ضرورت وجود حجت خدا روی زمین در تمام زمانها
به گزارش سرویس مانیتورینگ خبرگزاری رسا، مهدی هاشمی مدیر شبکه وهابی کلمه و محمد انصاری مدیر شبکه وصال حق در برنامه های جداگانه ای به صورت کلیپ و میزگرد مدعی شدند هیچ دلیل قرآنی ,روایی وعقلی در منابع شیعه وجود ندارد که ضرورت وجود حجت خدا در زمین در تمام زمانها را اثبات کند.
اهمیت و نقش اساسى «رهبر» و «راهنما»، در ادامه حیات و پیشرفت جامعه، غیر قابل انکار است. انسانها در تمامى دورانها، نیازى اساسى به هدایت الهى دارند و خداوند نیز با انتخاب افرادى شایسته، این نیاز اساسى بشر را تأمین کرده است. بعد از پایان یافتن دوران نبوّت نیز، خداوند با انتخاب و تعیین افرادى شایسته و معصوم براى مقام امامت و رهبرى، به رفع این نیاز اساسى انسانها و جامعه بشرى اقدام نموده است. این انتخاب الهى امرى ضرورى و لازم بوده و ترک آن، خلاف حکمت است ... .
اما آنجا که نبوّت به پایان رسیده و رسالت پیامبران خاتمه مىیابد، از دیدگاه مکتب تشیع، رهبرى و هدایت معصوم، همچنان انسانها را در پناه خود مىگیرد. این بار نه با حضور پیامبر، پیامبرى مبعوث نخواهد شد ؛ بلکه با حضور امام معصوم . «فلسفه امامت، ص 13و14»
شیعه براى تضمین ادامه و استمرار دقیق و درست راه انبیا، رهبرى معصوم را دردوران ختم نبوّت از ضروریات مىداند. به خاطر همین اصل است که هرگز حاکمیت هیچ غاصب و ظالمى را به رسمیّت نشناخته، مبارزه با آنان را از اهمّ وظایف و فرایض خود شمرده است... بر این اساس بعثت پیامبران و نزول وحى، بدین منظور بوده که انسان را از اسارت و ستم جبّاران، فراعنه، امپراطوران خونریز، پادشاهان ستمگر و... رها ساخته، با در هم ریختن بناى فرمانروایى کسراها و قیصرها، از تسخیر و استثمار انسان، به وسیله انسان جلوگیرى کند.
ضرورت وجود حجت، پس از پیامبر (ص) و امتداد آن تا عصر حاضر و آینده از چند راه ثابت مىشود:
الف: آیات قرآن
خداوند متعال در «سوره رعد آیه 7» می فرماید: «همانا تو بیم دهنده ای و هر قومی را هدایتگری است».
همچنین در «آیه 24 سوره فاطر» آمده است: «هیج امتی نیست مگر اینکه در میان آنها بیم دهنده ای بوده است».
خداوند متعال در «سوره اسرا آیه 95» می فرمایند: «اگر زمین به جای شما انسانها، فرشتگان سکونت داشتند، از جانب آسمان ملکی – از جنس خودشان – به سوی آنها می فرستادیم».
خداوند همچنین در «آیه 47 سوره یونس» می فرمایند: «برای هر امتی از ناحیه ما رسولی فرستاده شده است».
تا این جا به ضرورت وجود حجت خدا در زمین در آیات قرآنی اشاره شد علاوه بر دلایل یاد شده، در روایات ضرورت امامت حضرت مهدى (عج) بیان شده است؛
ب:روایات
1- از امیرمؤمنان علی (ع) نقل شده است : «زمین هیچگاه، از حجتى که به اقامه امر خدا قیام کند، خالى نیست: یا آشکار است و مردم او را مىشناسند و یا در شدّت و سختى و مخفى از دیدگان مردم،....... اداره اهل زمین است ؛ تا حجتهاى الهى و آیات پرودگار در مسیر حق دوام یابد و نتیجه زحمات آنان، به هدر نرود» «اثبات الهداة، ج 3، ص 462ح 109».
2- از امام حسن عسکرى (ع) درباره این کیفیت یا صحّت این خبر سؤال شد که : «زمین هیچگاه از حجّت خدا بر خلقش خالى نیست؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است». سپس امام فرمود : این مطلب حق است ؛ همان طور که وجود آتش (و جهنّم) حقّ است. پس از آن حضرت سؤال شد : اى فرزند رسول خدا! حجّت و امام بعد از شما کیست؟ فرمود : فرزندم محمد؛ او امام و حجّت بعد از من است. هر که بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلى مرده است...» «اثبات الهداة، ج 3ص 482، ح 189».
