بررسی مقوله آزادی در اندیشه شیخ فضلالله نوری
شیخ مفهوم آزادی مورد نظر مشروطهخواهان را امری شوم معرفی میکرد و بر آن میتاخت. در نگاه شیخ تبعیت از آزادی غربی و تلاش جهت اعمال آن شایستهی جامعه اسلامی و مسلمانانی که دین ایشان داعیهدار بهرهمندی از اکمل واتم قوانین است، نمیباشد: «... ما فرقه علیه اسلامیان که با افتخار و مباهات بحمدالله والمنه کتابیداریم آسمانی، ناسخ صحف انبیا، چون قرآن مجید و عقل اول و صفوت آدمیان که ماینطق عنالهوی ان هو الاوحی یوحی غاشیه، رسالتش بر دوش و حلقهی اطاعتش بر گوش، چگونه میتوانیم به مجلس آزادان درآییم و شورای ملی و مساوات بخواهیم، متابعت فرنگان خسیس و مشروطهطلبان پاریس و انگلیس نماییم، دین به دنیا بفروشیم و در تخریب کتاب خدا بکوشیم (فرمان تو کردنی است دانم اما چه کنم نمیتوانم) آخر نه خدایتان فرموده و من یتبغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه و هوفی الاخره منالخاسرین».[1]
در یک تقسیمبندی عمومی و پذیرفته شده، آزادی در دو قالب « آزادی از» و « آزادی در» و یا آزادی منفی و آزادی مثبت معرفی شده است. مراد از آزادی گونهی اول فراغت از هرگونه قیدوبند خارجی که عموماً از سوی دولتها بر انسانها اعمال میشود و مقصود از گونهی دوم آزادی بهرهمندی افراد از حقوقی است که به مقولاتی چون حق تعیین سرنوشت، بهرهمندی از آزادی بیان، قلم، اندیشه و... عطف عنایت دارد.
تأملی در اندیشهی شیخ فضلالله نشان میدهد که ایشان از هر دوگونه آزادی استقبال نموده اما در قالب نگاه دغدغهدار دینی خود، آزادی را در چارچوب شرع و محدود و مقید به آن میخواسته است، بنابراین در اندیشهی ایشان «آزادی مطلق» جایگاهی ندارد و جالب آنکه افراط و سوءاستفاده از آزادی، بهویژه در باب قلم و بیان شرایطی را در زمانهی مورد بحث رقم زد که حتی آیندگان بر مشروطه نیز آن را نکوهش نمودهاند چنانكه صاحب كتاب «مشروطهی ایرانی» پس از بیان تلقی مشروطهخواهان از آزادی مینویسند: « براساس همین تعبیرات و تلقیات از آزادی بود که در عصر مشروطه، مطبوعات گاه تا آن اندازهی آزاد شدند که در انتقاد از دولت و شاه کار را به فحاشی و تهدید و ارعاب علنی هم کشاندند و از هیچ تهمت و افترائی دریغ نکردند، نمونهی بارز این نوع آزادی یا بیبند و باری را در صفحات روزنامهی روحالقدس به وضوح میتوان دید، مدیر آن یعنی «شیخ احمد روح القدس تربتی» معروف به «سلطان العلمای خراسانی» خود قربانی همان نوع آزادی شد و پس از به توپ بستن مجلس با عدهای دیگر از مشروطه خواهان به دستور محمدعلی شاه زجرکش و کشته شد. از او به عنوان شهید راه آزادی و یکی از قهرمانان ارزندهی انقلاب مشروطه بسیار یاد کردند و فراموش کردهاند که بنویسند او یکی از قهرمانان فحاشی و هتاکی بود که درک بسیار محدودی از آزادی داشت».[2]
شیخ، مطلق آزادی و گونهی بدون حدومرز آن را منافی با اسلام و قانون الهی میدانست و بر آن بود که دامنهی نامحدود چنین گونهای از آزادی دامان شرع و دامان ملت را فراخواهد گرفت: «ای برادر تحریز مگر نمیدانی که آزادی قلم و زبان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است؟ مگر نمیدانی فایده، آن آن است که بتوانند فرق ملاحده و زنادقه نشر کلمات کفریه خود را در منابر و لوایح بدهند و سب مؤمنین و تهمت به آنها بزنند و القاء شبهات و قلوب صافیه عوام بیچاره بنمایند. ای عزیز! اگر اساس این اساس مشئوم مودی به ضلالت اعطای حریت مطلقه نبود، پس چرا جلوگیری از لوایح کفره نمیشد کدام جریده نوشته شد که مشتمل بر طعن اسلام و اسلامیان نبود؟ کدام اداره بود که جریدهاش خالی از کفر نبود؟...».[3]
