حجتالاسلام قائمینیا مطرح کرد؛
علامه طباطبایی و علوم شناختی، پلی به سوی نظریهای نوین
عضو هیئت علمی گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، با تأکید بر تحول بنیادین علوم شناختی، به تحلیل تطبیقی بازنماییگرایی در این علوم و نظریه اعتباریات علامه طباطبایی پرداخت.
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، حجتالاسلام علیرضا قائمینیا، عضو هیئت علمی گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در یازدهمین ویژه برنامه بزرگداشت علامه طباطبائی(ره) با کارگروه علوم شناختی و نظریه اعتباریات که امروز 29 آبان ماه در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد، به تحلیل تطبیقی بازنماییگرایی در علوم شناختی معاصر و نظریه اعتباریات علامه طباطبایی پرداخت و تأکید کرد: این مقایسه میتواند مقدمهای برای ارائه یک نظریه نو در فهم فرآیندهای ذهنی انسان از منظر حکمت متعالیه باشد.
علوم شناختی؛ ذهنشناسی چندرشتهای فراتر از رویکردهای سنتی
حجتالاسلام قائمینیا با اشاره به تحول بنیادین علوم شناختی در قرن بیستم گفت: علوم شناختی برخلاف ذهنشناسی سنتی که عمدتاً بر استدلالهای عقلی تکیه داشت، پدیده ذهن را با استفاده از دادههای همزمان عصبشناسی، فلسفه ذهن، زبانشناسی، روانشناسی شناختی و هوش مصنوعی بررسی میکند. این حوزه نهتنها تجربی خالص نیست، بلکه آمیزهای از روشهای تجربی، تحلیلی و مدلسازی است و ادعا دارد که فهم دقیق ذهن بدون نگاه چندرشتهای ممکن نیست.
عضو هیئت علمی گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با تأکید بر اینکه ذهن در علوم شناختی پردازشگر اطلاعات تلقی میشود، افزود: در این رویکرد، پردازش اطلاعات و شکلگیری بازنماییها اساس عملکرد ذهن را تشکیل میدهد؛ موضوعی که زمینهساز مقایسه ذهن با کامپیوتر در نسل نخست علوم شناختی شد.
سه نسل علوم شناختی و تحول مفهوم بازنمایی؛ از نمادگرایی تا کنشمندیگرایی
حجتالاسلام قائمینیا در توضیح تحول تاریخی علوم شناختی بیان کرد: این حوزه در چهل سال گذشته دستکم سه مرحله اساسی را پشت سر گذاشته است؛ مراحلی که هر کدام، فهم جدیدی از ذهن، معنا و بازنمایی ارائه کرده و بهطور مستقیم بر مطالعات فلسفه ذهن، هوش مصنوعی و روانشناسی شناختی تأثیر گذاشتهاند.
وی با اشاره به آغاز علوم شناختی مدرن در دهه ۱۹۵۰ افزود: در نسل نخست، ذهن اساساً به مثابه یک رایانه تلقی میشد؛ سیستمی که ورودیها را دریافت میکند، آنها را به شکل نمادها رمزگذاری کرده و سپس با الگوریتمهای منطقی، آنها را پردازش مینماید. نظریه مشهور زبان ذهن نیز در همین دوره مطرح شد؛ نظریهای که میگوید ساختار اندیشه شباهت نزدیکی به دستور زبان دارد و ذهن با نمادهای صوریِ مستقل از تجربه، کار میکند.
حجتالاسلام قائمینیا در ادامه با اشاره به ظهور شبکههای عصبی در دهه ۱۹۸۰ گفت: نسل دوم، با پیوندگرایی یا شبکههای عصبی، نقطه عطفی در علوم شناختی ایجاد کرد. در این رویکرد، شناخت حاصل فعالیت جمعی هزاران واحد عصبی است و برخلاف نسل اول، مفاهیم ذهنی دیگر به صورت نمادهای مستقل دیده نمیشوند؛ بلکه به صورت الگوهای پراکنده در شبکه عصبی شکل میگیرند.