3- امام صادق (ع) از حضرت على (ع) نقل مىکند : «بدانید که زمین از حجّت خداى عزّوجل خالى نیست ؛ اما به واسطه ستمگرىها و جهالتهاى مردم، خداوند دیدگانشان را از مشاهده او فرو بسته است و اگر زمین لحظهاى از حجّت خدا خالى باشد، نظامش در هم ریخته و اهلش را در خود فرو خواهد برد. امّا حجّت خدا، مردم را مىشناسد ؛ ولى مردم او را نمىشناسند ؛ همان گونه که حضرت یوسف، مردم (برادرانش) را شناخت و آنها او را نشناختند».
بر اساس این روایت و سایر احادیث روشن مىشود که :
- وجود حجّت خدا در تمامى زمانها، ضرورت دارد و در این عصر، حجّت او، حضرت مهدى (عج) است.
- اگر امام مهدى (عج) نباشد، زمین اهلش را فرو مىبرد و آسمان برکات خود را نازل نمىکند.
ضرورت وجود حجت خدا:در تمام زمان ها این است که نبودن حجتی هدایتگر سبب گمراه شدن مومنین از راه راست و حقیقت است، چنانکه در حدیثی از امام علی (ع) در «اثبات الهداه ج 3 ص 363 ر 112» آمده است، «پروردگارا – تو خود گواهی – که اهل زمین را از داشتن حجتی از ناحیه تو که آنان را به دین تو هدایت کند و علم الهی را به ایشان بیاموزد و حجت از تمامیت نیفتد و پیروان اولیائت بعد از اینکه – بوسیله پیامبران – هدایشان کردی گمراه نشوند گریزی نیست».
ضرورت شناخت حجت خدا: چنانکه از این جمله آشکار می شود ، هرکسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است و علت این امر این است که پیروی از حجت خدا که یگانه راه هدایت است بعد از شناخت او میسر است و کسی که او را نشناسد نمی تواند از او تبعیت نماید و چنین کسی بر جهل و مرام جاهلیت از عالم خواهد رفت.
غایب بودن حجت خدا: از دیدگان مردم و محرومیت آنها از مشاهده وجود شریفش که از این جمله حدیثی که در «اثبات الهداه ج 3 ص 532 ر 463» بر می آید که «به واسطه ستمگری و جهالت مردم، خداوند دیدگانشان را از مشاهده او فرو خواهد بست»، با توجه به این جمله ظاهرا مقصود از ظلم و جهل تمام اشکال آن است، یعنی هم ظلم مردم به یکدیگر و هم ظلم به خودشان به خاطر پیروی نکردن از حق و فطرت و حجت های الهی، هم جهل نسبت به خدا و هم جهل نسبت به وظایف شرعی.
نیاز هستی به وجود حجت های خدا: که از این عبارت حدیث « اگر زمین لحضه ای از حجت خدا خالی باشد، نظامش درهم خواهد ریخت و اهلش را در خود فرو خواهد برد» در این جمله به علت ضرورت وجود و عظمت کار او اشاره شده است.
اما دلایل دیگری که به اختصار به آن اشاره می کنیم:
1- ابدى بودن دین اسلام
دین مبین اسلام، خاتم ادیان بوده و تا بشر وجود دارد، این دین نیز وجود دارد : «وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» «سوره مائده، آیه 3» اسلام را براى شما (به عنوان) آیینى برگزیدم» و «حلال محمدِ حلالُ الى یوم القیامة و حرامُهُ حرامُ الى یوم القیامة» «اصول کافى، ج 1، باب 4، ح 19» و این دین در بقا (ابدى بودن) و جریان خود به نگهبان و گرداننده نیازمند است و پیوسته افراد شایستهاى (دانا و معصوم) مىخواهد که معارف و قوانین الهى را به مردم برسانند (البته به طور کامل و صحیح). پس بقاى اسلام به وجود امام معصوم در تمامى نسلها و عصرها، بستگى دارد و تأمین این نیاز بر خداى بشر ممکن است ؛ لذا این نیاز باید تأمین شده باشد. اگر در این دوران، امام زنده و ناظر بر اعمال امّت در کار نباشد، نظام احسن بودن هستى و همین طور کمال مطلق بودن بدون ذات احدیت و برهان لزوم دستگیرى انسانها و هدایت بشر - که در پیامبران مطرح است - خدشهدار مىشود.
