین فلسفه و کلام و عرفان را انجام میدهد.
بعد از ملاصدرا این تکاپو تا حدودي وجود دارد تا اینکه این علم در طي سه قرن دچار خواب عمیقی شده و آن تولیدگری اندیشه و نگاهِ جدید و روششناسیهای نو و نگاه به نیازها و ضروريات اعتقاديِ جامعه بسیار کمرنگ میشود و شخصیتهای مؤلف و برجسته هم نمیپروراند. اینهم در به حاشیه راندن علم کلام مؤثر بوده است، تا اینکه در دهههای گذشته، علم کلام جدید پاي به ميدان نهاد. در واقع موضوعات فکری، معرفتی و شبهاتی که از آنسوی آبها واردشد، این علم را دچار یک تکان و پویایی کرده و به آن رونقي جدیتر بخشید.
البته اینکه علم کلام جدید از چه تاریخی آغازشده است جای بحث دارد؛ اما قطعاً قبل از انقلاب اسلامی بوده و شهید مطهری هم اشاره دارد به علم کلام جدید و مباحثی را عنوان کرده است. این علم از اوایل دهه شصت رونق میگیرد و در اواخر آن و اوایل دهه هفتاد که کشور ما با موج جدیدی از شبهات خصوصی مباحث روشنفكري روبهرو میشود؛ مخصوصاً در فضاي حکومت دینی و روابط دین و حکومت. مباحثي مانند سکولاریسم، پلوراليسم و مقوله قرائتهای مختلف از دین و نيز مقوله دین و آزادی، مقوله دین و دموکراسی و مباحث هرمنوتیکی باعث شد که کلام در دهه هفتاد اوج گرفت و نسل جدیدی از حوزویان و محققان را برانگیخت و نخبگانی را پرورش داد و این موج ادامه دارد و ما شاهد این هستیم که طلاب نخبه و کوشا و با استعداد به این مسیر وارد شده و آینده روشنی برای مسير، متصور است.
رسا - آیا قرآن کریم به تنهایی میتواند برای رفع شبهات کافی باشد یا باید از منابع دیگر نیز کمک گرفته شود؟
کلام در تقسیمبندی كلي که دارد به دو بخش عقلی و نقلی تقسیم میشود. کلام عقلی که بیشتر بر اساس فلسفه است و بیشتر ریشه و بنیان فلسفی دارد و از محصولات علم فلسفه استفاده میکند. البته روشن است كه همين کلام عقلی مبناي مباحث كلامي قرار میگیرد؛ چون قرار است، ما یک گفتمان مشترک داشته باشیم با افرادی که عقاید ما را قبول ندارند. اینیک پایه میشود و ما در فضای بین الاذهانی میتوانیم کارکنیم. تأکید مقام معظم رهبری و دیگر بزرگان هم بر فلسفه و ترویج آن نیز از همین جهت است. اگر ما این فضا و رويكرد را از دست بدهیم، توان گفتوگو را نخواهیم داشت.
اما صرفاً کلام عقلی کافی نیست برای همین به سراغ کلام نقلی میرویم. روایات و احادیث ما از این جهت ارزشمند است كه در مواردی بسيار، عقل توان پاسخگویی ندارد و کلام نقلی به کمک ما میآید. شما مشاهده کنید که در بحث الهیات چه ریزهکاریهای متعالی داریم که در مبحث کلام عقلی نیست. در واقع خیلی از این روایات، افق و فضاهای جدیدی را برای عقل ایجاد میکنند. عقل به این میرسد که مباحث و مسائل و حتي روشهای ديگري نيز وجود دارد که باید روی آنها هم تأمل کند و ما از اين به «عقل منوّر» و يا «عقل پرورشیافته» نام میبریم يعني عقل بايد در سايه دين به رشد بيشتري برسد.
پس کلام عقلی و نقلی مکمل یکدیگر هستند. هیچکدام از دیگری بینیاز نیست و هر دو در راستای همدیگر کارکرد مییابند. اگر کلام امامیه یککلام کاملی هست به این دلیل است که از دو کلام عقلی و نقلی به نحو احسن استفاده میکند. انحصارگرایی در هر دو مقوله چه عقل و چه نقل چیزی جز انحراف و خسارت در برندارد. بنابراین ما میبینیم افرادی را که روی کلام عقلی محض، آنهم عقل عصری و نسبی تأکید دارند؛ فضای روشنفکری را به وجود میآورند که با وجوداینکه خود را دغدغهمند نشان میدهند، خود مروج بسياري از شبهات شده و خلوص ديني را نشانه رفتند.
در این سمت هم عدهای به سمت نقل گرایش دارند که از درون آنها اخباریگری و تفکیک به وجود میآید که متأسفانه در حوزه هم برای خود طرفدارانی دارد. هر دو اینها مردود و مطرود است.
آنچه ما قبول داریم کلام مبتنی بر عقل و نقل است؛ همان چيزي که آموزههای دینی ما همروی آن تأکید دارند. «ان لله علی الناس حجتین، حجة ظاهره و حجة باطنه» است که حجت ظاهری نقل و حجت باطنی، عقل است. این دو اگر در کنار هم باشند ما یک برآیند کامل و جامع خواهیم داشت.
رسا - اهمیت دادن به علم کلام در حوزه علمیه و جامعه چه ثمراتی را میتواند داشته باشد؟
اگر ما جایگاه این علم را آنگونه که باید بشناسیم و این جایگاه را ایجاد و بازسازی کنیم، قطعاً پایههای فکری و اعتقادی در بین نخبگان و عموم جامعه تقویت خواهد شد. این تقویت اعتقادی باعث میشود که در مسائل علوم دیگر مثل علوم انسانی یا اسلامی سازی علوم انساني که امروزه به جدّ مطرح است از علم کلام نهایت استفاده را ببریم. در ثاني اگر این مهم انجام بگیرد تولید و رشد این سواد علمي باعث میشود که هجمههای فکری و اعتقادی نيز ناکام بماند.
نتیجه سومِ تثبيت و رشد علم كلام، تقویت و ارتقای اخلاق و رفتار در جامعه، عاقلانهتر کردن احساسات دینی و ایجاد سد در برابر خرافات دینی است و در نهایت جامعه را به سمت یک جامعه تراز و مطلوب دینی سوق میدهد و مقدمهای برای ایجاد جامعه مهدوي میگردد.
/874/402/ر