۲۱ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۷
کد خبر: ۲۳۰۴۸۵
نگاه به زن از منظر قرآن/ بخش دوم؛

برابری زن و مرد در کسب مقام و درجات معنوی

خبرگزاری رسا ـ در کسب و رسیدن به مقام معنوی تفاوتی میان مرد و زن وجود ندارد و خداوند همان‌گونه که در قرآن، برخی از رادمردان عرصۀ توحید و ستم ستیزی را از بین مردان برگزیده و معرفی می‌کند، بعضی از زنان توحیدی و نمونه را نیز به جامعه اسلامی می‌شناساند.
زن مسلمان
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، در بخش نخست بررسی دیدگاه قرآنی به زن، درباره ضرورت شناخت انسان، ساحت‌های دوگانه و همچنین عدم تأثیر ذکور و انوث بودن در دستیابی به ارزش‌ها را عنوان کردیم.
 
در این نوشتار تلاش بر این است تا به این پرسش پاسخ دهیم که آیا در رسیدن به ولایت الهی «قرب خاص به خدای سبحان» تفاوتی میان دو صنف انسان، یعنی زن و مرد وجود دارد یا خیر؟ اگر تفاوتی وجود دارد، در خود رسیدن به ولایت، رسیدن به آن یا این که هر دو صنف امکان رسیدن به ولایت دارند، اما نحوه رسیدن آنها متفاوت است.
 
بررسی حکم زن و مرد، گاهی بر محور اصالت ماده و انحصار هستی در آن و بر مدار اصالت حسی و حصر معرفت در احساس و تجربه حسی شکل می گیرد و گاهی بر محور اصالت وجود تشکیکی جامع ماده و مجرد و عدم انحصار هستی در ماده، بر مدار اصالت علم و معرفت در احساس، تخیل، توهم، تعقل، شهود قلب و عدم حصر آن در حس و تجربه حسی سامان می پذیرد.
 
از این رو بر مبنای نظر اصالت ماده و انحصار هستی در آن، ممکن است کسی مُفرِطانه(افراط) یا مُفَرّطانه(تفریط) حکم به تساوی یا تفاوت فاحش زن و مرد کند و روانشناسی با منظر تجربه حسّی را حاکم بداند و تفاوت رشته روانشناسی زن و مرد را سند تفاوت تام این دو صنف تلقی و فتوا به تساوی کامل یا تباین آنان صادر کند.
 
بر مبنای اصالت وجود تشکیکی، می‌توان با نزاهت از افراط و برائت از تفریط، همتایی زن و مرد را در معارف اعتقادی، ارزش‌های اخلاقی و مانند آن اثبات کرد و تفاوت آنان را در مسائل اجرایی که فقه، حقوق و نظایر آن، عهده‌دار ترسیم چنین تفاوتی است، تثبیت کرد؛ زیرا هویت اصیل انسان را روح او تشکیل می‌دهد و روح انسانی نه مذکر است نه مؤنث.
 
دو صفت مذکر و مؤنث، نقیض یکدیگر نیست تا ارتفاع آنها از موجود مجرد، محال باشد؛ از این رو سخن از تساوی یا تفاوت حقیقت انسان، نارواست.
 
بررسی شواهد نقلی و نیز تأمّل در گفتار اندیش‌وران فلسفی و رفتار صاحب بصران شهودی بر این مدار می‌گردد که در مقام ولایت که اساس کمال انسانی است، بین زن و مرد تفاوتی وجود ندارد.
 
 
همتایی زن ومرد در مقام ولایت
 
در اینجا یک سؤال اساسی مطرح می‌شود که اگر اساس انسان به روحش است و روح مذکر و مؤنث ندارد، پس چرا از میان زنان به فرموده قرآن «نبی، رسول و امام» انتخاب نشده است؟ علت این امر چیست؟ چرا که قرآن می‌فرماید: «و ما أرسلنا من قبلک إلا رجالاً نوحی إلیهم»(1) در این آیه قرآن تصریح کرده «رجالاً نوحی إلیهم» و رجال در زبان عربی به مردان اختصاص دارد.
در پاسخ به این پرسش باید گفت که در اصطفای الهی، فرقی میان زن و مرد نیست؛ اما تفاوت به سبب اجراست؛ چرا که در اصطفا که اصل رسیدن به ولایت تکوینی است، فرق میان مذکر و مؤنث وجود ندارد، اما تفاوت در ولایت تشریعی است که جایگاه اجرا بوده و علاوه برآن ولایت تکوینی، پشتوانه ولایت تشریعی است. پس در اصل رسیدن به ولایت، تفاوتی میان زن و مرد نیست.
 
