راه سنگلاخ سبک زندگی اسلامی از دل مدرنیته و تکنولوژی غربی
یکی از مباحثی که طی سالهای اخیر در مجامع علمی و رسانههای گروهی و تریبونهای رسمی و غیررسمی کشور جایگاه قابل توجهی یافته و مورد واکاوی و پرسشگری قرار گرفته و ذهن مخاطبان را به خصوص در طیف نخبگانی جامعه به خود مشغول ساخته، بحث سبک زندگی اسلامی-ایرانی است.
اما حقیقت این است که این بحث در گره و پیوندی دقیق و عمیق با موضوعی دیگری به نام مدرنیته شکل مییابد و تعریف میشود. در حقیقت این مدرنیته است که به بسیاری از جوانب و زوایای زندگی امروزین ما شکل داده است و شاید بتوان گفت زندگی ما بعد و ساحتی ندارد که از تصرفات مدرنیته در امان مانده باشد و این پدیده در آن مدخیلتی پیدا نکند. در تعریف ماهیت مدرنیته، بحثها بسیار است و در واگویی ظواهر و تبعات و عواقب آن نیز.
تبیین و تعیین مناسبات زندگی اسلامی و مدرنیته غربی
اما آنچه مهم است، اینکه ما به عنوان رهجویان زندگی مبتنی بر مدار و محور دین و به عبارت دیگر، سبک زندگ اسلامی- ایرانی، بتوانیم مناسبات خویش را با این پدیده و نوع مواجههمان با آن و نیز نسبتی که با این حوزه برقرار میکنیم دریابیم و بر اساس آن، طراحی عملیاتی خویش را از حرکت رو به جلو و روند رو به تکامل خویش به دست آوریم.
در موضوع مدرنیته و نیز بحث سبک زندگی، بسیاری از دامنههای سنگلاخ زندگی فردی و جمعی امروز به میدان نظر میآید و نقش تعیین کننده مییابد. از فردیت فرد گرفته تا هسته اولیه و اصلی زیست اجتماعی که خانواده باشد و از موضوع دین و نقش و جایگاه آن در فضای زندگی امروزی گرفته تا کارکردهای امر قدسی در حیات فردی و اجتماعی بشر امروز.
همین جاست که موضوع مهم تکنولوژی و دستاوردهای متنوع و روزآمدش نیز مطرح میگردد و هزار و یک پدیده و موضوع و فرهنگ نهان و عیان آن از جمله رسانه و فضاهای ارتباطی مجازی، تلویزوین، ماهواره، سینما و... .
به دنبال حیات معنوی از مسیر مدرنیته جاری در زندگی امروز
در حیات اجتماعی و فردی بشر امروز که از آن تعبیر به دوران نوین یا دوران مدرن یا مدرنیته و جامعه و تاریخ و... جدید میشود، باید به یاد داشته باشیم که با یک عقبه تاریخی و ماهیت زمانی و زیست متدرج انسانی روبروییم. در واقع مدرنیته، دورهای تاریخی است که بین سده پانزدهم میلادی تا سده بیستم را در بر میگیرد و در حقیقت میدان به ظهور و بروز رسیدن جنبشهای متعدد فرهنگی و عقلانی در بخشهای مختلف جهان است.
متفکری همچون یورگن هابرماس فیلسوف مدافع مدرنیته میگوید: مدرنیته پروژهای ناتمام است و هنوز به آخر نرسیده است و با نگاهی کلی میتوان منظور از مدرنیته را جامعهٔ مدرن دانست. اما از منظر تاریخی، مدرنیسم همزمان با عصر رنسانس آغاز و با عصر روشنگری و انقلاب فرانسه و ایدهآلیسم آلمانی به مثابه مانیفستی جدی در ادبیات فلسفی غرب معنا مییابد.
