آیت الله گلپایگانی کلام معصوم را از فحوای روایت میشناخت
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام سید محمد باقر گلپایگانی فرزند مکرم آیت الله گلپایگانی مرجع فقید جهان تشیع در گفتوگویی با خبرنگار رسا به ابعاد گوناگونی از زندگی این فقیه بزرگوار پرداخته است. خدمات ارزنده علمی، پژوهشی، امور خیریه و... نمونههایی از میراث ماندگاری است که در این مختصر توضیحاتی درباهشان داده شده است. امید آنکه قدمی کوچک در راستای معرفی ذخایر ارزشمند عالم تشیع برداشته باشیم. مشروح این گفتوگو در اینجا به خوانندگان محترم تقدیم میگردد.
رسا ـ حاج آقا من به عنوان اولین سؤال برای شروع میخواهم از شما بپرسم که علاوه بر ارتباط پدر و فرزندی، ارتباط علمی حضرتعالی با والد محترم چگونه شکل گرفت؟
ضمن تشکر از شما و همه دستاندرکارانی که نسبت به این کار اقدام کردید و مقصودتان احیای تراث اسلامی و مقامها و شخصیتهای شیعه هست؛ برای اینکه با این کار مقام شخصیتهای گذشته را به نسل جوان منتقل میکنید و جوانان ما که این توفیق را نداشتند این بزرگان را درک کنند، از همین مسیر نوشتهها، خاطرهها، یا نامهها و بزرگداشتها مقداری بتوانند با شخصیت این بزرگان آشنا شوند و از این جهت هم بنده کار شما را تحسین میکنم.
خداوند به بنده توفیق داد که حدود ده سال در درس خارج آقا شرکت کردم؛ بحث "حدود" که ده سال طول کشید. ارتباطتمان هم در همین برنامه درسی بود که بزرگانی در خدمتشان مینشستند و ما هم کنار آنها مینشستیم؛ بزرگانی مثل آیت الله الهی، آیت الله رضوی تویسرکانی، آقای شیخ الاسلامی و... . یک مجمعی بودند اینها که دور هم بودیم، وسط، طرف راست منبر در خدمت آقا شرکت میکردیم و مباحثه میکردیم و جزء افرادی که بعدها خودشان شخصیت شدند و دارای مقام علمی هستند.
خوب حاج آقا هم سفارشاتی داشتند از نظر نحوه درس خواندن که مثلاً خود درس و تکرار حرف که باید آنقدر زیاد تکرار شود که برای انسان ملکه بشود و خلاصه آدم اگر میخواهد چیزی را فرا بگیرد، بیشتر سعی کند و... .
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد باقر گلپایگانی در محضر والد فقید
ابتدا دوره تحصیلات خودم را خدمت شما عرض میکنم. بنده دوره ادبیات را در مدرسه امام هادی(ع) که در خیابان صفائیه واقع هست، بودیم که مدتی جامع المقدمات را از خدمت آقای زارعی استفاده کردیم. خود صمدیه و سیوطی از این آقایانی که الآن هم هستند استفاده کردیم؛ مغنی را از آقای طالقانی، معالم از آقای نکونام که الآن در حوزه مدرس هستند، لمعه را در خدمت آقای صلواتی بودیم، معالم را از خدمت استاد صالحی استفاده کردیم، مکاسب را از خدمت آیت الله سبحانی استفاده کردیم، رسائل را از خدمت آقای عمادی و کفایه را از خدمت آیت الله ستوده. این وسط از آقایان دیگر هم استفاده میکردیم که نهایتا ده سال فقه را خدمت آقا بهره بردیم. خارج اصول فقه، حدود سال در خدمت آیت الله سبحانی بودیم و بعد از درس آقا حدود تقریباً ده سال درس اصول آیت الله وحید شرکت میکردیم که همزمان با فقه آقا و بعد از درس ایشان بود و بعد از رحلت آقا باز هم حدود هشت، نه سال از فقه آیت الله وحید استفاده کردیم. دیگر در این مدت به قول معروف چیزی حاصل ما نشد.
رسا ـ از سیره فقهی ابوی بفرمائید.
سیره فقهی بستگی دارد به مذاق فقها؛ نمیشود بیاییم بگویم که سیره فقهی دو جور است، یکی مکتب سامرا و یکی مکتب نجف. نه بعضیها هستند که آمدند بین اینها انتخاب کردند. بستگی دارد به این که شاگرد با کدام استاد باشد و حالا که متأثر از آن استاد بود، گاهی اوقات شاگرد هم به مقتضای استعداد خودش یک سری نوآوریهایی دارد. در نتیجه نعلا بالنعل از استاد استفاده نمیکند. چرا بعضی بزرگان هستند که متأثر از یک استاد هستند و ضمن اینکه متأثر از یک استاد هستند، از سیره آن استاد خارج نمیشوند و بیشتر آن چیزی که دارند، فهم، درک و بیان آن استاد است؛ ولی بعضیها هستند که نه، یک سری نوآوریهایی برای خودشان دارند و غیر از آن استفادهای که از آن استاد کردند، یک سری نوآوریها و برنامههای خاص، مثل طرز تدریس و طرز طرح بحث و ورود و خروجشان به بحث و امثالهم است.