اما تفاوت در اجرایی بودن این مقام‌های مهم مانند «نبوت، رسالت و امامت» است؛ به عبارت دیگر، به لحاظ اجرایی بودن نبوت و رسالت، ممکن است هیچ زنی نبی و رسول نشود، اما در بعد تکوینی امامت، یعنی ولایت، که مقامی باطنی و پیوندی معنوی میان عبد و مولاست و با امور اجرایی مرتبط نیست، زن نیز می‌تواند در معرض عهد الهی، یعنی مقام امامت قرار گیرد و ولی خدا شود؛ چنان که حضرت فاطمه(س) با این که دارای سمت نبوت و رسالت نیست، از اولیای الهی است.
 
شاید حکمت این که پیامبر باید مرد باشد، این است که پیامبر با مردم در تماس است؛ مردم در حوادث گوناگون به او مراجعه کرده، مشکلات را با او در میان می‌گذارند، او امور مختلف اجتماعی همچون جنگ، صلح و مانند آن را سازماندهی می‌کند؛ با توجه به دشواری‌ها و محذورهای این گونه امور برای زنان، خدای سبحان پیامبران خود را تنها از میان مردان برگزیده است.(2)
 
اما مقام ولایت چنین نیست؟ از این رو همان گونه که حضرت عیسی و امیرمؤمنان امام علی(ع) ولی الله هستند، حضرت مریم عذرا و صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) نیز از اولیاء الله‌اند؛ چنان که خدای سبحان با توجه به مقام ولایت، حضرت مریم را صفوه معرفی کرده است؛ «یا مریم ان الله اصطفاک و طهرّک علی نساء العالمین.»(3)
 
علاوه بر این، توجه به نیایش خالصانه و درخواست ملتمسانه‌ خلیل الله حضرت ابراهیم(ع) از خدای تبارک تعالی پس از نصب به مقام والای امامت، این مقام را نیز برای ذریه خود خواستار شد؛ «قال إنّی جاعلک لناس إماما قال و من ذرّیی قال لاینال عهدی الظالمین»(4) ذریّه جامع بنین و بنات(پسر و دختر) است و حضرت ابراهیم این مقام را برای هر دو صنف، با ذکر لفظ ذریّه خواستار شد و خدای سبحان در پاسخ فرمود: «این عهد من به ظالمان نمی‌رسد.» نگفت به دختران؛ پس این عهد به هر دو صنف در صورت ظالم نبودن و صالح بودن جهت رسیدن به این مقام، خواهد رسید؛ چه پسر و چه دختر.
 
البته نیل به این عهده خاص که مقام باطنی و کرامت معنوی پیوندی معنوی میان عبد و مولاست، تفاوتی میان زن و مرد نیست؛ رسیدن به نبوت، رسالت و امامت به معنای رهبری سیاسی اجتماعی است.
 
 
کسب کمال حقیقی
 
قرآن کریم در کسب کمال‌های حقیقی که سبب تکامل نوع انسان می شود، تفاوتی میان زن و مرد نمی‌گذارد؛ زیرا که این کمال‌ها به روح انسان بر می‌گردند و روح انسان مجرد از ماده است؛ از این حیث به ذکر مواردی در این مورد می‌پردازیم.
 
الف) ولایت: که در بالا به تفصیل بیان شد.
 
ب) رسیدن به حیات طیّب: دستیابی به جایگاه «اولوالألباب»، مستجاب الدعوة بودن و مانند آن را برای مرد و زن یکسان می‌داند. «رَبَّنا إنّنا سمعنا مُنادیاً ینادی لِلایمان أن آمنوا بربکم فآمنّا»(5) هم سخن زنان است و هم مردان، چون معیار برتری، کرامت انسانی و تعالی روحی است: «إن اکرمکم عند الله أتقاکم» و روح نه مذکر است نه مؤنث.(6)
 
ج) فقاهت: در فقاهت، اجتهاد و استنباط که کمال است، در زن و مرد تفاوتی ندارد و زن می‌تواند مجتهد شود و نیز مجتهد بپروراند؛ اما در تصدی مرجعیت، تنها می‌تواند مرجع زنان باشد؛ همان گونه که فقط برای بانوان می‌تواند امام جماعت باشد؛ زیرا مرجعیت عمومی، امری اجرایی است و با مردم ارتباط مستمر دارد.
  
البته اگر ارتباط با واسطه از راه محارم انجام گیرد، این محذور هم رفع شدنی است. غرض آن که ذاتاً ممنوع نیست، برای جواز تصدی افتاء، اطلاق ادله کافی است و انصراف وجهی ندارد.
 
