۰۱ مهر ۱۳۹۰ - ۱۱:۰۹
کد خبر: ۱۳۹۶۲۴
لحظه‌های ماندگار (14)؛

خاطره شهید شوشتری از حضور رهبر انقلاب در خط مقدم

خبرگزاری رسا ـ یک روز صبح دیدم که دو سه نفر نظامی اطراف خاکریز ما می چرخند و دشمن را برانداز می کنند و لباس ارتشی تنشان بود. نزدیک طلوع آفتاب بود که شخصی دوان دوان به سنگر آمد و گفت آقا دارند به سنگر شما می آیند، گفتم چه کسی؟ گفتند آقای خامنه‌ای.
مقام معظم رهبري آيت الله خامنه اي

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام مجتبی ذوالنوری را همه فرماندهان جنگ می شناسند، روحانی فعالی که از همان روزهای ابتدایی جنگ طلاب را ساماندهی می کرد و به جبهه ها می برد، هرچند امروز بخاطر مشغله های زیاد فرصت خاطره گویی ندارد ولی خاطراتش و چیزهایی که از ناگفته های جنگ می داند می تواند بسیاری از سوالات را پاسخ دهد.

 آقا دارند به سنگر شما می آیند

شهید شوشتری می گفت اوایل جنگ اطراف اهواز محوری دست من بود. یک روز صبح دیدم که دو سه نفر نظامی اطراف خاکریز ما می چرخند و دشمن را برانداز می کنند و لباس ارتشی تنشان بود. یکی از آنها قد رشید و لاغری داشت و اسلحه ای روی کمرش و لباس ارتشی تنش بود و دو نفر دیگر اطراف او بودند. نزدیک طلوع آفتاب بود که شخصی دوان دوان به سنگر آمد و گفت آقا دارند به سنگر شما می آیند، گفتم چه کسی؟ گفت آقای خامنه‌ای.
 
آقا تشریف آوردند داخل و بعد از احوال پرسی گفتند طرح شما برای اینجا چیست؟ طرحم را ارائه دادم و آقا چند ایراد جدی به طرح گرفتند، بعد نقاط ضعف و قوت طرح را برای من تبیین کردند. بعد هم گفتند من در خدمت حضرت امام از طرح شما و این ایده دفاع خواهم کرد.
 
 سردار شوشتری می گفت وقتی بنی صدر آمده بود دزفول و اندیمشک، من یک صبح تا ظهر پشت در اتاقش منتظر ماندم، نگهبان عزیز ارتشی خجالت می کشید مستقیم بگوید بنی صدر تحویلت نمی گیرد، تا ظهر ماندیم تا اینکه با شرمندگی گفت برادر پاسدار! آقای بنی صدر گفته اند «من می گویم در خوزستان نباید بمانیم، آقای شوشتری برای یک گوشه اش طرح آورده و من حوصله شنیدن این اراجیف را ندارم.» در نتیجه من مأیوس شدم و برگشتم. مقام معظم رهبری وقتی به من گفتند طرح شما برای اینجا چیست انگار دنیا را به من دادند.
/919/د102/ن 

ارسال نظرات