زندگینامه علامه وحید بهبهانی
خبرگزاری رسا ـ زندگی نامه علامه وحید بهبهانی(ره) از علمای برجسته خوزستان در دوره صفویه، منتشر شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در اهواز، زندگینامه علامه وحید بهبهانی(ره) از علمای برجسته خوزستان در دوره صفویه منتشر شد که در نوشتار ذیل تقدیم خوانندگان محترم رسا می شود.
ولادت
ولادتش در سال 1117 هـ ق در اصفهان، به فاصله چند سال پس از درگذشت مجلسی بوده است.او در دامن مادر مهربان و پدر بزرگوار رشد و نما کرد و پس از رشدو نما،در آغاز امر در بهبهان سکونت گزید و در اواخر به کربلا انتقال یافت.
علامه بزرگوار،مرحوم آقا محمد باقر اصفهانی،یکی از بزرگترین و نامورترین فقیهان نامدار می باشد که از دویست سال پیش تا عصر ما،خود و شاگردانش ازاستوانه های بزرگ فقهی به شمار آمده و سر منشا تحولات عظیم در فقه و دفاع از آئین پاک تشیع بوده اند.
او یکی از نام آورترین مشعل داران علم اصول فقه در تاریک ترین دورانهای حیات علمی آن بوده است که به حمایت و دفاع از آن برخاست و علم اصول را از نوپایه گذاری و احیاء نمود.
استاد اکبر و مروج شریعت سید البشر،علامه ثانی و محقق ثالث،آقا وحیدبهبهانی،یکی از اکابر فقهای اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم هجری قمری می باشد.او از شاگردان سید صدر الدین رضوی قمی،شارح وافیه،و او شاگردآقا جمال خوانساری بوده است،و پدرش محمد اکمل شیرازی فاضل عصر خویش،ازشاگردان مبرز شیخ جعفر قاضی و ملا میرزا محمد شیروانی و علامه مجلسی بود،ومادرش دختر نور الدین بن ملا محمد صالح مازندرانی و جده پدری مادرش، عالمه فاضله،آمنه بیگم دختر مجلسی اول و خواهر مجلسی دوم بوده است،از این رو از اول به جد و از دومی به خال تعبیر آورده می شود.
نسب
طبق سلسله نسبی که در دست فرزندان و رجال فامیل ایشان است،نسب او باچهارده واسطه به شیخ مفید دانشمند والا مقام و فقیه نامور اسلامی می رسد و از طرف مادر نیز نسبی بس بزرگ و شریف دارد،چه مادر وی نوه فقیه عالیقدر، مرحوم ملاصالح مازندرانی و داماد علامه مجلسی اول است،و پدرش،ملا محمد اکمل،دراجازات و کتب خود از مجلسی اول و ملا صالح،به عنوان جد،و از مجلسی دوم به دایی تعبیر می کند.پس از بررسی شرح حال هر یک از این مردان بزرگ، پی می بریم که خاندان ایشان از نظر نسب بسیار بلند مرتبت بوده اند.
مهاجرت به بهبهان
وحید بهبهانی که در اصفهان به دنیا آمده بود،پس از طی مراحل آغازین زندگی،در این شهر،همراه پدرش به بهبهان آمد و به تحصیل اشتغال ورزید،و شاید عامل مهاجرت پدر ایشان به بهبهان،بر اساس تصریح جمعی،برای مبارزه با مسلک اخباری گری باشد که توسعه چشم گیری در این شهر یافته بود،در این شهر مردم را که اختلافی با هم داشتند، دعوت به برادری نمود،و بیش از سی سال در این شهر به تدریس اشتغال ورزید و گروه زیادی از مردم را از اخباری گری رویگردان نمود.
سفر به کربلا
علامه بهبهانی،پس از طی این مدت به کربلا عزیمت فرمود و علت آن را برخی این گونه نوشته اند:روزی ایشان در بهبهان مشغول برگزاری نماز بودند و در بین دونماز،«خواجه عزیز کلانتر»(حاکم وقت شهر)به ایشان گفت:«ببینید بر اثر دستوری که داده ام چه قدر مردم در نماز جماعت شما شرکت کرده اند و جمعیت چه قدر زیاد شده است.»این سخن وحید را منقلب نمود و از بیم آنکه مبادا یک نفر نادان زنگ ریا را دردلش بنشاند،قصد عزیمت به کربلا را نمود و در سال 1159 ه. ق به اتفاق تمام فامیل وبستگانشان بهبهان را به قصد عتبات عالیات ترک گفت.