د) علوم و معارف الهی: در کسب علوم و معارف الهی نیز تفاوتی میان زن و مرد نیست؛ زیرا که علم و ادراک مجرد است و برای فهم آن نیز مدرک باید مجرد باشد؛ بنابراین کسب آن به روح انسان بر می‌گردد و روح مجرد از ماده است و مذکر و مؤنث بودن در نشئه ماده بوده، بنابراین علوم و معارف که کمال انسانی هستند، به روح باز می‌گردند و روح مذکر و مؤنث ندارد.(برای توضیح بیشتر به برهان ادراک و مُدْرَک مراجعه کنید.)
 
 
ویژگی ستودنی زن در معارف دینی
 
الف) خداوند سبحان دختران را در سن 9 سالگی و پسران رادر سن 15 سالگی مکلف به انجام تکالیفی می‌کند؛ مانند نماز، روزه و مورد خطاب واقع شدن از جانب خدای سبحان، حاکی از لیاقت پیدا کردن انسان جهت انجام تکالیف الهی است. از این جهت زن، شش سال قبل از مرد مورد خطاب الهی واقع می‌شود؛ یعنی شش سال زن قبل از مرد لایق خطاب الهی است و این حاکی از نوعی کمال و قابلیت قابل جهت امتثال امر الهی است.
 
ب) در معاملات اقتصادی، مشهور میان فقها این است که معامله پسر را پیش از پانزده سالگی باطل می‌دانند؛ ولی دختر پس از نه سالگی(سن بلوغ) می‌تواند طرف معامله باشد و تصمیم به امضای او مشروع و قانونی است.(7)
 
ج) زنان بر اثر برخورداری از طبعی لطیف و رقیق در مسائل تربیتی، موعظه، مناجات، انجذاب به سوی پروردگار و راه دل، قوی‌تر و مستعدترند و سخنان حکیمانه پیامبران و ائمه اطهار(ع) در زنان مؤثرتر و پذیرش حقایق و معارف قرآن کریم از سوی زنان نسبت به مردان بیشتر و سریع‌تر است. البته باید تعدیل و تکمیل شود.(8)
 
د) سلاح انسان مؤمن در برابر شیطان درون بکاء و گریه است؛ «و سلاحه البکاء»(9) یعنی انسان در برابر مولا و سرور خویش، اظهار ذلت و تضرع کند که این سلاح در اختیار زنان، بیش از مردان است.(10)
 
 
حضرت مریم سلام الله علیها زن نمونه در قرآن
 
حضرت مریم(س) از جمله زنان نمونه‌ای است که قرآن ذکر ایشان را در سوره‌های مختلف قرآن مانند آل عمران، مریم و... آورده است. حضرت مریم(س) یکی از زنان نمونه است که خداوند سبحان او را الگوی انسان‌های مؤمن می‌شناسد و درباره او می‌فرماید: «و مریم ابنت عمران الّتی أحصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بکلمات ربّها و کتبه و کانت من القانتین؛ و مریم دختر عمران را، همان کسى که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتاب‌هاى او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود.»(11) البته واو اول آیه، عطف به آیه قبل است که زن فرعون را به عنوان الگو و نمونه معرفی می‌کند. «و ضرب الله للذین امنوا»(12) یعنی «ضرب الله للّذین امنوا مریم ابنت عمران» و چون حضرت مریم(س) بالاتر از زن فرعون است، آن را در آیه‌ای جداگانه یاد می‌کند.
 
قرآن کریم در تبیین مقام والای حضرت مریم(س) می‌فرماید: «و إذ قالت الملائکة یا مریم إن الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساءِ العالمین؛ و هنگامى که فرشتگان گفتند: اى مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و تو را بر زنان جهان برترى داد.»(13) از این آیه، محدثه بودن حضرت مریم(س) برداشت می‌شود.
 
علامه طباطبایی در این مورد می‌فرمایند: در این آیه دلالتی هست بر این که مریم(س) محدّثه بوده، یعنی از کسانی بوده که ملائکه با او سخن می‌گفته‌اند و آن جناب سخنان این هاتفان غیبی را می‌شنید(14) و آیه شریفۀ «فأرسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشراً سویا؛ و میان خود و آنها پرده‏اى افکند [تا خلوتگاه عبادتش باشد] پس روح خود را به سوى او فرستادیم تا به شکل بشرى خوش اندام بر او نمایان شد»(15) نیز با آیات بعدش که در سوره مریم واقع شده، بر این معنا دلالت دارند.
 