ذات فلسفی و سیاسی و قشر فرهنگی و اجتماعی مدرنیته غرب
گر چه هر دو این ادوار به جهت زیرساختهای فکری و ماهیت قوام دهندهشان رویکرد و رهیافتی اجتمای و اقتصای دارند، ولی ذاتشان فلسفی و سیاسی است. شاید بتوان ویژگیهای دوران مدرنیسم را در اجزا و رویکردها و مابهازاهای اجتماعیاش به مورادی از این دست تقسیم بندی کرد و مصادیق خارجیاش را اینچنین برشمرد: دورهای که در آن فردیت، ارتقا و اعتلا مییابد و نقد سنت به مثابه یک رویکرد جدی و همه جانبه و ویرانگر مورد توجه قرار میگیرد.
در این دوره، فرد با اختیاری تام و تمام و جدا از ریشههای سنتی خویش و قوام اجتماعی و اشکال قومیتی و نیز با بریدگی از عنصر معنویت و دین، خود را ارباب و مالکی تمام عیار بر همه چیز و همه ارکان هستی و زندگی دنیایی و طبیعیاش مییابد و بیش و پیش از هر چیز، به مقوله پیشرفت، آن هم با بینشی برآمده از فردیت مختار و گرایشهای مادیگرایانه و اومانیستی- انسان مبنا- اهمیت میدهد.
آگاهی از فردیت یا سیطره غفلت
و در اینجاست که آگاهی فرد از فردیت خود درک و دریافتها و برون دادهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی دیگری از جمله جدایی دین از دولت، تاکید بر آزادیهای فردی، افسونزدایی از جهان، تأکید بر علم گالیلهای و نیوتونی همراه با انقلابهای علمی و صنعتی در غرب، تبدیل و تبدلهای دوران عقل ابزاری - به معنای تسلط انسان بر طبیعت و انسان از طریق به کارگیری علم و تکنولوژی، عقل انتقادی - به معنای تأکید بر سوژهٔ خودمختار که شناسندهٔ خود و جهان است و بر آزادیهای فردی خود تأکید میکند را به دنبال میآورد.
که البته این روند در جهان بشری طی قرون گذشته، مابهازاهای تاریخی و سیاسی و اجتماعی متعینی نیز در بر داشته است که از آن جمله، میتوان به رویدادهاییی نظیر انقلاب آمریکا و فرانسه و دو اعلامیهٔ استقلال آمریکا و اعلامیهٔ حقوق بشر و شهروند 1789 فرانسه اشاره کرد.
برآمدن شاخههای سیاست، علم، هنر و فلسفه از درخت مدرنیته
اما به لحاظ فکری و در جهان اندیشه و عمل سیاسی مبتنی بر رهیافتهای اصلی مدرنیته، چهار معنای اصلی از مدرنیته وجود دارد که در چهار شاخه و رشته سیاست، علم و تکنولوژی، زیبایی شناسی و هنر و بالاخره فلسفه، ظهر و بروز مییابد.
در توضیح و تبیین فشرده و موجز این چهار محور، میتوان به این یادآوری اکتفا کرد که: در مدرنیتهٔ سیاسی که مفهوم مدرن از دموکراسی و حقوق شهروندی بیرون میآید، عنصر رأی اکثریت- با هر شیوه و به هر روش که اخذ شود- اصالت مییابد.
در مدرنیتهٔ علمی و تکنولوژیک که همراه با یک برش فکری و جدایی معرفتی از عالم معنا و معنویت آسمانی است، موضوع علم جدید، با رویکردها و مصادیق عینی خاصی همچون انقلاب صنعتی و تکنولوژی مدرن که میتوان گفت از تبعات و عواقب لامحاله آن است، تعریف میشود.
در بعد هنری و اندیشه مبتنی بر زیباییشناختی، نوعی نگاه و حس و ارتباط خاص و نوآمد از بطن اندیشه اومانیستی در مواجهه با مفهوم زیبایی پدیدار میشود و هنر جدید چه در شکل و چه در مضمون و چه در سیر تطور اندیشگیاش، مبتنی بر همین رویکرد، نوع خاصی از زیبایی شناسی را که بیشتر زمینی و ذهنی است تا آسمانی و ذوقی، برای انسان به همراه میآورد.
