به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، یکی از رویدادهای مربوط به زندگانی امام جواد علیه السلام، اتهامی بود که بر ایشان و پدر بزرگوارشان امام رضا علیه السلام وارد کردند، این تهمت سوگوارانه از سوی خویشاوندان آن حضرت و بر اساس حسادت ها و کوتاه فکری ها انجام شد. آنها در یک رفتاری گستاخانه گفتند او فرزند علی بن موسی نیست و استدلالشان این بود که تا به حال در میان ما امامی گندمگون وجود نداشت.
ابن شهر آشوب در مناقب خود داستان را اینگونه نقل می کند در مکه آن جناب را نزد قیافهشناسان و نسبدانان بردند. همین که چشم آنها به امام جواد افتاد، به سجده رفتند، سر از سجده برداشته، گفتند: واى بر شما! چنین ستاره درخشان و ماه تابناک را نزد ما میآورید. به خدا سوگند این نازدانه داراى شرافت نسبى و نژادى پاک است که از صلب شایسته و رحمى پاک پروریده شده است. به خدا این نوباوه از اولاد پیامبر و امیرالمؤمنین است. آن وقت امام جواد 25 ماه از عمرش می گذشت.
با زبانى تیزتر از شمشیر فرمود: ستایش خدا را که از نور خویش ما را آفرید و از میان مردم برگزید و ما را امین بر مردم و وصی خویش قرار داد.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَنَا مِنْ نُورِهِ وَ اصْطَفَانَا مِنْ بَرِیَّتِهِ وَ جَعَلَنَا أُمَنَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ وَحْیِهِ
مردم! من محمّد ابن علی بن موسى کاظم بن جعفر بن محمّد الباقر بن علی سید العابدین بن حسین شهید ابن امیر المؤمنین علی بن ابى طالبم، پسر فاطمه زهرا دختر محمّد مصطفى هستم.
آیا درباره نژاد چون من شک می کنید و به قیافه شناسان عرضه میدارید و بر جدم تهمت میزنید. من به خدا می دانم چه در دل و در خاطر پنهان کرده اید. به خدا از همه مردم من داناترم که کار مردم به کجا منتهى می شود. سخنى واقعى راست و درست است که از روى اطلاع می گویم. خداوند بزرگ مرا با خبر کرده پیش از تمام مردم و پس از آفرینش آسمانها و زمین ها.
أَ فِی مِثْلِی یُشَکُّ وَ عَلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ عَلَى جَدِّی یُفْتَرَى وَ أُعْرِضَ عَلَى الْقَافَةِ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَعْلَمُ مَا فِی سَرَائِرِهِمْ وَ خَوَاطِرِهِمْ وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَعْلَمُ النَّاسِ أَجْمَعِینَ بِمَا هُمْ إِلَیْهِ صَائِرُونَ. أَقُولُ حَقّاً وَ أُظْهِرُ صِدْقاً عِلْماً قَدْ نَبَّأَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَبْلَ الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ وَ بَعْدَ بِنَاءِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ
به خدا سوگند اگر چیره شدن اهل باطل و گمراهى کفار و حمله مشرکین و شکاکان و شقاوتمندان مانع من نمی شد، سخنى را اظهار می کردم که سبب تعجب گذشتگان و آیندگان شود.
وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ لَا تَظَاهُرُ الْبَاطِلِ عَلَیْنَا وَ غَوَایَةُ ذُرِّیَّةِ الْکُفْرِ وَ تَوَثُّبُ أَهْلِ الشِّرْکِ وَ الشَّکِّ وَ الشِّقَاقِ عَلَیْنَا لَقُلْتُ قَوْلًا یَعْجَبُ مِنْهُ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ
در این موقع دست خود را روى دهان گذاشت و گفت محمّد! ساکت باش چنانچه آبای کرامت سکوت کردند و صبر پیشه کن چنانچه پیامبران اولو العزم پیشه کردند؛ بعد این آیه را قرائت فرمود: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ.»
یَا مُحَمَّدُ اصْمُتْ کَمَا صَمَتَ آبَاؤُکَ وَ اصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ
بعد متوجه مردى شد که پهلویش بود دست او را گرفت پیوسته از سر شانه هاى مردم می رفت و آنها برایش راه میگشودند؛ گروهى از پیر مردان با شخصیت متوجه او بودند و می گفتند خدا می داند مقام رسالتش را به که بسپارد. پرسیدم این پیر مردان کیانند گفتند گروهى از بنى هاشم از اولاد عبد المطلب هستند. این جریان به امام رضا رضا علیه السلام رسید موقعى که در خراسان بود. فرمود: خدا را سپاس بعد جریان تهمتى که بماریه قبطیه همسر پیامبر اکرم زدند نقل کرد و فرمود خدا را حمد که فرزندم محمّد را پیرو پیامبر اکرم و فرزندش ابراهیم قرار داد.
این سخنان امام جواد علیه السلام در حالی مطرح شد که ایشان دو سال بیشتر نداشتند و این امر سبب حیرت آن معاندان و بد دلان شد؛ در دیدگاه اسلام، اهل بیت وحی علیهم السلام آنچنان که ما تصور می کنیم محدودۀ سنیشان حجاب علم و فهم شان نیست بلکه هر زمان که اراده کنند، می توانند عالی ترین معارف عالم هستی را بیان کنند.
این نوع گویش امام در پاسخ به تهمتی که آن عده به آن خاندان مطهر زدند، نه تنها رفع اتهام کرد بلکه آشکارکنندۀ علم بی حد خاندان امامت و پاسخ کوبنده ای به آن عده بود که امامت را محدود به رهبری سیاسی جامعه می دانستند. در واقع امام خواستند این تذکر را دهند که امام واقعی، امامی است که متصل به علم وحی باشد و حتی در کودکی این اتصال پیوسته برقرار باشد نه آنکه صرفاً مردم او را منصوب به امامت جامعه کنند.