آیت الله جوادی آملی می‌فرماید: از گفت‌وگوی ملائکه با مریم(ع) محدثه بودن مریم(ع) را به خوبی می‌توان استفاده کرد؛ روشن نیست که این گفت‌وگو از راه نزدیک بوده یا دور؛ زیرا کلمه ندا (یا) در آن به کار رفته است.(16)
 
در اینجا یک سئوال اساسی مطرح می‌شود که بر مبنای آیه «ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی النساء العالمین» حضرت مریم(ع) برترین زن جهان شناخته شده است، در حالی که بر مبنای روایات اهل بیت عصمت و طهارت(ع) حضرت فاطمه زهرا(ع) برترین زن جهان است. آیا میان این آیه کریمه و روایت وارده در مورد فضلیت حضرت زهرا(ع) تضاد وجود دارد؟
 
 
اصطفای نفسی و نسبی
 
اصطفای نخست در آیه «انَّ الله اصطفاک» اصطفای نفسی است؛ یعنی این برگزیدگی به گوهر ذات مریم(ع) ارتباط دارد و گوهر ذات مریم(ع) از صفوی الهی برخوردار است؛ جز آن حضرت، کسانی دیگر نیز صفوة الله هستند؛ «إن الله اصطفا آدم و نوحاً و آلَ ابراهیم و آل عمران علی العالمین»(17) یعنی این مجموعه بر مجموعه مردم جهان برتری دارند.
 
برخی اصفیای الهی از برخی دیگر برترند؛ چنان که رسول خدا(ص) فرمود: حضرت آدم(ع) و همه کسانی که پس از او آمدند، در قیامت زیر پرچم من خواهند بود؛ «آدم و مَن دونه تحت لوائی یوم القیامة»(18) قرآن کریم در مورد تفاوت انبیا(ع) می‌فرماید: «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض ٍمنهم من کلٌّم الله و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسی ابن مریم البینات و أیدنة بروح القدس؛ این پیامبران بعضی از ایشان را بر بعض دیگر برتری داده‏ایم. بعضی از آنان کسی بوده که خدا با وی سخن گفت و بعضی از آنان را مرتبه‏ها بالا برد و عیسی بن مریم را محبت دادیم و او را به روح پاک قوی کردیم.»(19) «و لقد فضلنا بعض النبین علی بعض»(20)؛ بنابراین آیه مورد بحث که مریم(ع) را صفوة الله و سید نساء العالمین معرّفی می‌کند، با روایاتی که فاطمه زهرا(س) را سیده نساء العالمین معرفی می‌کند، هماهنگ است؛ بر این اساس که اصطفای نخست، اصطفای نفسی است(إن الله اصطفاک) یعنی خداوند از بین فرزندان انبیاء علیهم‌السلام تو را برگزیده، نه ترجیح داده است.(21)
 
اصطفای دوم: «واصطفاک علی نساءالعالمین» نسبی است؛ یعنی خداوند از میان زنان عالم، تو را بر مادر شدن بدون همسر برگزیده است. بنابراین اصطفای دوم، تکرار نیست؛ بلکه نسبی به جهت ویژگی مریم(ع) است که بی‌همسر صاحب فرزند شد. پس این بدان معنا نیست که مریم(ع) در جمیع شئون علمی و تقوایی بر جمیع زنان عالم برتری داشته باشد؛ آن گونه که فاطمه(ع) است.
 
گاهی در این گونه تعبیرها، قرینه داخلی نشان می‌دهد عالمینِ عصری مخصوص مراد است نه همه عصرها؛ مانند «و وهبنا له إسحاق و یعقوب کّلاً هدینا و نوحاً مِن قَبلُ و من ذُریته داودَ و سلیمان و أیِوبَ و یو سفَ و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین * و السماعیل والیسع و یونس و لوطاً و کلّاً فضّلنا علی العالمین؛ و اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم، همه را هدایت کردیم و نوح را نیز پیش از ابراهیم و فرزندانش داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون هدایت نمودیم و نیکوکاران را چنین پاداش مى‌دهیم * و همچنین اسماعیل و یسع و یونس و لوط از شایستگانند و ما همه آن پیغمبران را داده بودیم»(22) چون نمی‌توان گفت برتری هر یک از انبیا ء مراد است، زیرا نام بیشتر انبیای الوالعزم و صاحبان شریعت در این آیات نیست، در حالی که نام برخی از تابعان آنان آمده است؛ مانند نام حضرت لوط(ع) که پیرو حضرت ابراهیم(ع) بود، «فآمن له لوط و قال إنی مهاجر إلی ربّی إنّه هّو العزیز الحکیم؛ پس لوط به او ایمان آورد و [ابراهیم‏] گفت: من به سوى پروردگار خود هجرت مى‏کنم که او شکست ناپذیر حکیم است»(23) البته اگر در جایی قرینه نباشد، عالمین بر عالمین مطلق حمل خواهد شد.(24)
 