مثلاً فرض کنید که در حوزهای که ما میخواهیم نسبت به مرحوم حاج آقا صحبت کنیم، با اینکه ایشان از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی متأثر است و شاگرد چندین ساله مرحوم آخوند بودند، ولی در عین حال در اصول، خیلی از افکار آخوند متأثر نیستند و بیشتر از اصفهان متأثرند تا از ایشان. حاج آقا آن وقت که خودشان رفته بودند آنجا، به لحاظ علمی شکل گرفته بودند و به گونهای بودند که صاحب نظر بودند. حالا این افراد هم همین طور هستند. مثلاً مرحوم آقا با توجه به اینکه استاد اصلیشان مرحوم شیخ عبدالکریم بوده و استفاده اصلی را حدود نوزده سال از درس شیخ کرده است و بعد هم یک دورهای که نجف رفته بودند، درس آقایان نجف را نه برای مدت زیاد، یک مدت کمی که بودند، در درس امثال آقای نائینی و آقا ضیاء شرکت کرده بودند و در درس آقای بروجردی هم شرکت کرده بودند، ولی این نبود که خیلی متأثر از این دروس باشند؛ برای خودشان یک سری نوع آوریهایی داشتند.
در مبنای درسی آقا بیشترین چیزی که بود، آن جهت روایی بود که ابتدا نسبت به یک بحث و یک فرعی دنبال روایت میرفتند و بعد روایت را رسیدگی میکردند و وقتی که کاملا روایت را وارسی میکردند، بعد روایات معارض را بررسی میکردند. سپس مهمترین کار ایشان این بود که در این روایاتی که با همدیگر معارض بود، جمع بین روایات میکردند و همه این روایات را به یک سو سوق میدادند. یکی از آقایان مرحوم آقای مسجد جامعی بود که میگفت من یک وقت در درس مرحوم آیت الله اراکی شرکت کرده بودم و بعد از درس به ایشان گفتم من امروز که در درس آقای گلپایگانی بودم، ایشان نه تا یازده روایتی که با همدیگر معارض بودند همه را با همدیگر جمع کردند و مرحوم آقای اراکی فرمودند بله یکی از ویژگیها و تخصصهای آیت الله گلپایگانی به همین هست که این روایاتی که معارض هستند همه را جمع میکنند و همه را سرشان را روی یک متکا میگذارند و این از ویژگیهای ایشان است.
این یک واقعیتی است در فقیه که فهم رواییاش بگونهای باشد که بتواند فرمایشات امام(ع) را کامل درک بکند و آنها را ضد و نقیض نگیرد و مناسبتهایی که در فرمایش امام(ع) بوده است، آنها را لحاظ کند که آیا این تقیه بوده است یا نه، زمانش چه بوده، مکان چه جوری بوده و... . بُعدهای دیگری که در روایات هست، همه اینها را لحاظ کند.
لذا یکی از برنامههای ابتدایی آقا در بحث همین بود که اول شروع میکردند رسیدگی روایات و روایات را کاملاً نسبت به سایر روایات میسنجیدند. حالا غیر از این، آنقدر هم روی سند روایت پافشاری نمیکردند و آن چیزی را که از نظر فقهی به دست میآمد، اینجور نبود که بخواهند با اصول فقه اینها را طرد یا از نظر کلی با اصول فقه اینها را اثبات کنند.
مهمترین مطلب قابل توجه این بود که حاج آقا تا آنجایی که امکان داشت، از روایت استفاده میکردند و این به خاطر مراوده زیادی بود که با روایات داشتند. ایشان میفرمودند که از فحوای روایت و لحن روایت انسان متوجه میشود که این روایت فرمایش معصوم هست یا نه؟ لذا شما فرض بکنید اگر یک کسی از پدر شما یک پیغامی برای شما بیاورد، میگویید این حرف پدر من نیست، چون شما کاملاً نوع صحبت پدرتان، مرام پدرتان و مشی پدرتان را میدانید که مثلا به کسی گفته باشد برو کلید بگیر بیار و فلان کار را بکن، شما میگویید نه این پیام، پیام پدر من نیست. به خاطر این که ارتباط زیادی با روایات داشتند، از همین باب میفرمودند که بیان امام معصوم(ع) مشخص است و بیان امام را انسان میفهمد که آیا این لفظ و این گونه صحبت کردن و این برداشت و این فرمایش، فرمایش امام هست یا نیست؟
سندها در مرحله بعد بود و نسبت به سندها ایشان اینجور عمل نمیکردند. بعد میآمدند دنبال مطالب دیگر و بعد بررسی اقوال بود که روایات موافق نظرشان را میپذیرفتند و این نظر را پرورش میدادند و آنجاهایی که اشکال بود، اشکال میکردند. از متنهایی هم که بیشترین توجه را داشتند و برای درس انتخاب کرده بودند، شرایع بود و بعد از شرایع به جواهر و بعد هم کتابهایی مثل کشف اللثام و ... . به خاطر مراودت زیادی که با جواهر داشتند و بسیار تدریس کرده بودند و مطالعاتی زیادی که داشتند، یک روز آیت الله ابطحی در درس به من گفتند آقای گلپایگانی جواهر را میبلعد. همانطور که میدانید، جواهر یکی از کتب سخت فقهی هست و فهم جواهر خودش خیلی مهم است تا اینکه آدم بخواهد به آن اشکال وارد کند و مطلبش را رد کند.
اصلاً مطلب جواهر از نظر فقهی قابل توجه است که بعضی از فقها تأکید میکنند که فقه باید جواهری باشد؛ به خاطر اینکه یک فقهی است که برگرفته شده از معصوم(ع) است و طوری نیست که بخواهیم آن را با اصول رد کنیم. بیشترین توجه را نیز به روایات دارد.
