ایمان و امید در اندیشه امام خمینی

به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، امام خمینی(ره) مظهر عینی حرکت عظیمی است که ملّت ایران آغاز کرد و تاریخ خود را متحوّل نمود. امام بنیانگذار یک مکتب فکری و سیاسی و اجتماعی است. ملّت ایران، این نقشه و مکتب را پذیرفت و در آن حرکت شد؛ ادامهی این راه بستگی به شناخت درست این نقشهی راه دارد؛ بدون اینکه اصول امام را درست بشناسیم، این نقشهی راه، شناخته نخواهد شد. امام یك دلِ متوجّه به خدا بود، اهل توسّل بود، اهل تضرّع بود، اهل خشوع بود، اهل اتّصال با مبدأ بود.[1]
آن مرد پولادین، آن مردی که حوادث و لطماتی به سمت او سرازیر میشد که یک ملت را تکان میداد و او را تکان نمیداد، آن مردی که عظمت و هیمنهی قدرتهای جهانی در نظر او هیچ و پوچ بود... اینکه امام بزرگوار ما یک کلمهاش در این فضای عظیم عمومی کشور، در شدت و محنت، در همهی حالات اثر شگفتآوری می گذاشت، معنویت، صفای باطن، ارتباط و اتصال او به خدا واشک های نیمه شب او بود[2].
امام راحل در سلسلهٴ عارفان محقّق جای داشت و در عین حال با همهٴ آنها فاصله داشت، آنان در سیر به سوی خدا و تقرّب به او و بریدن از خلق «سیر من الخلق إلی الحق» متوقّف گشته بودند، و او برای اصلاح زندگی انسان و حاکمیّت قانون خدا به «سیر بالحق فی الخلق» رسیده بود. گفته بودند: «مرد باطنی (عارف) پس از آرامش و اطمینانی که در مسیر معنوی پیدا می کند، نمی خواهد به زندگی این جهانی باز گردد، و در هنگامی که بنا به ضرورت باز می گردد، بازگشت او برای تمام بشریّت سود چندانی ندارد»، ولی او از «وارثان انبیا» بود که همچون انبیا: «بازگشتشان جنبهٴ خلاّقیّت و ثمر بخشی دارد، باز می گردند و در جریان زمان وارد می شوند تا جریان تاریخ را به دست گرفته و جهان تازه ای از کمال های مطلوب را خلق کنند». امام راحل (قدّس سرّه) شاگرد برومند ائمهٴ اطهار (علیهم السلام) بود، و البتّه حساب آنها با احدی هماهنگ نیست، چنانکه در بیانات نورانی حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) در«نهج البلاغه» آمده است که: «لا یُقاسُ بهم أحدٌ من النّاس»، احدی از مردم با امام معصوم قیاس نمی شود. ولیّ عصر (علیه السلام) و امام معصوم کسانی هستند که: «بیُمنهم رُزقَ الوَری». پس احدی را با آن ذوات مقدّسه (علیهم السلام) نمی توان سنجید، خواه آنها روی خاک بخوابند، نظیر ائمهٴ بقیع (علیهم السلام)، خواه زیر گنبد طلا، نظیر حضرت امام رضا (علیه السلام)، برای آنها این جهت فرقی نمی کند، زیرا آسمان و زمین به آنها بسته است: «و بوجودهم ثبتت الأرضُ و السّماءُ». امام راحل شاگرد برومند این مکتب بود، او تنها، رهبر ایران نبود، او رهبر مسلمین جهان بود، متولّی اسلام بود، این فکر بلند با افکاری که دیگران داشتند، فاصلهٴ فراوان داشت و همان طور که هیچ کسی را با امام معصوم (علیه السلام) نمی توان قیاس کرد، هیچ کسی از علمای عادی را هم با امام امّت نمی توان قیاس کرد، زیرا او حساب دیگری دارد. مرحوم صاحب جواهر (قدّس سرّه) سخن بلندی دارد که می فرماید: «در نظام هستی، ذات اقدس اله «ربّ» است و امامان معصوم (علیهم السلام) «وزرا» ی دستگاه الهی هستند، و دیگر افراد به منزلهٴ رعایای اند» و وقتی رعایا را با هم می سنجیم، می بینیم بعضی از آنها به جایی رسیده اند که هیچ یک از رعایا با آنها قابل قیاس نیست و این خصیصه در امام راحل (قدّس سرّه) وجود داشت. اکنون بنگرید که امام معصوم (علیه السلام) چه کرد و امام امّت (قدّس سرّه) چه می کند و آیا شما راه امامان معصوم (علیهم السلام) را در غیر امام خمینی (قدّس سرّه) نشان دارید؟ که چنین نیست.
