۲۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰
کد خبر: ۷۶۳۴۵۸

چه شد که کار به اینجا کشید؟

چه شد که کار به اینجا کشید؟
خانم علیزاده! حقیقت ماجرا اینجاست که آن جریانی که می‌خواهد به ‌واسطه شما رؤیای دیگران را خراب کند، هرگز به شما اجازه تفکر نمی‌دهد! چرا که شما را به ‌صورت پیش‌فرض در رویارویی با کشورتان قرار داده است.

خانم «کیمیا علیزاده» سلام! برخلاف رویه مرسوم نیامده‌ام فهرست بلند «هدایای جمهوری اسلامی ایران» به شما را دوباره لیست کنم و دوباره طرح سؤال کنم که در لیست هدایا چه کم بود که بنای مهاجرت در پیش گرفتید. حتی نیامده‌ام که ادامه غرولندهای روزمره‌نویس‌ها باشم و شادی برنز المپیک را به کام‌تان تلخ کنم. البته قصد هم ندارم آنقدر هیجان‌زده بنویسم که ماجراهای سال‌های گذشته از خاطرمان برود. به دنبال پاسخ این سؤال می‌گردم که واقعاً «چه شد که کار به اینجا کشید؟»

خانم علیزاده! همه ما می‌دانیم که شما در ایران موفق شدید. این اصل نخست است که باید تا پایان این مرقومه به یاد داشته باشیم. شما در جایی موفق شدید که «وطن» نام دارد و پرچم دارد. هیچ مفهوم و طرحی در المپیک نمی‌تواند معنی و مفهوم پرچم را از بین ببرد؛ لذا همه تعارف‌هایی مانند «جهان بدون مرز» و «فرا از مرز» و... را فراموش کنید. همه این واژه‌ها ساده‌انگارانه و تهی از معنی پیش می‌روند که در ادامه به آن خواهیم رسید. سپس این را هم لطفاً از ما بپذیرید که «احترام» شما از سطح رئیس‌جمهور تا وزیر و تا مردم به طور ویژه حفظ شد. هیچ‌گاه نمی‌توانید منکر آن شوید که شما در این سرزمین محترم شمرده شدید. هرگز چنین ادعایی نمی‌توانید کنید!

و اما بعد، در نخستین کنفرانس مطبوعاتی پس از مهاجرت یعنی در آلمان گفته بودید که «متأهل هستید و دوست دارید زندگی با آرامش داشته باشید»، حاصل شد؟ راستش من معتقدم گاهی باید صفحات تاریخ را ورق زد و لابه‌لای خاطرات روزهای تلخ و شیرین طرح سؤال کرد. مثلاً پرسید: «چه شد که کار به اینجا کشید؟» شما ممکن است به هر جهت تصمیم به مهاجرت گرفته باشید؛ «پول بیشتر»، «آزادی به معنی فرصت برهنه شدن»، «آرامش» یا هر دلیل دیگر! اما سؤال اصلی این است: پس از مهاجرت نسبت شما با جمهوری اسلامی چیست؟ من این نسبت را برای شما کاویده‌ام و برای فهم آن، صفحه مجازی‌تان را ورق زدم، از همان اول اول! از همان لحظه‌ای که نوشتید «نشد که بشه، ولی انگیزمو برای المپیک بیشتر کرد». آمدم جلو تا به آن پست تلخ رسیدم! می‌دانم این جملات اصلاً شبیه دیگر نوشته‌ها نبود! اما به‌ هر حال این واژه‌ها بود که در برابر دیده‌ام رژه می‌رفت؛ نوشته بودید: «من یکی از میلیون‌ها زن سرکوب شده در ایرانم که سال‌هاست هر طور خواستند بازی‌ام دادند». متنش هنوز هم دست‌نخورده موجود است. در ادامه همین متن نوشته‌اید: «من برای‌شان مهم نبودم. هیچ‌کدام‌مان برای‌شان مهم نیستیم، ما ابزاریم. فقط آن مدال‌های فلزی اهمیت دارد تا به هر قیمتی که خودشان نرخ گذاشتند از ما بخرند و بهره‌برداری سیاسی کنند». این جملات با واژه‌های مختلف مدام پشت ‌سر هم تکرار شده است، در ادامه باز هم نوشته شده: «رنج و سختی غربت را به جان می‌خرم چون نمی‌خواستم پای سفره ریاکاری، دروغ، بی‌عدالتی و چاپلوسی بنشینم». در برابر این جملات می‌خواهم باز هم این سؤال را تکرار کنم: چه شد که کار به اینجا کشید؟ شما که می‌دانید حتی مدال امروزتان را مدیون همین جمهوری اسلامی ایران هستید. اگر «ناهید کیانی» ورزشکار پرورش‌یافته همین سرزمین و مرز به فینال راه نمی‌یافت، سرنوشت شما به مدال برنز گره می‌خورد؟ خانم علیزاده! یک‌بار دیگر آزادانه بنویسید واقعاً چه انگیزه‌ای شما را راهی آلمان کرد و بعد هم در بلغارستان به ساحل نشاند؟

