۲۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۹
کد خبر: ۷۷۷۱۱۵
یادداشت؛

فلسفه برای فلسفه یا فلسفه برای حقیقت

فلسفه برای فلسفه یا فلسفه برای حقیقت
حجت‌الاسلام والمسلمین عالم زاده نوری تصریح کرد: دین خدا اسلام و معارف الهی آن، در نهایت عقلانیت و علمیت و استحکام است و به روش متقن فلسفی تبیین‌پذیر است. آیا اگر نشان دادیم که این دین عقلانی است از عقل و فلسفه استفاده ابزاری کرده‌ایم؟.
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، حجت‌الاسلام والمسلمین محمد عالم زاده نوری معاون تهذیب و تربیت حوزه‌های علمیه در یادداشتی به موضوع «فلسفه برای فلسفه، یا فلسفه برای حقیقت» پرداخت.

در این یادداشت آمده است:

چندی پیش همنشینی صمیمانه‌ای با عنوان «شب دانشکده ادبیات و علوم انسانی» در تالار فردوسی این دانشکده در دانشگاه تهران برگزار شد. این نشست با هدف بزرگداشت نودمین سالگرد تاسیس دانشکده ادبیات و تکریم مفاخر آن شکل گرفته بود. در این جلسه که با حضور اساتید، پیش‌کسوتان و جمع فراوانی از دانشجویان برگزار شد، استاد نام‌دار فلسفه و عرفان‌پژوه محترم، دکتر نصرالله پورجوادی نیز سخنرانی کرد.

این چهره برجسته دانشگاه که بنیانگذار و رئیس پیشین مرکز نشر دانشگاهی و عضو سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی است در این سخنان استفاده ابزاری از فلسفه را محل نقد قرار داد و با تجلیل از مرحوم دکتر یحیی مهدوی گفت: «ایشان فلسفه را برای فلسفه می‌خواست و آن را وسیله‌ای برای تبلیغ یک ایدئولوژی، دین، مرام یا مسلک نمی‌دید. در حقیقت باید فلسفه همین گونه باشد؛ فلسفه برای فلسفه و فقط برای حل مسائل فلسفی است. متاسفانه بعضی‌ها به فلسفه روی آوردند تا از ایدئولوژی دفاع کنند؛ در وهله اول گروه‌های چپ و مارکسیست‌ها روی آوردند تا از مارکسیسم و لنینیسم دفاع کنند. بعد از آنها هم متفکران اسلامی مانند علامه طباطبایی با کتاب اصول فلسفه و مرحوم مطهری با شرح آن، فلسفه را استفاده کردند برای ردّ مارکسیسم و این آفتی بود که در انقلاب به جان گروه فلسفه افتاد. ... این علوم را وسیله کردند برای تحکیم یا تبلیغ عقاید دانشجویان. ... دانشکده علوم انسانی متحمل زیان‌هایی شده از این بابت که علم وسیله شد».

سپس این چگونگی را «جفای به دانشگاه و دانشگاهیان» نام نهاده و مدعی شده‌اند که جمهوری اسلامی به دانشگاه به عنوان زن صیغه‌ای نگاه کرده است و در انتها آرزو کرده‌اند که دانشگاه به روح علمی و تحقیقی گذشته بازگردد.

دو نکته دیگر هم در سخنان ایشان که با سوت و کف جمعیت انبوه حاضران مواجه بود وجود دارد: یکی اکراه از واژه «فلسفة اسلامی» و پیشنهاد واژه «فلسفه دوره اسلامی» و تأکید بر توجه به «فلسفه ایرانی». دوم اینکه ایده «علوم انسانی اسلامی» طرحی شکست خورده است و هزینه‌های بی‌ثمری برای آن شده است.

ما در اینجا به این دو نکته اخیر که ناشی از عدم آشنایی مؤثر استاد با فضای علوم انسانی اسلامی در حوزه‌های علمیه و حتی دستاوردهای جدید دانش‌های غربی است اشاره‌ای نداریم. برادران گرامی حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر احمدحسین شریفی و حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی هنر در این باره یادداشت‌هایی دارند که به همان اکتفا می‌شود.