عرفان امام تنها «نظری» نیست، او تنها شارح کتب «ابن عربی» نیست، او تنها تعلیقه بر «فصوص» و «مصباح» ننگاشت، حال بنگرید که چه کرد و چه گفت؟ در بسیاری از ادعیه آمده که «ذات اقدس اله محجوب نیست و انسان خود را با «گناه» محجوب می کند « و أنک لا تحتجب عن خلقک إلاّ أن تحجُبهم الأعمال دونک. »این سخن، چون در دعای ابوحمزهٴ ثمالی است، رنگ عرفان دارد، ولی همین سخن در بیانات امام هفتم (علیه السلام) هست، آنجا که عرفان را با سیاست هماهنگ کرده و طریقت و حقیقت را با سیاست همسو نموده است: «و قد علمتُ أن أفضل زاد الرّاحلِ إلیک عزم إرادة یختارک». یعنی خدایا! در سیر به سوی تو ره توشه لازم است، و من به طور یقین می دانم ره توشهٴ مسافر الی الله فقط «اعتماد به تو» است. این سفر، سفری نیست که انسان با خواندن کتاب و یا با اندیشه و استاد دیدن بتواند طی کند، بلکه ره توشهٴ آن فقط «جزم نظری» و «عزم عملی» است، آنگاه می گوید: «و قد ناجاک بعزم الإرادة و خضوع الاستکانة قلبی». خدایا! من هم با تمام هستی ام تو را می خواهم، قلبم با عزمی فولادین و وهن ناپذیر با تو مناجات کرد.
حضرت امام کاظم (علیه السلام) این جملات را به عنوان یک «عرفان» آمیخته با «سیاست» ذکر کرد، چون زمانی آن را گفت که عازم زندان بغداد بود، یک وقت عارفی در شب قدری قرآن بر سر می نهد و می گوید: خدایا! من تو را می طلبم، یک وقت زاهدی در سایهٴ مسجدی مناجات می کند و می گوید: خدایا! من تو را می طلبم، این طریقت منهای سیاست است، امّا یک وقت حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) در حالی که عازم زندان بغداد است، می گوید: خدایا! من می دانم زاد راه، جز «عشق» تو چیز دیگری نیست، این «عرفان» با «سیاست» است، این سخن را امام معصوم (علیه السلام) فرمود، و در بین شاگردان امامان معصوم (علیهم السلام)، غیر از حضرت امام خمینی (قدّس سرّه) چه شاگردی را نشان دارید که این «سیاست» را با «معرفت» هماهنگ کرده باشد، با این جملات تبعید شود، با این نیایش ها به زندان برود و با این راز و نیازها اهانت ببیند؟ این همان راه امام هفتم (علیه السلام) است که فرزند برومندش امام خمینی (قدّس سرّه) پیموده است.
او بُعد فلسفی خود را با عرفان تقویت کرد و عرفان را با سیاست هماهنگ نمود، همان راهی را رفت که جدّش رفت، همان رهآوردی را آورد که جدّش موسی بن جعفر (علیهماالسلام) آورد[3].
