۱۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۲
کد خبر: ۷۸۸۳۲۹

وقتی همه خبرنگارند چه کسی را باور کنیم؟

وقتی همه خبرنگارند چه کسی را باور کنیم؟
در دنیای امروز، کافی است گوشی تلفن همراهی در دست داشته باشی تا بتوانی واقعه‌ای را ثبت، منتشر و تحلیل کنی؛ از دل یک خیابان بی‌نام در یک شهر دورافتاده تا قلب پایتخت‌های پرهیاهو.

در دنیای امروز، کافی است گوشی تلفن همراهی در دست داشته باشی تا بتوانی واقعه‌ای را ثبت، منتشر و تحلیل کنی؛ از دل یک خیابان بی‌نام در یک شهر دورافتاده تا قلب پایتخت‌های پرهیاهو. حالا دیگر «خبر» فقط از دهان خبرنگار رسمی در استودیو‌های پرنور یا گزارشگران با لوگوی شبکه در دست نمی‌آید. شهروندانی که تا دیروز تنها مصرف‌کننده اخبار بودند، امروز خود تولیدکننده‌اند؛ آن هم در مقیاسی وسیع، بی‌مرز و بی‌واسطه. در این میان، مرز میان حقیقت و روایت، گزارش و تفسیر و حتی بین راوی و بازیگر خبر، به شکلی خطرناک در حال فرو ریختن است.

درواقع شهروندخبرنگاری هم امیدبخش است، هم مسئله‌ساز. بسیاری از واقعیت‌هایی که پیش‌تر امکان دیده‌شدن نداشتند، امروز از دل دوربین موبایل‌ها سر برمی‌آورند. اما در همین فضای شلوغ و متنوع، چه کسی روایت دقیق‌تری ارائه می‌دهد؟ چه کسی مسئول صحت ماجراست؟ آیا شهروندخبرنگار باید استاندارد‌های حرفه‌ای داشته باشد؟ و اصلاً آیا خبرنگاری به عنوان یک شغل تخصصی در این سیل محتوا زنده می‌ماند؟ در جهانی که همه از چیزی خبر می‌دهند، سؤال اصلی این است: چه کسی را باید باور کنیم؟
 
خبر در مشت همگان: زمانی نه‌چندان دور، خبر چیزی بود که «دریافت» می‌شد. مردم منتظر بودند تا روزنامه برسد، رادیو روشن شود یا اخبار شبانگاهی تلویزیون آغاز گردد. این فرایند، به خودی خود نوعی نظم و ساختار به گردش اطلاعات می‌داد: خبرنگار، سردبیر، دبیر خبر و سپس رسانه‌منتشرکننده. اما امروز هر فرد با یک تلفن همراه، می‌تواند در یک لحظه تصویری بگیرد، متنی بنویسد و آن را در معرض دید هزاران یا میلیون‌ها نفر قرار دهد. این تحول تکنولوژیک، از یک سو باعث شکسته شدن انحصار رسانه‌ای شد، اما از سوی دیگر، تعادل میان «منبع» و «محتوا» را نیز به هم زد. رسانه دیگر آن جعبه جادویی بزرگ نیست، بلکه انگشت کسی است که در لحظه‌ای خاص دکمه ارسال را می‌زند. اما آیا هر آن‌چه دیده می‌شود، باید باور شود؟ آیا هر تصویر لزوماً خبر است؟ و از همه مهم‌تر، آیا در جهانی که همه می‌توانند اطلاع‌رسانی کنند، هنوز می‌توان به معنای کلاسیک از «خبرنگار» صحبت کرد؟

چرخش اعتماد: در گذشته، خبرنگار با نام و رسانه‌اش شناخته می‌شد. حتی اگر منتقد رسانه‌اش بودیم، می‌دانستیم مسئولیت آن‌چه منتشر می‌کند به پای چه کسی نوشته می‌شود. اما در جهان شبکه‌های اجتماعی، این وابستگی از بین رفته است. خبر دیگر امضای مشخصی ندارد؛ گاه از دل یک کانال بی‌نام در تلگرام بیرون می‌زند، گاه از توییتی که هویتش معلوم نیست. مخاطب در مواجهه با این محتواها، به‌جای اتکا به مرجعیت منبع، ناگزیر است به «قرائن ظاهری» تکیه کند: آیا تصویر واضح است؟ آیا متن قانع‌کننده است؟ آیا دیگران هم آن را بازنشر کرده‌اند؟ این تغییر، ساختار اعتماد رسانه‌ای را دگرگون کرده است. 

