این روسری را بدهید بنیصدر سرش کند!
یکی از پاسداران جانباز از اثرگذاری یکی از زنان در جنگ تحمیلی تعریف میکند و میگوید: «در نخستین روزهای جنگ در مقر سپاه بودیم. گردانی از نیروهای ارتش در گیلان غرب مستقر بود. فرمانده گردان دستور عقبنشینی صادر کرد. هر چه اصرار کردیم در شهر بماند قبول نکرد.
من ناباورانه عقبنشینی نیروها را نگاه میکردم.
یک مرتبه دیدم زنی روستایی دوید و جلوی خودروی فرماندهی را در جاده گرفت. فرمانده پیاده شد و گفت: «خانم برو عقب!»
زن روستایی گفت: «کجا میخواهید بروید؟ مگر نمیبینید عراقیها دارند میآیند؟ زن و بچه مردم را به امان خدا رها میکنید و میروید؟»
فرمانده گفت: «بنیصدر فرمانده کل قوا، دستور عقبنشینی داده است و ما تابع دستور هستیم.»
آن شیرزن هر چه اصرار کرد، دید فایدهای ندارد. یک مرتبه روسریاش را از زیر چادر باز کرد، به طرف فرمانده گرفت و گفت: «از طرف من این روسری را بدهید به فرمانده کل.»
فرمانده وقتی این حرکت را دید، به غیرت دینیاش خیلی برخورد و همان جا دستور داد دوباره نیروها به شهر برگردند!»