اما موضوع «فلسفه برای فلسفه»، «علم برای علم» و «هنر برای هنر» موضوع مهمی است که لازم است بدان با تفصیل پرداخته شود. استاد که با فلسفه و علوم عقلی آشنایی دارند مستحضرند که غایت هر چیزی باید فراتر از وجود آن باشد؛ مگر آنکه آن چیز، وجودش ذاتی و ماهیتش انّیتش باشد؛ شاید به همین جهت بوده که ایشان در ادامه تصریح می‌کنند «ما فلسفه را برای حل مسائل فلسفی می‌خواهیم». اکنون سوال می‌کنیم مسایل فلسفی چیست؟ مگر مهم‌ترین مسایل فلسفی، شناخت وجود، مبدأ پیدایش عالم، نظام خلقت و مانند آن نیست؟ این موضوعات همه موضوعاتی است که در منابع دینی هم آمده و پیامبران خدا نیز درباره آنها اظهار نظر کرده‌اند و بنیاد ایدئولوژی مکتب حیات‌بخش اسلام است. بنابراین فلسفه اسلامی، آگاهانه یا ناخودآگاه بنیاد دین را استحکام می‌بخشد.

دین خدا اسلام و معارف الهی آن، در نهایت عقلانیت و علمیت و استحکام است و به روش متقن فلسفی تبیین‌پذیر است. آیا اگر نشان دادیم که این دین عقلانی است از عقل و فلسفه استفاده ابزاری کرده‌ایم؟ اگر در مقابل مارکسیست‌ها و برای ردّ عقاید الحادی‌شان، با برهان محکم فلسفی خدا را ثابت کردیم خطا رفته‌ایم؟

کسانی که به دنبال کشف حقایق و به دنبال دستیابی به طریق درست زندگی هستند، عالی‌ترین و راقی‌ترین معارف و احکام را در متن دین اسلام می‌بینند. اگر این واقعیت را به زبان علمی یا فلسفی بیان کردیم آیا کار ما ایدئولوژی‌زدگی و غیرعالمانه است؟ مرحوم علامه طباطبایی و شهید مطهری همین حقایق را به روشنی و با زبان فلسفی بیان کرده‌اند.

علم و فلسفه باید در مقابل حقیقت خاضع باشند. «علم برای حقیقت و سعادت» و «فلسفه برای حقیقت و سعادت» و «دین برای حقیقت و سعادت» است و شما به عنوان استاد فلسفه و عرفان می‌دانید که بزرگ‌ترین حقیقت عالم خداست و بالاترین سعادت انسان در ارتباط با خدا و تقرب به او تامین می‌شود. بعید است جناب دکتر، تعهد به حقیقت نداشته باشند یا فلسفه را متعهد به حقیقت ندانند یا حقیقت را امری ثابت نشمارند.

به این ترتیب باید به جای «فلسفه برای فلسفه»، «علم برای علم» و «هنر برای هنر» که بیشتر یک سرگرمی شیرین تلقی می‌شود به سوی «علم و فلسفه و هنر برای زندگی سالم و حیات طیب، برای پاسداشت حقیقت، برای انسانیت و اخلاق، برای مسئولیت و تعهد، و در خدمت شرافت و کرامت انسان» حرکت کنیم.

اگر دانشگاه هم ارزش و احترامی دارد به خاطر خضوع در مقابل حقیقت و پی‌گیری آرمان سعادت انسان است. همچنین اگر ایران، بزرگ است و فرهنگ ایرانی ستایش می‌شود به خاطر خضوع در مقابل حق و حقیقت و ایستادگی در برابر باطل و ضلالت است.

