در گفتوگو با حجتالاسلام بیاتی مطرح شد؛
تناقض در گفتار و کردار فرقه گنابادیه

حجتالاسلام بیاتی با اشاره به مواضع متناقض اقطاب فرقه صوفیه گنابادیه در مواجهه با مسائل سیاسی و اجتماعی مختلف تأکید کرد: شعارها و ادعاهای اقطاب این فرقه ضاله، فقط تا جایی معتبر است که منافع آنها را تأمین میکند.
اشاره: فرقههای صوفیه، همواره به عنوان یکی از جریانات حاشیهای اما تاثیرگذار در فرهنگ و تاریخ ایران شناخته شدهاند. هرچند در یک قرن اخیر ما با فرقهای مواجه میشویم که بسیاری از مبانی و شعارهای تصوف مانند زهد و دنیاگریزی را زیر پا گذاشته و حتی اصول و ادعاهای خود را نیز بارها نقض کرده است.
با وجود آنکه مبانی تصوف بر پرهیز از دنیاگرایی و سیاستگریزی تأکید دارند، اما تجربه تاریخی نشان میدهد که سران این فرقهها به شکلی متناقض در بزنگاههای سیاسی به ایفای نقش پرداختهاند. فرقه گنابادیه، با سابقهای بیش از یک قرن، نمونه بارز این دوگانگی است. اقطاب و رهبران این فرقه در برخی دورهها مدعی بیطرفی و دوری از سیاست بودهاند، اما در عمل با نفوذ در ساختارهای قدرت و بهرهگیری از حمایتهای سیاسی، به دنبال تحکیم موقعیت فرقهای خود بودهاند.
حال رویکرد متناقض این فرقه در مواجهه با مسائل کلان جهانی، مانند مسئله فلسطین که اصول اسلامی و آموزههای شیعی به صراحت بر حمایت از مظلوم و مقابله با ظلم تأکید دارند، مورد انتقاد واقع شده و بخشهای مختلف این فرقه در مواردی نه تنها موضعی شفاف و صریح اتخاذ نکردهاند، بلکه گاه با جریانهای معارض با محور مقاومت همصدا شدهاند. این نوع سکوت یا همراهی تلویحی با دشمنان اسلام، بیش از آنکه نشانهای از بیطرفی باشد، به نوعی همپیمانی منفعلانه برای حفظ وضع موجود و ادامه ظلم و کشتار صهیونیستها تعبیر میشود.
از این رو، نقد رویکردهای سیاسی و اجتماعی فرقه گنابادیه نه تنها از منظر بررسی تطابق آن با اصول اسلامی-شیعی ضرورت دارد، بلکه برای درک عمیقتر از نحوه تعامل این فرقه با ساختارهای قدرت و جامعه ایرانی نیز حائز اهمیت است. چنین نگاهی به ما کمک میکند تا نقاب عرفانگرایی بیطرف را کنار زده و ماهیت واقعی این جریان را درک کنیم.