خوب کتابهای دیگری بود که آقا نسبت به آنها عنایت داشتند و بعد هم معاصرین بودند؛ مثل بعضی از کتب مرحوم آقای خویی که اگر چیزی داشتند، ایشان برای رد کردن مطرح میفرمودند یا کتاب فقهی مرحوم آقا سید احمد خوانساری بود که در هفت جلد بود. همینطور جامع المدارک که شرح مختصر النافع است که ایشان اگر نظری داشتند و جرح و تعدیلی بود مطرح میکردند.
نسبت به معاصرین هم گاهی متعرض میشدند و اگر قرار بود که رد بکنند، به گونهای بسیار مودبانه این کار ا انجام میدادند. مثلاً مراقب بودند که نسبت به مؤلف یا نویسنده جسارتی نشود. گاهی میفرمودند که ما متوجه نشدیم که صاحب جواهر اینجا نظرش چه بوده است و چه میخواسته بگوید و اگر نظر ایشان این هست، این اشکالات و این مطالب به ایشان وارد است.
حالا بعضی از آقایان یک جور دیگر بیان میکنند ولی ایشان مقید بودند به حفظ مقام و جلالت صاحب کتاب و میفرمودند: ما متوجه نشدیم که ایشان چی میخواهند بگویند!
رسا ـ ظاهرا مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی در جایی فرموده بودند ایشان نابغه فقه است.
بله ایشان وقتی نجف مشرف شده بودند میفرمودند که من وقتی بالاسر حضرت مینشستم برای زیارت، گاهی اوقات مرحوم آقا سید ابوالحسن میآمدند آنجا و ما با همدیگر یک ملاقات چند دقیقهای داشتیم و همانجا به طور مختصر یک فرع فقهی را گاهی اوقات به صورت سؤال مطرح میکردیم و بررسی میشد. بعد روزی من منزل مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی بودم که رفته بودم برای دیدن ایشان. همانجا بودیم که پیش خدمت مرحوم آقا سید ابوالحسن آمد و گفت آقا مثلاً برای ساعت ده میخواهند بیایند بازدید آقا سید جمال گلپایگانی. ما هم نشستیم و یک مقداری از وقت گذشت و ایشان نیامدند. مرحوم آقا سید جمال گفتند ممکن است که این پیش خدمت اشتباه فهمیده باشد؛ چون آقا سید ابوالحسن آن موقع زمان زعامت و ریاستشان بود و نوعا بنا نداشتند از کسی بازدید بکنند. هر کس وارد نجف میشد، میرفت خدمت ایشان و وقتی میخواست برگردد، میرفت برای خداحافظی و... .
ما هم آن موقع چون میخواستیم از نجف برگردیم، به این خاطر که ایشان وقت نداشت بیاید، ما میخواستیم خودمان برویم؛ احترام خودمان را حفظ کنیم و برویم برای خداحافظی. بعد وقتی رفتیم آنجا، آن پیش خدمت گفت برای چی آمدید اینجا؟ آقا گفته درشکه خبر کنید و من درشکه آوردم، الآن آقا میآید آنجا، شما بروید، بعد من مورد اعتراض آقا قرار میگیرم! الآن ما میآییم آنجا. بعد برگشته و آمده بودند.
حاج آقا میفرمود: بعد تا آقا سید ابوالحسن با مرحوم آقای بجنوردی پدر این آقای بجنوردی آمدند آنجا. در آن مجلس یک فرعی صحبت شد که بحث بالا گرفت و حدود مثلاً نیم ساعت، چهل دقیقهای بین ما بحث شد.
بعد مرحوم آقا سید ابوالحسن وقتی بلند شده بود، به جد ما، پدر والده ما فرموده بودند که این سهر(داماد) شما در فقه نابغه است! بعد هم به ایشان گفته بودند، وسیلة النجاة ما را مطالعه کنید و هر کجا هر چه به نظرتان آمد، برای من بنویسید؛ چون ایشان یک کتابی دارند به نام وسیلة النجاة.
این مباحثهای بود که آقای بجنوردی هم کمکشان میکردند و آقا تنها بودند؛ ولی آقای آقا سید جمال فرموده بودند که من میدانستم حق با شماست، ولی دیدم خود شما یک نفره حریف هستید و هم اینکه نخواستم به عنوان اینکه مهمان من هستید، از شما پشتیبانی کنم.
در مورد مرحوم آقا شیخ هم که نسبت به آقا مطلبی فرموده بودند. حاج آقا میفرمودند که ماه رمضانی بود، من برای مسئلهای که برای خودم پیش آمده بود، رفتم خدمت ایشان و هنوز ازدواج نکرده بودم؛ رفتم این مسئله را سؤال کردم و آقا شیخ یک جوابی دادند و بعد من سؤال کردم و بعد مرحوم آقا شیخ دست گذاشتند روی زانوی من و گفتند: به حضرت عباس شما مجتهد هستی و هر جور خواستی به نظر خودت عمل کن! آن موقع آقا 23،24 ساله بودهاند که ایشان فرموده بودند به حضرت عباس شما مجتهد هستی و هر جور خواستی به نظر خودت عمل کن.