پس از زمان رحلت پیامبر اسلام (ص)- که خاتم الانبیاء است - تا قیامت آخرین دین، اسلام است و تا زمانى که دنیا برپا است، تکلیف وجود دارد و مکلّفان باید طبق حجّتهایى که خداى متعال بر آنان قرار داده است، دستورات او را اطاعت کنند. از طرفى مکلّفان باید احکام خود را از امام و پیشوایى بگیرند که معصوم باشد و زمین هیچ وقت خالى از این حجّت معصوم نیست. پس آفرینش انسانِ مکلّف، بدون وجود انسان کامل معنا ندارد ؛ چه اینکه امام (ع) مىفرماید : «زمین هیچ گاه از حجّت خالى نیست حجّت خدا یا ظاهر و آشکاراست و یا غائب و پنهان... «اصول کافى، ج 1» از این رو همواره باید انسان کامل، در زمین وجود داشته باشد و از آنجا که شرایط جهان به جایى مىرسید که حاکمان و مردمان،ظرفیت حضور امام معصوم در جامعه را نداشتند ؛ وتنها راه نجات انسان کامل در زمین از کشته شدن وى، غیبت او بود و با آماده شدن شرایط و انسانهاى منتظر، امام غایب ظهور خواهد کرد تا مردم را به کمال برساند.
2- فطرى بودن مکتب و نیاز دائمى فطرت بشرى به هدایت و رهبرى
دین مبین اسلام، یک دین فطرى است. در آیین فطرى براى پاسخ به نیازهاى انسان، بهترین راهها پیش بینى شده است. لذا ممکن نیست که براى نیاز فطرى «لزوم زمامدار و سرپرست» که مسئلهاى بسیار مهم در سرنوشت انسانها مىباشد و در فطرت آنها ریشه دارد طرحى ارائه نشده باشد و این نیاز مسکوت مانده باشد.
3- اهمیت دادن اسلام به همه مسائل زندگى (چه کلى و چه جزئى)
خدایى که در آفرینش آدمى، از جزئىترین مسائل هم دریغ نکرده و همه نیازهاى زندگى را تأمین نموده است تا آنجا که مثلاً بر بالاى چشم ابروهایى رویانده که عرق شور و تلخ پیشانى، چشمهاى آدمى را نیازارد و... آیا چنین خدایى ممکن است جامعه انسانها را پس از آخرین پیامبر خویش، بىراهبر بگذارد؟
آیینى که رهنمودهاى خود را درباره جزئىترین مسئله بیان کرده و از آداب و مستحبّات خفتن و برخورد با اشخاص، نشستن بر سفره غذا، راه رفتن و... سخن گفته است ؛ آیا تصوّر مىرود که از موضوع جانشینى و خلافت بعد از آخرین پیامبرش سرباز زده و مردم را حیران گذاشته باشد؟
4- واسطه فیض
باید در میان بشر همواره فرد کاملى موجود باشد که تمام کمالات انسانى ممکن در او به فعلیت رسیده و در ضمن با عالم ربوبى ارتباط داشته باشد (تا ارتباط بین عالم غیب و نوع انسان محفوظ بماند) که اگر چنین برگزیدهاى در میان بشر نباشد ؛ حرکت تکاملى افراد بى غایت و بدون هدف خواهد بود.
بر اساس آیات قرآنى «آیات 30 و 213 سوره بقره»، پروردگار در نظام خلقت و نیز نظام قانون گذارى و دیانت، ائمه و حجتهاى خودش را خلیفه روى زمین قرار داد و آنان را مجراى بهرهورىها و فیض عام و خاص براى مردم ساخت و تمام اسماى الهى را به ایشان آموخت «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» «سوره بقره، آیه 31» تا اینکه به اذن او، همچون خودش در همه چیز تصرّف و دخالت کنند و با جانشینى خویش و عهدهدارى امور زمین و مردم شدند و چنین است که اگر حجّت و خلیفه خدا در زمین نباشد، خاک هستى مردم را در خود خواهد کشید. باید دانست که خداوند متعال، با اسما و صفات عالیهاش، همه چیز و همه پدیدهها را آفریده و خود عهدهدار تمام امور آنها است. هستى همه آنها وابسته به او است و هرگونه اراده کند، در آنها دخل و تصرّف مىکند... اما بناى ذات مقدّسش بر این است که امور خلقت مادى را، فقط از طریق اسباب مادى - و بدون دخالت مستقیم و یا بى واسطه - اداره کند و از جمله اسباب براى اصلاح امور ظاهرى و باطنى مردم، پیامبران و جانشینان آنان - به خصوص امامان معصوم - هستند. امام صادق (ع) مىفرماید : «خداوند ناپسندى و ناخوش مىدارد که امور عالم را جز با اسباب و وسایط اداره کند ؛ از این رو براى هر چیزى سببى قرار داده است و براى هر سبب گسترده میدان قدرت و نفوذى قرار داده و براى هر نشانهاى، پشتگاه و راه ورودى گویا - و خواننده به حق - مقرر فرموده است. هر که او را بشناسد - و به رسمیت بپذیرد - خدا را شناخته و هر که او را انکار کند، خدا را انکار کرده است. آن بارگاه و راه ورود، رسول الله (ص) و ما هستیم «بحارالانوار، ج 2، ص 90، ح 15».