 
اشتراک زن و مرد در رسیدن به مقام صدیق
 
خواسته زنان و مردان عادی به نمازها و نیایش‌های خود از ذات اقدس الهی، این است «اهدنا الصراط المستقیم* صراط الذین انعمت علیهم»(25) یعنی ما را به راهی که سالکان آن انعام کردی، هدایت فرما! از طرفی خداوند انعام شوندگان را در این آیه مشخص کرده است؛ «وَ مَن یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُوْلَـئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاء وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولَـئِکَ رَفِیقًا؛ و هر که اطاعت خدا و رسول کند، آنها با کسانى خواهند بود که خدا موهبتشان داده [که عبارتند] از: پیامبران و راستى پیشگان و شاهدان و صالحان و آنان نیکو همدمانى هستند.»(26) یعنی مطیع خدا و رسولش همسر قافله‌ای است که اهل آن انبیاء، صدّیقان، شهدا و صالحان‌اند و اینها رفقای خوب و همسفران شایسته‌ای هستند که اگر انسان از پا بیفتد یا به مسیر افراط و تفریط رود، او را دستگیری و تعدیل می‌کنند و اگر احساس خستگی یا عجز کند، به او قدرت می‌بخشند.
 
گاهی خداوند می گوید: راه راست را به شما نشان می‌دهم و زمانی برای تشویق می‌فرماید، توفیق سلوک در راه انبیاء را اعطا می‌کنم و گاهی بالاتر از این، نوید می‌دهد که شما را همراه و همسفر قافله سالارانی چون انبیاء، صدیقان، شهدا و صالحان می‌کنم. یکی از صدّیقان، مریم(س) است که قرآن در مورد ایشان می‌فرماید: «و صدقت بکلمات ربّها و کتبه و کانت من القانتین؛ و او سخنان پروردگار خود و کتاب‏هاى او را تصدیق نمود و از فرمانبرداران بود.»(27) «و أُمه صدّیقه»(28) او نه تنها صادق، بلکه از صدّیقان به شمار می‌آمد.
 
در روایت، حضرت زهرا(س) را نیز صدیقه معرفی کرده‌اند؛ بنابراین رسیدن به مقام صدیق، اختصاصی به مرد یا زن ندارد؛ زیرا تمامی نمازگزاران «صراط الذین انعمت علیهم» را طلب می‌کنند و از جهت دیگر، خداوند مصداق انعم الله علیهم را پیامبران، صدّیقین، شهدا و صالحین می‌داند؛ صدیقین، شهدا و صالحین صرفا اختصاص به مرد یا زن ندارد؛ زیرا هیچ بخشی از قوای روحی نیست که تنها مردان پیشتاز در آن بوده و زنان سهمی از آن نداشته باشند.
 
لیکن باید خود زن، موقعیت خویش را درک کند و دیگران نیز به موقعیت او حرمت نهند و امکانات را برای او فراهم کنند؛ آن‌گاه ارزیابی شود که در میدان آزمون، چه اندازه زن می‌تواند موفق شود و چقدر مرد می‌تواند پیشرفت کند.(29)
 
 
راز گرایش طبیعی
 
انسان به طور طبیعی به خوردن، خوابیدن و جنس مخالف گرایش دارد؛ ولی همۀ این امور ابزار کار است نه هدف خلقت. گرایش انسان به خوردن، برای حفظ سلامت او و بقای شخص است، نه لذت بردن و چون، غذای انسان مانند غذای بعضی از حیوانات در همه جای طبیعت یافت نمی‌شود، بلکه با رنج و زحمت فراوان به دست می‌آید، خدای سبحان، مزد کارگری و رنج و زحمت او را در قوۀ چشایی او قرار داده است تا لذت ببرد و اگر این لذت نبود، چه بسا به دنبال تحصیل غذا نمی‌رفت و تلف می‌شد؛ اصل غذا خوردن، جویدن، بلع، هضم، دفع و سایر لوازم آن، همراه با دشواری‌هاست و اگر در این کار لذتی نبود، شاید حیوان هم که غذای او آماده است، به سراغ آن نمی‌رفت.
 
انسان حکیم و فرزانه می‌داند که لذت بردن از غذا، مزد کارگری و زحمت اوست نه هدف؛ از این رو قبل از آن که در صدد تهیۀ غذاها لذیذ باشد، فکر تأمین سلامتی خود است. ولی فرد غیر عاقل، چون به راز این گرایش تکوینی پی نبرده، پیوسته به فکر تأمین لذت بیشتر است و پُر می‌خورد تا بیشتر لذت ببرد.
 