و بالاخره در مدرنتیهٔ فلسفی که شاید بتوان گفت وجهی عریانتر از آن اومانیسم محوری بشر جدید باشد، همه چیز بر مبنای طبیعت و سرنوشت و جایگاه دادن به موجودیت انسان به عنوان پایه و اساس تفکر و اندیشه و رهیافتهای عینیاش معنا میپذیرد.
مدرنیته، خانواده و سبک زندگی اسلامی
حال و با بیان این مقدمه و از این مقدمه، پلی میزنیم به یکی از سرفصلهای مهم و موثر در عرصه سبک زندگی که قوام دهنده اصلی ماهیت سبک زندگی هم هست؛ یعنی عنصر خانواده. آری، یکی از مهمترین دستاوردها و رهیافتهای زندگی اجتماعی بشر، تشکیل کانون خانواده است. خانواده اساس حیات و زیربنای زیست جمعی انسان است.
شریانهای اصلی روح و تربیت نسل اجتماعی و مجاری مهم و حیاتی زندگی بشری در کانون خانواده شکل میگیرد و قوام مییابد. بیتردید نوع نظم فکری و منظومه رفتاریای که اعضای خانواده بر اساس آن برنامه زیست فردی و جمعی خود را تنظیم و طراحی میکنند، از اهمیت فوق العادهای برخوردار است. در ادیان الهی به عنصر خانوداه اهمیت فراوانی داده شده و در دین مبین اسلام این توجه، مضاعف است؛ به نحوی که دستورات و راهنماییها و ارشادات بسیاری در باب این موضوع در متون دینی و نصایح آیینی و سخن و سیره بزرگان مکتب، وجود دارد. اما یکی از مهمترین موضوعات و دغدغههای اصلی در این حوزه، این است که یک خانواده امروزی با تمام بار معنایی خاص و عامی که این «امروزی» بودن با خود به همراه دارد، چگونه میتواند عناصر تربیتی را از متن دین و با توجه به مبانی آیینی برداشت نموده و در زندگی روزمرهاش به کار بندد و کشف این عناصر از متن و بطن دین، چه ربط و نسبتی با مدرنیته و جهان امروز و خصوصیات و تبعات و عواقبش دارد. شاید بتوان گفت این موضوع و مسئله، مهمترین مبحث روزگار ماست و چالش برانگیزترین آنها.
حکایت جستجوگری پی یک سبک زندگی در جامعهای روبه گذار
جامعه ما یک جامعه در حال گذار است؛ گذار از سنت به مدرنیته. این مسئله که به نوعی یک واقعیت انکارناپذیر و غیر قابل اجتناب مینماید، در حیطه مسئله مورد بحث نگارنده هم تأثیر و تأثری فزاینده و جدی دارد. اگر بنا باشد این بحث را چه از بعد نظری و چه در ساحت عملی و رفتارشناسی فردی و اجتماعی مورد بررسی قرار دهیم، به میدانی بسیار موسع، گسترده و چند لایه ورود پیدا میکنیم که از شاخهها و دنبالههای متعددی برخوردار است و بسیار مفصل، حجیم و متنوع.