پس اگر امامان معصوم - و در عصر حاضر امام زمان(عج) - عناصرى خاکى نبودند و امور عالم خلقت - از جمله زمین و ساکنان آن - را بر عهده نمىگرفتند ؛ امور زمین و مردمش از هم مىپاشید. بنابراین باید واسطه بین آفریننده و پدیدههاى مادى، کسى باشد که داراى خلقت مادى و جسمانى و علاوه بر آن داراى درجهاى از شرافت معنوى باشد که شایستگى ارتباط بین آفریننده و آفریدگان را احراز کند و چنین افرادى جز خلفاى ذات مقدس پروردگار (پیامبران و جانشینان آنان) کسى نمىتواند باشد.
5- تمام حجّت
اگر رهبرى معصوم در هر دورانى و در میان و نسل از نسلهاى بشر نباشد ؛ چه بسا مردم گمراه، گمراهى و فساد خود را معلول نبودن این رهبر بدانند. از این رو براى همیشه، خداوند باید امامى یا امامانى معصوم در جامعه معیّن کرده باشد تا حجّت را بر مردم اتمام کند و بهانهاى براى منحرفان باقى نماند «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ؛ انعام، آیه 149» در روایتى از امام باقر (ع) فرموده است : «اِنّ الحجّة لا تقومُ للّه عزّوجل عن خلقهِ الّا بالامام حتّى یعرفونه؛ «بحارالانوار، ج 23، ص 30، ح 47» حجّت خدا بر خلقش تمام نشود، مگر به وجود امامى زنده که مردم او را بشناسند».
6- قانون هدایت عمومى
این قانون، اقتضا مىکند بعد از پیامبر (ص)، امام و رهبرى معصوم باشد که کارهاى پیامبر (ص) را ادامه دهد ؛ با این تفاوت که دیگر به امام وحى نمىشود. در هستى یک سلسله قوانین غیرقابل تغییر وجود دارد (مانند قانون هدایت عمومى) که بر اساس آن، خداوند همه موجودات را به سمت کمال وجودیشان، راهنمایى و هدایت مىکند... در بین موجودات انسان، علاوه بر هدایت تکوینى، نیازمند هدایت تشریعى است و این هدایت، به وسیله پیامبر اکرم (ص) ابلاغ شده است و از آنجا که لازم است، هدایت مستمر باشد و نسبت به نسلهاى بعدى نیز ادامه یابد، باید بعد از پیامبر اکرم (ص)، افرادى مسئولیت هدایت مردم و توضیح و تبیین شریعت و مسائل دینى را بر عهده بگیرند. چنین اشخاصى، جز امامان معصوم نخواهند بود و اگر آنان وجود نداشته باشند، به هدایت تشریعى، خلل وارد شده و این باعث نقض در قانون هدایت عمومى است (در حالى که قانون هدایت قابل نقض نیست).
به این جهت در هر عصر، وجود امام زنده جهت هدایت مردم، ضرورى و لازم مىباشد. حضرت على (ع) در خطبهاى، به این مهم چنین اشاره فرموده است : «پروردگارا! تو خود گواهى که اهل زمین را از داشتن حجّتى از ناحیه تو - که آنان را به دین هدایت کند و علم الهى را به ایشان بیاموزد و حجّت از تمامیت نیفتد و پیروان اولیایت بعد از اینکه به وسیله پیامبران، هدایتشان کردى، گمراه نشوند - گریزى نیست. این حجّت تو یا در میان مردم، ظاهر و براى آنان آشنا است - اما از او اطاعت نمىکنند - و یا از دید مردم پنهان و منتظر زمان ظهور است. زمانى که مردم در صلح و آرامش هستند، اگر وجود حجّت از نظر آنان غایب باشد، دانش و منش او به دلهاى مؤمنان مىرسد و ایشان به آن عمل مىکنند» «اثبات الهداة، ج 3، ص 363، ح 112».
