گزارشی از متن و حاشیه جشنواره رسانههای دیجیتال انقلاب اسلامی؛
پرسه در هوای رویشهای عصر انقلاب (بخش نخست)
خبرگزاری رسا ـ بگذار وزیر محترم به تئاتر برود و غصه داشته باشد تا از فیس بوک رفع فیلتر کند و همه دغدغهاش در رفع توقیف فیلمهای فتنه پرور خلاصه شود؛ چه باک اگر نبیند و نفهمد که حداقل انصاف این است که مساواتی میان جبهه انقلاب اسلامی و ارزشهای دینی و جریان شبه روشنفکری قایل شود! خوشحالم از این که جوانای غیور و انقلابی و یا همان «جناح مومن فرهنگی» که مولای فرزانهمان فرمود، اینقدر بی چشمداشت و بانشاط، در صحنهاند وغمین از اینکه چرا اینقدر مظلوم و تنها؟
سرویس اندیشه خبرگزاری رسا - وقتی در این آوردگاه دیجیتال قدم میگذاری بوی جوانی و شور رویش غنچههای نورسته اما امیدوار و پرتلاش عصر انقلاب مشام جانت را روشن میکند. صدا، صدای آشنای انقلاب است و نوای دل انگیز شور و شعور که از عرصههای نوظهور رخ مینماید. صدا، صدای رویشهای عصر امام خامنهای است که بر قامت رعنای امیدهای واقعی و نه واهی، عرض اندام میکند.
حتی اگر مدیران وزارتخانه مرتبط هم قدم رنجه نکنند و نیایند و حتی اگر به اندازه یکی از گعدهها و تئاترهای روشنفکری لاله زاری، برای بچههای انقلاب ارزش قایل نشوند! حتی اگر کمبود بودجه و امکانات از سر و روی نمایشگاه بریزد و غرفهها با کمترین هزینهها برپا شده باشد؛ اما روح و عشق که باشد و صفای جوانی و حلاوت شیدایی، همه چیز رنگ و بوی دیگری میگیرد و حکایت این جمله میشود که بر سفره ما رونق اگر نیست، صفا هست... !
مثل روزهای انقلاب؛ صفا و صمیمیت و رویش و دلدادگی
اینجا همه چیز بوی روزها و سالهای آغازین نهضت خمینی (ره) را دارد؛ وقتی در مصافی مردانه، جبهه حق و باطل در برابر هم صف آرایی میکنند و خودی و غیرخودی رخ مینمایند. دومین نمایشگاه رسانههای دیجیتال انقلاب اسلامی که به همت جبهه فرهنگی انقلاب و عزم و اراده آسمانی و قوت ایمان جوانان برومند عرصه رسانههای مردمی و انقلابی شکل گرفته بود موقعیتی شد تا بار دیگر به قامت رستاخیزی عزم و اراده دینی و ارزشی تکیه کرده و روزهایی سرشار از شور و شوق را تجربه کنیم.
غرفه هایی کوچک اما با کارهایی بزرگ
دو روز تمام در این نمایش ساده و بیقرار اما بشکوه و امیدوار قدم زدیم و از گوشه و کنار غرفههایی که معلوم بود نه با پول و وعده، که با عشق و امید برپا شده بود، بوی صفا و رنگ صمیمیت را لمس کردیم.
کسانی که در اوج گمنامی و دست تنهایی، کارهای بزرگ و ماندگار و ماندنی میکردند. کسانی که با ایده و فکر و بصیرت و شوق و امید، قدم در راه بی برگشت ادامه نهضت انقلابی امامشان گذاشته بودند و از چیزی هراس نداشتند.
از کار گل تا حرف دل؛ از بودجه های میلیاردی تا پول تو جیبی!
چقدر زیبا بود تجربه بودن با این جوانان در این آوردگاه ساده و صمیمی، در حالی که صف انبوه جشنوارهها و نمایشگاههایی که با وعده نام و نان و امید پول و شهرت و زیر تابلوهای این و آن، سالهاست در بازار کساد نهادهای فرهنگی و موسسات نفتی، حظ خود میبرند و زحمت بیت المال میدارند. اینجا اما حکایت، حکایت دلدادگی است و سرمست بودن از شهد مصفای ولایت آقا که با اشارهای و عنایتی دل از دل بچه بسیجیهایش میبرد و در هر عرصه و هر میدانی، کاری میکند کارستان؛ حتی با دست خالی.