قرآن هدف زناشویی را کامجویی و لذت بردن از یکدیگر نمی‌داند، بلکه برای آن چند هدف می‌شمرد که دو نمونه آن بازگو می‌شود:
 
1- تأمین آرامش مورد نیاز زن و شوهر؛ «خلق لکم مِن انفسکُم ازواجاً لِتسکنوا الیها.»(30)
 
2- بقای نسل؛ «نساوکم حرثٌ لکم فأتوا حرثکم انّی شئتم و قدّموا لانفسکم.»(31)
 
کلمه حرث(مصدر) به معنای زراعت است و مانند زراعت زمینی که در آن زراعت می‌شود، اطلاق می‌گردد. مزرعه بودن زن و به فکر پیش آوردن خیر(فرزند صالح) بودن، که در این آیه آمده، ناظر به حفظ نسل و بقای نوع است. چون تولید نسل و حفظ آن با مشقت همراه است، خداوند مزد این کار دشوار را لذت‌های زودگذر جنسی قرار داده است؛ ولی عده‌ای این لذت‌ها را که در حیوانات نیز هست، هدف خلقت خود می‌پندارند.(32)
 
از طرف دیگر، چون پرورش و تربیت فرزندان، کاری ‌توان فرسا است، خداوند مزد آن را تأمین(عاطفه) قرار داده است. اگر این لذت‌ها و علاقه‌ها نبود، کسی حاضر به تحمل مشکلات تولید نسل و تربیت فرزند نمی‌شد.(33)
 
غرض خدای سبحان از بقای نوع بشر در زمین، بقای دین او و ظهور توحید و پرستش او است. برای این است که جوامع بشری باید باشد تا با تقوای عمومی خود او را بپرستند؛ همچنان که فرمود: «و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون؛ من جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا بپرستند.»(34) بنابراین اگر دستوراتی می‌دهد که با حیات آنان و بقاءشان مرتبط است، برای این است که با این وسیله، آنان را به عبادت پروردگارشان برساند؛ نه برای این که بیشتر به دنیا بگروند و در شهوات شکم و فرج فرو رفته، در وادی غفلت سرگردان شوند.(35)
 
 
تشبیه همسر به لباس
 
قرآن کریم همسران را لباس یکدیگر می‌داند؛ «هنَّ لباس لکم و اَنتم لباس لهنّ؛ آنان پوشش شمایند و شما پوشش آنان.»(36) ظاهر از کلمه لباس همان معنای معروفش مقصود است؛ یعنی جامه‌ای که بدن آدمی را می‌پوشاند، این دو جمله از قبیل استعاره است، برای این که هر یک از زن و شوهر؛ طرف دیگر خود را از رفتن در پی فسق و فجور و اشاعه دادن آن در میان افراد نوع، جلوگیری می‌کند؛ پس در حقیقت مرد لباس و ساتر زن است.(37)
 
زن ساتر مرد است؛ در این تشبیه لطیف(تشبیه همسر به لباس)، نکات تربیتی دقیقی است که برخی از آنها بدین شرح است:
 
1- لباس مانع از آسیب است. ازدواج هر چند اطفای غریزه را به همراه دارد، لیکن صبغۀ ملکوتی آن صیانت از گناه و حراست از نگاه آلوده است.(38) آنچه از حضرت رسول(ص) رسید که «من تزوّج فقد أحرز نصف دینه»(39) ناظر به همین نکته فاخر است. زن با انتخاب شوهر و مرد با انتخاب همسر، بهانه‌ای برای آسیب پذیری ندارد. مهم‌ترین بهره‌ای که از ازدواج نصیب همسران می‌شود، صیانت گوهر دین از غارت ابلیس از خارج و چپاول هوس از داخل است.
 
2- لباس عیوب انسان را می‌پوشاند و آبرو را حفظ می‌کند. زن و شوهر باید عیوب هم را بپوشانند و آبروی اجتماعی یکدیگر را حفظ کنند.
 
3- لباس انسان را از گرما و سرما و... حفظ می‌کند. زوجین باید در حوادث تلخ و شیرین، گرم و سرد زندگی، موجبات دلگرمی یکدیگر را فراهم کنند.
 
4- میان لباس و کسی که آن را پوشیده، رابطه‌ای تنگاتنگ و صمیمی است که بیگانه میان آن دو راه ندارد. رابطۀ زوجین نیز باید چنین باشد تا بیگانه‌ای به درون زندگی آنان راه نیابد که به اسرارشان پی برده، احیاناً فتنه‌گری کند.
 
5- اعضای بدن با لباس در تماس است و لباس از تماس مستقیم آنها با بیرون ممانعت می‌کند. زوجین نیز باید در همان ارتباط صمیمی زناشویی خویش، تماس غریضی برقرار کنند؛ زیرا نه می‌توان زن و شوهر را از داشتن تمایل جنسی بر حذر داشت و نه می‌توان جلوی آن رابرای بیگانه باز گذارد؛ بلکه باید غرایز را بدون تعطیل، محدود و تعدیل کرد؛ چنان که لباس، انسان را محدود می‌کند.
 
6- انسان پوشیدن لباس آلوده و وصله‌دار را مناسب نمی‌داند. در انتخاب همسر نیز باید چنین دقت‌هایی اعمال شود.
 
