عهد دوباره با عهد شکن به عنوان مجازات او بوده است
اشاره: رئیس جمهور و آقای سروش محلاتی در روزهای اخیر تفاسیری از آیات قرآن داشتند که ادعایی مبنی بر عهدهای مکرر پیامبر گرامی اسلام با مشرکان را مطرح کرده که پس از هر نقض عهد آنان پیامبر دوباره عهدی جدید با آنها میبست.
این بیانات برای استفاده در جریان برجام است؛ جایی که آمریکا و کشورهای اروپایی عهد خود را نقض کردند و اکنون با ریشخندی به دولت و ملت ایران حرف از معاهدهای جدید یا بازگشت به برجام میزنند.
فطرت انسان به دنبال آن است که با ناقض عهد برخوردی شدیدتر و سختگیرانهتر داشته باشد تا او را مجازات کند؛ شاید رهبر معظم انقلاب هم بر همین مبنا مشروط به لغو تمام تحریمها بازگشت به آن را امکانپذیر دانستند.
خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، با توجه به حیطه تخصصی این خبرگزاری پیگیر شده است که آیا پیامبر اسلام (ص) به همین سادگی از کنار نقض عهدهایش میگذشت و دوباره تن به پیمانی همسان میداد؟ آیا رئیس جمهور محترم به درستی قرآن را تفسیر کرده است؟ از این رو به سراغ حجتالاسلام محمد رضا اثنی عشری از اساتید حوزه رفته است و با او به گفتوگو نشسته است که متن کامل آن را مطالعه میفرمایید.
رسا ـ تفسیر مفسرین بزرگ اسلامی درباره آیه 58 سوره مبارکه انفال چیست؟ آیا آقای سروش محلاتی آن را به درستی تحلیل کردهاند؟
نظر مفسرین بزرگی مانند علامه طباطبایی (ره) درباره آیه 58 سوره مبارکه انفال و عهدهای منعقده پیامبر گرامی اسلام (ص) امر به الغاء عهد است و مثالهایی که یکی از نویسندگان از امر نزدیک به توهم حظر، درباره موجب جواز بودن نه موجب وجوب بودن آن زده است اشتباه است.
رسا ـ نظر شما درباره این موضوع چیست؟ توضیحی درباره این آیه و تحلیل آن بفرمایید.
نخست اینکه مثالهای مطرح شده مانند سورههای مبارکه بقره، جمعه یا مائده به نهی از جانب خداوند متعال درباره آیه یا فراز قبل تصریح شده است؛ ازاینرو واضح است که اگر بعد از آن امری بیاید دلالت بر جواز میکند نه اینکه به الزام بر وجوب دلالت کند. اگر هم در موردی داشته باشیم که ارتکاز یک نهی به صورت یک ارتکاز راسخ باشد، امر بعدی میتواند درباره جواز دلالت داشته باشد.
اما در آیه 58 سوره مبارکه انفال نه نهی تصریحی مانند مثالهای نویسنده محترم است، نه مانند آنها نهی تصریحی قبل از این امر داریم و نه نهی ارتکازی داریم؛ چون اگر هم به فرض محال ارتکازی وجود داشته باشد، ارتکاز بر وجوب است، نه بر نهی.
یعنی آیاتی مانند اوفوا بالعقود که خود نویسنده هم خواسته است که به آنها استناد کند، قاعده معروف وجوب وفای به عهد را اثبات میکند و اگر قرار باشد بعد از وجوب وفای به عهد تکلیفی بیاید که از آن الزام فهم نشود و فقط جواز فهم شود، باید به صیغه نهی بیاید.
به تعبیر بهتر اگر ما توهم وجوب داشته باشیم و بعد از آن یک نهی بیاید، اینجا ممکن است کسی بگوید که این نهی الزامی نیست بلکه فقط ترخیص را نشان میدهد؛ اگر یک توهم نهی داشته باشیم و بعد از آن وجوب و صیغه امر بیاید باز ممکن است ترخیص بگوییم.
