هیولای "نواشرافیگری" و سوارکاری بر جهل مردم
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، داود موذنیان
در هفتههای اخیر تجمعاتی در مقابل شهرداری جهت حمایت از حقوق حیوانات و اعتراض به نحوه کشتن تعدادی از سگهای ولگرد انجام گرفت. بایسته است از تجمع کنندگان به دلیل حمایتشان از حقوق حیوانات تقدیر کرد و متذکر شد که به هیچ عنوان آنچه در ادامه آورد میشود نقضی بر این اقدام حمایت جویانه تجمع کنندگان نبوده و موضوع صرفا سوالاتی است که از حاشیه این تجمع به ذهن راقم این سطور خطور کرده و در پی پاسخ به آنهاست.
اولین سوال در مواجهه با این تجمع این بود که چگونه است تجمعات اعتراضی برای کشته شدن چند سگ به طور نادرست شکل میگیرد؛ اما با اینکه شاهد پایمال شدن عدالت اجتماعی توسط گروههای قدرت طلب و طبقه جدید مرفه هستیم ندای اعتراضی شنیده نمیشود. آیا آنجا که به واسطه خصوصیسازیهای اشتباه نابودی صدها کارخانه و کارگاه و تولیدی رقم میخورد، سپس بیکاری و فقر و به دنبال آن بزهکاری و فساد و جرم و جنایت را به ارمغان میآورد، سزاوارتر به اعتراض نیست؟ آیا حقوق افراد کمتر از حقوق چند سگ است؟ چگونه است که برای تضییع حقوق چند سگ ولگرد شهرداری وادار به عذرخواهی و جبران میشود، اما در مورد زمین خواریها، نقض حریم رودخانهها، جنگل خواریها و... خیر؟ بگذریم از اینکه همین سگهای ولگرد بلکه صاحبدار بارها سبب جراحات بعضا شدید به مردم و حتی کودکان شدهاند و کسی در این موارد نه تجمعی کرد و نه صدای اعتراضی شنیده شد! که آخرین این اتفاقات حمله سگی به خانم بارداری بود که سبب جراحات زیادی به وی شد و صدای این جماعت معترض به حقوق سگها درنیامد!
در همین پدیده باستی هیلز و کلاک و لواسان که مصداق مهمی از جهت نشان دادن نمونهای از آسیبهای جبران ناپذیر به محیط زیست و نیز رویکردهای افتضاح در شهرسازی و همچنین از لحاظ شکل گیری ارتباطات پیچیده بین متخلفین بود، آیا اهمیت این پرونده کمتر از تلف شدن چند سگ است؟ شمایی که امروز خود را فعال محیط زیست و حامی حقوق حیوانات مینامید نباید در اینجا نیز صدای اعتراض خود را بلند کنید؟ آیا مسئله محیط زیست نیز دچار درگیریهای قبیلگی و تبعیض در موضع گیری شده یا اینکه لیدرهای اینگونه اعتراضات به مصلحت نمیبینند که در آنجا ورود کنند؟
و اساسا چرا دغدغههای اجتماعی وارونه شده و مسائل کوچک بزرگ و مسائل بزرگ به فراموشی سپرده میشود؟ صریحتر بگویم، آیا مسئله این روزهای ما کشته شدن چند سگ در دو سال پیش است یا مسائلی، چون پولشویی در لوای خصوصیسازی و تبدیل یک عده به یک طبقه فئودال و مرفه جدید؟
وقتی با تبعیض در واگذاری امتیازات و تسهیلات بانکی، برای عدهای چنین انباشت ثروتی صورت میگیرد که دیگر بین مردم نمیتوانند زندگی کنند و نتیجهاش میشود شهرکهای خصوصی با دیوارهای هفت متری، مدارس خاص با شهریههای ۳۵ میلیونی و بیشتر یعنی چیزی معادل ماهی ۳ میلیون شهریه که معادل دو برابر حقوق یک کارگر است و نیز مهمانیهای خاص چند ده میلیونی، رگ غیرت کسی بالا میزند؟
امروز سه دهه از تولد شوم هیولایی به نام "نواشرافیگری" یا همان طبقه مرفه جدید میگذرد، هیولایی که در دهه هفتاد متولد شد و برای پرواز نیازمند نقدینگی زیاد بود. دهه هشتاد، هنگامهی پاسخ به این نیاز بود از این رو با خلق بانک خصوصی بر خلاف تصریح قانون اساسی ابزار اعتبار آفرینی برای خود را فراهم ساخت. اینک این هیولای رشد یافته وقت آن دید که سرمایههای کلان خود را تثبیت کند و برای تثبیت، به تبدیل روی آورده و به سرعت سرمایه مالی خود را به املاک و مستغلاتی در داخل و خارج از کشور تبدیل کرده و میکند. [۱]، اما ما را چه شده که دغدغه رفتن بانوان به ورزشگاه و دوچرخه سواری آنها تا کشته شدن چند سگ ولگرد در سالهای گذشته موجبات بحث و برانگیختن ما را فراهم میآورد، اما سه دهه چنبره هیولای سرمایهداری بر گرده ملت برای ما منجر به هیچ حرکتی نمیشود؟
چه کسانی پشت این سنخ از قضایا هستند و چه کسانی مطالبات را مدیریت میکنند؟ و هدف آنها چیست؟
پاسخ واضح است، همان هیولایی که سه دهه مشغول فربه کردن خویش بوده امروز به شدت در مقابل هرگونه آگاهی و ادراک صحیح اجتماعی میایستد، زیرا حیات و مماتش در گرو جهل مردمی است که نهایت دغدغه آنان سگهایشان، بیحجابی زنان، دوچرخه سواری و به ورزشگاه رفتن یا نرفتنشان و خلاصه از این دست قبیل مسائل دسته چندمی است، اما هیچ گونه تصور صحیحی از فعالیت بانکها، چگونگی تاسیسشان و نحوه فعالیت اقتصادی، بنگاهداری، زمینداری و ورودشان به ابر پروژهها و لوکسسازیها، خصوصی سازیهای غلط، پولشویی ابرسرمایهداران و زمین خواری و تولد فئودالیسم جدید و دهها مورد مهم دیگر ندارند.
رسانههایی که زیر بیرق این هیولا رشد کردهاند و همواره سبیلشان از قِبَل پولهای بیحساب و کتاب وی چرب بوده، نیز ابزار و آینه جادوی این هیولا جهت اغوای مردم هستند و با پمپاژ جهل به جامعه بواسطه واژگونی اهمیت مسائل و خط دهی غلط، مسیر حیات این هیولا را فراهم میسازند. در این بین رسانههای انقلابی و نویسندگان و جامعه نخبگانی متعهد وظیفه سنگین و رسالت مهمی دارند و بایسته است که همت خود را معطوف به روشنگری در این زمینه و از بین بردن ابر جهلی کنند که ضامن حیات این هیولا است و البته این خود متوقف بر گام ننهادن در زمین بازی این هیولاست، کما اینکه برخی اوقات مشاهده میشود پرداختن به موضوعات دسته چندمی و حواشی تا چند روز نقل محافل میشود، اما دریغ از اندک قلم زدنی در زمینه مفاسد مذکور./918/ی702/س
[1] - برای مطالعه بیشر: مجتبی نامخواه، خصوصیسازیها و نابرابری: مسئله چیست