باطن دنیا در کلام آیتالله مصباح یزدی

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، در دعاها میتوان این معنا را فهمید که انسان، به ویژه انسان گناهکار، اسیر جهنم و آتش شده و آتش عذاب بر او تسلط پیدا میکند. از همین رو زمانی که از خدا آمرزش گناهان را میخواهیم، میگوییم «گردن ما را از آتش جهنم خلاص کن»؛ یعنی ما را از بردگی جهنم بیرون آور تا از عذاب آزاد شویم.
این تعبیر در قرآن نیز آمده است. «جهنم، محیط به کافرین است»؛ این معنا فهمیده میشود که آدم گنهکار، اسیر جهنم و در اختیار آتش است به گونهای که نمیتواند از عذاب فرار کند. تنها راه نجات از حلقه آتش عذاب جهنم، آمرزش الهی و لطف و رحمت اوست. آنچه مورد قضا و قدر حتمی الهی است، آن است که همه انسانها، حتی مؤمنین، وارد جهنم میشوند. تعبیر آیه شریفه این است:«وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا»هیچ کس از شما نیست جز آنکه وارد جهنم میشود، که این امر بر پروردگارت حتمی و مقرر است، آنگاه کسانی را که تقوی پیشه کردهاند نجات میدهیم و ستمگران را به زانو درافتاده در آن رها میکنیم؛ منظور از «ورود» در این آیه چیست؟ آیا مؤمنین نیز در جایی که آتش شعله کشیده، وارد میشوند؟
بعضی از مفسرین میگویند: منظور از «ورود»، «دخول» نیست. در عربی بین «ورود» و «دخول» فرق است. «دخول» در مقابل «خروج» است؛ اگر چیزی داخل ظرفی بشود، میگویند «دخول». ولی «ورود» اعم از این است. قرآن در داستان حضرت موسی(ع) میفرماید: «وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ»؛ حضرت موسی زمانی که از مصر به سوی مدین، فرار کرد در بیرون شهر به جایی که مردم از آن آب میکشیدند و به گوسفندان آب میدادند رسید.
قرآن در این داستان میفرماید: «وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ»؛ موسی وارد آب مدین شد. در اینجا منظور این نیست که درون آب رفت. بلکه به این معناست که موسی در محلی که آب وجود داشت و در حوزه و فضایی که جای آب برداشتن بود، وارد شد. اگر قرآن فرموده بود «دَخلَ ماءَ مَدْیَنَ»؛ یعنی موسی داخل آب رفته بود. در مرثیهها نیز میگویند که حضرت اباالفضل (ع) وارد شریعه شدند. شریعه در کنار رود فرات، جایی است که آب برمیداشتند. «وارد» شریعه شدند به این معنا نیست که حضرت اباالفضل (ع) در آب رفتند.
بر همین اساس وقتی خداوند در این آیه میفرماید: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاّ وارِدُها»؛ منظور آن نیست که همه مردم، حتی مؤمنین و انبیاء در آتش جهنم داخل میشوند، بلکه در فضای جهنم و محیطی که شعلههای آتش وجود دارد، وارد میشوند. برخی از مفسرین دیگر گفتهاند این ورود به معنی اشراف بر موضوع است. چرا که قرآن پس از آن میفرماید:«ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا»؛ کسی که در معرض گرفتاری است میشود گفت او را «نجات» دادند. اگر انسان از روی پل و معبری که بر روی رودخانه، پرتگاه یا دریا قرار دارد، بگذرد میگویند وارد رودخانه یا پرتگاه یا دریا شد. چرا که زیر پای او دریاست. به کسی که از روی پل عبور میکند، میگویند «وَرَد البحر». یک احتمال این است که صراط چون پلی است که روی جهنم کشیده شده و همه باید از آن عبور کنند، بر همین اساس گفته شده که همه به نحوی وارد محیط جهنم میشوند. البته در این ورود کسانی که ظالم هستند در جهنم سقوط میکنند:«وَ نَذَرُ الظّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا»؛ اما کسانی که اهل گناه و اهل معصیت نیستند، نجات پیدا کرده و از صراط میگذرند.
چرک و خون، حقیقت لقمههای حرام
اینکه گفتهاند جهنم باطن دنیاست منظور این است که ما ظاهری را در این عالم میبینیم. لذایذ، خوشی و زرق و برقهایی که وجود دارد هر کدام جاذبههایی برای ما دارد. قرآن میگوید:«فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»؛ اینها شما را فریب ندهد. از خود قرآن نیز در بعضی از موارد فهمیده میشود، چیزهایی که ما آنها را خیلی زیبا و شیرین و جذاب تصور میکنیم، در باطن، آتش سوزنده است:«إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً»؛ مضمون آیه این است که کسانی که مال یتیمان را به ناحق میخورند، در درون خود آتش وارد میکنند.