بعد یک بحثی هم با مرحوم آقا ضیاء عراقی داشتند. همان وقتی که نجف مشرف شده بودند، ایشان شبها درس میگفتند و آقا هم شرکت میکنند. شب اول یک اشکالی میگیرند، مرحوم آقا ضیاء جواب میدهند. آقا میفرموند من میدانستم که اگر کسی در اشکال آقا ضیاء را خیلی دنبال بکند، آقا ضیاء عصبانی میشود و گاهی از منبر میآمد پایین و شاگرد را میزد! گاهی اوقات هم با مهری که بغل دستش میگذاشت، میزد به سر شاگردهایی که اعتراض میکردند. من خودم از مرحوم آقا میرزا عبدالله شیرازی شنیدم گفت ریش من پر از تف آقا ضیاء است؛ برای اینکه من اشکال میکردم و آقا ضیاء جواب میداد؛ وقتی باز هم اشکال میکردم، میگفت تف به ریشت، با این جواب دادنت. ولی در عین حال این قدر شاگردان حریص بودند که در درس شرکت کنند. متأسفانه الآن به مجردی که استاد به شاگرد چپ نگاه کند، فردا دیگر شاگرد سر درساش نمیآید! خاطرهای هم از شخصی به نام آقا زین العابدین نقل میکنند که میگفت کسی اشکالی کرد و تعقیب کرد، آقا ضیا عصبانی شد از منبر آمد پایین، دنبالش کرد. شاگرد در بازار فرار میکرد، آقا ضیا میگفت بایست من بزنم تو سرت، برگردم بقیه درس را بگویم! اینگونه بود. آقا میفرمودند که این جریانات را از ایشان فهمیده بودم. بعد اشکال کردم و ایشان جواب دادند و بعد من خیلی تعقیب نکردم. فردا شب ایشان که آمدند منبر و قبل از اینکه درس را شروع کنند، گفتند سیدی که دیروز اشکال کرد کجاست؟ آماده یا نیامده؟ گفتم بله منم. من یک مقدار عقبتر نشسته بودم، برای اینکه فکر نمیکردم اشارهای بکنند. ایشان گفتند اول خودت را معرفی کن که از کجا آمدهای، غریب هستی و تحصیلات چیه؟ آقایانی که بودند گفتند بله ایشان آقای سید محمد رضا گلپایگانی هستند و از شاگردان آقا شیخ عبدالکریم قم. آقا ضیاء گفت عجب! آقا شیخ چنین شاگردانی پرورش داده؟ تعجب کرد؛ اما جواب اشکال دیشب را شروع کرده بود به جواب دادن.
بعد آقا اشکال کرده بودند، ولی جریان را دنبال نکرده بودند. شب سوم دوباره آقا ضیاء آماده شده بود جواب اشکال گذشته ایشان را بدهد! خلاصه تا چند شب پیچید که یک کسی از قم آماده و آقا ضیاء را با آن عظمت سر یک بحث نگه داشته است! عظمتی که رجال و فحول علما نجف همه در درسش شرکت میکردند؛ مثل آقای خویی و آقای حکیم و آقای شاهرودی، آقا حسین حلی و امثالهم.
ایشان نقل میکرد شب آخر آقا ضیاء از منبر آمد پایین و مستقیم آمد طرف من؛ من خیال کردم آمده به من اعتراض کند. بعد آمد پیش من و فرمود سید من از تو خیلی خوشم آمد، ولی در این چند سالی که من درس گفتهام، با هیچ کس اینجوری مدارا نکردهام، خیلی هوای تو را داشتم که عصبانی نشدم و چیزی بهت نگفتم! آقا هم گفته بودند که این از مدارای شما بوده یا از درایت ما بوده که نگذاشتیم شما عصبانی بشوید؟! بعد گفته بودند کجا هستی؟ من میخواهم بیایم برای دیدن تو. چون آقا گفتند من میخواهم بیایم، گفتند نه من از تو خیلی خوشم آمده باید من بیایم دیدن تو. بعد آقا گفته بودند من منزل آقا جمال گلپایگانی هستم؛ گفته بود من با او میانهای ندارم، برو به حجرهای در مدرسه، من میآیم آنجا. آقا آن وقت وارد بودند به حجره مرحوم آقا شیخ علی مشکات؛ بعد آنجا بودند که مرحوم آقا ضیاء میآیند دیدن آقا در حجره مرحوم آقا شیخ علی مشکات و آنجا خیلی از آقا تعریف میکنند و میگویند من باور نمیکردم که در قم چنین شخصیتهایی را آقا شیخ تربیت کرده باشند؛ بر من لازم شد که یک پلو مرغی به تو بدهم! پلو مرغ آن وقتها مثل حالا نبود که چیز سادهای باشد. در سال شاید یک مرتبه و آن هم آقا ضیاء بخواهد بدهد که ظهور یاقابض بود و به هیچ کس نمیداد. ولی ایشان را تعریف کرده بودند و یک پلو مرغ داده بودند که این برای ایشان خیلی مهم بود.
اما بزرگان دیگری هم راجع به آقا بیاناتی داشتند؛ مثل رهبر کبیر انقلاب رحمه الله علیه که وقتی در زمان آیت الله بروجردی سفری به نجف و عتبات مشرف شده بودند، وقتی برگشته بودند، مرحوم امام موسی صدر از ایشان سؤال کرده بود که نظر شما راجع به علمای نجف چه بود و چطور دیدید؟ ایشان فرموده بودند مثل آقا محمد رضای خودمان را ندارند!