از این روست که بعد از فوت آیت الله العظمی بروجردی همه دنیا و حکومت خیال می کرد در مرجعیت شیعه ضعفی پیدا شده، حکومت نیز اقتدار خود را بعد از کودتا تثبیت کرده و از سوی دیگر، حوزه های علمیه دارای رکود شده است؛ به گونه ای که امام از آن با عنوان روز تلخ سکوت متدینین یاد می کنند و از مقدس مآبانی می گویند که ظرف فرزندشان را به خاطر این که پدرش فلسفه درس می داد، آب می کشیدند. دولت وقت فکر می کرد با پیوندی که با قدرت های جهانی خصوصاً آمریکا پیدا کرده، بر اوضاع مسلط است. همچنین جریانات چپ آن روز هرگونه حرکت دینی را ارتجاع و عقب گرد می دانستند. همه این امور، فضایی را در جامعه ایجاد کرده بود که کسی فکر نمی کرد از این شرایط که دوستان پراکنده و دشمنان با هم هستند، بتوان پرچم دینداری بلند کرد. اما آنچه امام را به این عرصه وارد نمود و با اتکا به آن وارد شد، ایمان و امید به خدا، امید به فردا و اصل امید در دل بود. هر جا به زندگی امام نگاه کنیم این ایمان راسخ و رجاء و امیدواری را به عنوان بزرگترین نقطه و کانون زندگی او می یابیم.
درس امام به زندگی ما که همیشه می توانیم آن را فرا بگیریم، ایمان حقیقی وامید واتکا به خداست. آنچه انسان ها را در لحظات سختی و نشاط می تواند در مدار اعتدال قرار دهد ایمان وامید به خداست.
نشانههای ایمان امام خمینی عبارت اند از: ۱ـ نبود تردید و دودلی در مسیر حق و ایستادگی در آن ۲ـ جهاد با اموال ۳ـ و جهاد با نفس و جان و مال. در واقع ایشان از مؤمنان صادق و راستگو بوده و روح ایمان وجودشان را فراگرفته بود.
قرآن میفرماید: «إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنࣰا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ. ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ. أُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقࣰّاۚ لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَمَغۡفِرَةࣱ وَرِزۡقࣱ كَرِيمࣱ.؛[4]
مؤمنان کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود دلهایشان ترسان میگردد وهنگامی که آیات قرآن بر آنها خوانده میشود ایمان شان افزون میگردد و تنها بر پروردگارشان توکل میکنند. آنانند که نماز را بر پا میدارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند. مؤمنان حقیقی آنها هستند، برای آنها نزد پروردگارشان درجات هست و برای آنها آمرزش و روزی کریم و باعظمت است».
امام با ایمان محکم و امید شکست ناپذیر سه آیه از سورههای مبارکه توبه، فتح و صف را که اسلام باید جهانی، همگانی و همیشگی باشد را پیاده کرد. این سه آیه را امام کاملاً در نظر داشت چون انقلاب برای این نبود که فقط ایران را آزاد کند. انقلاب برای این است که قرآن را جهانی کند. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ». تا کسی مکتبهای جهان را نشناسد و نداند حکمای غرب چه میگویند، سیاستمداران غرب چه میگویند و شرق و شمال و جنوب چه میگوید، نمیتواند قرآن را فخر آنها قرار دهد. قرآن فرمود: شما مؤظفید قرآن را جهانی کنید. کسی که به مشکلات حرم تا جمکران و از جمکران تا حرم فکر میکند، این ممکن است جهانی حرف بزند ولی قمی فکر میکند. فرمود: شما جهانی حرف بزنید، جهانی فکر کنید. ببینید در سوره توبه فرمود:«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»؛ در سوره فتح، همین مضمون است. منتهی اختلافی که بین این سه سوره هست، در آن بخش پایانی آن است. این کار مهم امام رضوان الله تعالی است. اگر کسی بخواهد راه امام را طی کند و این راه را و این نام را زنده نگه دارد باید جهانی حرف بزند، جهانی فکر کند و شاگرد امام باشد. [5]