در آنچه مد نظر است، به تصریح نهی نداریم، ارتکاز هم نداریم، اگر هم از روی ارتکاز داشته باشیم، وجوب ارتکازی را داریم؛ ارتکاز وجوب وفای به عهد را داریم و بعد از وجوب اگر قرار باشد آیه دنبال جواز باشد، باید الزامی را به صیغه نهی میآورد نه به صیغه امر.
ازاینرو به نظر نمیرسد که این فرمایش صحیح باشد که ما اینجا در مقام توهم حظر، یعنی مصداقاً هم توهم حظری وجود ندارد، امر بعد از توهم حظر هم وجود ندارد.
نکته مهمتر اینکه خیانتاً در انما تخافن من قوم، خیانتاً همانطور که مجمع البیان هم گفته است یعنی خیانت در عهد، یعنی نقض عهد، خوف نقض عهد هم اگر بود، عهد را بشکن، به طریق اولی از اینکه خود عهد را نقض کرده است، پس اینجا تازه خوف نقض عهد هم امر به نقض طرف دوم را ثابت کرده است.
رسا ـ درباره آیهای که آقای رئیس جمهور تفسیر و تحلیل کردهاند چه میتوان گفت؟
مطلب بعد اینکه نقل شده است که برخی فرمودهاند نقض عهد مکرر را پیامبر در آیه 56 خیلی تکرار میکردند و برایشان مهم نبوده است، دوباره میرفتندو عهد میبستند و خواستهاند که از این برای یک سری مسائل سیاسی استفاده کنند.
نخست اینکه به طور کلی جمهوری اسلامی تا به حال در دو مورد قرارداد الجزایر و برجام داخل طرفین معاهده با آمریکا بوده است؛ بنابراین اگر قرار باشد نقض عهدی اتفاق بیفتد، یکی دو بار اتفاق افتاده است و آیا پیامبر بیش از این عهدها را تکرار میکردند؟ همینقدر هم زیاد است.
علاوه بر این، عهود متعددی هم وجود داشته است که آمریکاییها در پیمانهای بینالمللی آن عهود را امضا کردهاند که ایران هم یکی از طرفین آن بوده است؛ ازاینرو نقض عهدهای متعدد دیگری مانند کشتن غیر نظامیان در ایران و تلاش برای تجاوز و تشکیل گروههای متجاوز و مانند آنها را هم میشود به طور خاص به امریکاییها نسبت داد. بنابراین نقض عهدهای متعدد تا به حال صورت گرفته است؛ برجام نقض عهد اول نیست که درباره آن صحبت میکنیم. این صحبتها از نظر مصداق خارجی بود.
رسا ـ قرارداد پیامبر گرامی اسلام با یهودیان از لحاظ تاریخی چگونه بوده است؟
اما از نظر تاریخی مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه 56 سوره مبارکه انفال در جلد 9 المیزان که مورد استناد برخی مسئولان قرار گرفته است ابتدا میگوید طرفی که این عهدها را نقض کرده بود عذر موجه میآورد، برای مثال ادعا میکرد عهدمان را بعد از مدتی فراموش کردیم که مسلم ربطی به محل استفاده و مصداق خارجی امروزی آن ندارد؛ دوم اینکه شأن نزول این آیه نقض عهدهایی است که یهود مدینه با پیامبر انجام میدادند.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) در رفتار پیامبر با یهودان مدینه میفرماید «یهودیان در بخشهایی از مدینه مستقر بودند و اینها از قدیم به حجاز آمده بودند، بنا به ادله متعدده و بخشهایی از اطراف مدینه را هم سکنی گزیده بودند، به دلایل متعدد که سیاسی بوده است یا منتظر پیامبر جدید بودند و مانند اینها؛ این یهودیان سه دسته بودند، هر سه این طوایف با پیامبر عهد بستند که مشرکین را حمایت نکنند؛ سه دسته بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه بودند» که باید ببینیم پیامبر با اینها چه کرده است. کسانی که میخواهند به آیات قرآن و رفتار پیامبر استشهاد کنند، آیا این کار را انجام دادهاند یا نه.