یافتن پاسخ این سؤال‌ها مهم است. چون مسیر را به ما نشان می‌دهد که چه شد کار به اینجا کشید؟ شما سرزمینی را ترک کردید که روی شما سرمایه‌گذاری کرد تا به بلوغ ورزشی برسید اما نامش را گذاشتید سرکوب تا به مقام‌های بالاتر برسید! راستی توفیق بیشتر شما در همه این سال‌های پناهندگی چه بود؟ اجازه دهید تا بنده نسبت «پناهندگی» شما را با دلایل «عدم توفیق‌تان» گره بزنم.

سال ۱۴۰۰ را به‌ خاطر آورید، همان سالی که «اسم شما در فهرست تیم پناهندگان المپیک گنجانده شد تا فرصت مبارزه در المپیک توکیو ۲۰۲۰ را زیر پرچم کمیته بین‌المللی المپیک به دست بیاورید». چه کسی شما را مقابل «ناهید کیانی» قرار داد؟ خاطرم هست که آن زمان کسی نامی از «دختران ایران» به میان نمی‌آورد! یادتان هست؟ همان زمان و پس از پیروزی شما مقابل خانم کیانی، بی‌بی‌سی فارسی در گزارشی اعلام کرد «نوعی دوقطبی ایجاد شده است» و نوشت: «خیلی از کاربران نسبت به برد خانم علیزاده ابراز خوشحالی کرده‌اند و گفته‌اند به چشم آنها این برد مقابل جمهوری اسلامی بوده است نه همتای ایرانی». همان سال هم شما توفیق کسب نکردید! اما آنها شما را پیروز خواندند؛ حال سؤال مهم این است: آیا همین کاربرهای خوشحال و خرسند که در سال ۱۴۰۰ گفته بودند «برد مقابل جمهوری اسلامی بوده است» در رویارویی جدید شما نوشتند که «باخت مقابل جمهوری اسلامی بوده است؟» به نظر می‌رسد پاسخ کاملاً مشخص است. خیر! می‌دانید در سال ۱۴۰۳ چه نوشتند؟ نوشتند که «جامعه فارغ از ایدئولوژی پیش می‌رود و فارغ از مرزها به دنبال وحدت است!» وا عجبا از این جملات! یعنی در همه باخت‌های شما و سوم شدن زیر پرچم بلغارستان هم جمهوری اسلامی ایران متهم است. همین را می‌خواستید دیگر؟ اینکه «احترام ملی» و «پرچم سرزمینی» را به حراج بگذارید تا در نهایت به جایگاه سال ۲۰۱۶ بازگردید؟ نه! ببخشید گفته بودید «متأهل هستید و دوست دارید که زندگی با آرامش داشته باشید».

راستش به نظر من «جمهوری اسلامی ایران» از همان نخست تا حدود زیادی به این مساله پی برده بود که حفظ «نخستین زن ایرانی که در المپیک دارای مدال شده است» چقدر می‌تواند امید و انگیزه در کوتاه‌مدت به همراه داشته باشد و کمی هم اطلاع پیدا کرده بود که شما ماندنی نیستید. از سوی دیگر جریان مخالف نظام، دانسته بود که منحرف‌ کردن «نخستین زن ایرانی که در المپیک دارای مدال شده است» چقدر می‌تواند در کوتاه‌مدت ناامیدی و یأس به همراه داشته باشد. اما به هر صورت جمهوری اسلامی ایران ترجیح داد صبر کند و مسؤول کم‌احترامی‌ها و کم‌کاری‌ها نشود. به هر صورت «کیمیا علیزاده» آن زن ایرانی بود که توانسته بود همه مسیر را برای ایستادن روی سکوی المپیک طی کند و با کسب مدال برنز وزن ۵۷ کیلوگرم در المپیک ۲۰۱۶ ریودوژانیرو برای کشور افتخارآفرینی کند اما چه شد که کار به اینجا کشید؟ خانم علیزاده! بنده معتقدم شما در مسیر تقابل خیر و شر قرار گرفتید و بازنده شدید.