لذا تحول بزرگ در سطح کشور ایران، درسطح امت اسلامی و در سطح جهان که غیر قابل پیشبینی و بیسابقه است در این قرن توسط مردی محقق شد که درون خود را با ایمان به خدا، ایمان به مسیر، ایمان به مردم، ایمان به هدف و امید به پیشرفت و تشکیل تمدن اسلامی و زمینه سازی ظهور حضرت حجت علیه السلام نورانی ساخته بود. انقلاب اسلامی تولید مردی است الهی که توانست یک نظام دست نشانده و ذلیل در مقابل قدرتها را از میدان خارج کند و یک نظام مستقل و متکی به عزت ملی را جایگزین آن نماید، انقلابی که استبداد را به آزادی، بیهویتی روز افزون ملت را به هویت ملی و به اعتقاد به نفس تبدیل کرد. این انقلاب، یک ملت چشم دوخته به دست اجانب را به نیروی "ما میتوانیم" مجهز کرد که کلید حل همه مشکلات حال و آینده می باشد.
امام خمینی که راه مبارزه با مستکبرین را برای جهانیان گشود متأسفانه نه تنها مردم کشورها، بلکه روحانیون ممالک اسلامى، اکثراً از کارآیى و نقش سازنده و تعیین کننده خود در مسائل روز و سیاست هاى بین المللى غفلت می ورزند و الا اگر روحانیون دنیا با ایمان و امید به وعده های الهی بصیر و بصیرت افزا بودند و تحت تأثیر القائات و برداشت هاى مادى، که در عصر تمدن و تکنیک و صنعت و تحولات علمى وپیشرفت هاى مادى، می گویند نفوذ و کلام روحانیت تأثیر ندارد و نعوذبالله اسلام توان مقابله با طواغیت جهانی و صهیونی را ندارد؛ پیروزی مظلومان به ویژه غزه و فلسطین قطعی بود. البته روحانیون همه مانند هم نیستند. انبیا هم یک حد و یکسان نبودند چون فرمود: «فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ»؛ چه اینکه مرسلین و رسولان الهی یک درجه نیستند. «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ»؛ اگر انبیا در یک حد نیستند و اگر مرسلین در یک حد نیستند، علمای راستین چون امام رضوان الله تعالی علیه که وارثان انبیایند، «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء» آنها هم در یک حد نیستند. امام رضوان الله تعالی علیه در این بخش قرار دارد که بین فقه اصغر و اکبر جمع کرد. بین ولایت فقیه جواهری و بین ولایت فقیه فتوحاتی و فصوصاتی جمع کرد. با چه قدرتی در صدد جمع اینها بود؟ با قدرت قرآنی و سرمایه قرآنی. قرآن که فرمود انبیا یک حد نیستند، قرآن که فرمود: رسولان یک حد نیستند، قدرتهای اینها هم یکسان نیست. برد حکومتی اینها هم یک حد نبود. وزن و وزان سلطنت اینها هم یک حد نبود. وقتی قدرت سلیمان و داود را ذکر میکند که «قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ» و رهبر انقلاب می شود؛ وقتی قدرت ملک سلیمان را ذکر میکند که ما باد را مسخر کردیم، طوری که «غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ»؛ این باد که در تسخیر سلیمان سلام الله علیه بود، بامداد راه را یکماهه میرفت، شامگاه راه یکماهه میرفت. یعنی یک روز راه، دو ماه را طی میکرد، این قدرت فضایی وجود مبارک سلیمانی است. اما وقتی به وجود مبارک پیغمبر اسلام میرسد، میفرماید: یکشبه راه هزار ساله میروی. «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ». هزار ماه کجا، دو ماه کجا. آن روزی دو ماه راه میرود، این یک شبه هزار ماه راه میرود. اگر شاگردی از این مکتب چنین سرود؛ «کاین طفل یک شبه ره صد ساله میرود»، مجاز است که بگوید «یک بیت از این قصیده به از صد رساله است».