بنی قینقاع در جنگ بدر عهد پیامبر را نقض کرد، پیامبر پانزده روز بعد بنی قینقاع را در قلعههای خودشان محاصره کرد و اینها پس از پانزده روز تسلیم شدند و حضرت همه اموالشان را به عنوان غنیمت تصرف کرد و نفوسشان را آزاد و از مدینه تبعید کرد.
بنی نضیر هم با کفار همراهی و به پیامبر (ص) خیانت کردند؛ پیامبر ابتدا از اینها خواست که در گرفتن خون بهای برخی، او را کمک کنند؛ موضوع عهد دوم این بود که چون شما عهد اول را نقض کردید حالا در درگیری دیگری برای گرفتن خون بها به ما کمک کنید. مشرکان نخست قبول کردند و بعد این عهد را هم نقض کردند و قصد ترور پیامبر هم به وسیله آنها نافرجام ماند؛ بنابراین عهد دوم تکرار عهد اول نبود؛ اینجا پیامبر دستور داد که باید بنی نضیر از مدینه کوچ کنند و اگر نکنند همه را خواهند کشت.
بنی نضیر بر اساس وسوسههایی که شدند این کار را انجام ندادند و پیامبر با پرچمداری حضرت علی (ع) قلعههایشان را محاصره کرد، و نخلستانهایشان را آتش زد؛ بعد از اینکه وضعیت بر آنها سخت شد گفتند ما حاضر هستیم که از این منطقه کوچ کنیم به شرط اینکه اموال ما را بدهی؛ پیامبر فرمود هر کس فقط به اندازه بار یک شتر میتواند از اموال خود ببرد؛ بنی نضیر این را قبول نکردند اما بعد از مدتی که دوباره تسلیم شدند، پیامبر فرمود حق بردن آن یک شتر را هم ندارید، اگر کسی چیزی با خودش ببرد او را خواهیم کشت. ازاینرو آنها مانند بنی قینقاع از مدینه تبعید شدند و اموالشان به غنیمت مسلمین در آمد.
خلاصه این است که عهدی بستند، در آن عهد هم پیامبر یا مسلمانان محدود نشدند بلکه تنها گفته بودند ما با دشمنان شما همکاری نمیکنیم؛ عهد دوم هم این بود که حالا باید بر علیه دشمنان ما با ما همکاری کنید؛ یعنی عهد دوم یک گام فراتر بود یعنی عهد دوم یک نوع مجازات برای آنها بود، چون ممکن بود در این کمک نظامی کشته شوند و اموالشان از دست برود؛ عهد دوم یک عهد مجازاتی بود که با نقض آن پیامبر (ص) با آنها چنین کاری کرد؛ بنابراین این نبوده است که هر روز عهد ببندند، دوباره فردا نقض کنند، دوباره پیامبر برود همان عهد را با آنها تکرار کند؛ این شوخیها را نباید به اسلام نسبت دهیم که وهن اسلام است.
بنی قریظه هم ابتدا رابطهشان با مسلمین خوب بود، اما بعد عهد خود را نقض کردند، به مشرکین کمک کردند؛ بعد از جنگ احزاب بنا بر دستور خدای متعال قلعههای پیامبر 25 روز قلعههای بنی قریظه را محاصره کرد و پس از تلاشهایی که برای نجات خود داشتند همچنان در محاصره بودند و در نهایت قبول کردند که سعد بن معاذ داوری کند و هر آنچه گفت، مورد قبول طرفین باشد؛ سعد حکم کرد تمام مردان بنی قریظه کشته، زنان و فرزندانشان اسیر و اموالشان مصادره شود و پیامبر این حکم را اجرا کرد.
با این توضیحات به نظر میرسد اگر بخواهیم رفتار رسول الله (ص) را الگوی خود قرار دهیم، نه تکرار عهد واحد با یک نقض کننده میکنیم، نه بعد از یک مرتبه یا نهایتاً دو مرتبه عهد که آن هم عهد مجازاتی بوده است دوباره به سراغ عهد دیگری میرویم؛ باید ببینیم آیا چنین رفتاری در دستور کار دولتمردان محترم هست؟/836/