7- لباس مایۀ آرامش انسان است. زن و شوهر نیز موجب آرامش یکدیگرند. قرآن از شب هم به(لباس) تعبیر کرده است؛ «و جعلنا الیل لباسا»(40) و هم به سکونت و آرامش «هو الذی جعل لکم الیل لتسکُنوا فیه»(41) این دو تعبیر درباره زوجین نیز آمده است؛ «هن لباس لکم واَنتم لباس لهُن»، «ومن ایته اَن خلق لکم من انفسکم ازواجاَ لتسکنوا الیها و جعل بیکم مودّةً ورحمة.»(42)
 
8- لباس آرایۀ انسان است و به وی زینت می‌بخشد؛ زن وشوهر نیز باید زینت یکدیگر باشند. زن و شوهر کنار هم، موقعیتی در خانواده و اجتماع پیدا می‌کنند که در گذشته، آن را نداشته‌اند؛ از این رو با آنها، با احترام بیشتری برخورد می‌شود. حاصل این که غرض اصلی از ازدواج، اطفای غرایز جنسی نیست؛ بلکه تأمین رفاه و آرامش در پرتو تأسیس کانون گرم خانواده و نیز بقای نسل است.
 
 
 
ارکان اساسی استحکام خانواده
 
ارزش وجودی همسر: ارزش وجودی همسر «زن» در خانه به اندازه‌ای است که از عوامل آرامش برای زندگی مرد به شمار آمده، «جعل منها زوجها لیسکن الیها»(43) گفت‌وگو با وی نیز از کارهای نیک و خوب شمرده می‌شود و نیز دو رکعت نماز شخص همسردار، از عبادت شبانۀ بی‌همسر برتر است.
 
در حدیثی آمده است که یک رکعت نماز از مرد همسردار، برتر است از هفتاد رکعتی که مرد بی‌همسر برگزارد. «رکعة یصلیها متزوج أفضَلُ مِن سبعین رکعةً یصلیها العزب.»(44)
 
مودّت: شکل گیری خانواده تا وقتی بر اساس غریزه باشد، قوام و دوام نخواهد داشت؛ زیرا هر چه بر سن همسران افزوده گردد، غریزه گرایش به همسر ضعیف‌تر شده و پایۀ زندگی که مودت غریزی است، سست‌تر می‌گردد؛ در نتیجه خانواده فرو می‌پاشد. اما اگر دوستی بر اساس عقل باشد، با افزیش سن شوهر و همسر، تجارت عقلی قوی‌تر می‌شود و پایه زندگی عقلی محکم‌تر می‌گردد؛ در نتیجه اعضای خانواده، با هم صمیمی‌تر و مهربان‌تر می‌شوند.
 
در حقیقت، محبت و دوستی، گاهی بر اساس منطق و استدلال و عقل پایه ریزی می‌شود و زمانی بر پایه عواطف و احساسات غریزی؛ قوام این دو نوع مودّت یکسان نیست؛ بلکه یکی پایدار است و دیگری ناپایدار؛ محبت که با ملاک عقل و منطق همراه باشد، شالوده مستحکم دارد؛ ولی اگر معیارش عاطفه وحس غریزی باشد، پایه‌اش سست و متزلزل است. 
 
رحمت: رسیدگی به نیازهای عاطفی و طبیعی یکدیگر، عامل اصیل دوم که در تأسیس و دوام خانواده مؤثر است. غیر از معصومین(ع) همه لغزش دارند؛ گر چه بر اثر اختلاف سلیقه باشد. بنابراین برای استحکام اساس خانواده، راهی جز گذشت رئوفانه از اشتباهات یکدیگر نیست. خانواده‌ای که بر محور دو رکن مودّت و رحمت قرارداد خدایی شکل گیرد، دارای اساسی مستحکم است و در چنین خانواده‌ای، فرزندی به بار می‌آید که خداوند سبحان به آن می‌فرماید: «اِمّا یبلغن عندک الکبر اَحدُ هُما و کلاهما فلا تقل لهما اُفٌّ و لاتنهرهُما و قولاً کریما* و اخفض لهم جناح الذُّل من الرحمة و قل ربِّ ارحمهما کما ربیانی صغیرا؛ اگر یکى از آن دو یا هر دو، در کنار تو به سالخوردگى رسیدند، به آنها حتى اوف مگو و به آنها پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگو * و از سر مهربانى بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو: پروردگارا! آنها را رحمت آور، چنان که مرا در کودکى پرورش دادند!»(45) هر گاه یکی ازآن دو یا هر دو [پدر و مادر] نزد تو به سنّ پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف، سنجیده و بزرگوارانه به ایشان بگو و بال‌های تواضع خویش را از محبت و لطف در برابرشان فرو دار و بگو پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده! فرزندی مایه قوام خانواده است که به پدر و مادر اف نمی‌گوید؛ بلکه با سخن کریمانه با آنها رفتار می‌کند و بال ذلّت و مهربانی و رحمت را برایشان می‌گستراند.
 