به ‌هر حال «نخستین زن ایرانی دارای مدال المپیک بودن» هزینه‌های خود را هم دارد! پس اصلاً عجیب نیست که بی‌بی‌سی، شما (یعنی کیمیا علیزاده) را به‌ عنوان یکی از ۱۰۰ زن الهام‌بخش و تأثیرگذار سال ۲۰۱۹ برگزیند و در این‌ رابطه به نقل از روزنامه بریتانیایی فایننشال تایمز بنویسد: «کیمیا علیزاده نقش مهمی در جسارت بخشیدن به زنان و دختران ایرانی برای پیشبرد مرزهای آزادی‌های فردی خود دارد». بله! شما نفر اول بودید ولی نخواستید نخستین بمانید. حالا ۵ سال از آن ماجرا می‌گذرد و کیمیا علیزاده با پرچم بلغارستان به میدان المپیک پا گذاشته است و باید اینگونه روایت کند: «من به‌ خاطر موفقیت دختر ایرانی در راه ‌یافتن به فینال موفق به کسب مدال برنز شدم».

خانم علیزاده! حقیقت ماجرا اینجاست که آن جریانی که می‌خواهد به ‌واسطه شما رؤیای دیگران را خراب کند، هرگز به شما اجازه تفکر نمی‌دهد! دستگاه فکری‌ای که تصمیم گرفت شما را به ‌عنوان نخستین زن مدال‌آور المپیک از ایرانی‌ها بگیرد، فکر همه ماجرا را کرده بود. شما را با عنوان «دست ‌یافتن به رؤیا» از ایرانی‌ها گرفت تا فرد دیگر ایرانی در مرزهای جمهوری اسلامی ایران به رؤیای پیروزی فکر نکند. در ادامه هم اگر شما در برابر حریف ایرانی خود برنده شوید، نامش را می‌گذارد «پیروزی بر جمهوری اسلامی» و اگر بازنده شوید، باز هم همین نظام «جمهوری اسلامی» را مقصر می‌داند، چرا که شما را به ‌صورت پیش‌فرض در رویارویی با کشورتان قرار داده است. شما ابزار مقابله با کشورتان شده‌اید. شما صرفاً مهاجرت نکرده‌اید، پناهنده شده‌اید تا ابزاری مقابل کشورتان شوید.

راستی گفته بودید که «ما ابزاریم»، حالا چه فکر می‌کنید؟ چه شد که کار به اینجا کشید؟ خانم علیزاده! این روزها که همه دعوتنامه برگشت برای شما صادر می‌کنند، می‌دانند آن دستگاهی که شما را از بدنه جمهوری اسلامی ایران جدا کرده است، اجازه نمی‌دهد به «بازگشت» به‌عنوان یک مساله فردی و تصمیم حرفه‌ای فکر کنید. برای این دستگاه مساله این نیست که «کیمیا علیزاده» اشتباه کرده است یا خیر! مورد احترام بوده است یا خیر! پول بیشتری کسب کرده یا خیر! موفقیت حرفه‌ای داشته است یا خیر! اصلاً موضوع این نیست، مساله این است که جریانی در ایران و خارج از ایران مدام می‌خواهد کیمیا علیزاده را در برابر خودش بازتولید کند و آن را ابزاری در مقابل جمهوری اسلامی قرار دهد. به همین خاطر است که کسی به دنبال سهم تقصیر کیمیا نیست! این دستگاه هر روز منتظر آن است تا اثبات کند «هر کس از ایران رفت موفق‌تر است!» این جریان پیش از آنکه کیمیا علیزاده به فکر «ندامت» بیفتد برای او با ترحم رؤیا می‌سازد، رؤیایی که در آن بازگشتی وجود ندارد، چراکه مدام به او القا می‌شود که مقابل نظام پیروز شده است، هرچند در مقابل حریف ایرانی خود شکست ‌خورده و مدال برنزش هم حاصل رشدیافتگی دختر ایرانی باشد! او بر پایه این رؤیای ساختگی، تن به پناهندگی می‌دهد، بعد هم رسانه‌ها درباره این رویارویی می‌نویسند: «برای ناهید و کیمیا که دوستی آنان فراتر از ایدئولوژی و مرزهاست» و هیچ جای برگشت برای شما باقی نمی‌گذارند.

خانم علیزاده! تصور می‌کنم، پیام‌ها پشت ‌سر هم صادر می‌شوند تا زمان فکر کردن را از شما بگیرند! پیام‌ها صادر می‌شوند که شما فرصت فکر کردن به بازگشت نداشته باشید. پیام‌ها صادر می‌شوند تا شما در برابر ایران قرار بگیرید و قرار گرفته‌اید. حتی پیام‌ها به شما اجازه نمی‌دهند تا دوباره بنویسید: «هر طور خواستند بازی‌ام دادند».

ارسال نظرات