دلگیرم اما امیدوار؛ خوشحالم اما غمین!
حقیقتش را بگویم؛ دلگیرم اما امیدوار؛ خوشحالم اما غمین؛ گرمم اما سرد! دلگیر از اینکه با وجود غرش این همه استعداد و خروش این همه جوان مومن و متدین و انقلابی، مسئولان امر کجا درگیر و مشغولند که اصلا این طرفها آفتابی نمیشوند؟ امیدوارم اما به همین جوانان که وقتی خدا هستند و دستان پرتوانشان، نیازی به مسئولانی از این دست ندارند. بگذار وزیر محترم به تئاتر برود و غصه داشته باشد تا از فیس بوک رفع فیلتر کند و همه دغدغهاش در رفع توقیف فیلمهای فتنه پرور خلاصه شود؛ چه باک اگر نبیند و نفهمد که حداقل انصاف این است که مساواتی میان جبهه انقلاب اسلامی و ارزشهای دینی و جریان شبه روشنفکری قایل شود!
حکایت معجزات این «جناح مومن فرهنگی»
خوشحالم از این که جوانای غیور و انقلابی و یا همان «جناح مومن فرهنگی» که مولای فرزانهمان فرمود، اینقدر بی چشمداشت و بانشاط، در صحنهاند وغمین از اینکه چرا اینقدر مظلوم و تنها؟ و گرمم از هرم ایمان این نهالهای نورسته و شاداب و آینده ساز جریان رسانههای انقلاب که در سرمای بوروکراسی مراکز دولتی و نهادهای نفتی، کمترین بهره را هم از بودجهای که حق آنها هم هست ندارند!
جوانانی که در «متن زندگی» با عشق و شور نفس می زنند
میدانی؟ وقتی جوانانی را دیدم که در غرفه «متن زندگی» دست به دست هم داده بودند و برای بر روی زمین نماندن حرفهای آقا در باب سبک زندگی، کاری کرده بودند کارستان؛ مجلهای اینترنتی را با گرافیک زیبا و متنهای ظریف و لطیف و کارشده ای که در هزار دم و دستگاه عریض و طویل دولتی حتی ردی از آنها هم نمیتوان دید، راه اندازی کرده و به تبلیغ و ترویج اندیشه دینی در قالب سبک زندی اسلامی و ایرانی مشغول بودند. بی هیچ کمکی از هیچ جا؛ و فقط خدا که در این آوردگاه، عضو اصلی بود و امید اول و آخر.
و جمعیتی که برای تبلیغ اسلام حقیقی، مرز نمی شناسد
یا دوستان باصفای و سختکوشی که در «جمعیت مبلغین بدون مرز» ، در گمنامی و تلاشی مجدانه، تلاش میکردند تا در عرصههای نوین تبلیغی و مراکز حساس و پرمخاطب جهانی همچون ویکی پدیا و سایتهای پرسش و پاسخ جهانی حضور یابند و به سوالات شبهاتی که در باره شیعه و انقلاب اسلامی بود پاسخ دهند. و یا حتی آن گروه جوانان مشهدی که «ویدئو شیعه» را راه اندازی کرده بودند و با پول توجیبی شان پا به عرصه رقابت با سایتهایی مثل یوتیوب و آپارات و... گذاشته بودند و جز خدا هم کسی را نداشتند.
اینجا چراغی روشن است...
آری؛ در گوشه و کنار این نمایشگاه که نگاه میکردی میتوانستی نمونههای قابل توجهی از این جوانان بروند و خوش استعداد و دغدغه مند را ببینی که تنها و تنها شور و شعور دینی و آرمانهای ارزشی شان آنها را به این میدان کشیده بود و بس؛ و دست خالی و با کمترین امکانات، بزرگترین قدمها را برداشته بودند و با امیدی لطیف و عطشی آتشین از هرم رویشهای انقلاب اسلامی، مشغول به تلاش و مبارزهای فرهنگی در عرصه رسانههای دیجیتال بودند.
جوانانی که اگر آیندهای باشد، متعلق به آنهاست؛ و قطعا همین طور است که مولای فرزانه انقلاب فرمود:
«آینده از آن حزب الهیها است» ...
محمد آرمان
/1327/ز502/ع
ارسال نظرات