"لیبرالیسم" وحشیتر از دیروز
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، مبلغان و مروجان ليبرال دموكراسي در غرب كمكم به «منتقدين آن» تبديل ميشوند و ليبرال دموكراسي را «ايدئولوژي شكست خورده» ميدانند، اما «ليبرال هاي ايراني» هنوز اصرار دارند كه بگويند ليبرال دموكراسي، پايان تاريخ است. دور از انتظار نيست كه با وقاحت تمام، در يادداشت ها و مصاحبه هاي مطبوعاتي و رسانه اي، در نطق ها و سخنراني هاي خصوصي و عمومي، در كلاس هاي درس و كرسي هاي مناظره، پيشرفت هاي كم نظير و در برخي موارد بي نظير نظام اسلامی را در طول چهل سال گذشته انكار كنند يا به نحوي سطحي و ناچيز جلوه دهند.
اول؛ از آنجا كه ليبرال ها بر اين باورند كه «ليبرال دموكراسي» بهترين ايدئولوژي «مديريت جهان» است، بنابراين بعد از فروپاشي نظام كمونيستي و اتمام تقابل ماركسيسم و ليبراليسم، بر آن شدند تا «انديشه خود را جهاني كنند».
دوم؛ از فوكوياما صاحب تئوري «پايان تاريخ»، مدافع سرسخت ديروز و منتقد جدي امروز ليبرال دموكراسي نقل است كه گفته بود: پس از فروپاشي شوروي سابق، جهان به سمت يكساني و يكپارچگي در شيوه رفتاري، در حوزه سياست، حكومت، اقتصاد و رفتار اجتماعي واحد پيش ميرود. بايد تلاش كرد تا در جهان امروز معيار ليبرال دموكراسي، آرمان و مدينه فاضله قرار گيرد و به پذيرش عموم درآيد تا زمينه پايان تاريخ فراهم شود.
البته آنچه او از آن به پايان تاريخ تعبير ميكند، پايان همه نظريات، مكاتب، فرهنگها و تمدنها و در نهايت حاكميت مطلق ليبرال دموكراسي بر عالم است.
فوكوياما معتقد است علت برتري و ترجيح ليبرال دموكراسي بر ساير مكاتب آن است كه اين ايدئولوژي توانسته است در مدت كوتاهي، در مصاف با هرگونه آيين و مسلكي چون كمونيسم، نازيسم، فاشيسم، ... غالب شود و برگ برنده را از آن خود كند. او و همفكرانش، تنها رقيب، مانع و تهديد جدي ليبرال دموكراسي را در پروژه جهاني شدن، «مكتب وحياني اسلام» ميدانند.
سوم؛ وقتي از يك سو ليبرال دموكراسي با انقلاب مردم ايران، پاتوق و پايگاه خود را در منطقه غرب آسيا كه مهد اسلام و اسلام خواهي است از دست داد و و از سوي ديگر، مردم ايران، با انتخاب يك حكومت مردمسالار ديني واقعي، كشور خود را به «قرارگاه مسلمانان جهان» تبديل كردند، وقتي ايران اسلامي به اميد مستضعفان و مظلومان دنيا بدل گشت، وقتي حكومت اسلامي در اولين آزمون سخت و دشوار خود، در دفاع مقدس ده ساله توانست قدرت برتر باشد، وقتي حكومت اسلامي توانست در برابر سنگينترين هجمهها و حملههاي داخلي و خارجي، طي دهههاي بعد از جنگ، كارآمدي و اقتدار خود را ثابت و تثبيت كند، وقتي در «تقابل اسلام و غرب» در ممالك اسلامي منطقه، جريانهاي مقاومت اسلامي در لبنان و فلسطين و عراق و سوريه و يمن و ... پيروز ميدان هاي نبرد و محبوب مردم اين كشورها شدند، وقتي موج اسلام خواهي در دنيا روز به روز افزايش مييابد، ... بنابراين جاي تعجب نيست كه نظام ليبرال دموكراسي مدام «سياستهاي براندازانه و سركوبگر» خود را افزايش دهد، از هيچ گزينه احتمالي صرف نظر نكند و «امروز بيش از گذشته وحشيتر شده باشد».
چهارم؛ تمدن غرب براي مقابله با تمدن نوين اسلامي همه راه كارهاي خود را بررسي، تصويب و عملياتي كرده است؛ از جنگ سخت و نبرد نظامي و امنيتي گرفته تا جنگ نرم فرهنگي و عقيدتي، علمي و آموزشي، اقتصادي و معيشتي، رسانهاي و تبليغاتي، ...
در اين تقابل تمدني وقتي غربي ها نتوانستند با گزينه نظامي، كام خود را شيرين كنند، سياستهاي ديگري را در دستور كار خود قرار دادند: ترويج پلوراليسم و نسبيتگرايي، ترويج تساهل و تسامح و فرهنگ اباحيگري به ويژه با توسعه فضاي مجازي در سالهاي اخير، ترويج مصرفگرايي وابسته و منفعل نسبت به هويت ديني و ملي، القاي بياعتنايي نسبت به هنجارهاي اجتماعي و ارزش هاي اسلامي مثل چهارشنبه هاي سفيد و دختران خيابان انقلاب، بخشي از آن همه است كه ليبرال ها در تك تك اين موارد نيز بيتوفيق بودهاند.