در همین راستا خبرنگار گروه فرق و ادیان خبرگزاری رسا، باحجتالاسلام مهدی بیاتی، کارشناس تصوف و عرفان اسلامی به گفتوگو پرداخته که در ادامه مشروح آن ذکر میشود:
رسا: از نظر شما چرا برخی از سران فرقه گنابادیه در برابر تحولات مهم اجتماعی و سیاسی موضع روشنی اتخاذ نمیکنند؟
ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که موضع اقطاب گنابادیه درباره دخالت یا عدم دخالت در سیاست کاملا دوگانه است. مثلا ملاسلطان گنابادی (سلطانعلیشاه) موسس گنابادیه درباره مشروطه میگوید: «ما یک نفر زارع دهاتی درویشیم و نمیدانیم مشروطیت یا استبداد چه معنی دارد. ما با این چیزها کاری نداریم و مطیع امر دولت هستیم خواه مشروطه باشد خواه مستبد.» ( تابنده گنابادی، سلطان حسین، نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، حقیقت، تهران، 1384، 145) سلطان حسین تابنده میگوید: «روحانیون در امور دنیوی که مربوط به امر دیانت نیست، موظف به اطاعت سلاطین و نباید مخالفت آنان کنند همچنین سلاطین در امور روحی استمداد از روحانیین میکنند.» (تابنده گنابادی، سلطان حسین، تجلی حقیقت در اسرار کربلا، مرکزی، تهران، 1319، 300) محمدحسن گنابادی (صالحعلیشاه) خود و پیروانش را از دخالت در امور سیاسی منع میکند. (درویش، سلسلههای صوفیه گنابادی، مجله وحید، سال چهارم، شماره دوم، بیتا، 354) همچنین سید هبتهالله جذبی از مشایخ فرقه گنابادیه مینویسد: «پیروان این سلسله اجازه ندارند در سیاست دخالت کنند.» ( جذبی، سید هبهالله، رساله باب ولایت و راه هدایت، حقیقت، تهران، 1385، 113)
با وجود آنکه تمامی اقطاب گنابادیه مخالف دخالت در سیاست هستند، اما سیره عملی با سخن ایشان درباره عدم دخالت در سیاست متناقض است. مثلا سلطانعلیشاه در نامهای به معتمدالتولیه که از مریدان وی و مشغول در امور سیاسی است مینویسد: «به محمدعلی شاه (قاجار) پیغام دادم که امروز مصلحت مملکت و رعیت در همراهی با مجلس است و مخالفت با این مجلس به صلاح نیست.» (تابنده گنابادی، سلطان حسین، نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، حقیقت، تهران، 1384، 324)
صوفیان گنابادی بعد از انقلاب با موضعی متناقض، گاهی دخالت در امور سیاسی را جایز ندانسته و گاهی معتقد بودند که اگر سیاست تابع دیانت و احکام شرع مطهر باشد...، سیاست جزئی از احکام شریعت مقدسه است، اما اگر سیاست مطابق با احکام شرع نباشد، باید از آن دوری کرد.(تابنده، علی، خورشید تابنده، حقیقت، چاپ دوم، تهران، 1377، 132)
بنابراین رویکرد تمامی فرقههای صوفیه در دخالت در امور سیاسی و اجتماعی به خصوصیات شخصی قطب فرقه برمیگردد. زیرا فرقههای صوفیه کاملا تحت تاثیر قطب هستند و درصورتی که قطب رویکردی سیاسی داشته باشد، فرقه در زمان قطبیت او، به سوی سیاست کشیده میشود و رویکرد سیاسی آن پررنگ میشود و درصورتی که قطب رویکرد سیاسی نداشته باشد یا رویکرد سیاسی کمرنگی داشته باشد، گرایشات سیاسی فرقه در زمان قطبیت او رنگ میبازد. بنابراین دخالت یا عدم دخالت اقطاب فرقههای صوفیه امری کاملا شخصی و سلیقهای است و در این مورد هرچند مبانی تصوف و بزرگان صوفیه از اهمیت خاصی برخوردار است، اما تخطی از آنها اتفاق میافتد.
رسا: آیا این سکوت را باید به عنوان نشانهای از بیتفاوتی نسبت به ظلم و عدالت تلقی کرد یا دلیل دیگری دارد؟
قبل از پاسخ به سوال باید نکتهای اساسی در باره فرقههای صوفیه بیان کنم و آن اینکه در برخی مسائل تصوف همانند دخالت یا عدم دخالت در سیاست، قانون کلی و یکسانی در تصوف وجود ندارد و هر یک از طریقتهای صوفیه بر مبنای میل شخصی قطب عمل میکنند. بنابراین در بسیاری از مباحث اینچنینی در تصوف، پاسخهای متفاوتی ارائه میشود که شاید میان پژوهشگران اتفاقی بر صحت یا عدم صحت آن وجود نداشته باشد و اینگونه پاسخها کاملا به نظر گوینده و نوع نگاه او به این جریان بستگی دارد.
اما در پاسخ به این سوال باید گفت یکی از گمانههایی که درباره منشأ تأسیس تصوف بیان شده است، واکنش صوفیان سلف نسبت به دنیاطلبی خلفا و حکام و گرایش ایشان به دنیا است و در طول تاریخ برخی از سران صوفیه نسبت به حکام یا مسائل اجتماعی واکنشهایی داشتهاند، اما به دلیل آنکه صوفیان در مسائل اجتماعی و سیاسی کاملا تابع قطب خود هستند، واکنش یا عدم واکنش ایشان تابع لیدر و سرکرده جریان است.