حجتالاسلام قائمینیا با اشاره به تحولات دهههای اخیر، نسل سوم علوم شناختی را نقطه عبور از تبیینهای صرفاً درونی دانست و اظهار کرد: در نسل سوم که شامل رویکردهایی مانند شناخت تعاملی، شناخت تجسدیافته و شناخت برساخته در محیط است، ذهن نه درون جمجمه، بلکه در تعامل دائمی با بدن و محیط تعریف میشود. در این نگاه، شناخت نتیجه مشارکت فعال ارگانیزم با محیط است و نمیتوان آن را صرفاً محصول پردازشهای درونی دانست.
پیوند بحث با اندیشه علامه طباطبایی
در بخش دوم نشست، حجتالاسلام قائمینیا با تمرکز ویژه بر ظرفیتهای فلسفه اسلامی در تبیین مسائل ذهنی، به تبیین جایگاه نظریه اعتباریات علامه طباطبایی در گفتوگو با علوم شناختی معاصر پرداخت و با بیان اینکه مباحث فلسفه ذهن در سنت اسلامی کمتر در چارچوب علوم شناختی بازخوانی شدهاند، گفت: نظریه اعتباریات علامه طباطبایی میتواند یکی از نقاط آغازین برای تولید ادبیات بومی در حوزه بازنمایی ذهنی باشد.
حجتالاسلام قائمینیا در توضیح این موضوع افزود: علامه با ارائه تفکیک دقیق میان مفاهیم حقیقی ـ که ناظر به واقعیتهای مستقل از ذهناند ـ و مفاهیم اعتباری ـ که ساخته و پرداخته ذهن برای تنظیم حیات فردی و اجتماعیاند ـ عملاً تصویری پویا و کنشمند از ذهن به دست میدهد. در این نگاه، بخش گستردهای از مفاهیم و ساختارهای ذهنی انسان نه بازتاب واقعیت عینی، بلکه محصول نیازها، قراردادها و ضرورتهای زیست اجتماعی است.
به گفته وی، این رویکرد علامه طباطبایی میتواند زمینهای برای نقد نظریههای کلاسیک بازنمایی ـ که ذهن را همچون آینهای شفاف فرض میکنند ـ فراهم سازد و راهی برای ارائه مدلی بومی از فرایندهای شناختی بگشاید؛ مدلی که در آن ذهن نه صرفاً تماشاگر جهان بیرون، بلکه فعالانه در خلق و سازماندهی معنا مشارکت دارد.
حجتالاسلام قائمینیا همچنین با اشاره به برخی دیدگاههای تاریخی درباره علم بهمثابه اضافه، از جمله تحلیلهای فخر رازی، و نیز تأثیر مفهوم حیث التفاتی در پدیدارشناسی اروپایی افزود: این مباحث تاریخی و فلسفی، بستر مناسبی برای مقایسه عمیقتر میان سنت اسلامی و علوم شناختی معاصر فراهم میآورد. بازخوانی این دیدگاهها نشان میدهد که مسئله جهتگیری ذهن، ساختیافتگی مفاهیم، و نقش بدن و محیط در شکلگیری معنا، تنها دغدغه امروز دانشمندان علوم شناختی نیست؛ بلکه در سنت فلسفه اسلامی نیز زمینههای قابل توجهی برای طرح این پرسشها وجود داشته است.
عضو هیئت علمی گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تأکید کرد: این همپوشانیها میتواند مسیر جدیدی برای تدوین نظریهای ایرانی ـ اسلامی در حوزه بازنمایی ذهنی ایجاد کند؛ نظریهای که هم از میراث فلسفی غنی اسلامی بهرهمند باشد و هم بتواند با زبان علوم شناختی معاصر وارد گفتوگوی انتقادی و سازنده شود.
امکان شکلگیری یک نظریه جدید شناختی بر اساس حکمت صدرایی
در پایان نشست، حجتالاسلام قائمینیا تأکید کرد: با کنار گذاشتن برخی از تفسیرهای علم حصولی و بازنماییگرایی و با بهرهگیری از نگاه سازهگرایانه و مبتنی بر جعل اعتباری علامه طباطبایی، میتوان راهی تازه برای نظریهپردازی در علوم شناختی گشود. این پیوند میان فلسفه اسلامی و علوم شناختی میتواند به تولید یک چارچوب جدید در تبیین فرآیندهای ذهنی کمک کند.
ارسال نظرات