مرحوم آقا رضی تبریزی هم یکی از علمای بزرگی بودند که صاحب فضل و فضلیت بودند. ایشان فرمودند فتواهایی که آقای گلپایگانی میدهند، کانَه زراره زمان است! به آقا میگفتند زراره زمان؛ مثل اینکه انسان این فتوا را از خود امام صادق(ع) گرفته است؛ این قدر فتوا زلال هست که این را متخصصین در فتوا میفهمند؛ یعنی متخصصین در فقه میفهمند که آیا با دانش فقه ممکن است به چنین فتوایی رسید یا نه. فقهی که ملاک اصلیاش از رسول الله(ص) و بعد هم از ائمه(ع) و مصدر اصلیاش هم امام باقر و امام صادق(ع) هست. این هنر است که آدم بتواند آن نظر و فرمایشات را از آنها استفاده کند.
یا مرحوم آقا شیخ آخوند ملا علی که در زمان علمای ثلاث(مرحوم آقای خوانساری، آقای حجت و آقای صدر) در همدان یکی از بزرگان بودند. یک کسی آنجا در همدان خدمتشان میرسد و بعد از ایشان سؤال میکند که شما مقلد چه کسی هستید؟ یکی از آن آقایان را عنوان میکنند و بعد آقای آخوند میفرمایند: اگر شما مقلد آقا سید محمد رضای خودمان باشید، اگر از اینها بیشتر نباشند، کمتر نیستند! این وقتی بود که هنوز آقای بروجردی قم نیامده بود.
در آن زمان و با توجه به خصوصیاتی که نسبت به آقا بود، خیلی از معاصرین احتیاطاتشان را به ایشان رجوع دادند؛ از جمله مرحوم آقای بروجردی که وقتی از ایشان سؤال کرده بودند احتیاطات را به چه کسی مراجعه کنیم؟ فرموده بود به گلپایگانی مراجعه کنید. مرحوم آقای خویی هم احتیاطاتشان را به ایشان رجوع میکردند، مرحوم آیت الله شاهرودی هم احتیاطاتشان را به ایشان رجوع میکردند. بعد به ایشان عرض شده بوده که شما ایشان را از نزدیک ملاقات نکرده و مراوده علمی نداشتید، چطور این قدر اعتماد دارید؟ ایشان فرموده بود از حاشیه عروه ایشان متوجه شدم و بعد وقتی حاشیه عروه ایشان به نجف رسیده بود، اصلاً خود نجفیان بحث میکردند! بعد حاشیه ایشان در نجف، محل صحبت بوده، با توجه به اینکه نجف، قم را به یک جنبه، به دید کمی نگاه میکرد و سطح علمی هر کس را میخواستند پایین بگیرند، میگفتند در قم درس خوانده است! مرحوم آقا سید احمد خوانساری هم احتیاطاتاتشان را به ایشان رجوع دادند، مرحوم امام هم احتیاطاتاتشان را به ایشان رجوع داده بودند. اینهایی که حالا من در نظرم هست و یک جوری بود که فقه ایشان مورد اتفاق همه معاصرین بود.
رسا ـ با توجه به این مسائلی که فرمودید اعتنای ویژه مرحوم امام(ره) به جایگاه فقاهتی ایشان به همین بر میگشت؟
بله به همین بر میگشت. آقای توسلی خدا رحمتش کند میگفتند گاهی اوقات که یک مسئله مستحدثه و جدیدی بود، خدمت ایشان صحبت میشد، ایشان با همان رسوم خودشان میفرمودند که مجمع آقای گلپایگانی خودمان را بیاورید، ببینیم ایشان چه گفته است اینجا و در مجمع المسائل آقا هر چه بود، گفتند بله، با اینکه کتابهای دیگر بود، ایشان میگفت مجمع را بیاورید که ببینیم ایشان چه گفتهاند و از همان استفاده کنیم برای جواب دادن.
رسا ـ میخواستم نظر حضرتعالی را در مورد روند آموزش فقه در حوزه بالاخص در حد تخصصی بدانم.
ببینید این بستگی دارد به استاد که اساتید خوب از چه مجرایی اشراف شده و در چه مکتبی یاد گرفته باشند. معمولاً شاگرد پیرو مسیر استاد است و کم اتفاق میافتد که یک شاگردی نبوغی داشته باشد و بتواند مسیر دیگری را طی کند.
اولاً به طور کلی تتبع در قم خیلی کم شده است که میتواند به خاطر اشتغالاتی که الآن در حوزه، چه محصلین و طلاب و چه اساتید و مدرسین پیدا کردهاند باشد. امروز هم تتبع کم شده است و هم تدبر؛ چون اینها دو مطلب هستند. تدبر این هست که من بیایم اقوال را وارسی کنم؛ تدبر این است که بیایم روی اقوال دقت کنم و روی یک قول تدبر و تفکر کنم و بتوانم محملی برای صحت یا برای ردش پیدا کنم. یک دلیل هم این است که یک سری کتبی که الآن در حوزه آماده است و یک مقداری کار را آسان کرده و باعث شده طلبهها خیلی دنبال تتبع و تحقیق نروند و همانهایی که هست، مباحث را از همانها عنواان بکنند؛ مخصوصاً در درسهای خارج اینگونه است.