آن نامه بزرگ مرجع جهان اسلام را وقتی برای جناب گورباچوف مینویسد، آنجا سخن از فقه فصوص و فتوحات است. فرمود در فتوحات این است، در فصوص این است، حرفهای ابنعربی این است. باید کسانی به ایران اسلامی بیایند و این معارف بلند را از حوزه پربرکت قم و امثال قم یاد بگیرند. آنجا نامه از فتوحات و فصوص است و اینجا دستور از فقه جواهری است.
به این فکر بود که آن قطب عظیم سیاسی آن روز را با نامه تعلیم کند و نه با تسلیم. هیئت اعزامی را دستور داد این نامه را تعلیم کنید نه با تسلیم. هیئت اعزامی هم تعلیم کرد و نه تسلیم. این مقام شامخ عرفان است. آنوقت این بزرگ مرجع، این بزرگ فقیه، این بزرگ راهنما اجازه میدهد کشور معاذ الله ارباً اربا شود؟ سخن از اختلاس باشد، سخن از نجومی باشد؟ سخن از افتخار باشد که ما کشف بکنیم که اختلاس کرده و که نجومی برده است، گرانی باشد، آسیب اقتصادی باشد. این آسمانی فکر میکند نه زمینی. این الهی فکر میکند نه زمینی. راه امام یعنی این. اگر گفته شد انبیا آمدند مخصوصاً وجود مبارک پیامبر علیهم آلاف التحیة والثنا برای اینکه اخلاق را زنده کنند، اخلاق تنها تواضع فردی و خانوادگی نیست، حکومت مقدمه اخلاق است.
سلطنت مقدمه اخلاق است. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط». عدل بهترین فضیلت اخلاقی است. انسان عادل نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد. نه دستش آلوده است و نه فکرش خطا میکند. اگر حکومت است، برای برقراری عدل است که از بهترین فضائل اخلاقی است. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط». اگر درباره نوح پیغمبر است، «لَقَد أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ»، برای این که اینها قائم به قسط شوند. اگر در بخشهایی از سوره حدید مسئله نبوت و حکومت را ذکر میکند، «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط»، حداقل عادل بودن است حداقل قائم به قسط بودن است که از این فرومایهتر شدن و از این پایین آمدن و فرومایه شدن دوزخی را به همراه دارد. این حداقل است. حد میانیاش این است که بعد از این که انسان عادل بود، قائم به قسط شود و بعد هم قوامین به قسط شود، قوامین به شهادت شود، قوامین به قسط شود. قوامین بودن کار هر کسی نیست. این امام میطلبد که قوام به قسط باشد. چه اینکه قائم بالقسط شدن هم بهره هر کسی نیست.
حداکثر کاری که از افراد عادی برمیآید همین عادل بودن است اما قیام بالقسط مطلب دیگری است. غرض آن است که اخلاق، هدف است و حکومت، وسیله است که به این بارگاه امین باید رسید و امام رضوان الله تعالی علیه با ولایت فقه اکبر برای میخائیل گورباچوف آنطور نامه مینویسد. با داشتن ولایت فقه اصغر ایران اسلامی را احیا میکند، از استبداد، از استعمار، از استحمار آزاد میکند، با جهان ارتباط برقرار میکند، اما عزیزانه با همه کشورهایی که نه بیراهه میروند، نه گزندی دارند، نه مرموزانه کار میکنند، نه قصد ایذا دارند، رابطه سلیم و عاقلانه برقرار میکند، طوری که ملت زنده باشد، هم جنبه جهانی حفظ شود، هم رسالت خود امام رضوان الله تعالی علیه. او را «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر» به راه انداخت. بر این اساس اگر علمای اسلام فقه و سیاست را با ایمان استوار و امید به وعده های تخلف ناپذیر خداوند قادر در هم تنیده بودند اکنون غزه زنده بر جایش قرار داشت و 51 هزار شهید و بیش از 120 هزار معلول و مجروح بر روی دستان مسلمانان باقی نمی ماند و سوریه در تصرف کفار و مشرکین قرار نداشت و مسلمانان سرافکنده نبودند.