چرخش اعتماد از رسانه‌های حرفه‌ای به محتوای شبکه‌های اجتماعی، ناشی از دو عامل است: بی‌اعتمادی به رسانه‌های رسمی و فقدان رسانه‌های آزاد و مستقل در چارچوب قانونی. نتیجه؟ خلق یک فضای خاکستری که در آن دروغ و واقعیت به سختی از یکدیگر بازشناخته می‌شوند. 

 خبرنگار یا روایتگر؟: یکی از بحران‌های مفهومی در دوران جدید، تفکیک میان «خبرنگاری» و «روایتگری» است. در حالی‌که خبرنگار موظف است از اصول راستی‌آزمایی، چندجانبه‌گرایی و دقت پیروی کند، روایتگر شهروندی ممکن است صرفاً تجربه زیسته یا زاویه‌دید شخصی خود را منتشر کند - گاهی واقعی، گاهی اغراق‌آمیز و گاهی ناخودآگاه تحریف‌شده در بسیاری موارد، شهروندخبرنگار نیت دروغگویی ندارد. اما او به ابزارها، حساسیت‌ها و تعهداتی که یک خبرنگار حرفه‌ای دارد، دسترسی ندارد. این شکاف گاهی به بروز روایت‌های نادرست یا جهت‌دار می‌انجامد. روایت‌هایی که با سرعت نور دست‌به‌دست می‌شوند، پیش از آن‌که حتی امکان تصحیح آنها فراهم باشد. 

سیاست، رسانه، روایت: گاه یک روایت رسمی و درست، تنها به‌خاطر منبعش مورد تردید قرار می‌گیرد و برعکس، یک ویدئوی کوتاه، تنها به‌دلیل اینکه از دل مردم آمده، در چشم مخاطب اعتبار می‌یابد. در این فضا، حقیقت قربانی هیجان می‌شود و رسانه‌های رسمی به جای اینکه مورد توجه مخاطب قرار گیرند، به خاطر عملکرد نادرست عده‌ای شهروند خبرنگار، نادیده گرفته می‌شوند. 

 مسئولیت مخاطب: در جهانی که هر فرد می‌تواند خبرنگار باشد، مخاطب دیگر یک دریافت‌کننده منفعل نیست، بلکه به نوعی، نقش سردبیر را هم بر عهده دارد. انتخاب می‌کند چه چیزی را ببیند، باور کند یا بازنشر دهد. در این معنا «مسئولیت رسانه‌ای» به مخاطب نیز منتقل شده است. اما این مسئولیت، بدون آموزش رسانه‌ای معنا ندارد. آیا در مدارس و دانشگاه‌های ما چیزی به‌نام سواد رسانه‌ای آموزش داده می‌شود؟ آیا مخاطب ایرانی می‌داند که چطور منبع خبر را بررسی کند؟ یا صرفاً بر اساس هیجان، واکنش فوری نشان می‌دهد؟

خبرنگاری شغل و مهارتی ا‌ست که در آن صداقت، دقت و راستی‌آزمایی اصل است، اما در جهانی که هر گوشی هوشمند یک تریبون است، مرز خبرنگار و مخاطب در حال فروپاشی است. این فروپاشی، اگرچه فرصت‌هایی برای دموکراتیک‌شدن اطلاعات فراهم کرده، اما بدون نظام‌مندی، آموزش و مسئولیت‌پذیری، ممکن است بیشتر به اغتشاش بینجامد تا روشنگری. در چنین دنیایی همه خبرنگارند، اما «چه کسی را باید باور کرد؟» این سؤالی ا‌ست که پاسخش نه در حذف خبرنگاران حرفه‌ای، بلکه در احیای اعتماد، تقویت آموزش رسانه‌ای و بازسازی رابطه میان روایت و واقعیت نهفته است.

ارسال نظرات