عده ای دیگر علت عزیمت او را این موضوع می دانند که نفوذ اخباریین در این منطقه زیاد شده بود و آقا می خواستند آن را ریشه کن سازند و در آن شرایط میسورنبود،به هر حال بعد از ورود به نجف اشرف و شرکت در مجلس بحث مدرسین،آن وقت متوجه شد که استاد کاملی که بتواند از او استفاده کند،وجود ندارد.از این رو خودبه کربلا انتقال یافت.در کربلا نفوذ اخباریها بسیار زیاد بود،به طوریکه وقتی برخی ازآنها می خواستند کتابی را که قبلا در دست مجتهدین بوده است،به دست گیرند،دستمال بر دور کتاب پیچیده و آن را برمی داشتند،چون آن را نجس می دانستند.و این وضع مجتهدین در کربلا بود،ولی پس از ورود آقا به شهر و شرکت در مجلس بحث آنان،روزی در صحن شریف ایستاد و با صدای بلند فریاد بر آورد که:«مردم!من حجت خدا بر شما هستم.»علماء و فضلاء از هر طرف متوجه او شدند و به دور او اجتماع نمودند،گفتند چه می خواهی؟وحید گفت:می خواهم شیخ یوسف صاحب حدائق منبرش را در اختیار من بگذارد و دستور دهد تا شاگردانش پای منبر من حاضر شوند.
چون این خبر به شیخ یوسف رسید،از آنجا که وی آن روزها از مسلک اخباری عدول کرده بود،ولی از ترس جهال نمی توانست حق را اظهار کند،با طیب خاطر تقاضای وحید را پذیرفت،شاید او بتواند بطلان مسلک اخباری گری را برای آنان ثابت گرداند.
وحید سه روز به درس و بحث و گفتگو پرداخت و در نتیجه دو ثلث از شاگردان شیخ یوسف را به روش اصولی برگردانید.و صاحب حدائق از این موضوع بسیار مسرور وخوشحال شد.
با این مقدمات،نفوذ اخباریها روز به روز در کربلا کمتر شد و حتی نماز خواندن در پشت سر شیخ یوسف متروک شده و خود شیخ یوسف نماز خواندن در پشت سروحید را صحیح دانسته و گفته بود که بعد از مرگش وحید بر جنازه اش نماز بخواند واین عظمت تفکر و اطلاعات عمیق و وسیع وحید را می رساند،و سستی فکر و رای اخباریها را.به این ترتیب وحید را در عصر خود،«مجدد مذهب »می نامیدند وشاگردانش همه جا او را مروج دین حنیف و مجدد طریق اجتهاد و تقلید و زنده کننده اساس تشیع می دانستند.
درباره مقام علمی ایشان،همین بس که شاگردانی چون علامه بحر العلوم وصاحب ریاض او را«علامه بهبهانی »،و صاحب جواهر و شیخ انصاری و دیگران،همه جا او را«استاد اکبر»و«استاد کل »خوانده اند،و دیگر اینکه ایشان در دیباچه حاشیه کتاب مدارک نوشته است که صاحب مدارک را در خواب دید که اعتراف به غفلتهای خود و یادآوریهای او نمود و از وی در این خصوص اظهار خوشنودی کرد.در موردخصوصیات و فضایل اخلاقی ایشان تعاریف زیادی شده و گفته اند که وی بسیارخوش رو و خوش صحبت و لطیفه گو بوده است و بسیار زاهد،به طوریکه لباسهایش کرباس و تابدار بود و به ظواهر دنیا هیچ نظری نداشت.
محمد باقر بن محمد اکمل بهبهانی،معروف به «وحید بهبهانی ».این مرد شاگردسید صدر الدین رضوی قمی شارح وافیه، و او شاگرد آقا جمال خوانساری سابق الذکر است.
وحید بهبهانی در دوره صفویه قرار دارد. حوزه اصفهان بعد از انقراض صفویه ازمرکزیت افتاد.برخی از علماء و فقهاء-از آن جمله سید صدر الدین رضوی قمی و استاد بهبهانی-در اثر فتنه افغان به عتبات عالیات مهاجرت کردند.
