نارساییهای اندیشه اکهارت توله/بخش نخست؛
اکهارت توله برگشت به خدا را به فراموشی سپرده است
خبرگزاری رسا ـ مهمترین نارسایی اندیشه اکهارت توله در این است که وی برای رشد و تکامل روحی، «برگشت به خدا» را به فراموشی سپرده و پیوند با خالق را منکر میشود.

"اکهارت توله" آلمانی الاصل که هم اکنون به عنوان یکی از رهبران معنویتهای وارداتی در کشور مطرح است، دارای اندیشههای آسیبداری است که اگر این آسیبها لحاظ نشود، به توهم و حتی اختلال روحی منجر میشود.
اکهارت توله که تاکنون همه شش کتابش به زبان فارسی ترجمه شده، ادعای معنویت و عرفان دارد. کتاب "نیروی حال" اکهارت توله 16 ترجمه به زبان فارسی دارد. به عبارت دقیقتر این کتاب با 16 نام جدید و در 16 انتشاراتی منتشر شده است. یکی از این ترجمهها تاکنون 6 بار تجدید چاپ شده است. اگر هر کتاب تنها با تیراژ 3000 جلد محاسبه شود، از این کتاب 63000 جلد به زبان فارسی منتشر شده است. طبق گزارش پارهای از مراکز نظر سنجی، اکهارت توله در میان صد رهبر معنوی زنده جهان رتبه اوّل را دارد.
اما جالب است بدانیم که عرفانی که اکهارت توله تبلیغ میکند اولا مبتنی بر خدامحوری نیست؛ یعنی ما در نوشتههای اکهارت کمتر با نام خدا بر خورد میکنیم. دوم این که عرفان و باطنگرایی را به شکل خاصی تعریف کرده که به دنبال این تعریف از عرفان، معنای جدیدی از خودسازی و رشد فردی را پیش کشیده است. در این نوشتار بر آنیم که معنای خودسازی را در آثار وی تحلیل نموده و تفاوت آن را با خودسازی در اسلام معلوم سازیم.
خودسازی دروغین
اصلیترین مفهومی که اکهارت توله در باب خودسازی مطرح کرده مفهوم "هم ذات پنداری" است. وی علت اصلی مشکلات روحی و رفتاری انسان را فرایند هم ذات پنداری میداند. وی معتقد است: کار ذهن این است که برای شما هویّت جعلی دست و پا میکند؛ آنگاه شما را به تحرّک وا میدارد تا از این هویت عاریتی دفاع کنید. تحرّک ذهن باعث میشود در صدد همانندسازی خود با هویّت جدید برآیید و سپس به ایفای نقشهای جدید بپردازید.
آنچه توله در مورد هم ذات پنداری گفته، ناظر به یکی از قوای انسان به نام ذهن است[1]. وی عمل ذهن را نکوهش میکند و برداشتهای ذهن و موضع گیریهایش را «خودِ کاذب» و «ایگو»[2] مینامد که باعث هم ذات پنداری میشود. معلوم است که وی اساساً ذهن را مانع میداند، نه همکار و کمککار در سلوک معنوی.
از دیدگاه اکهارت تعلّقات دنیوی انسان، چون خود را به ذهن تحمیل میکنند و از طرفی برای ذهن، مزاحمت ایجاد میکنند، پس ذهن باید خودش را کنار بکشد و اجازه ورود امواج مزاحم را نداده و در معرض برخورد افکار پراکنده قرار نگیرد.
در معنویتهای جدید غربی قانونی وجود دارد که «هرچه منفی است، باید محو شود». اکهارت به این قانون کاملاً وفادار است و از آن رو که عامل منفیبافی را «ذهن» میداند، تلاش میکند در دو مرحله، ذهن را مهار کرده و این مشکل را حل نماید. اوّل این که «در حقیقت، مشکل، وجود خارجی ندارد». دوم این که «ذهن باید در جایگاه تماشاچی بنشیند، نه بر مسند قضاوت».
به عبارت دیگر تلاش میشود هیچ چیز، منفی دیده نشود تا «ضرورت مقابله» شکل نگیرد. هر امری که تصویری منفی از خود به جا بگذارد، هیجانی را برای مقابله با خود برمیانگیزد. در نگرش اکهارت توله، ذهنی مطلوب است که به رویارویی هیچ پدیدهای نرود. فقط یک نگرش و عمل منفی وجود دارد و آن هم، نگرش و قضاوت شما در مورد رویدادهاست. غیر از این، هیچ بینش و عمل منفی وجود ندارد. هرچه هست، خوب و مطلوب است و آنچه نیاز به تغییر دارد، زاویه دید توست، نه حقیقت اشیا.
باید به خودمان اجازه دهیم تا هر احساسی را که خودبهخود پیدا میشود، داشته باشیم و نگوییم این احساس بد است. عیبی ندارد آزرده باشیم؛ عیبی ندارد عصبانی باشیم؛ عیبی ندارد برانگیخته و بیزار باشیم... در غیر این صورت خود را سرکوب کردهایم[3].
اکهارت از مخاطبان خود فقط یک چیز میخواهد و آن هم این است که درب ذهن خود را بر همه چیز، جز بر لحظه کنونی ببندید و اجازه ندهید ذهن، میزبان افکار و خطورات گردد. اگر در مورد آینده دغدغه داشته باشید، ذهن بر «حال» تمرکز نخواهد داشت و اگر در مورد گذشته پشیمان هستید، نخواهید توانست با تمام وجود از حال کام بگیرید. اگر ذهن خود را برای تغییر آینده به کار بندید و یا اگر آن را به گذشته برگردانید، در هر دو صورت، ذهن در گذشته و آینده حل میشود و امکان درک کامل حال را نخواهد داشت.
هدف اکهارت از بیذهنی چیست؟
در این میان آنچه نیاز به بررسی دارد، این موضوع است که در نهایت، هدف اکهارت از بیذهنی چیست؟ آیا هدف، فقط خلاصی از مشکلات روانی انسان مدرن است یا آن گونه که وی ادعا میکند، دستیابی به حیات معنوی است؟ اگر شعار اکهارت و ادعای وی، یعنی «برگشت خدا به زندگی بشر غربی» را معیار قرار دهیم، باید گفت: بی ذهنی و زیستن در حال، چه ارتباطی با شعار مذکور دارد؟ تعریف وی از حیات معنوی و تکامل انسانها چیست که چنین راهکاری را پیشنهاد میدهد؟ نسبت این دستور با رسیدن به خدا چگونه تحلیل میشود؟
آیا بیذهنی و رها کردن ذهن از آشفتگیها، برای انسان، حیات معنوی میسازد و آدمی را به عالم معنا سوق میدهد؟
معنویت یا بیذهنی؟
آنچه اکهارت، نام معنویّت بر آن میگذارد، خلاصی ذهن است، نه پیوند روح با خالق خویش. به راستی مدیریّت ذهن و ایجاد حصار به دور ذهن، چه ارتباطی با معرفت الهی دارد؟ در پارهای از عرفانهای کهن، غایتی تصویر میشود و سالک به وحدت با آن غایت دعوت میشود. اتحاد یافتن آدمی با غایت و فنای در آن، هدفی است که به آن، شهود گفته میشود. در مکتب توله هیچ غایتی «درونی یا بیرونی» که انسان با آن به وحدت برسد، مدّ نظر نیست، جز حراست از ذهن و مقابله با تنشهای ذهنی. از همین روی واژه شهود و کشف که در آیینهای مدّعی عرفان یافت میشود، در آثار اکهارت به چشم نمیخورد. حتی آن دسته از مکاتب عرفانی که غایتی غیرحقیقی و کاذب را معرفی میکنند، سرانجام نوعی از تجربه وحدت را پذیرفتهاند و از این روی میتوان نام «عرفان» بر آنها نهاد. اما هنر توله در تعلیماتش(غیر از آن که در آن هیچ نوع تعالی یافت نمیشود)، از یک طرف انکار غایت است، که خود به خود تجربه وحدتی هم در میان نخواهد بود؛ از طرف دیگر کم کردن آشفتگی ذهنی برای خوشی و راحتی بیشتر است و صد البته این کار کمترین نزدیکی با رضایت خالق هستی و معرفت او ندارد.
اضافه میکنیم که اکهارت توله به یک راه حل دعوت میکند و آن هم «زیستن در حال» است؛ به این معنا که اگر انسان نسبت به همه رویدادهایی که مشاهده میکند حالت نظارهگری محض داشته باشد و ذهن خود را با امور خارجی درگیر نکند به آرامش رسیده و نقص و کمبودی نخواهد داشت. پیام کتاب نیروی حال وی همین نکته است.
تفاوت اندیشه اکهارت با خودسازی در اسلام
در مورد تفاوت اندیشه اکهارت توله با خودسازی در اسلام توجه به دو نکته ضروری است:
نکته اول این که خودسازی و تهذیب نفس در دین به معنای کنار گذاشتن رذایل نفسانی است که در پی آن انسان مومن به کسب فضایل اخلاقی همت میگمارد. به عبارت دیگر پیش فرض در متون اسلامی این است که انسان نیاز به تحول دارد و بر این اساس باید خلقیاتی را از دست داده و ملکاتی را تحصیل کند. در حالی که اکهارت توله به تغییر درونی دعوت نمیکند، بلکه به تغییر در نگرش اکتفا کرده و در همین مرحله متوقف میشود.
به راستی آیا آدمی، درون خود هیچ قوّهای برای رشد و تکامل ندارد؟ آیا قوای انسانی همه به فعلیت رسیدهاند و یا این که در ساحت وجود آدمی هیچ استعدادی که نیازمند شکوفایی باشد، به ودیعت گذاشته نشده است؟
در مکتب اکهارت این پرسش بیجواب است که سرانجام نقایص و کمبودهای روحی مانند حسادت، خودخواهی، جاهطلبی، زیادهخواهی، طمع، دروغگویی، تهمت و صفاتی از این دست که در ادیان الهی رذایل و ناپسندیهای اخلاقی شمرده شدهاند، نیاز به اصلاح دارند یا خیر؟ آیا با نظارهگری محض و با زیستن در نیروی حال، رذایل درمان شدهاند و انسان از خطر آنها رسته است یا این که اصلاح این دسته از ملکات روحی ناپسند نیاز به برنامههای دیگری دارد؟
در مرام اکهارت، اعتماد نابهجایی در مورد صفات سرکش ایجاد میشود و چنین وانمود میشود که وجود این خصلتها تهدیدی برای حیات معنوی محسوب نمیشود. از این رو وی، مریدانش را به تحول و تغییر در صفات و خصلتها ترغیب نمیکند و همه خصلتها را به همین صورت که هستند میپسندد و میپذیرد.
نکته دوم این که در معارف اسلامی غایت سیر سالک، وحدت یافتن با مبدأ خویش است؛ زیرا چیزی غیر از مبدأ، نمیتواند و نباید غایت واقع شود. ذات مقدّس الهی از آن حیث که مبدأ است، باید غایت هم باشد[4]. فنا در چنین غایتی است که ملازم با شهود ذات بیانتهای خداوندی است و عمیقترین بهجت روحی نیز در فنا برای سالک اتفاق میافتد و چیزی نمیتواند برای انسان کمال محسوب شود جز دست یابی به همین غایت.
در تعلیمات اکهارت توله، اساساً رضایت خالق هیچگاه مطرح نیست و انسانها تشویق نمیشوند در راستای خودسازی، به اموری همت گمارند که خالق هستی از آنها درخواست کرده است.
مهمترین نارسایی اندیشه اکهارت توله را در همین بخش باید دانست که وی برای رشد و تکامل روحی «برگشت به خدا» را به فراموشی سپرده و پیوند با خالق را منکر شده است.
محقق و پژوهشگر عرفان های کاذب،
حجت الاسلام حمزه شریفی دوست/925/م8/ر
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
و کاملا تسلط ایگوئسم بر ذهن ایشون مشهوده
خود شناسی و تسلیم یعنی رسیدن به ذات الهی و خدای مهربون
شما ترستون ازینه که با این شیوه عاشورا و … و همچنین وعده جهنمم و …از بین بره و بیکار باشید
خودمم به ایگو م حال دادم
واژه بخشش در کلمات اکهارت به معنی چشم پوشی از داشتههای خویش و شریک کردن دیگران در داراییهای خود نیست، بلکه به معنی چشم پوشی از نگرانیها و گذشتن از خود است؛ به عبارت دیگر بخشش در نظام اندیشه اکهارت ، نه با سرگذشت دیگران پیوند میخورد، نه با انگیزة ورود به عالم معنا و کسب فضیلت اخلاقی انجام میشود؛ یعنی نه خدا در آن به چشم میخورد و نه رسالت اجتماعی در آن دیده میشود.
در اندیشه اکهارت توله، آدمی فقط، باید به مطالبهگری بپردازد و البته مدیون و گناهکار دیدنِ خویش با اصالت لذت نمیسازد؛ به همین دلیل، آدمی که خودش را مدیون ببیند، غیر از اینکه جایگاه خود را پایین آورده، کامجویی و بهرهوری چندانی هم از مواهب موجود نمیبرد و هر کس که لب به شِکوه باز کند، خود را از کامیابی محروم کرده است.
مثلا از خواندن قرآن یه سری داعش به وجود میاین و از خواند همان قرآن هم حججی ها ظهور میشود.
محمداسماعیل دولابی معروف به حاج اسماعیل دولابی (ره) میفرمایند : گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصهها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
«در هر آن که در یاد خدا هستیم در راهیم. حیف است انسان روی آینده حساب کند چون هنوز نیامده است و الان موجود نیست. گذشته هم که گذشت و رد شد. در هر منزلی که هستیم باید آن را قدر بدانیم و با خدای خود خوش باشیم. تلخ باشد یا شیرین یا ترش فرقی نمیکند. چون مربی ما، خدای ما، ما را تربیت میکند و میسازد.»
موفق باشید
درزندگی روزی نبود که پریشان سردرگم نباشم ولی وقتی کتاب اکهارت تله رو خو ندم به آرامش وسکونی عجیب رسیدم
دنیای انسان رو ذهن خراب میکنه گویی اگو ئی که اکهارت ازش میگه همون شیطان بزرگ ویا برادرش ترس هست
من ازگمراهی اینها به لحظه پناه میبرم وسکوت که دراین دنیای مادی ازهرچیز به خدا شبیح تر هستن واونقدر غرق در نعمات خدا میشم مثل نفس مثل سکوت آفرینش مثل هواواکسیژن مثل دستان وبند بند انگشتان که حتی کوه هی ازغم ونگرانی نمیتونه منو ازبدنیا اومدن ناشکروناسپاس کنه خدا ولبخندش رو ورحمت بیکرانش رو نسبت به مخلوقات حس میکنم وغرق در شکرگذاری
اکهارت دانش با دانش روز ثابت کرده که پیامبر اسلام عزیز فرستاده ی بر حق وکلام خدا حقیقت محض ((هرچند خودش به زبان این رو اقرار نکرده باشه))
مدیریت عواطف در اندیشه اکهارت به مدیریت ذهن تبدیل میشود و رشد عاطفه جای خود را به رفع آن میدهد. وی ذهن را به جنگ عواطف میفرستد و عشق و آرامش را در مقابل عواطف و احساسات قرار میدهد و عواطف را برآمده از قضاوتهای ذهن میداند.
روشن است با چنین نگرشی، آدمی هیچگاه نمیتواند فضایل انسانی، همچون عشق، محبت، ایثار و همدردی با دیگران را در گلستان روح خود به شکوفایی رساند و این دسته از خصایص روحی را به عنوان آرمان و مطلوب تعقیب نمینماید؛ چون از اساس به عنوان ارزش مطرح نبودهاند. البته چنین فضایلی در نوشتههای اکهارت چندان مورد توجه قرار نگرفتهاند. اگر هم در حدّ الفاظ و کلمات در نوشتههایش پیدا شوند، یا در معانی دیگری بهکار رفتهاند، «هم چنان که در مورد کلمه بخشش گفته شد» یا با مبنای فکری و نظام اندیشه وی تناسبی ندارد و در این مجموعه جای نمیگیرد.
اکهارت توله غیر از عواطف، ساحت روح آدمی را کاملاً خالی میبیند و اگر در پستوی ذهنش برای روح، ابعاد و قوایی را قائل باشد، دستوری برای رشد و شکوفایی این قوا ندارد
به راستی اگر گذشته زندگی انسانها نباید مشمول بازبینی و بازنگری واقع شود، اکهارت توله به چه دلیل مخاطبان خود را به اصلاح رفتار و باور فرا میخواند؟ اگر آنچه اتفاق افتاده است همه درست بوده، اصولاً اکهارت به دنبال چیست؟ آیا جز این است که تحول خواهی اکهارت و دعوت وی به تغییر، لغو خواهد بود؟ با این منطق، کارگاههای وی و کتابهایش بیفایده خواهد بود.
برخلاف گمانِ اکهارت، میتوان تصور کرد که «چون انسان از ظرفیتهای وجودی خود، برای رسیدن به خدا بهره کامل نگرفته است» شایستۀ مذمّت است. صد البته اگر احساس قصور، به یأس و نومیدی از رحمت الهی منجر شود، این احساس، چون به قطع ارتباط با خداوند منتهی میشود، مذموم است.
چنین نومیدی به این معناست که آدمی قدرت خدا را و یا رحمت او را محدود بداند که در حقیقت باور به عاجز بودن یا ناقص بودن خداست. در متون اسلامی این احساس از گناهان کبیره شمرده شده است.
واقعیت این است که احساس قصور نهتنها مانع نیست، که موتور محرّک است. وجود عاملی که انسان را در تقصیرها، مورد خطاب و عتاب قرار میدهد و در متون اسلامی به آن نفس لَوّامه گفته میشود. از موهبتهایی است که خداوند متعال برای تحرّکِ سریعترِ موتور معنویت و خداخواهی، در وجود انسان تعبیه نموده. بر خلاف تصوّر اکهارت توله، تا زمانی که این میل در انسان سوسو میزند و عرض اندام میکند، گویای بهرهمندی انسان از حیات معنوی است، نه زوال معنویّت.
در مورد خدا هم دقیقا خود اکهارت تو برنامه زمینی نو که تو 10 قسمت پخش شده و در یوتیوب هم هست میگه ما خدا نیستیم بلکه از خداییم.
حتی راجع به تسلیم هم واضح توضیح میده.
بهتر هست که با حضور شنونده و خواننده باشیم نه با عقل جزوی.
یکی از آموزش های ساده آقای اکهارتو البته دین اسلام قضاوت نکردن و اظهار نظر نکردن در مورد چیزیسیت که دانش و معلوماتی در باره ان نداریم. تمام حرفهای شما از من ذهنی است که اصلی ترین پیام و آموزش اکهارت است . نه تنها من ذهنی شما بلکه هیچ انسان دیگری فتوا به درست و حیاتی بودن پیام اکهارت نمی دهد. تاریکی نور را نمی شناسد.
کنه کلام مهم هست که مخاطب چگونه آن را دریافت
ودرک کند ،بشرطی که دست از تعصبات و مقایسه ها و کور فهمی برداریم .
بنده سالهاست اندیشههای اکهارت تول رو مطالعه و تمرین میکنم. به نظرم اینطور میاد که نویسندهی این مقاله در خبرگزاری رسا کمی در مطالعه طرز فکر اکهارت عجله به خرج دادند، به طوریکه حتی واضحترین اعتقادات اکهارت یعنی خداوند یکتا و همچنین بهکارگیری آگاهانه ذهن رو کاملا در مقاله معکوس جلوه دادند. بنابراین، از نویسنده عزیز مقاله خواهشمندم مجدد و اینبار با دقت و جامعیت، تمامی نظرات اکهارت تول رو مطالعه نمایند و اگر احساس فرمودند این مقاله نیاز به ویرایش دارد حتما این کار را انجام دهند و اگر همچنان برداشت خودشون رو صحیح دانستند هم که طبیعتا در داشتن هرگونه نظری (با آگاهی به جوانب مختلف حقالناس) مختار هستند.
با آرزوی موفقیت و شادی برای همه عزیزان