اکنون بیداری اسلامی در بین جهان اسلام موج می زند؛ یادمان باشد، در زمانی که همه غرق در ناامیدی بودند و میکوشیدند شاه بماند ولی اجازه دهد مردم آزاد باشند! اما امام با ایمان راسخ گفت: «شاه باید برود» در زمانی این سخن را فریاد زد که در پاسخ به تنهایی و فقدان عِدّه وعُدّه خدا را نجاتبخش دانسته و امیدش به کودکان در گهواره بود.
در میان دنیایى که معنویّت ها و ارزش هاى اخلاقى افول کرده بود و دنیاى مادّى به مادّه و جسم بدل شده بود، امامْ معنویّت را در این دنیا زنده کرد، مثل یک چهرهی معنوى درخشید. با هیچکدام از رهبرهاى دنیا قابل مقایسه نبود؛ فقط با پیغمبران قابل مقایسه بود، با اولیاى معصومین قابل مقایسه بود؛ شاگرد و دنبالهروِ آنها بود.[6]
امام در شرایطی علَم دین داری را در دنیا بلند کرد که در دنیا می گفتند دوره خدا و دین تمام شده است؛ نه غربی ها دین را در عرصه زندگی دخالت می دادند و نه شرقی ها برای دین نقشی بیش از تخدیر جامعه قائل بودند. معنویت در زیر لگد کوبیِ سیاستهایِ مادیگری و ضد معنوی از بین رفته بود و واکنش خواص وعوام در مقابل فرهنگ غرب و شرق و دستگاههای صهیونیستی و استکباری برای ترویج ماده گرایی منفعلانه بود، معنویت در جهان از یادها رفته بود، حرکت الهی و خالصانه امام دوباره رنگ معنوی را در دنیا زنده کرد.
در همان زمان که صهیونیستها و پشتیبانانشان مسئله فلسطین را تمام شده به حساب میآوردند و بنا نبود اسم فلسطین مطرح گردد و مبارزان فلسطینی در زندانها به سر میبردند و فلسطینیان در اردوگاهها به بیگاری جان میدادند؛ حتی روزنه امیدی در بین جهان عرب و اسلام نمییافتند، با فریاد الهی امام و حرکت و تحول وی، فلسطینِ فراموش شده به مسئله اول جهان اسلام تبدیل شد و فلسطینیِ غرق در ناامیدی را با روح امید به پیروزی "خون بر شمشیر" قوت و قدرت داد و روز قدس را خلق کرد و با این حرکت در کالبد افسرده ملت فلسطین جانی دمید و طنین صدای رهبران فلسطینی نیز از فراز سفارت تعطیل شده ی رژیم صهیونیستی در ایران، دنیا را به لرزه درآورد. تازه مردم دنیا فهمیدند دوره جدید فلسطین با حمایت معمار کبیر انقلاب اسلامی آغاز شده است.