اعتقادات شیخ مبنی بر تعارض دین با حریت مطلقه را عملکرد افراطی مشروطهخواهان هم در عمل و هم در گفتار تأیید نمود و حاصل آن ارائهی این جمعبندی از ناحیه شیخ در باب ممنوعیت آزادی است: «آزادی از جهات مختلف مغایر با اسلام است، طعن بر اسلام و اسلامیان در جراید، گفتن کلمات کفریه در منابر و مجامع و جراید، انکار ضروریات اسلام، مثل گفتن اینکه مردم حق خود را بگیرند در قیامت کسی پول سکه نمیزند، آخوندها از خودشان درآورند که قسم بخور برو پیکارت، نوشتن اینکه اصول دین دوتاست توحید یعنی اتحاد و اتفاق و عدل یعنی مساوات، گفتن اینکه قانون مثل قرآن مجید محترم، شیوع منکرات در معابر...».[4]
شیخ درجایی دیگر به تفسیر و تحلیل قانون اساسی و اصول معطوف به آزادی در آن مینشیند و با نگاهی فقهی مراتب مغایرت آن با اسلام را چنین تشریح میدارد: «مادهی دیگری که در این ضلالتنامه آمده است آزادی قلم و آزادی مطبوعات است بعد از تغییرات و تبدیلات عین عبارت این است: عامهی مطبوعات غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین آزاد و ممیزی در آنها ممنوع (است) به موجب این ماده بسیاری از محرمات ضروری الحرمه تحلیل شد، زیرا که مستثنی فقط دو امر شد و حال آنکه یکی از محرمات ضروریه افتراست و یکی از محرمات مسلمهی غیبت از مسلم است و همچنین حذف (دشنام – هجو) مسلم و ایذاء و سب و فحش و توهین و تخویف و تهدید و نحو آن من الممنوعات الشرعیه و المحرمات الهیه. آزادی این امور آیا غیر از تحلیل ماحرمه الله است؟ و من حلل، حراماً، حال او معلوم و حکم آن مبین است العجب که در غیر مورد مستثنی، منع از ممیزی شد و حال آنکه نهی از منکر از اصول عملیات است و این نویسنده و رای دهنده نهی از منکر کرده است و اعجب من ذلک که در ذیل این ماده حکم مجازات برای مخالفت مقرر شد و حواله به قانون مطبوعات شد و این هم غلط و بدعت است، زیرا مجازات مالی در شرعیات در ارتکاب منهیئت نداریم و در آنجا (قانون مطبوعات) برای این کار مجازات مالی معین نمود».[5]
این بحث را با قرائتی که ملکزاده از مخالفت شیخ با آزادی مطلقه نموده است خاتمه میدهیم. او با اشاره به فرازی از کلام شیخ که میگوید: اما چیزی نگذرد که حریت مطلقه رواج، منکرات مجاز، مسکرات مباح، زنان مکشوف، شریعت منسوخ و قرآن مهجور گردد، مینویسد: «شیخ بر این باور بود که پذیرش مشروطهی غیرمشروعه، عوامل رواج فحشا و آزادی شرب خمر و مفاسد دیگر را به ارمغان آورده و مردم را افسارگسیخته خواهد کرد و بیاعتنایی مسئولین به اصول و مبانی شریعت را در پی خواهد داشت».[6]
پیامدهای آزادی مطلقه
چنان كه پیشتر گذشت در حالیکه هر دوطرف مشروطهخواه و مشروعهطلب، خود را بهرهمند از منطقی قوی، برهانهایی قاطع و دلایلی مستحکم میدانستند اما هیچگاه میان این دو طیف (بهویژه علمای دوطرف که قدر مشترکهای فراوانی برای اتفاق نظر و وحدت عقیده داشتند) پدیدهی گفتگو، مبادلهی فکر، مناظره و مباحثه پدیدار نشد و آنچه در این میان بیش از هر چیز رخ نمود، توسل به هتاکی، فحاشی، پردهدری، بهتان و اتهام از سوی طیف اکثریت مشروطهطلب علیه اقلیت مشروعهخواه بود. البته این امر در سایهی آزادی وعده داده شده در مشروطه تا بدانجا پیش رفت که مسلمات اعتقادات مذهبی را به چالش کشید و از حریت مطلقهای که شیخ نسبت به آن هشدار میداد در عمل پردهبرداری و رونمایی نمود. این پردهدری کار را بدانجا رسانید که به تعبیری «توهینهای گستردهی آنان (روزنامههایی چون روحالقدس، صوراسرافیل و... ) به مشروعهخواهان... هرگونه امید به همراهی ایشان با مشروطیت را مسدود میکرد».[7]
نصرالله تفرشی از شاهدان مشروطه و حوادث آن در تبیین جو مسموم ناشی از آزادی افراطی مینویسد: «این بود مضمون یکی از روزنامهجاتی که حضرات مهاجرین از عبدالعظیم(ع) چاپ و منتشر کردهاند خوب میخواهم این را بدانیم جناب شیخ نوری در اینجا چه رده گفته و نوشته است، چه توهین از کسی کرده است. آیا این مطالبیکه نوشتهاند دروغ است؟ مسئلهی مشروطه و مشروعه را کسی در طهران ممکن است نشنیده باشد آیا قوانین سابقه را با اوضاع و احوال مقتضیات امروز تغییر ندادهاند؟ آیا توهین به ائمه و پیشوایان ما نکردهاند؟ آیا شمشیر حضرت ابوالفضل(ع) و تربت مقدس سیدالشهدا علیه الصلوة و السلام را سخریه و استهزاء ننمودهاند؟ آیا اباحهی منکرات و اشاعه فواهش نکردهاند؟ آیا فرمایشات حضرت خاتم الانبیاء(ص) را تکذیب نکردهاند و نسبت شیر شتر و سوسمار ندادند. حضرت حجت(عج) را امام موهوم نخواندهاند، منکر معجزات و پل صراط نشدند؟ مخارج حج و زیارت عتبات عالیات برای صرف مدارس نخواستند؟ سخن از مساوی بودن مسلمان و یهودی و گبر نراندند؟ از آزادی مطلقه حرف نزدند؟... میخواهم بدانم درواقع در روزنامهی مذکور چیزی که به خلاف شرع و توهین کس باشد نوشتهاند یا اینکه مطالبشان باعث خشنودی خدا و رسول است».[8]
محتویات سراسر فحاشی جراید که اینک به موهبت مشروطه خود را آزاد یافته بودند و اغلب به ابزاری در دست روشنفکران سکولار جهت نابودی مخالفان مشروطه اعم از بقایای استبداد سیاسی و آنچه از آن با عنوان استبداد دینی یاد میشد درآمده و بیش و پیش از هر چیز متوجه مسلمات اعتقادی مردم در زیر سایهی حمله به مشروعهخواهان بود. «گاهی در جراید سراپا جرم خود کلمات الوهیت، آیات مقدسهی پیغمبر خاتم را که انبیاء با آن قدر جلالت مقدمهالجیش معسکر رسالتش بودند نستجیر بالله ناشی از بخار شیر شتر و گوشت سوسمار نگاشتند و گاهی ولی عصر و امام زمان ارواحنافداه را در عداد مسائل موهومه گذاشتند، گاهی آیهی مبارکه حجاب را به وضع مخصوص که مهیج و مشهی باشد تفسیر نمودند و گاهی مردم ضعیفالعقیده و عوام کالانعام را به محاسن و فواید خمار خانمها و افتتاح بیوتات فواحش ترغیب و تقریب نمایند... ».[9]
در جایی دیگر شیخ تعرضات جراید به اسلام را این چنین تبیین مینماید: «این همه انبیا که از جانب خداوند مبعوث شدند نتیجهی بحث آنها ترغیب بنیآدم به عوالم آخرت و تزهید از این دنیای فانی [است] برعکس آنچه این دو سال ناطقین ما به ذهن عامهی مردم میدادند که باید پی دنیا رفت و تحصیل ثروت کرد و حظوظ برد، شخصی از این شیاطین وقتی در خلوت به عنوان دلسوزی به اهل مملکت میگفت که اصلاح فقر این مملکت دو چیز است: اول کم کردن خرج و ثانی زیاد کردن دخل و از برای اول بهتر چیزی که کلیهی خرج را تضعیف میکند رفع حجاب است از زنها که آن وقت عوض بیرون و اندرون یک دست خانه کافی است او را یک دستگاه خدمتگزار بس است. با یک دستگاه عراده کار به راه میافتد یک میهمانی از دوستان زنانه و مردانه مجتمعاً بس است و هکذا، غیرتمند تأمل نما که چه خیالات دربارهی تو داشتند و شواهد این امر از ارباب جراید و صاحبان نطق بسیار است... ».[10]
در چنین جوی شیخ چگونه میتواند نسبت به آیندهی نامعلوم شکلگیری این تأسیس جدید بیتفاوت باشد. «اگر مقصود حفظ شرع بود نمیگفتند که مشروطه محبوب ماست نخواهیم راضی شد که کلمهی مشروعه نزد او نوشته شود... چرا این همه در جرایدشان تکریمات از فرقهی زرتشتی و سلاطین کیان میکردند و آنها را که اخبث الطوایفیاند طایفهی نجیبه میخواندند؟ و چرا این همه جراید پر از کفر را که سبب تضعیف عقاید مسلمین بود منع نمیکردند و اگر گرفتن و منع آنها ممکن نبود پس چگونه گرفتن و مجازات کردن آن ملای پیر ریش سفید و امثال آنها ممکن بود... ».[11] اما پاسخ مشروطهطلبان بهنظر فاقد استدلال روشن بود و تنها و تنها توجیه آنچه رخ مینمود، بود. در رسالهی موسوم به «مقیم و مسافر» که به شکلی مباحثات مشروطهطلبان و مشروعهخواهان را از زبان دو فرد خیالی مقیم (مخالف مشروطه) و مسافر (مشروطهخواه) انعکاس داده است، پاسخ این سؤال شیخ و سؤالات عدیدهای که اذهان عامهی مردم را درخصوص عملکرد مشروطهطلبان به خود معطوف داشته بود، چنین داده شده است: « مقیم (مخالف مشروطه): اگر مشروطه اساس اسلام است چرا در این دو ساله که این اساس برپا بود اینقدر حرکات ناشایسته از قبیل قتل و نهب اموال و هتک احترام محترمین و بدگویی شاه و علما و تجار و غیرهم واقع میشد که موجب هرج و مرج و پریشانی مملکت شده بود و نطاقین، روزنامهنویسان ابقا بر احدی نمینمودند...