7- تفسیر و تبیین قرآن
قرآن به تنهایى - بدون تفسیر - کافى نیست ؛ چون مسائل کلّى آن، نیازمند تفسیر و تحلیل است. و وحى فقط با وحى تفسیر مىشود. تفسیر وحى، به علم و عصمت نیازمند است و انسان با بینش مجدد خویش، قادر به تفسیر کلام الهى نخواهد بود. پس وجود یک امام آگاه و معصوم در میان هر نسلى ضرورى و قطعى است. امام معصوم، مفسّر، مجرى (اجرا و عملى کننده دستورات قرآن) و حافظ (نگهدارنده از تحریف و سوء استفاده به نام مکتب و دین) قرآن الهى است. از این رو در احادیث، امامان معصوم به عنوان همتاى قرآن یاد شدهاند و امّت به واسطه پیروى از قرآن و امامان (هر دو باهم)، از گمراهى نجات مىیابد» «ظهور نور ص 31-35».
این مسئله به روشنى درحدیث ثقلین « انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: کتاب الله فیهالهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وان اللطیف الخبیر قد اخبرنیانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما »
من در میان شما دو شىء گران بها گذاشتهام که تا وقتى به آنها چنگ زنید، هرگز پس از من گمراه نشوید... یکى کتاب خدا که ریسمانى است از آسمان به زمین کشیده و متصل و دوّمى عترت و خاندان من... بدانید که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا بر لب حوض نزد من آیند». از این حدیث، استفاده مىشود که قرآن و اهل بیت، همیشه همراه یکدیگر بوده و جدایى ناپذیراند». از این رو باید همیشه امام زندهاى در هر زمان، در کنار قرآن وجود داشته باشد تا مضمون حدیث تحقّق یابد. همچنین پاسدارى و صیانت از قرآن آیین خدا مىطلبد که همیشه امام زندهاى وجود داشته باشد. «بحار الانوار، ج 23، ص 106، ح 7 ؛ کنزالعمال، ح 870و873.»
براهین و استدلالهاى یاد شده، در مورد امام مهدى (عج) نیز صادق است و ضرورت وجود و امامت او را اثبات مىکند. این دلایل اقتضا مىکند که باید امام زندهاى در این زمان وجود داشته باشد تا مسئله فیض رسانى، هدایتبخشى و... پابرجا باشد.
حال ممکن است کسى بهانه بیاورد و چنین روایاتى را نپذیرد و وجود امام مهدى (عج) را انکار کند! در اینجا مىتوان به دلایل عقلى استدلال کرد و از طریق برهانهاى مختلف (چون برهان لطف، برهان فطرت، برهان علّت غایى، برهان واسطه فیض و برهان عنایت) وجود امام مهدى (عج) را اثبات نمود. در اینجا به بیان مهمترین این براهین (برهان لطف) مىپردازیم.
دانشمندان و متکلّمان شیعه، نبوّت و امامت را از طریق قاعده لطف ثابت و حتّى واجب مىدانند. بر اساس این قاعده عقلى، بر خداوند واجب است که از راه لطف و رحمت بر بندگان خود پیامبران و امامانى را در میان بندگان گسیل دارد تا راه و رسم صلاح و سعادت در معاد و معاش را به آنان بیاموزند و آنان را به مصالح و مفاسد اعمال زشت و زیباى خود، آگاه و هوشیار سازند. خواجه نصیر الدین طوسى مىنویسد : «امام لطف است و بنابراین نصب او، بر خداوند به منظور تحصیل غرض واجب است». خواجه در وجوب لطف مىگوید : «لطف واجب است؛ چون غرض (تکلیف) به وسیله آن حاصل مىشود؛ رساله امامت، ص 135» بر اساس این استدلال، شکل منطقى قاعده لطف چنین مىشود: نصب امام لطف است ؛ لطف بر خداوند واجب است ؛ پس نصب امام بر خداوند واجب است.