از طرفی به دلیل آنکه نشان دادن واکنش در مسائل اجتماعی و سیاسی مستلزم پرداخت هزینههای مختلف است، به نظر میرسد، دراویش حاضر به پرداخت هزینههای اظهار نظرهای خود نیستند و به دنبال آن هستند که همواره نقش انسان خوب را بازی کنند و با عدم اظهار نظر در مسائل مختلف، خود را از حواشی آن تبرئه کنند؛ زیرا در صورتی که درباره برخی مسائل اظهار نظری داشته باشند که با مبانی اکثریت افراد جامعه مخالف باشد، با انتقادهایی روبهرو خواهند شد که به جایگاه خودساخته آنها خدشه وارد میشود و شاید اصل موجودیت فرقه به خطر افتد. بنابراین اکثر فرقههای صوفیه یا درباره مسائل اجتماعی اظهار نظر نمیکنند یا اگر اظهار نظری داشته باشند، با ملاحظات خاص انجام میشود.
رسا: جایگاه اصول معرفتی صوفیه در مواجهه با ظلم و حمایت از مظلوم چگونه تفسیر میشود؟
همانطوری که در پاسخ به سوال اول بیان شد و به نگاه ملاسلطان گنابادی در این مورد اشاره شد، در مبانی صوفیه اینگونه ذکر شده که اساسا ایشان نباید در مسائل اجتماعی و سیاسی دخالتی داشته باشند، زیرا دراویش بر اساس مبانی خود تابع حاکم هستند چه عادل، چه ظالم. بنابراین مواجهه با ظلم و حمایت از مظلوم در مبانی تصوف جایگاهی ندارد و اگر هم در یک زمانی این اتفاق افتاده باشد، بر اساس رویکرد شخصی قطب یا فلان درویش اتفاق افتاده و ربطی به مبانی تصوف ندارد.
رسا: آیا آموزههای عرفانی فرقه گنابادیه، مانند تسلیم و رضا، میتوانند بهانهای برای بیعملی اجتماعی باشند؟
این آموزهها میتواند بهانهای برای بیعملی اجتماعی به شمار رود، اما تمام ماجرا به پایبندی به عقاید عرفانی فرقههای صوفیه برنمیگردد، زیرا در حوادث مختلف جامعه میبینیم که بزرگان فرقههای صوفیه یا حتی اقطاب یک فرقه در طول زمان، مواضع متناقضی نسبت به هم اتخاذ مینمایند. مثلا آنچه در فرقههای صوفیه درباره عمل به شریعت و احکام فقهی مرسوم بوده و مورد تایید قریب به اتفاق ایشان است، تبعیت از فقیه جامع الشرایط است و اقطاب و بزرگان صوفیه تنها در مسائل طریقتی وظیفه هدایت و دستگیری دراویش را بر عهده دارند. سید علیرضا جذبی (ثابتعلیشاه) قطب فعلی فرقه گنابادیه نیز درباره عمل به شریعت و تبعیت از مراجع تقلید در بند دوم بیانیه اردیبهشت 1403 تاکید میکند که دراویش «برای دانستن احکام شریعت به مرجع جامع الشرایط علمی و اخلاقی ارجاع داده میشوند.»
اما در تاریخ 1404/01/24 درباره شکسته یا کامل خواندن نماز مسافر میگوید: نماز مسافر در صورتی شکسته است که در بین راه وقت کافی برای اقامه آن نداشته باشد. مثلا در قطار یا اتوبوس که وقت کافی برای اقامه نماز بصورت کامل وجود ندارد، نماز شکسته است، اما در بقیه اوقات که در یک شهر مقیم شد، نماز او باید کامل خوانده شود. سپس به احکام فقهی طعنه زده و میگوید: «اینکه در قدیم هم میگفتند تا هفت روز، ده روز، این کلاه سر خودمان میگذاریم.» بنابراین میبینیم نظر قطب فعلی فرقه گنابادیه درباره یک مساله اعتقادی (لزوم رجوع به فقیه در مسائل فقهی) که مورد تایید اقطاب قبل از خود است، در مدتی کوتاه تغییر میکند و به جای ارجاع مریدان به مرجع جامعالشرایط، حکم فقهی صادر مینماید و این در حالی است که خودش نیز از دانش فقهی و دینی کافی بهرمند نیست. بنابراین هرچند آموزههای عرفانی باید در اعمال و رفتار مریدان ظهور و بروز داشته باشد، اما در تصوف امروزی دنبال این موارد نباشید.


