اعتراف تازه غربیها؛ اسارت نوین با برهنگی

تعبیر غلط از آزادی اتفاق تازهای نیست حالا سالهای سال است که بسیاری نادیده گرفتن مصلحت جمعی و نقض حریم دیگران را هم در ورطه آزادی و آزاد بودن جا میدهند. بیقیدی در پوشش یکی از همان چیزهاست اتفاقی که به اشتباه طی همه این سالها به عنوان «مفهوم آزادی» در ذهن آدمها شکل گرفته؛ اما این موضوع زمانی درست معنا پیدا میکند که در چارچوبهای متناسب با عرف و سلامت جامعه اتفاق بیفتد؛ چون آزادی بیقید و شرط برای پوشش، در یک اجتماع نه تنها نشانه تمدن بلکه هشداری جدی برای تهدید فرهنگ و سبک زندگی افراد است.
موضوعی که در دهههای گذشته حتی با اعتراض بسیاری از جامعهشناسان و کارشناسان اروپایی و غربی همراه بوده و باعث شده آنها به تازگی به نکتهای در خور توجه برسند و از اسارتی تازه حرف بزنند، چیزی به نام؛ «اسارت در نگاه دیگران» چون در این کشورها بدن فرد دیگر فقط بدن خودش نیست بلکه کالایی است که باید ناخودآگاه حتماً دیده شود، اصلاح شود، لایک بگیرد و در قالب تصویر شبکههای اجتماعی فروخته شود.
مراقب کودکان باشید
این برهنگی و آزادی بیحد و حصر در پوشش که مدام در رسانههای دنیا از آن حرف زده میشود طی دهههای مختلف کار را به جایی رساند که «انجمن روانشناسی» آمریکا در گزارشی که سال ۲۰۰۷ منتشر کرد و نوشت «وقتی ظاهر جسمی، شاخص ارزشگذاری اجتماعی شود، کودکان زودتر از موعد وارد دنیایی میشوند که برای آن آماده نیستند.» این پژوهش به زبان ساده میگفت کودکانی که هنوز دنیایشان پر از بازی و خیال است، ناگهان با واقعیتی رو به رو میشوند که به آنها میگویند: «بدنت باید قضاوت شود.»
وقتی به بهانه بیقیدی در پوشش، بدن ابزار رقابت میشود
زمانی که انتخاب در پوشش هیچ چارچوب و قاعدهای در جامعه نداشته باشد ابتدا در ظاهر بیاهمیت به نظر میرسد اما در دراز مدت با پیامدهایی مثل اضطراب، کاهش اعتماد به نفس همراه میشود. به عنوان مثال فردریکسون روانشناس معروف آمریکا طی نظریهای میگوید فردی که دائماً خود را از نگاه دیگران میبیند به جای زندگی در بدن و جسم خودش تبدیل به ناظر خودش میشود و این ناظر درونی منبع دائمی اضطراب، شرم و کاهش اعتماد به نفس است که احساس نارضایتی را هم به همراه میآورد.
اگر بخواهیم به زبان سادهتر حرف بزنیم باید بگوییم رسانههای اجتماعی مثل اینستاگرام و تیکتاک، باعث شدند تا نمایش بدن تبدیل به یک ارزش فرهنگی شود. بد نیست بدانید در آمریکا و بریتانیا، روانشناسان از پدیدهای به نام اضطراب بدنی(body anxiety) یاد میکنند؛ یعنی ترس از اینکه بدنت مطابق معیار زیبایی جامعه نباشد؛ پشت این اضطراب، یک مسئله اخلاقی پنهان وجود دارد و آن هم اینکه کسی که خودش را فقط از نگاه دیگران سبک و سنگین میکند، از یک جایی به بعد دیگر توان این را ندارد که «خودِ واقعی» اش را زندگی کند.
رسیدن به حس جمعی «اضطراب» و «کافی نبودن»
در دهههای گذشته، خیلی از کشورهای اروپایی و آمریکا با شعار آزادی پوشش و بدن تلاش کردند مرزهای سنتی عفت عمومی را دوباره از نو تعریف کنند؛ اتفاقی که در نگاه اول بسیار روشنفکرانه و هنری تلقی میشد که نمونههای آن را میشد در نقاشیهای مدرن تا جنبشهای فمینیستی دهه ۶۰ میلادی پیدا کرد؛ موضوعی که بعدها و بهمرور به بخشی از فرهنگ روزمره بدل شد؛ اما حالا، پس از گذشت نیمقرن، همان جوامع با پرسشی جدی روبهرو هستند: آیا این آزادی واقعاً انسان را آزاد کرد، یا فقط شکل دیگری از فشار اجتماعی را به دنبال داشت؟ برای مثال زیگموند باومن، جامعهشناس لهستانیتبار در کتاب «زندگی مایع» این وضعیت را این طور توصیف میکند: «در دنیای مدرن، آزادی فردی به نقطهای رسیده که دیگر نه رهایی میآورد و نه آرامش؛ بلکه به اضطراب دائمی برای انتخاب و دیدهشدن تبدیل شده است.» تا جایی که عدهای از روانشناسان فرهنگی این وضعیت را «فشار پنهان برای نمایش» مینامند؛ فشاری که افراد را وادار میکند تا حتی در شبکههای اجتماعی، بدنشان را مطابق استانداردهای زیبایی غالب تنظیم و آن را تغییر دهند. نتیجه؟ جامعهای که شاید در ظاهر آزاد و قید و بندی در انتخاب پوشش ندارد، اما در عمق، گرفتار اضطراب جمعی «کافینبودن» است.
وقتی اخلاق و تعهد به تماشا مینشینند
جالب اینجاست که این همه ماجرا نیست در جوامع غربی همزمان با کم شدن چارچوبهای پوشش و گسترش آزادیهای جنسی، خود این کشورها از کاهش شدید آمار ازدواج حرف زدند. چیزی که جامعهشناسان دربارهاش گفتند؛ وقتی ارزشهای سنتی در یک جامعه از بین میرود و بدن و میل جنسی تبدیل به محور رابطهها میشوند اخلاق هم شکل جدیدی پیدا میکند، اخلاقی که بیشتر بر پایه احساسات شخصی و زودگذر است نه هنجارهای اجتماعی برای همین هم مفهومی مثل عشق تبدیل به رابطهای مصرفی میشود که فقط تا زمانی ادامه پیدا میکند که احساس لذت و خوشیهای آنی در افراد باقی بماند.
بسیاری از نظریه پردازان اروپایی در مقالات و کتابهای مختلف معتقدند که فرهنگ برهنگی افراطی در غرب با کالایی شدن آدمها همراه میشود؛ به تعبیر آنها وقتی ارزش انسان فقط به تصویر بدنش وابسته میشود دیگر از آزادی خبری نیست؛ بلکه اجباری است برای یک رقابت بیپایان جهت دیده شدن.