پاسخ جبهه اصلاحات؛ جدل سیاسی یا نشانه بنبست فکری؟

به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، بیانیه اخیر جبهه اصلاحات که ذیل عنوان «آشتی ملی» منتشر شد واکنشهای گستردهای را در میان فعالان سیاسی، رسانهای و شخصیتهای دینی و دانشگاهی برانگیخت. بسیاری از منتقدان این بیانیه آن را نه یک برنامه عملی برای حل مشکلات کشور بلکه تلاشی برای بازسازی موقعیت اجتماعی اصلاحطلبان دانستند؛ جریانی که طی دو دهه گذشته با آزمونهای متعدد سیاسی و مدیریتی روبهرو شده و امروز در جایگاهی شکننده و آسیبدیده قرار دارد. پس از موج انتقادات جواد امام سخنگوی جبهه اصلاحات در موضعگیری مفصل خود به دفاع از این بیانیه پرداخت. اما پرسش اصلی اینجاست: آیا این پاسخ توانست ابهامات را رفع و افکار عمومی را قانع کند یا خود نشان دیگری از بنبست فکری اصلاحطلبان است؟
۱. ادعای اجماع در حالی که تشتت آشکار است
جواد امام در ابتدای سخنان خود تأکید کرد که بیانیه اخیر با «قریب به اتفاق آرا» تصویب شده و تنها سه رأی مخالف یا مشروط وجود داشته است. این ادعا در ظاهر نشانهای از اجماع درونجریانی است اما واقعیت سیاسی کشور نشان میدهد اصلاحطلبان امروز از هم گسیختهتر از آن هستند که بتوانند با یک بیانیه وحدتآفرین خود را بازتعریف کنند. اگر واقعاً چنین اجماعی وجود داشت چرا بسیاری از چهرههای شاخص اصلاحطلب بلافاصله پس از انتشار بیانیه زبان به نقد و حتی مرزبندی گشودند؟ واقعیت این است که ادعای اجماع بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد تا حقیقتی قابل دفاع؛ زیرا تشتت و پراکندگی در درون این جریان بر کسی پوشیده نیست.
۲. حمله شخصی به منتقدان؛ فرار از پاسخگویی
بخش قابل توجهی از پاسخ جواد امام نه به تبیین محتوای بیانیه بلکه به حملات شخصی علیه منتقدان اختصاص داشت؛ از اشاره به گذشته آقای محمدجواد لاریجانی و طرح اتهام جاسوسی تا انتقاد از مجریان صداوسیما. این شیوه سخن گفتن بیش از آنکه استدلالی منطقی باشد نوعی «فرار به جلو» است. اگر بیانیه اصلاحات مدعی دفاع از مصالح ملی و ارائه راهکار است باید بر پایه استدلال روشن و گفتوگوی عقلانی از خود دفاع کند نه با دامن زدن به فضای تخریب و برچسبزنی. چنین رفتاری در واقع همان چیزی است که اصلاحطلبان همواره اصولگرایان را به آن متهم میکردند: استفاده از ابزار تخریب به جای گفتوگو.
۳. مغالطه در موضوع هستهای
یکی از محورهای اصلی پاسخ سخنگوی جبهه اصلاحات مسئله هستهای و تفاوت میان «تعلیق» و «تعطیل» غنیسازی بود. وی با تأکید بر سابقه تعلیق در سال ۱۳۸۲ کوشید بگوید که پیشنهاد امروز اصلاحطلبان چیزی تازه یا خلاف منافع ملی نیست. اما چند نکته مغفول ماند:
اول آنکه تجربه سالهای پس از ۸۲ نشان داد تعلیق نه تنها موجب رفع نگرانیها نشد بلکه تحریمهای گستردهای به کشور تحمیل کرد.
دوم آنکه تکیه بر برجام به عنوان دستاورد نیز در شرایط کنونی فاقد وجاهت است؛ چراکه این توافق از سوی آمریکا نقض شد و عملاً هیچ یک از وعدههای اقتصادی آن برای مردم ایران محقق نشد.
سوم آنکه سخنگوی اصلاحات منتقدان را به «نفهمیدن تفاوت تعلیق و تعطیل» متهم میکند در حالی که مسئله اصلی نگرانی از تکرار تجربه شکستخورده گذشته است نه جهل نسبت به اصطلاحات.
در اینجا نیز اصلاحطلبان به جای پاسخگویی به کارنامه ناموفق خود با نوعی مغالطه و تحقیر مخاطب تلاش میکنند صورت مسئله را تغییر دهند.
۴. تناقض در شعار «آشتی ملی»
جواد امام در جایجای سخنانش بر ضرورت «آشتی ملی» تأکید میکند و حتی از آزادی زندانیان سیاسی و استفاده از سرمایه ایرانیان خارج از کشور سخن میگوید. اما تناقض بزرگ آنجاست که همزمان مخالفان بیانیه را «فاقد وجاهت»، «همصدا با دشمن» و «مسبب شکافهای اجتماعی» میخواند. چگونه میتوان از آشتی ملی دم زد اما در عمل بر طبل دوگانهسازی و تخریب رقیب کوبید؟ آشتی ملی پیش از هر چیز نیازمند تغییر ادبیات و پذیرش تکثر است نه اینکه هر نقدی به «صدای دشمن» تعبیر شود.
