خانه سازی در بن بست فلسفه گریزی!
پس از اینکه سالها تلاش کردید و ته مانده حقوق خود را پس انداز کرده و قبل از ۱۲۰ سال توانایی ساخت خانه را پیدا کردید اولین گام تهیه نقشه است؛ نقشهای که به شما، استاد بنا، بتن ریز، آرماتور بند، کارگران، کارفرمایان و همه عوامل دخیل میفهماند که جای هر جایی از خانه کجا باید باشد.
مهندس نقشه کشی بر اساس موقعیت زمین شما، مکانیک خاک، لوله کشی فاضلاب شهری، عرض کوچه و دیگر موارد مهم طرح خانه را بر روی کاغذ میکشد؛ البته نوع مصالح و جیب شما مهمترین مسائلی است که اگر در گذشته نادیده گرفته میشد الان از پیش چشم، خارج نمیشود.
حال به مرحله ساخت خانه رسیده اید و هنگام خاک برداری گوشهای ایستاده اید و کار کردن بیل مکانیکی و ماشینهای کمپرسی را میبینید در همین حین رهگذری بعد از تبریک به شما بابت خانه ساز شدن، سر حرفش باز میشود و میگوید اینجا مکانیک خاکش خوب نیست و نمیشود به راحتی سه طبقه ساخت بهتر بود فلان جای شهر زمین میخریدی که مکانیک خاک بهتر باشد؛ شما هم که درس خوانده و مطالعه کرده اید در پاسخ میگویید وقتی کلانشهر را در کویر میسازند چه فرقی میکند مکانیک خاکش چه باشد؟
این رهگذر میرود و رهگذری دیگر میآید و پس از تبریک خانه دار شدن به شما میگوید چرا در این کوچه بن بست و این محلهای که دسترسی به هیچ چیز ندارد و امکانات درمانی و آموزشی از این مکان به دور است زمین خریدهای و خانه میسازی؟! فلان محله زمین کوچک تری میگرفتی که یک کیلومتری خانه ۵ تا بیمارستان و ۱۰ تا مدرسه دارد! به رهگذر توصیه میکنید هر چه سریعتر دور شود.
رهگذر سوم درک بالایی دارد و فقط تبریک میگوید و آرزوی خوبی و خوشی میکند و میرود و شما به پاس این حرکت ارزشمند از او تشکر می کنید؛ راننده بیل مکانیکی برای استراحت پیاده میشود و به شما میگوید این منطقه درخت کم دارد و تصفیه هوا به خوبی انجام نمیشود پس لازم است که در خانه چند درخت بکارید؛ شما هم از او تشکر میکنید که در جواب میگوید «کمی پول بیشتر بدهی جای باغچه را هم برایت خاک برداری میکنم».
غروب که میشود خسته از کارهای نکرده و حرفهای شنیده نگاه به زمینتان در کوچه بن بست میکنید و آه میکشید و در نظر خود مدینه فاضلهای را تصور میکنید که فضای سبز آن در همه مناطق شهر به طور یکسان و اصولی پراکنده شده تا هوای شهر را تصفیه کند؛ شهری که در نزدیکی منابع آبی و بر روی خاک مناسب ساخته شود؛ بیمارستانها و مراکز خدماتی در سطح شهر پخش شده و در یک نقطه تمرکز نداشته باشند؛ کانالهای بتنی در زیر معابر شهر تعبیه شده باشد تا گاز، آب، برق، فاضلاب و خطوط تلفن در درون آن جریان داشته باشد که لازم نباشد برای هر کدام از اینها سالی دوبار کوچه را شخم زد.
همه اینها را با خود فکر میکنید و لذت میبرید از اینکه چنین شهری را در ذهن خود ساختید؛ پیش از شهر ساخته شده در ذهن آرمان گرای شما باید علم و دادهای باشد تا همه مناطق کشور را بشناسد، منابع آب را بداند، خاک هر منطق را بشناسد، مکانهای مولد اقتصادی و سیاستهای اقتصادی کشور را بشناسد، ساحل، کوه، جنگ و هر یک از ظرفیتهای زندگی شهری انسان را بداند تا سیاستهای شهر سازی را تدوین کند.
اگر همه این مؤلفهها دانسته شود و رعایت شود زندگی شهری قابل تحملتر و مناسبتر میشود؛ البته که این همه ماجرا نیست و صرفا مثالی است برای رسیدن به مسألهای مهم و حیاتی.
جایگاه همچنان مغفول مانده فلسفه اسلامی در فضای علوم اسلامی تقریبا چنین کارکردی دارد؛ به شما کمک میکند جهان را بشناسید، جایگاه توحید را بدانید، وجود و ماهیت را تفکیک داده و به حرکت تکاملی عالم واقف شوید؛ به تعبیر حضرت آیت الله جوادی آملی «در فلسفه الهی ثابت میشود این نظام سپهری مخلوق خداوند بوده و مبدا داشته و پیوند او با خالقش از هم گسستنی نیست».
در جهانی که عصر ارتباطات به آن تعبیر دهکده را بخشیده و همه عالم با هم ارتباط دارد، در میان تکثر گویشها زبان عقل مشترک است و فلسفه اسلامی علمی است که با عقل ثابت میکند «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ». طلبهای که از این دهکده جهانی به حجرههای حوزه علمیه پناه آورده و جهان شمول بودن دین را میخواند نباید با این زبان عقل بیگانه باشد.
اگر قرار است برای حکومت اسلامی دستورالعمل نوشته شود و طلاب حوزه بر روی فقه حکومتی و فقه نظام کار کنند لازم است توحید حاکم بر نظام هستی را عقلا فهمیده و روشهای حکومت در این نظام را نقلا و منطقا استنباط کنند؛ کسی که میخواهد نسخه طاغوت را بپیچد و برای حکومت اسلامی نسخه بنویسد باید بداند چرا معمار این انقلاب در نوشته هایش دارد «الإسلام هو الحکومة بشؤونها»؛ چه چیز در نگاه پیر جماران بوده که اسلام را مساوی حکومت میدانست و عالم را محضر خدا معرفی میکرد.
در حوزهای که همچنان به لطف امام زمان «علمیه» است باید علوم مرده بی خدای عصر حاضر را زنده کرد؛ علومی که زمین و پیدایش زمین را بررسی میکنند، اما نقش خالق را در آن نمیدانند و نمیفهمند؛ علومی که شگفتیهای آفرینش را میبینند، اما از یافتن نظام فاعلی آن عاجزند.
علم ورزیدن بدون فلسفه و شناخت نظام خلقت خانه سازی در کوچهای بن بست است که از امکانات اساسی زندگی دور است و فقط چند صباحی میتواند سقفی بالای سر ما باشد و کاری به شئون مختلفه زندگی نداشته باشد.
علی نژاد