رسا: مواضع سران گنابادیه در قبال مسائل جهانی، مانند فلسطین، چگونه قابل ارزیابی است؟ آیا این مواضع با اصول اسلامی همخوانی دارند؟
همانطور که عرض شد متاسفانه سران سنتی گنابادیه تنها خود را داعیهدار امر طریقت میدانند و درباره برخی مسائل اجتماعی خصوصا مسائل جهانی و مسائلی مانند فلسطین اظهار نظر علنی نمیکنند. البته آن دسته از دراویش گنابادی اپوزسیون به سرکردگی مصطفی آزمایش که ساکن خارج از کشور هستند و شاخهای از فرقه گنابادیه به شمار میروند، کاملا مخالف با ادبیات انقلاب و مقاومت عمل کرده و همسو با جریانهای ضد ایران و مقاومت در قامت مخالف نظام جمهوری اسلامی و همراه با سیاستهای اسرائیل غاصب و آمریکا عمل مینمایند.
بنابراین عدم حمایت فرقه گنابادیه از مظلوم که نمونه بارز آن مردم فلسطین هستند، کاملا مخالف با مبانی اسلامی-شیعی و قرآن و شیوه اهلبیت (علیهم السلام) است.
رسا: چرا فرقه گنابادیه در مقایسه با دیگر جریانهای مذهبی کمتر به صحنه سیاسی ورود میکند؟
این سوال تلویحا پاسخ داده شد، اما اگر بخواهم از منظری دیگر به آن پاسخ دهیم، باید گفت در جامعهای که افراد یا جریانهای مختلف امکان حضور و مشارکت در مسائل سیاسی را دارند، به وظیفه خود عمل کرده و در عرصههای مختلف به میدان میآیند. اما جریانهایی که از مسئولیتهای سیاسی سر باز میزنند، نوعی فرار از مسئولیتهای اجتماعی اتفاق میافتد. افراد یا جریانهایی که در میدانهای سیاسی و اجتماعی شرکت نمیکنند، بعنوان یک شهروند از مسئولیت اجتماعی شانه خالی کرده و به وظیفه اجتماعی خود عمل نمیکنند. علت اصلی عدم ورود به صحنههای سیاسی، بسته بودن فضای فرقه و سلطه قطب بر مریدان است. تا جایی که عضو فرقه همانند اسیری در بند بایدها و نباید های فرقه است و از حق سیاسی در عمومیترین سطح مشارکت محروم است.
رسا: آیا سکوت این فرقه در قبال مسائل مهم جامعه را باید به عنوان نوعی محافظهکاری سیاسی در نظر گرفت؟ زیرا برخی معتقدند که این سکوت به نوعی در راستای حفظ منافع فرقهای است. نظر شما در این باره چیست؟
این دو سوال در یک راستا پاسخ داده میشود، زیرا سکوت فرقه گنابادیه در مسائل مهم جامعه به عنوان محافظهکاری سیاسی به شمار میرود که نتیجه آن حفظ منافع فرقهای است.
سکوت یا عدم مشارکت در سیاست شاید درظاهر به عنوان بیطرفی تلقی گردد، اما در عمل، سکوت نوعی کنش سیاسی به شمار میرود، زیرا گاهی با پرهیز از نقد وضع موجود، آن را تلویحا تایید میکنند یا با سکوت از مواجهه با هزینههای سیاسی خودداری میکنند و خود را همراه با نظام حاکم جلوه میدهند. بنابراین سکوت گنابادیه در برابر مسائل سیاسی یا اجتماعی کلان، به معنای فقدان موضع نیست، بلکه به مثابه موضعی محافظهکارانه برای حفظ وضع موجود به شمار میرود.
ارسال نظرات