آقا میفرمودند در زمان مرحوم آقا شیخ در شبهای زمستانی، وقتی که نماز آقا شیخ تمام میشد، حدود مثلاً ساعت پنج و نیم و این حدودها من در حجره مینشستم و مطالعه میکردم؛ وقتی بلند میشدم، یا اذان میگفتند یا پیش خوانی میکردند؛ یعنی حدود ده، یازده ساعت مداوم مطالعه میکردند! ما الآن یا نداریم یا اگر داریم، کم داریم و آن هم نسبت به یک موضوع آنقدر تتبع داشتند و مطالعه میکردند نه اینکه مثل ما که کامپیوتر را جلویمان بگذاریم و این خبر را ببینیم، آن شبکه را برویم و آن برنامه را ببینیم؛ نه، فقط روی یک مطلب تتبع میکردند! اما متأسفانه الآن این چنین نیست و این خودش یک مرثیه است و قابل توجه.
اما آن چیزی که کلی است، یک سری از آقایان هستند که روی ملاک روایت که میآید، بُعد روات را خیلی در نظر میگیرند؛ خوب اگر این راوی را به عناوین مختلف جرح کردند و به عناوین مختلف تعدیل کردند، یا در سلسله سندی که میآید، یک شخصی جرح شده و یا گاهی سندهای مرسلی دارند که اینها همگی به عناوینی روایت را مرددش میکنند، حالا اگر یک فتوا و نظری از یک آقایی باشد، نهایتا این را میخواهند با اصول درستش بکنند یا اثباتش بکنند یا نفیاش بکنند و آن نظر خودشان را هم از این باب، اثبات اصولی میکنند؛ در صورتی که در زمان ائمه(ع) اینقدر از اصول استفاده نمیشد! میشد ولی نه اینقدری که ما اصول را متورم کردیم و به آوردیم همان مسیر مرحوم آقا شیخ عبدالکریم.
مکتب مرحوم آقای بروجردی به همین شکل بود که منتسب میشود و میگویند مکتب سامرا و مکتب میرزا در سامرا و... . خود همین جنبه در مکتب قم هم بود که مرحوم آقا، مرحوم آقای اراکی و مرحوم امام خمینی همگی این مکتب را داشتند؛ ولی متأسفانه الآن به خاطر بعضی مطالب، این مکتب دارد یواش یواش از بین میرود! اینکه از روایت استفاده کنند و نخواهند به وسیله اصول اثبات و نفی بکنند، این مکتب دارد یواش یواش از بین میرود و این حیف است؛ باید آقایان کاری بکننند که این مکتب شکوفا شود. این که گفتم مکتب نجف اینجور نیست و مکتب آقا عبدالحسین هم همین جور است و بیشتر به روایات توجه دارد و مرحوم سید در عروه همین طور است، بقیه هم بعد از مرحوم شیخ انصاری، به بعد یک مقدار از ایشان متأثر شدند، که در نتیجه اصولمان متورمتر شد و بعد رسید به آقای آخوند و بعد به آقایان دیگر یک مقدار دیگری هم متورمتر شد.
رسا ـ یک تعداد از شاگردان آیت الله گلپایگانی قدس سره را برای ما نام ببرید.
اسامی شاگردان در این کتابهایی که راجع به آقا هست، به تفصیل نام برده شده است. یک سری از آنها از شاگردان اولیه آقا بودهاند که اغلب فوت شدهاند و یک سری از شاگردان از مراجع فعلی هستند که اسامی اینها در شرح حال آقا نوشته شده است. از جمله شاگردان ایشان می توان به بزرگانی چون مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی(فرزند آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی)،
کرسی درس خارج حضرت آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی ـ صحن حرم حضرت معصومه(س)
رسا ـ از خدمات اجتماعی و فرهنگی مرحوم آیت الله گلپایگانی، بخشهایی را برایمان تعریف کنید.
ببینید، آقا یکی از مراجعی بودند که به تعبیر آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب، یکی از موفقترینها بودند و کمتر مرجعی بوده که در طول مرجعیتش تا سالها، به این شکل وتا این حد خدمات اجتماعی داشته باشد! ایشان به مجرد اینکه بعد از مرحوم آقای بروجردی، مسئولیت و مرجعیت حوزه به روی دوششان قرار میگیرد، اولین کاری که میکنند برای نظم به حوزه، مدرسه تحت برنامهای را تنظیم میکنند که تأسیس مدرسه تحت برنامه به طرز جدید، از ابتکارات ایشان بود که حالا همه مدارس با برنامه شدهاند. اول مدرسه خیابان تهران، کوچه منوچهری، مدرسه علوی بود. بعد همین مدرسه خانه تولیت را اجاره کردند. بعد از خانه تولیت، آمدند مدرسه امام مهدی(عج) را گرفتند و اسمش را ما گذاشتیم امام مهدی(عج).
بعد آمدند در همین راستا، بعد از جریان فیضیه که پیش آمد و طلاب مضروب را به بیمارستانها راه ندادند، تصمیم گرفتند که یک مرکز بهداشتی برای طلاب درست کنند که احتیاجی به اغیار نداشته باشند. لذا تصمیم گرفتند همان وقت بیمارستانی را تأسیس کنند که ویژه روحانیت باشد.
بعد از آن دیدند که اعتراضهایی هست و شیعه مورد تهمت است که فقط به عترت چسبیده و کاری به قرآن ندارد، به عنوان اولین مرجع، راجع به قرآن و دارالقرآن اقدام کردند و از آن طرف هم بعد از رحلت مرحوم آقای بروجردی اعلام کردند که هر کدام از آقایان طلاب، اگر قرآن را حفظ کنند، در صورتی که شهریه نداشته باشند، برایشان شهریه مقرر میکنند و اگر هم داشته باشند، شهریهشان را دو برابر میکنند.