بر اساس همان دو عنصر محوری، خداوند به مرد که مسئول تأمین هزینه‌هاست، دستور می‌دهد که در زندگی زناشویی با زن معاشرت معروف داشته باشد؛ «و عاشروهنَّ بالمعروف»(46) و با آنها به شایستگی رفتار کنید. چیزی که نزد عقل به نیکی شناخته شده و نقل معتبر نیز همان را امضا کرده است، معروف خواهد بود. بی‌تردید، این‌گونه منش‌ها، مایه استحکام خانواده‌اند.(47)
 
 
نتیجه گیری
 
پروردگارعالم و آدم که در زمان آفرینش انسان، از مقام خلافت الهی او گفت‌وگو می‌کند، در نحوۀ آفرینش او از مبدأ واحد انسانی سخن می‌گوید و در مقام تعریف و توصیف کمالات انسانی، اوصاف مرد و زن را یکسان و هماهنگ کنار هم بیان می‌دارد.
 
همان گونه که هنگام اصطفا و انتخاب، عده‌ای از مردان را برای رسالت و تحقق ارادۀ الهی انتخاب کرده، گروهی از زنان را نیز برای تحقق کلمة الله و ظهور مشیّت ربوبی انتخاب نموده و معرفی می‌کند؛ «یا مریم إنّ الله اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساءالعالمین.» آن چنان که برخی از رادمردان عرصۀ توحید و ستم ستیزی را از بین مردان برگزیده و معرفی می‌کند، بعضی از زنان توحیدی و نمونه را نیز به جامعه اسلامی می‌شناساند.
 
همچنین در عرصه خانواده و اجتماع، این دو صنف از نوع انسانی را کفو و شریک یکدیگر معرفی نموده، حمایت یکی را توسط دیگری تأمین می‌کند و در عین حال، تمایزات صنفی را که نه کمال مردانه، نقص زن محسوب می‌شود، با عناوینی همچون(الرجال قوامون علی النساء) تذکر می‌دهد و این همه و بسیاری دیگر از شناخت دقیق و تسلط وجودی و علمی الله بر هستی خبر می‌دهد؛ (ألایعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر.)
 
محمد ساکی مالحی
/9462/701/ر
منابع
1- الأنبیاء، آیه 7
2- تفسیر تسنیم، ج 6، ص 495
3- سوره آل عمران، آیه42
4- سوره بقره، آیه 124
5- سوره آل عمران، آیه 193
6- سوره حجرات، آیه 13
7- تفسیر تسنیم، ج 16، ص737
8- تفسیر تسنیم، ج 16، ص737
9- مفاتیح الجنان، دعای کمیل
10- تفسیر تنسیم، ج16، 737
11- سوره تحریم، آیه 12
12- سوره تحریم، آیه 11
13- سوره آل عمران، آیه 43
14- تفسیر المیزان، ج6، ص8
15- سوره مریم، آیه 17
16- تفسیر تنسیم، ج 14، ص 230
17- سوره آل عمران، آیه33 
18- مناقب آل ابی طالب ج1، ص 267، بحارالنوار، ج16، ص402
19- سوره بقره، آیه 253
20- سوره اسراء، آیه 55
21- علل الشرایع ج، 1 ص 216، الامالی 25و ق، ص 393، بحارالانوار، ج 43 ص 43-44
22- سوره انعام آیات 84-86
23- سوره عنکبوت، آیه 36
24- تفسیر تنسیم، ج 14، ص 233-231
25- سوره حمد آیات 6-7
26- سوره یساء، آیه 69
27- سوره تحریم، آیه 12
28- سوره مائده، آیه 75
29- زن در آئیینه جلال و جمال، ص 131-130
30- سوره روم، آیه 21
31- سوره بقره، آیه 223
32- تفسیر المیزان، ج 3، ص 405
33- تفسیر تسنیم، ج 9، ص 459- 458
34- سوره ذاریات ، آیه 56
35- تفسیر المیزان، ج3، ص408-407
36- سوره بقره، آیه 187
37- تفسیر المیزان، ج 3، ص 81
38- تفسیر تسنیم، ج9، ص 461-460
39- مکارم الاخلاق، الباب الثامن، ص196
40- سوره نباء، آیه 10
41- سوره یونس، آیه 67
42- سوره روم، آیه 21
43- سوره اعراف، آیه189
44- مفاتیح الحیات، ص225
45- سوره اسراء، آیات 23-24
46- سوره نساء، آیه 19
47- جامعه در قرآن، ج 17 تفسیر موضوعی، ص70
ارسال نظرات