آن عامل که توانست امام را یاری داده و پیش ببرد، آن عاملی که باعث شد امام از کسی نترسد و تخم شجاعت را در دل شاگردان و مردمش بکارد، آن عاملی که موجب شد امام احساس خستگی نکند و کوههای بزرگ موانع را از سر راه بردارد و برخلاف موج بزرگ افکار شرق و غرب جهان یک تنه بر همه پیروز شود و همه را بر پیروزی بر آنان امیدوار نماید وامام را به این درجه برساند که با صدای رسا فریاد بزند؛ «جناب گورباچف! از این پس کمونیسم را باید درموزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد....». و آن عاملی که با دست خالی و بنا به تیتر مجله انگلیسی؛ "آخوندی با یک تسبیح شاه را ساقط کرد" و به او جرأت داد که به ابرقدرت ها بگوید: «آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی ازهر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه ازهم پلیدتر که امروز سر و کار ما با این خبیثهاست»[7] و عاملی که موجب شد با بیان کوبنده، نیروهای داخلی را نهیب زند که مراقب باشند و کشور را از وابستگی به غرب و شرق نجات دهند و بگوید: «هر دو جریان با تمام وجود تلاش کنند که ذره ای از سیاست نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی عدول نشود که اگر ذره ای از آن عدول شود آن را با شمشیر عدالت راست کنند»[8]، عامل این شجاعت، مقاومت و ایستادگی که امام خمینی کبیر معمار انقلاب اسلامی را قادر کرد تحولهای عظیم در سطح کشوروجهان برای طول تاریخ به وجود آورد؛ دو عامل "ایمان" و "امید" بود.
امام به معنای حقیقی كلمه، مردی با اراده و عزم پولادین و صد درصد مؤمن به راه خود بودند؛ همانطور كه در قرآن نسبت به پیامبر آمده كه «امن الرسول بما انزل الیه من ربّه» و «يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ»[9] بود. امام بزرگوار به راه خود و به خدا ایمان كامل داشت. به مردم هم اعتقاد داشت، میفرمود: «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله صلوات الله علیه و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام میباشند»[10] امام هیچ وقت و در هیچ مرحله از مبارزه ناامید نشد چون خدا را حاضر و ناظر میدانست و نصرت را در وعدههای تخلف ناپذیر خداوند میدانست که او وعده داده؛
«يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ»[11] و با ایمان به این وعدههای الهی ناامید نمیشد. ایشان میفرمایند: «من در طول سالهای مبارزه تا پس از پیروزی هرگز دچار یأس نشدم و معتقد بودم که وقتی ملت چیزی را بخواهد آن چیز حتماً تحقق پیدا میکند»[12]. امام با موتور محرکه امید که هیچ وقت خاموش نمیشد و ایمان راسخ با مستکبرین مبارزه کرد و مبارزه با آنها را آموزش داد تا فساد، قتل و غارت در دنیا ریشه کن گردد. امام در کشورش در تبعید و در قلب دشمن، با ایمان و امید، با حرکت و تلاش، با سیاست و دیانت، با روشنگری، و در یک کلمه با احیای احکام اسلامی مسیر روشن انبیا را به همگان نشان داد تا همه بدانند با ایمان به خدای بزرگ و قادر و با امید به آینده رسیدن به قله و حرکت علیه باطل متوقف نخواهد شد.
علی اصغر مجتهدزاده
[1] بیانات مقام معظم رهبری 22/3/1392
[2] بیانات مقام معظم رهبری 3/8/1389
[3] منتخب سخنرانی آیه الله جوادی آملی؛ امام راحل در زمرۀ عارفان محقّق، 13/11/98
[4] انفال، ۴ـ۲
[5] بخشی از پیام تصویری با موضوع «ولایت فقیه و ولایت عارف» به همایش بینالمللی «نقش اندیشههای عرفانی امام خمینی(س) در شکلگیری انقلاب اسلامی ایران»در چهارشنبه پانزدهم بهمنماه ۱۳۹۹
[6] بیانات مقام معظم رهبری 18/3/1368
[7] صحیفه جلد ۱ صفحه ۱۰۵
[8] صحیفه جلد ۲۱ صفحه ۴۸
[9] آیه 61، سوره توبه
[10] صحیفه جلد ۲۱ صفحه ۴۱۰
[11] سوره محمد ص، آیه 7
[12] صحیفه امام؛ ج 9، صص 181 و 184.