از نظر علّامه حلّى، لطف چیزى است که مکلّفان به تکلیف الهى را به طاعت نزدیک مىکند و از گناهان دور مىسازد و در این نزدیک سازى به طاعت و دور نگهدارى از معصیت، به هیچ وجه، نه تمکین در کار است و نه الجا و الزام «علامه حلّى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 444»
به هر حال مفهوم قاعده لطف این است که مکلّفان، نمىتوانند تمام تکالیف شرعى و عقلى خود را بدون امام درک کنند و انجام دهند. بنابراین هرگاه رهبرى عالم و عادل داشته باشند بیشتر ممکن است که به واجبات قیام و از چیزهاى قبیح اجتناب نمایند. به نظر شیعه، چنین استدلالى ضرورى عقل هر عاقلى است و نصب و تعیین و وجود چنین امامى منحصراً از جانب خداوند است؛ «نظام سیاسى و دولت در اسلام، ص 178و179»
قاعده لطف اقتضا مىکند که رئیسى، در میان مردم باشد ؛ رئیسى که نمىتواند نسبت به جامعه بىتفاوت باشد که اگر همه جامعه به بیراهه رفتند، آنها را هدایت کند و مگذارد که امت اجتماع بر باطل کنند ؛ زیرا اختلاف بشر همیشگى است. پس باید یک میزان حق و باطل باشد که لااقل امت، بر باطل اتفاق نکنند! چنان که امام صادق (ع) مىفرماید : «همانا خداوند متعال جلیلتر و عظیمتر از آن است که زمین را بدون امام رها کند» «بصائرالدرجات، ص 485، ح 3».
خواجه نصیرالدین طوسى نیز توضیح مىدهد که : «در نزد خردمندان روشن است که لطف الهى - پس از فرستادن پیامبر (ص) - منحصر است در تعیین امام و وجود امام،این به خودى خود لطف است از سوى خداوند و تصرّف او در امور، لطفى دیگر است و غیبت او (امام مهدى) مربوط به خود ما است» «کشف المراد، ص 285».
بر اساس این قاعده، وجود امام - گرچه از دیدگان مردم غایب است - داراى الطافى است که به بعضى از آنها اشاره مىشود :
الف- حراست از دین خداوند؛ بر اساس بعضى از بحثهاى علمى (در اصول فقه و...)، اگر فرض شود امت به حکمى که خلاف حکیم واقعى است، اجتماع کنند و دلیلى از کتاب یا سنّت بر حکم واقعى وجود نداشته باشد تا توسط آن شبهه از بین برود و واقعیت روشن گردد ؛ مقتضاى قاعده لطف نسبت به آن حکم، این است که بر خداوند متعال واجب باشد تا به وسیله امام عصر (عج) حکم حق را اظهار فرماید (یا مباشراً و یا توسط اشخاصى که مورد وثوق حضرت هستند) شریف العلما مىگوید : قطعاً وجود امام در زمان (عج) غیبت لطف است که از جمله الطاف او، حفظ شریعت و ردّ اتفاق کنندگان بر باطل و ارشاد آنها به سوى حقّ است.
ب- تربیت نفوس مستعدّ ؛ بر خلاف تصوّر عدهاى که گمان کردهاند، رابطه امام با مردم در زمان غیبت به طور کلّى قطع مىشود ؛ حق این است که در عصر غیبت، رابطه آن حضرت به طور کلّى قطع نشده ؛ بلکه بر اساس روایات، عدهاى از نفوس قابل و مستعدّ، از نور وجود آن حضرت استفاده برده و (عدهاى دیگر) به حقّ گرویدهاند.
هائرى کربن محقق و شرق شناس معروف فرانسوی مىگوید: «به عقیده من، مذهب تشیّع تنها مذهبى است که رابطه هدایت الهى، بین عالم انسانیت و خداوند را به طور مداوم حفظ کرده و ولایت را به طور زنده تا روز قیامت ثابت و مستمرّ نگه داشته است... ولایت - که رابطه هدایت و تکمیل است - بعد از رسول خدا بین انسان و خداوند قطع نیست».
ج- سبب بقاى مذهب ؛ اعتقاد به وجود امام و رهبر ولو از نظرها غایب باشد - اثر عمیقى در جوامع دینى دارد ؛ زیرا با اعتقاد به وجود او، به دستوراتش عمل خواهد شد... جامعه شیعى با اعتقاد به وجود امام براى خود، هیچگاه احساس غربت نکرده ؛ بلکه دائماً در انتظارى سازنده به سر مىبرد که این خود در بقاى مذهب و مکتب، بسیار مؤثر است «وجود امام مهدى در پرتو عقل، ص 21-30»./1406/9161/خ