وحید بهبهانی کربلا را مرکز قرار داد و شاگردان بسیار مبرز تربیت کرد.از آن جمله است:سید مهدی بحر العلوم،سید علی صاحب ریاض،میرزا مهدی شهرستانی،سید محمد باقر اصفهانی شفتی معروف به حجة الاسلام،میرزامهدی شهید مشهدی،سید جواد صاحب مفتاح الکرامه،سید محسن اعرجی و...
علاوه بر این خدمات،او در راه دفاع از اجتهاد و مبارزه با اخباری گری که در آن وقت سخت رواج یافته بود مبارزه پی گیری کرد.شکست دادن اخباریان،تربیت گروهی مجتهد مبرز سبب شد که او را استاد الکل خوانند.او تقوی را در حد کمال داشت.شاگردانش برای او احترام بسیار عمیقی قائل بودند.وحید بهبهانی نسب به مجلسی اول می برد،یعنی از نواده های دختری مجلسی اول(البته به چندواسطه)است،و او آمنه بیگم همسر ملا صالح مازندرانی بوده که زنی فاضله وفقیهه بوده است،گاهی آمنه بیگم مشکلات علمی شوهر فاضل خود را حل می کرده است.» (1)
تألیفات
این مرد بزرگوار،قریب شصت کتاب تصنیف فرمود و تعدادی از تالیفاتش به فارسی،و بسیار متین و پرفایده می باشد،که از آن میان کتب زیر را می توان به اختصاربرشمرد:
1-ابطال القیاس
2-اثبات التحسین و التقبیح العقلیین
3-الاجتهاد و الاخبار
4-اصالة البرائة
5-اصالة الصحة فی المعاملات و عدمها
6-الاستصحاب
7-اصول الاسلام و الایمان
8-التحفة الحسینیه
9-التعلیقة البهبهانیة
10-التقیة
11-حاشیه ارشاد علامه
12-حاشیه تهذیب علامه
13-حاشیه ارشاد اردبیلی
14-حاشیه مسالک الافهام
15-حاشیه معالم
16-شرح مفاتیح الکلام
اساتید و شاگردان او
از اساتید وی می توان:آقا سید محمد طباطبایی بروجردی،و آقا صدر الدین همدانی و پدر علامه اش را نام برد.از شاگردان ایشان می توان عالم عالیقدر،علامه بحر العلوم،و میرزا محمد مهدی شهرستانی،و آقا سید علی طباطبایی(صاحب ریاض)و شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء،و بسیاری از فضلای دیگر را دانست که هریک از آنان از مفاخر و مشاهیر زمان می باشند.
وفات
عمر وحید بهبهانی در حدود نود سال بود و در اواخر عمر،ضعف بر وی مستولی شد و درس و بحث را ترک نمود و تنها به تدریس «شرح لمعه »اکتفا ورزید ودستور داد که سرآمد شاگردانش،«علامه بحر العلوم »به نجف اشرف بازگردد و مستقلابه تشکیل حوزه درس و بحث و رسیدگی به امور شیعیان همت گمارد.
به گفته نوه عالیقدرش،«آقا احمد»،ایشان در29 شوال 1205 ه.ق وفات یافتند.او در کربلای معلی،به جوار رحمت حق پیوست و در رواق حضرت امام حسین(ع)،پایین پای شهداء مدفون شد.
درباره او گفتهاند
و البهبهانی معلم البشر مجدد المذهب فی الثانی عشر ازاح کل شبهة و ریب فبان للمیلاد کنه العقل
این مرد بزرگوار،تمام عمر گرانبهای خود را صرف نگاهداری علوم و اخبار وآثار اهل بیت عصمت(علیهم السلام)و تعلیم و تربیت نوابغ و برجستگان بی شماری نمود و خدمات فراوانی به مذهب شیعه کرد.از ایشان فرزندان عالم و بزرگواری بر جای مانده که راه پدر را ادامه داده و در تبلیغ دین مبین اسلام کوشیده اند.
پی نوشت
1- آشنایی با علوم اسلامی،ص 307.
2- ریحانة الادب،ج 1،ص 53- علاوه بر آن کتاب «وحید بهبهانی »تالیف فاضل نامی آقای دوانی
نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت،حامد الگار،ص 51
تشیع و مشروطیت،دکتر عبد الهادی حائری
مقاله کویر،باستانی پاریزی،
تفکر نوین سیاسی در اسلام،دکتر حمید عنایت،ص 230
روضة الصفا،هدایت،ج 9،صفحات 204 و 205
/945/پ201/س
ارسال نظرات