مسافر (مشروطهخواه): عقیدهی بنده این است که تمام این حرکات از مخالفین دولتیان بود... اگر هم خلاف قانونی از مشروطهخواهان صادر شد یا در پارهای موارد بیقانونی نمودند، عمل آنها دلالت بر نقص قانون عدل و اساس مشروطه که مساوق با اسلام است نمیکند... قتل سیدالشهدا، اسیری خانوادهی عصمت و طهارت، دلالت بر نقص اسلام ندارد اینها که میگویی این حرکات را نطاقین و روزنامهنویسان و غیر هم مینمودند و عیب مشروطه قرار میدهی و به این واسطه باید دست از آن برداشت؛ همین اشخاص مسلمان هم هستند، پس به قول شما دست از اسلام باید کشید که مسلمانان مرتکب این حرکات خلاف میشوند و این نقص اسلام است؟».[12]
صرفنظر از توسل به توجیهاتی این چنین و تلاشهای معطوف به تطهیر سیاهکاریهای حاصل از آزادی مطلقهی قلم، بیان و مطبوعات در روزگار مشروطه، بهنظر میرسد این تنها شیخ و مشروعهخواهان نبودهاند که از فضای موجود ابراز نارضایتی میکردند بلکه اهل انصاف نیز از این سیاهی ابراز انزجار نمودهاند: «زیادهروی و هرزگی و هتاکی جمعی اوباش و اراذل که به نام مشروطه دست تعدی و تجاوز به مال و جان و حیثیت و شرف مردم دراز کرده بودند، اکثریت و عامهی مردم را از مشروطه و مجلس متنفر ساخته بود تا جایی که احتمال داشت همان بیست تا سی هزار تن مردمی که در طهران برای تحصیل مشروطه قیام کردند و در سفارت انگلیس تحصن اختیار نمودند، به زودی برای تعطیل و برچیدن بساط انجمنها و جراید هرزه و هتاک قیام نمایند... عقیدهی من این است که محمدعلی شاه در آن حرکتی که کرد فیالواقع خدمتی به مشروطیت و بقاء آن نمود ـ عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد ـ زیرا همان طور که قبلاً ذکر شد کار مجلس و فساد و سیاهکاریهای جمع سرشناس وکلا، تندرویهای بیمورد و بیموقع جمعی دیگر از ایشان و اعمال بیرویهی و ناسالم انجمنها و مندرجات جراید به جایی رسیده بود که اگر محمدعلی شاه مرتکب آن خطای توأم با حزیت نشده بود دیری نمیگذشت که طبقات مختلف مردم و بازاریان و کسبه و پیشروان برضد مجلس قیام میکردند و آن بساط را برمیچیدند و اگر چنین اتفاق میافتاد بیگمان تا یک قرن دیگر هم هیچکس و هیچ قدرتی جرأت نمیکرد نام رژیم مشروطه را در ایران بر زبان بیاورد».[13] البته احساس این رئیس مجلس شورای ملی دیری نپایید که به واقعیت پیوست و سرنوشت افراطگراییهای ناشی از سوءاستفاده از حریت مطلقهی جنبش مشروطهخواهی، ملت را در مسیر انحرافی تا سقوط در دامان دیکتاتوری رضاخان همراهی و مشایعت کرد و شد آنچه شیخ مشروعهخواهان و اهل انصاف و بصیرت پیشگویی کرده از آن بیمناک بودند.
منبع: کتاب اندیشه سیاسی شیخ فضلالله نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی