۱۹ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۰:۰۹
کد خبر: ۱۵۹۵۸۵

حوزه سکولار

خبرگزاری رسا ـ وضعیت غیر سکولاری، وضعیتی است که سعی در ایجاد نسبت همه زندگی اعم از اقتصاد، سیاست، نظام‌های زندگی فردی و اجتماعی با دین و مستند به دین می‌نماید.
سکولاريسم

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از ماهنامه اجتماعی فرهنگی حاشیه، شاید توصیف حوزه علمیه به وصف سکولار، بسیار عجیب بنماید. با این دلیل که حوزه علمیه درصدد بیان و گسترش دین‌داری است و سکولاریسم، اساساً تناسب با دین را مورد مناقشه قرار می‌دهد. واقعیت این است که سکولاریسم، تا هنگامی یک مقوله علمی به شمار می‌رود که تنها درباره آن می‌توان بحث کرد و یکی قائل به ضرورت و دیگری قائل به مخالفت درباره آن می‌شود. این پرسش و تعجب نیز، می‌تواند جایگاهی داشته باشد؛ ولی به محض اینکه سکولاریسم یک وضعیت عینی به شمار رود، در باب این تعجب نیز می‌توان تردید کرد.

غرض آن نیست که نمی‌توان درباره امور عینی، علمی اندیشید؛ اما اگر نقض و ابرام‌ها، موجب شود فراموش کنیم که این نقض و ابرام‌ها ناظر به یک امر خارجی است، دچار اشتباه شده‌ایم. سکولاریسم وضعیتی عینی است که در آن سعی می‌شود دین ـ به ویژه ـ در امور عمومی مدخلیتی نداشته باشد و در حوزه فردی هم دین داری به طور کامل به یک انتخاب احساسی و فردی تقلیلی یابد و هم غیر دین داران و هم دین داران به دین فردی این چنینی، می‌توانند زیر علم آن قدر است کنند.

بنابراین با فرض اینکه تمام حوزویان، در سخنان و موضع‌گیری‌های خویش در تریبون‌های عمومی، خصوصی و حتی کرسی‌های درسی، با سکولاریسم مخالفت کنند، لزوماً نمی‌توان نتیجه گرفت که ایشان در وضعیتی غیر سکولار هستند. البته این به معنای سکولار بودن ایشان هم نیست، بلکه در بررسی وضع سکولار یا غیر سکولار حوزه‌های علمیه، باید امر دیگری را بررسی کرد.

مهم این است که آیا حوزه به خلاف جهت گیری سکولاری، در صدد اقامه دین و برقراری نسبت آن با تمام عرصه‌های زندگی عمومی است یا خیر؟ بدیهی است تشخیص این جهت گیری با رصد موضع‌گیری‌هایی که در قالب سخنرانی یا کلاس آموزشی یا حتی استدلال‌های مخالف دیدگاه‌های سکولاری که در فعالیت‌های پژوهشی درج می‌شود، به دست نمی‌آید. به عبارت دیگر، اگر مخالفت با سکولاریسم در حد مخالفتی علمی باشد، خود حوزه در وضعی سکولار است. وضعیت غیر سکولاری، وضعیتی است که سعی در ایجاد نسبت همه زندگی اعم از اقتصاد، سیاست، نظام‌های زندگی فردی و اجتماعی با دین و مستند به دین می‌نماید.

وقتی که عزیزی در تمامی حوزه‌ها، مهم‌ترین رسالت حوزه‌های علمیه را پاسخ‌گویی به شبهات ـ و نه اقامه دین ـ معرفی می‌کند، می‌توان گفت که این عزیز هم در وضع سکولار گرفتار شده است. این به معنای آن نیست که اقامه دین، نیازمند بیان دین و دفاع علمی از دین نیست، بلکه سخن در این است که تمام این امور و از جمله پاسخ‌گویی به شبهات، حداکثر شأن مقدمی دارند. ذی‌المقدمه جز با جریان یافتن آموزه‌های دین در عمل فردی و جمعی حاصل نمی‌شود.

پرسش اساسی آن است که جهت گیری فعلی حوزه‌ها، تصرف در اجتماع و عرصه‌های آن، به منظور ایجاد نسبت بین آن امور و دین است یا صرفاً بیان دین؟

بازنمود این پرسش در عرصه تبلیغ که از وظایف قطعی حوزه‌های علمیه است، چنین به نظر می‌رسد که آیا تبلیغ فعلی، تبلیغی جریان ساز است یا به شکلی پراکنده و غیر متمرکز انجام می‌شود؟

به نظر می‌رسد امروز، تبلیغ از برخی حداقل‌های خود دور است؛ چه رسد به اینکه ما از تبلیغ، توقع تربیت و جریان سازی داشته باشیم. وقتی که در باب تبلیغ ـ که اکنون تا حدی به عنوان وظیفه‌ای در برابر جامعه جدی‌تر گرفته شده است ـ وضع چنین است، آیا می‌توان حوزه را به جاری شدن دین در متن اجتماع متعهد دانست؟!

به نظر می‌رسد اکنون حوزه خود را حنجره‌ای می‌داند که باید با صدای رسا و شفاف، به بیان دین بپردازد و نه دستی که آموزه‌های دین را در متن جامعه پیاده کند. بگذریم از اینکه پایبندی به حداقل الزامات حنجره رسا بودن نیز دیده نمی‌شود.

ممکن است تصور شود که نگارنده دچار توهم شده و فراموش کرده است که در قرآن، حتی شأن پیامبر اکرم تبلیغ معرفی شده است و حال از حوزه بیش از این را طلب می‌کند یا گمان کرده به صرف خواست حوزه، جامعه همراهی خواهد کرد. حال آنکه گام نخست، همراهی جامعه است و آن هم متوقف بر گفتن و آگاهی بخشی دینی است.

در مقابل باید تصریح شود که اذعان به اینکه پیامبر اکرم وظیفه تبلیغ داشته و اینکه جامعه باید برای علما فراخ دستی ایجاد کند، سبب نمی‌شود عذر حوزه‌ها در عدم مداخله جدی در جامعه پذیرفته شود؛ زیرا شئون پیامبر به تبلیغ محدوده نیست و به تعبیر امام راحل اجرا هم از وظایف ایشان است و اجرا هم در عرصه سیاست، منحصر نیست. همچنین بیعت امام با انقلاب اسلامی، همان فراخ دستی و گوش شنوای مردم است.

مهم آن است که آیا حوزه پس از انقلاب اسلامی، خود را متفاوت از متفاوت از حوزه پیش از انقلاب اسلامی تعریف می‌کند و آیا حاضر است دستی توانا و ذهنی اندیشمند، برای انقلاب باشد، یا همچنان خود را در موضع یک صوت غیر متمرکز محصور داشته است.

این سخن امام راحل که من در زمره مراجعی نیستم که فتوا و حکم دهم و آن را رها کنم، بلکه خود به دنبال حکمم راه می‌افتم و آن را اجرا می‌کنم، متفاوت ژرف دو موضع سکولار و غیر سکولار را آشکار می‌کند.

آنجا که فتوا در عرصه اجتماعی رها می‌شود و بر عهده مکلفان نامعلوم و تربیت نشده بار می‌شود، ما موضعی سکولار اتخاذ کرده‌ایم، زیرا در صدد پیاده کردن دین برنیامده‌ایم، ولی آنجا که در صدد عملیاتی شدن فتوا و حکم، برآمده‌ایم از وضع سکولاریسم و موجودیت آن را به چالش کشیده‌ایم.

مخالفت سهمگین دنیای سکولار با انقلاب اسلامی، به این دلیل نیست که انقلاب اسلامی استدلال‌های نظری کوبنده‌ای در مخالفت با سکولاریسم نشر داده باشد؛ بلکه کوشش انقلاب، در اجرای اسلام، شاه رگ حیاتی عالم سکولار را به خطر انداخته است و حوزه‌های علمیه از این نکته نباید غفلت نمایند./971/پ203/ن

ارسال نظرات