از آنجا كه مبلغان و مروجان ليبرال دموكراسي در غرب كمكم به «منتقدين آن» تبديل ميشوند و ليبرال دموكراسي را «ايدئولوژي شكست خورده» ميدانند، اما «ليبرال هاي ايراني» هنوز اصرار دارند كه بگويند ليبرال دموكراسي، پايان تاريخ است. بنابراين بيش از گذشته تلاش مي كنند تا خود را از ورطه هلاكت نجات دهند. به همين منظور طي يكي دو سال اخير با استفاده از ظرفيت «اپوزيسيون خارج نشين» و « عناصر سكولار» و «جريان مقلد غرب» كه توانستهاند بخشي از كرسيهاي مسئوليتي، مديريتي و علمي كشور را تصاحب كنند، ميكوشند تا مردم را از حيث اقتصادي و معيشتي، ناراضي و نسبت به حكومت عصباني و دلزده كنند تا ضمن «براندازي در ميدان عمل» ، پروژه القاي ناكارآمدي نظام جمهوري اسلامي و انديشه مردم سالاري ديني، و «اثبات فروپاشي آن در ساحت نظر» را دنبال كنند.
به همين جهت دور از انتظار نيست كه با وقاحت تمام، در يادداشت ها و مصاحبه هاي مطبوعاتي و رسانه اي، در نطق ها و سخنراني هاي خصوصي و عمومي، در كلاس هاي درس و كرسي هاي مناظره، پيشرفت هاي كم نظير و در برخي موارد بي نظير نظام را در طول چهل سال گذشته انكار كنند يا به نحوي سطحي و ناچيز جلوه دهند.
ارتقاي «توكل به خدا و اعتماد به خود» در ميان مردم و جوانان، رعايت حال مظلومان و مستضعفان و محروميت زدايي دائمي، تعامل و مشورت با نخبگان و توجه و حمايت هاي همه جانبه رأس حاكميت از آنها، اعتقاد به مردم و صيانت و دفاع از حقوق ايشان، سياست گذاري هاي مداوم و موفق در حوزه هاي گوناگون، ارتقاي شاخص امنيت در كشور، اقتدار و نفوذ بين المللي، توفيق در ايجاد وحدت ملي و مذهبي، عبور از بحران هاي سخت و سنگين در چهار دهه گذشته، ايجاد فضاي آزاد فكري و بياني با طرح كرسي هاي آزادانديشي و دعوت به تحقيق و پرسشگري از سوي رهبري نظام، مراقبت و دفاع از هويت و منافع ملت ايران و امت اسلام، جوانگرايي و افزايش اميد در نسل جوان با اعتماد به آنها، تربيت نسل مومن، متعهد و انقلابي، مقابله با هرگونه وابستگي به خارج و دخالت اجانب در تصميم سازي و تصميمگيري هاي حكومتي، پيشرفت هاي شگرف علمي و فناوري، خودكفايي در موارد متعدد، عمران و آبادي كشور و ... تنها بخشي از دستاوردهاي نظام ولايي است كه افرادي در كشور نه چشم ديدنشان را دارند و نه گوش شنيدنشان.
بیشتر كساني كه هر بار بر سكان مديريت اجرایی كشور مي نشينند، جز «تحميل هزينه» و «ايجاد خسارت و ضرر» براي مردم و كشور دستاورد قابل توجهي نداشتند. كساني كه با عملكردشان بارها و بارها گفته اند كه زبانشان براي شعاردادن و حرف زدن تند و تيز اما دست و پايشان براي خدمت به مردم لنگ است. ليبرال هايي كه بزرگانشان در غرب، دستاوردي جز سكس و خشونت نداشته اند. مرام شان عهدشكني، خيانت، استبداد و استكبار، خون ريزي، ظلم و دفاع از ظالم و سركوب مظلوم، ... است.
پنجم؛ بي شك در اين مبارزه و مواجهه نابرابر دو تمدن شيطاني غرب و تمدن وحياني اسلام، پايان تاريخ، پايان ليبرال دموكراسي و همه مكاتب شيطاني، و « حاكميت مطلق خدا و اولياي خدا بر عالم و آدم »است. اين اراده الهي است كه با حاكميت ولي خدا، زمين را ميراث «مستضعفان» قرار دهد؛ پيروزي نهايي را از آن «حزب الله» كند و فرجام كار را براي «متقين» رقم بزند./918/ی702/س
محمدامين امامي
تاثير محتواي اين جور نوشته ها از محتواي خبر بعضي همايشا و سخنرانيا و مصاحبه ها بيشتره. كوتاهن و كامل.