ایشان در حوزه، نسبت به اهتمام به قرآن، تقریباً جزء اولینها بودند و بعد از برنامههای دارالقرآن و کنفرانس، دستور دادند با توجه به اینکه کشورهای سنی نشین تبلیغات بر علیه شیعه میکردند که قرآن شیعه با قرآن اهل تسنن فرق میکند، دستور دادند یک قرآنی چاپ بکنند و پشتش نام حوزه علمیه را بزنند و به کشورهای عربی ارسال کنند. همین کار هم شد؛ مرحوم اخوی ما این قرآن چاپ شده را به عربستان میبردند. البته آن وقتها هم اینگونه نبود که قدرت جلوگیری کنند از ورود قرآن داشته باشند. این قرآنها را به بزرگان اهل تسنن هدیه میدادند و اینها هم بر این باور بودند که قرآن شیعه، فرق میکند!
من خودم یک سفری همان وقت، سال 55 از دمشق میرفتم به مصر؛ در هواپیما که نشسته بودم و همین قرآن را داشتم میخواندم، یکی کسی که از اسکندریه مصدر بغل دست من نشسته بود، گفت: کجایی هستی و چی هستی؟ گفتم جعفری هستم؛ نگاه کرد، دیدم تعجب میکند، اول و آخرش را نگاه کرد، گفت: این قرآن خود شماست؟ گفتم ببین نوشته آخرش به نام حوزه علمیه است! گفت آخر به ما گفتهاند که قرآن شما 40 جزء است، من تعجب میکنم که اولش حمد است و آخرش قل اعوذ؛ هیچ فرقی با قرآن ما نمیکند! این برایش خیلی قابل توجه بود.
از دیگر کارهایی که توسط ایشان انجام گرفت، مربوط به زمانی میشود که از کشورهای خارجی نامه نوشتند که بچههای ما از نظر دین و ایمان، دارند از بین میروند و جایی نیست که ما بخواهیم به آنجا مراجعه کنیم و مسائلمان را بپرسیم؛ کسی نیست برای ما برنامهای داشته باشد! آقا اخوی را فرستاند حدود هشت نه کشور خارجی رفتند و بعد لندن را انتخاب کردند؛ اولین مرکز شیعهای که در اروپا تشکیل شد، در قسمت همین لندن بود که آنجا مرکز اسلامی جهانی تأسیس شد و سال 50، 51 که هنوز افراد دیگر مبادرت نکرده بودند این کار انجام شد. از برکات این مجمع، آن شد که الآن حدود نزدیک به سی مرکز دینی و شیعی آنجا تشکیل شده و فعالیت دارند.
آن جلسات اولی که مرحوم اخوی رفته بودند، همه بیحجاب میآمدند و بعد اینها یک روسری گذاشتند؛ در همین کتابخانه، هر کس روسری خواست، روسری سر بکند و بعد زن و مرد را جدا کردند. الآن شما نگاه کنید چقدر خانم پوشیهای در مجمع در لندن هست که این دستهای که برای عاشورا بیرون میآید را اگر نگاه کنید، چقدر خانم با حجاب هست و با لباس محجبه و لباسهای حجاب شرعی هستند. با همین چادر، نه اینکه بخواهد مانتو باشد! این همه از اثرات ایشان و دستهای که الآن در لندن هستند بود. آن زمان ما آنجا بودیم که به ما فرمودند اگر بتوانید، یک دستهای آنجا راه بیاندازید. آنجا اجازه گرفتند، با اینکه خیلی مشکل بود این دسته را به هر زحمتی بود راه انداختیم. از مرکز حرکت کردیم به این صورت که عربها عربی میخوانند، فارسها فارسی، ترکها ترکی و انگلیسیها انگلیسی. این از آثار آقا بود.
بحث دیگر احداث قبرستان بود. اینجا مردم نسبت به قبرستان مشکل داشتند. یعنی محلی نداشتند که مورد اطمینان دقیق باشد؛ زمان طاغوت بود و دستور فرمودند که این قبرستان بقیع را تهیه کردند.
خدمت دیگر در مورد لبنان است که آن حمله شش روزه اتفاق افتاده بود و امام موسی صدر در مورد ایتام لبنان خدمت آقا نامهای نوشت که ما الآن اینجا از نظر ایتام بیجا هستیم؛ مرحوم اخوی رفت آنجا دارالایتام آنجا را در هفت طبقه تهیه کرد که الآن هم هست و مسؤلیتش دست خانم ربابه صدر است با نام "صفاوة الزهرا".
دانشگاهی هم در لبنان ایجاد شد که آن دانشگاه الآن دست آقای "قبلان" هست. به وسیله مجلس شیعی که آنجا هست، سه مرکز دیگر هم در لبنان تهیه کردند.
اثر بزرگ دیگر آقا همین مدرسه هست که به مدرسه آیت الله گلپایگانی مشهور است. علت اصلی احداث چنین مدرسهای، نامهای بود که اساتید حوزه خدمت آقا نوشتند که ما از نظر تدریس خیلی در زحمت هستیم. چون آن زمان اکثر دروس حوزه در همین مقابر حرم بود و آن موقع هم اوضاع مقابر مثل حالا نبود؛ آن وقت در یک وضع خیلی بدی بودند که یادم نیست آقای فشارکی بود یا بزرگوار دیگری، میگفت یکبار دیدیم طلبهها سر درس به هم ریختند؛ دیدیم یک عقربی آمده وسط کلاس! چون قبرها همه فرسوده و سوراخ بودند. بعد که همه از جا بلند شدیم دیدیم عقرب ناپدید شد، ما هم درسمان را ادامه دادیم و بعد از اتمام درس که آمدیم منزل و قبا را در آوردیم و به چوب رختی آویزان کردیم، دیدیم پشت ما این عقرب دارد راه میرود!