با این حال چارهای نیست که بحث را از یک منظر و مورد مشخص، شروع کنیم و به تناسب نکات فکری و مابهازاهای عملی و رفتاریاش، آن را پیش ببریم تا به موضوعات دیگر برسیم. شاید ریشهایترین و جدیترین موضوع در این زمینه این باشد که جامعه ما و البته خانوادههای این اجتماع و نیز فرد فرد آحاد مردم، با پدیدهای به نام مدرنیته و تکنولوژی روبرویند که به ناگزیر باید با آن مواجههای همه جانبه و گریزناپذیر را تجربه کنند. اینکه جامعه ما وارد عصر و تاریخ و تبعات و ملزومات مدرنیته شده، از این منظر قابل تحلیل و بررسی است که نوع این مواجهه چیست و چگونه و با چه معیار و بر چه اساسی؟
آیا مدرنیته، ذاتی فرهنگی دارد و قشر و دستاوردی تکنولوژیک؟
و علاوه بر این و شاید هم بیش و پیش از آن، باید به این نکته توجه و تنبه و تمرکز داشت که پدیده مدرنیته چه ذات و ماهیت و تبعات و «فرهنگ»ی با خود دارد و چه کارکردها و رهیافتهایی در جامعه به همراه؟ پاسخ به این سوالات و یا حداقل، طرح درست و دقت و تفکر درباره آنها، یکی از گامهای اصلی ما در مواجهه با این موضوع است. خانوادههای ایرانی در معرض انبوهی از ابزارها و پدیدههایی هستند که از آنها به عنوان نمادها و نشانههای مدرنیته یاد میشود و این در حالی است که این ابزارها با کاراییهای متنوع و گاه اعجاب آمیز و خارق العاده، هر روز گستردهتر، حرفهای تر و فراگیرتر، در دسترس عموم مردم از هر قشر و طیف و سطحی از معلومات اجتماعی و فرهنگی قرار میگیرد.
خب، این صورت مسئله و ظاهر قضیه است. اما آنچه در متن و زیر لوای این پدیدهها وجود دارد و کمتر بدان توجه میشود -البته اگر به طور کلی نادیده گرفته نشود- یک پدیده اولیه و ذاتی و ماهوی است که این ابزارها را در لفافه خود در برگرفته و مقصود اصلی از نفوذ و رسوخ مدرنیته در عالم انسانی است و آن عبارت است از «فرهنگ مدرنیته». عنصر فکری و فرهنگی مهمی که در قالب ابزارها و وسایل و فن آوریهای پیشرفته و خیره کنندهشان، مخاطب را هدف گرفتهاند.
اما این ابزارها به همراه خود حامل یک «فرهنگ» و یا به عبارت دیگر یک «سبک زندگی» جدید هستند. سبکی که با معیارهای زندگی سنتی و ملی اقوام و ملل گوناگون، معلوم نیست چندان موافقت و مرافقت و همراهی داشته باشد. حال چند سوال مطرح میشود از واقعیتهای جاری در زندگی مردم دنیای مدرن امروز.
مدرنیته، پیشرفت علمی و رفاهی و یک سوال مهم
چرا جوامع انسانی –طبق آمارهای مختلف- هر چه به سمت مدرنتر شدن پیش میروند، الزاما به سمت خوشبختی و آرامش بیشتر پیش نمیروند؛ بلکه در بسیاری از موارد، روندی معیوب و مأیوس و معکوس مییابند؟ چرا بسیاری از ارتباطات انسانی در جوامع مدرن، از بین رفته است و مثلا برقراری گفتوگو و دیالوگ میان افراد بشر، جای خود را به معرکه رسانههای دیداری و شنیداری و مکتوب داده است؟ چرا آمار یأس و افسردگی و پریشانی در میان افراد جوامع مدرن و مدرنتر، نسبت به سایرین، بسیار بیشتر، مهیبتر و نگران کنندهتر است؟
اینها واقعیتهای اجتماع جهانی امروز بشر است و باید بهشان اندیشید و در صدد پاسخ حقیقیشان برآمد. چه نسبتی میان این مسائل و فرهنگ و سبک زندگی مدرن وجود دارد؟ آیا ایراد و اشکال از ابزارهای مدرن و اساسا از تکنولوژی است؟ و یا از نوع و نحوه مواجهه و تقابل انسان امروز با آنها؟ و یا اینکه این واقعیتها، حوالت تاریخی بشر آخرالزمان است؟ اندیشیدن و پاسخ به این سوالها، میتواند راه را برای بازیافتن یک روش منطقی و معنوی در مواجهه با پدیده مدرنیته باز کند. طرح درست، معقول، واقع بینانه و حق طلبانه موضوع و مسئله، اولین گام در این مسیر است.
ادامه دارد...
شاهین قاسمی
830/701/ر