۵. وارونهنمایی در نسبت دادن مشکلات
سخنگوی جبهه اصلاحات بارها تأکید کرد که مشکلات امروز کشور حاصل رفتار «تندروها» و «اصولگرایان» است. بیشک بخشی از مشکلات موجود به تصمیمات نادرست جریان اصولگرا بازمیگردد اما آیا اصلاحطلبان در چهار دهه گذشته هیچ سهمی در وضعیت کنونی نداشتهاند؟ تجربه دولت اصلاحات، مجلس ششم و بهویژه دولت روحانی که مورد حمایت تمامقد اصلاحطلبان بود نشان میدهد آنان نیز سهمی جدی در شکلگیری بحرانهای اقتصادی و سیاسی امروز دارند. نمیتوان همه مسئولیتها را به گردن دیگران انداخت و خود را در جایگاه «منجی» نشاند.
۶. حذف مردم از معادله
یکی از نکات اصلی در پاسخ جواد امام تأکید بر اینکه اصلاحطلبان از تمامی مدارهای سیاستگذاری حذف شدهاند و دیگر نقشی در ساختار قدرت ندارند. این سخن به ظاهر درست است اما پرسش اصلی اینجاست که آیا مشکل اصلی حذف از قدرت است یا ناتوانی در جلب اعتماد مردم؟ آنچه اصلاحطلبان کمتر به آن اعتراف میکنند ریزش شدید سرمایه اجتماعیشان است. تجربه انتخاباتهای اخیر نشان داد که بخش وسیعی از جامعه دیگر امیدی به اصلاحطلبان ندارد. بنابراین مسئله اصلی «حذف از ساختار» نیست بلکه «حذف از دل مردم» است؛ امری که با بیانیهنویسی جبران نخواهد شد.
۷. تناقض در نسبت با دولت
در بخشی از سخنان امام تأکید میکند که بیانیه اصلاحات عبور از دولت یا تضعیف آن نیست. اما در عین حال دولت را درگیر موانع جدی معرفی میکند که بدون تغییر رویکرد نمیتواند موفق شود. این تناقض بار دیگر نشان میدهد که اصلاحطلبان میخواهند هم از مسئولیت ناکامیهای دولت شانه خالی کنند و هم خود را مدعی حمایت از مطالبات مردم نشان دهند. این دوگانگی نه تنها به تقویت جایگاه اصلاحات نمیانجامد بلکه بیشتر نشانه فرصتطلبی سیاسی است.
۸. آسیبپذیری اخلاقی در گفتمان اصلاحطلبان
یکی از ادعاهای تکراری اصلاحطلبان نقد بر «نگاه امنیتی» و دعوت به اخلاق سیاسی است. اما در همین پاسخ حجم گستردهای از تخریب، اتهامزنی و برچسب «جاسوس» دیده میشود. این دوگانگی اخلاقی بیش از پیش به بیاعتباری گفتمان اصلاحطلبی دامن میزند. اگر اصلاحطلبان خواهان بازگشت اعتماد عمومی هستند پیش از هر چیز باید به اصلاح زبان و رفتار خود بپردازند.
۹. نتیجهگیری: بحران هویت اصلاحات
پاسخ جبهه اصلاحات به انتقادات نشان داد که این جریان همچنان درگیر بحران هویت است. نه میتواند گذشته خود را نقد کند و نه قادر است راهکاری تازه ارائه دهد. از یکسو شعار «آشتی ملی» سر میدهد و از سوی دیگر با زبان تخریب سخن میگوید. از یکسو خود را مدافع حق غنیسازی میداند و از سوی دیگر داوطلبانه بر تعلیق آن تأکید میکند. از یکسو از حذف از ساختار قدرت مینالد و از سوی دیگر مسئولیت ناکامیهای گذشته را بر گردن نمیگیرد. این تناقضها سبب میشود که بیانیه اخیر نه به عنوان راهحل بلکه بهمثابه نشانهای از سردرگمی و ضعف اصلاحطلبان تلقی شود.
امروز کشور نیازمند گفتوگوی ملی، شفافیت و ارائه راهکارهای واقعی برای عبور از مشکلات اقتصادی و اجتماعی است. اما تا زمانی که جریانهای سیاسی ـ چه اصولگرا و چه اصلاحطلب ـ به جای نقد درونگفتمانی به تخریب رقیب مشغول باشند امیدی به تغییر وجود نخواهد داشت. پاسخ جواد امام بیش از آنکه تبیینی عالمانه از یک بیانیه باشد نشان دیگری از این چرخه معیوب سیاستورزی است؛ چرخهای که مردم را خسته و بیاعتماد کرده است.