کسانی که بصیرت و چشمهای باطنبین دارند، میبینند که انسان دارد آتش میخورد. کسانی بودهاند که میدیدند اشخاص در حال غذا خوردن به جای غذا چرک و خون میخورند و یا اینکه به آنها نشان داده شده بود که وقتی غذا را فشردند از آن خون میچکیده است. وقتی در روایت چنین چیزی آمده و در قرآن نیز اشاره میشود:«إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً»؛ لزومی ندارد آن را تکذیب کنیم. البته اگر بخواهیم استناد به اسلام و قرآن و اهل بیت بدهیم، باید برای آن دلیل معتبر داشته باشیم؛ اما اگر در جایی در این زمینه مطلبی گفته شد به این معنا نیست که حتما باید آن را تکذیب کرد. وقتی میگویند سند یک روایتی ضعیف است، به این معنا نیست که حتما دروغ است. آیا اگر کسی دروغگو بوده و یا عدالت او ثابت نشده باشد، هر سخن دیگری بگوید دروغ است؟ وقتی میگویند این روایت ضعیف است و راوی آن کذّاب بوده به این معنی نیست که قطعا دروغ است، بلکه یعنی به آن نمیشود اعتماد کرد؛ شاید دروغ گفته شاید هم راست گفته است. این است که حتی روایت ضعیف را نیز انسان نباید بگوید که قطعا دروغ است؛ مگر شاهدی بر کذب بودن آن وجود داشته باشد.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) در بعضی جلسات شبهای پنجشنبه و جمعه بعضی از روایات مشکل بحار را میخواندند و تفسیر نموده و توضیح میدادند. گاهی به روایتی میرسیدند که شواهد ضعف فراوان داشت، متن روایت منسجم نبود یا مطالب با ظواهر قرآن سازگار نبود. ایشان به نقاط ضعف روایت اشاره میکردند که به عنوان مثال مخالف ظاهر فلان آیه یا مخالف فلان روایت است. سند آن نیز اعتباری ندارد. با این حال در پایان سخنان خود میگفتند: «نردّ علمه الی اهله»(علم آن را به اهلش واگذار میکنیم). انسانهای والایی همچون مرحوم علامه طباطبایی (ره) این گونه با احتیاط با مسئله برخورد میکردند چرا که از خدا میترسند که شاید فردای قیامت بازخواست شوند که از کجا میدانستی دروغ است؟ اینکه راوی آن انسانی بوده که وثوق آن ثابت نشده دلیلی بر دروغ بودن روایت نمیشود.
اگر مفسرین تأویل را برای بعضی از آیات پذیرفتهاند، منظور، آن تأویلی است که با ظاهر آیه منافات نداشته باشد. تأویل در مورد آیه مذکور این است که دنیایی که ما به این زیبایی میبینیم، باطنی دارد. شاهد آن نیز این است که در بعضی آیات گفته شده باطن غذای لذیذ و شیرین، آتش است. بسیاری از بزرگانی که اهل مکاشفه و شهود هستند نیز آن را تأیید کرده و بعضی از امور را دیدهاند مثل بعضی غذاها که باطن آن خون و کثافت بوده است. بر همین اساس میشود گفت که باطن این عالم با توجه به این ظواهر فریبنده، جهنم است و همینهاست که انسان را به جهنم میکشاند.
جاذبه دنیا، آتش جهنم در این عالم!
وقتی انسان درگیر جاذبهها شد در جهنم میافتد، از همین رو آیه:«إِنْ مِنْکُمْ إِلاّ وارِدُها»؛ به این معناست که همه وارد این دنیا میشوند و جاذبه دنیا در آنها اثرکرده و آنها را به جهنم میکشاند. اما بعضی خود را از جهنم و از این جاذبهها خلاص میکنند مثل کسانی که خود را از جاذبه زمین آزاد میکنند و در فضا تحت تأثیر جاذبه زمین نیستند، آنها نیز از جاذبه جهنم خود را خلاص میکنند و خود را در پناه لطف خدا قرار میدهند. آنان آزادند و در فضای بهشت قرار میگیرند. ولی دیگران کم و بیش به آن مبتلا میشوند و گاهی دامن آنان آتش گرفته و دست و پای آنان میسوزد. گاهی نیز خدای نکرده همه وجودشان میسوزد. پس «إِنْ مِنْکُمْ إِلاّ وارِدُها» میتواند اشاره باشد به اینکه همه در این دنیا گرفتار میشوند و تحت تأثیر جاذبههای سوزان و جهنمی آن واقع میشوند؛ ولی کسانی که «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی» هستند، از این جاذبههای کاذب نجات پیدا میکنند؛ کسانی که «نَذَرُ الظّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا» هستند و به خود ظلم و ستم میکنند و دل به زرد و سرخهای این عالم میبندند، با همه وجود در آتش میافتند.
از دیدگاه فرهنگ اسلامی انسانها یا در همین دنیا که باطنش جهنم است، یا در روز قیامت در هنگام عبور از روی پل صراط، وارد جهنم میشوند. مؤمنان با سرعت تمام از روی پل عبور میکنند و گناهکاران در قعر آتش جهنم که در زیر پل صراط قرار دارد، سقوط میکنند. با برداشت و فهمی که از تعابیر قرآن میشود هر کسی کم یا زیاد در مسیر گرفتار شدن در آتش جهنم قرار دارد. اگر کسانی گرفتار این آتش شده باشند باید آنها را نجات داد. اگر کسانی نیز هنوز بر روی این فضا پرواز میکنند و از روی صراط در حال عبور و در معرض سقوط هستند، باید دست آنان را گرفته و نجات داد. مؤمن وقتی خود را در چنین فضایی ببیند که در معرض سقوط در آتش است، باید به خدای متعال التجاء کند که خدایا مرا نجات بده. سخنرانی آیتالله مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبرى؛ قم؛/907/د101/ح
منبع: کیهان