ما از فلسفه و عرفان اسلامی آموخته‌ایم که در مقابل حقیقت خاضع باشیم و خود را خادم حق مطلق بشناسیم. قوّ علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمه جوانحی و هب لی الجدّ فی خشیتک و الدوام فی الاتصال بخدمتک.
تمام شرافت و کرامت انسانی همان گونه که در دانش عرفان آمده است، شناخت حق و پی‌گیری ارادة اوست (ابتغاء رضوان الله). اگر بر ارزش‌های والای معنوی و حقایق الهی پای‌فشاری کردیم و تمام دارایی و سرمایه و علم و هنر و فلسفه و ذهن و استعداد و خلاقیت و فرهنگ و تمدن و اقتصاد و سیاست خود را در راه تحقق آن به کار گرفتیم به حقیقت و سعادت نزدیک خواهیم شد. اوج کمال انسان این است که فدای حق و حقیقت؛ فدای عظمت خدا و عظمت اسلام و فدای آرمان الهی شود.

بزرگ‌ترین جفای به دانشگاه این است که دانشجوی ما حقایق عالم را نشناسد و از آرمان تهی باشد. و فلسفه را نه برای آرمان الهی بلکه برای فلسفه بخواند! «علم برای علم» و «فلسفه برای فلسفه» با «قدرت برای قدرت» و «ثروت برای ثروت» و «حکومت برای حکومت» چه تفاوتی دارد؟

استاد محترم در زمینه عرفان اسلامی مطالعات فراوانی دارند و به خوبی می‌دانند که جوهر عرفان حضور مسیطر خدا در عالم است و عارف در عالم جز خدا نمی‌بیند و نمی‌خواهد. بنابراین تمام وجود خود را خرج خدا و اراده خدا می‌کند و تمام هستی خود را برای خدا می‌خواهد.

بنابراین به نظر می‌رسد استفاده ابزاری از دانشگاه زمانی است که دانشگاه وسیله‌ای برای تطهیر اندیشه‌های باطل گردد؛ ولی اگر دانشگاه در مسیر ترویج اندیشه‌های الهی قرار گیرد و قدرت و عظمت خود را خرج تقویت بنیان حق کند در مسیر آرمانی خود قرار دارد.

اگر حیات و شهادت امام حسین عظیم است به خاطر همین فداکاری برای خدا و دین خدا و حقیقت و شرافت و کرامت و انسانیت است. بزرگ‌ترین خدمت به علم و دانشگاه و دانشجو نیز این است که او را در مقابل حقیقت خاضع کنیم و از سرکشی و طغیان بازداریم. ما دست‌ پروردگان مکتب عاشورا هستیم که نه تنها قدرت و ثروت را که علم و فلسفه و هنر و سیاست را برای حق و حقیقت و انسانیت و ایمان و سعادت می‌خواهد.

فلسفه برای فلسفه یک سرگرمی شیرین است که بیشتر به کار انسان‌های تهی از آرمان می‌آید. در حالی که انسان مسلمان در مکتب پیشوایان معصوم آرمان دارد و تمام توان علمی و فلسفی خود را برای پاسداری از آرمان پای حقیقت می‌آورد و همان کاری را می‌کند که همه پیامبران آموختند. با وهم و باطل درافتادن و سرمایه خود را برای از بین بردن بدی و زشتی و پلشتی به کار گرفتن و پای حق ماندن و استقامت کردن شیوه مردان خدا و عارفان حقیقی است.

واقعیت این است که نظریه «فلسفه برای فلسفه» ابتدا از علم و عالِم و مراکز علمی مسئولیت را سلب کرده است و سپس علم را در خدمت ضد انسان و حقیقت و آرمان الهی به کار گرفته است؛ یعنی ابزاری برای مقاصد نامطلوب شده است. برخلاف نظر جناب دکتر که ایده «علوم انسانی اسلامی» را شکست‌خورده تلقی می‌کنند، طرح «فلسفه برای فلسفه»، طرحی شکست‌خورده است که نظام سلطه، بهره خود را از آن برده و تمدن خود را بر آن پایه ساخته است و اکنون شاهد سیر نزولی و نشانه‌های افول این تمدن با مبانی آن هستیم.

ارسال نظرات