غیر از موارد این چنینی، مسئله مهم دیگری هم بود و آن اینکه صاحبان این بقاع افراد سرمایهداری بودند که گهی وسط درس برای قرائت فاتحه به اموات خود از تهران یا شهرستان میآمدند و از طلبهها میخواستند که کلاس را ترک کنند تا آنها وارد بقعه شوند! در نتیجه درس تعطیل میشد. مجالس برگزار شده در حرم هم علت دیگر تعطیلی این دروس در مقبرههای حرم بود. اتفاقات اینچنینی سبب درخواستی بود که اساتید از آقا داشتند. نهایتا آقا هم این مدرسه را درست کردند که الآن حدود چهارصد درس از صبح تا شب در این مدرسه تشکیل میشود، که بزرگترین مرکز تدریس شیعه است که شاید در غیر شیعه هم چنین مرکزی نباشد.
یکی دیگر از ابتکارات مرحوم والد بعثه حج بود که تقریباً جزء اولین بعثههایی بود که از سوی علمای ایران تشکیل میشد. مسئولیت برنامه بعثه هم با مرحوم اخوی بود که آن زمان ارتباطات خوبی با رجال کشورهای عربی برقرار کردند. آنوقت هم کشورهای عربی آنقدر وضعشان خوب نبود و خیلی محتاج بودند و به یک عبارتی از حضور ایرانیان بسیار خوشحال میشدند و مثل الآن نبود که عربستان اینقدر وضعش خوب باشد و برخوردهای ناشایست امروزی اتفاق بیافتد.
رسا ـ مسجد امام حسن عسکری علیه السلام یکی از آثار مشهور و معتنابه ایشان است. دلیل چنین توجهی در این حد، چه بوده و چه اقداماتی از سوی ایشان صورت گرفته است؟
در مورد مسجد امام حسن(ع) آقا میفرمودند، من هر وقت از کنار این مسجد رد میشدم با توجه به اینکه این مسجد متعلق به پدر امام زمان(عج) بود، آرزو میکردم یک مقدار این مکان مقدس طوری بشود که با عظمتتر جلوه کند؛ با توجه به اینکه این مسجد به امر امام زمان وقت، که امام حسن عسکری(ع) بود و با پرداخت مستقیم وجه از سوی آن حضرت بنا شده بود.
در زمان حیات خودشان حدود ده هزار متر اطراف مسجد خریداری شد و خرید آنوقت، زیر نظر آقا بود و بعد عمرشان کفاف نداد و به وسیله آیت الله صافی و آقای اخوی زیر نظر دفتر، به حمدالله به اینجا رسیده است که الآن یکی از مساجد آبرومند شیعه شده و یکی از خصوصیات منحصر به فرد این مسجد این است که تمام قرآن در آن نوشته شده است.
ببینید آنوقت قم، یکی از مراکز تشیع بوده، در روایات هست که یک عدهای از ری خدمت امام حسن عسکری(ع) میرسند، وقتی میگویند ما از ری هستیم، حضرت میفرمایند سلام بر اهل قم! دوباره میگویند ما اهل ری هستیم و دوباره حضرت میفرمایند سلام بر اهل قم! ظاهرا قمیون به لحاظ نقل روایات، حفظ روایات و مستقیم بودن روایاتشان که نه از این طرف اشعری باشند و از آن طرف از غلو کنندگان محسوب شوند و در یک جمله مرَ کلام ائمه(ع) را نقل کنند، سرآمد بودند.
این توضیح را هم عرض بکنم، قبرستان شیخانی که میبینید، از مسجد امام حسن(ع) تا حرم همه باغ بابلان بوده است که پیکر شریف حضرت معصومه(س) را هم آنجا دفن کردند، بعد از آن هم باغ مذکور تبدیل به قبرستان شد. بزرگانی مثل زکریا بن آدم، زکریا بن ادریس، اسحاق بن آدم و آدم بن اسحاق هم در همین قبرستان دفن شدهاند، که بعدها آقا فرمودند دور قبرشان را میله بکشند و سنگر قبرشان را هم عوض کنند؛ اگر ملاحظه بکنید آنجا نوشتهاند، حسب الامر آیت الله العظمی گلپایگانی. اینها افرادی بودند که از مدینه با حضرت امام رضا(ع) هم کجاوه بودند و بعضی از آنها پنج امام(ع) را درک کرده بودند؛ یعنی حضرات امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عسکری و قبلش هم امام موسی بن جعفر(ع). اصلش هم که میگویند شیخان به خاطر این بزرگوارانی بوده که اینجا دفن بودند.
غیر از این که قمیها شیعیان خاص و خلص حضرت بودند و حضرت عنایت خاصی به قم داشته، یک عنوان دیگری هم داشتند که با احمد بن اسحاق قمی مشهور بودند؛ وی از نواب حضرت امام حسن عسکری(ع) بوده و حضرت یک وجهی به ایشان داده بودند که مسجد را بسازد و در آن جلوس کند.
/401/975الف/ر