۰۷ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۶
کد خبر: ۲۷۷۶۵۹
ویژگی‌های اخلاقی آیت‌الله شب زنده‌دار در گفت وگو با فرزند ایشان؛

مرحوم ابوی هیچ هوا و هوسی را مقدم بر خواسته‌های خدای متعال نکرد/ حضرت آقا گفتند مرحوم شب‌زنده‌دار از اول نو بودند

خبرگزاری رسا ـ عضو فقهای شورای نگهبان و فرزند آیت الله شب زنده دار گفت: حضرت آقا درباره‌ی مرحوم والد می‌فرمودند: «آقای شب‌زنده‌دار از اول نو بودند»؛ یعنی افکار و مسائلی که در حوزه و برای پیشرفت حوزه مطرح بود، ایشان هم درک می‌کرد و هم اقدام می‌کرد.
حجت الاسلام والمسلمين شب زنده دار

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب، این روزها مصادف است با سالگرد ارتحال مرحوم آیت‌الله حسین شب‌زنده‌دار. رهبر انقلاب در پیام خود به مناسبت  فوت ایشان، از او با لقب «فقیه پارسا و پرهیزگار» یاد می‌کنند. درباره‌ی ویژگی‌های اخلاقی آن مرحوم، با حجت‌الاسلام‌والمسلمین مهدی شب‌زنده‌دار، عضو فقهای شورای نگهبان و فرزند آن مرحوم به گفت‌گو نشستیم.


 
* با توجه به اینکه در ایام نخستین سالگرد ارتحال مرحوم والد شما، آیت‌الله شب‌زنده‌دار هستیم، می‌خواهیم درباره‌ی سیره و شخصیت آن مرحوم گفت‌وگو کنیم. به نظر شما ایشان دارای چه ویژگی‌هایی بود؟


اگر بخواهم در یک جمله عرض کنم، می‌گویم که ایشان «عبد صالح» بود. بعضی از اخیار و علمای ارجمند که آشنایی با مرحوم والد داشتند، ایشان را به اینکه فرشته‌ی خصال بوده‌اند توصیف کرده‌اند، ولی من این عبارتی که عرض کردم، جمع می‌دانم، چون انسان اگر عبد صالح باشد، از فرشته هم بالاتر است. بنابراین آن صفتی که شایسته‌ی ایشان است، عبد صالح خدای متعال است.



عبد خدا، بنده‌ی خدا و گوش به فرمان خدای متعال است و در بند این نیست که این کاری که خداوند می‌خواهد، به ضرر یا سود شخص خودش است. به این چیزها توجه نمی‌کند. خود او مطرح نیست و فراموش‌شده است. آنچه در نظر اوست، این است که خداوند متعال از او چه می‌خواهد. این معنای عبودیت است. البته مراتبی دارد و بهترین وصفی که برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گفته می‌شود، این است که عبد خدای متعال است. «وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسوُلُهُ». قله‌ی این عبودیت که فوق تصوری برای یک مخلوق ندارد، از آن رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است و بعد، ائمه و اولیا هستند. این عبودیت مراتبی دارد تا به علما و کسانی که در این مکتب تربیت شده‌اند، می‌رسیم. این‌ها همان صفت و خصلت را در مراتب پایین‌تر واجد هستند.
 

ایشان زندگی زاهدانه‌ای داشت و دنبال این مظاهر دنیایی نبود. ایشان در سال‌هایی که در قم زندگی کردند، شاید سی سال اجاره‌نشین بودند و در این مدت من یادم هست که هفت هشت منزل عوض کردیم و جاهای مختلف رفتیم، ولی منزلی که در سی سال اخیر در آنجا بودیم، مرحوم امام رحمة‌الله‌علیه برای ایشان خریده بودند.


من حدود 63-64 سال با مرحوم والد بوده‌ام. اگر هفت هشت سال کودکی را کم کنیم، حداقل پنجاه‌وچند سال با هم زندگی کرده‌ایم. بنده مدت‌ها حتی بعد از ازدواج، در منزل پدرم زندگی می‌کردم. در این مدت، غیر از همین جهتی که عرض کردم که وظیفه در قبال خداوند متعال چیست و چه کار باید انجام داد، چیز دیگری از ایشان ندیدم. هیچ هواوهوسی را مقدم بر خواسته‌های خدای متعال و اولیای اسلام نداشتند.


 
* مصادیق و خاطراتی را هم مطابق با این فرمایش خود دارید؟

اولاً ایشان زندگی زاهدانه‌ای داشت و دنبال این مظاهر دنیایی نبود. ایشان در سال‌هایی که در قم زندگی کردند، شاید سی سال اجاره‌نشین بودند و در این مدت من یادم هست که هفت هشت منزل عوض کردیم و جاهای مختلف رفتیم، ولی منزلی که در سی سال اخیر در آنجا بودیم، مرحوم امام رحمة‌الله‌علیه برای ایشان خریده بودند.


 
* چطور؟
ظاهراً مرحوم آیت‌الله حق‌شناس که در جهرم بودند و استاد ابوی محسوب می‌شدند و نماینده‌ی امام رحمة‌الله‌علیه و مراجع دیگر در جهرم بودند، نامه نوشتند که مرحوم امام خمینی رحمة‌الله‌علیه برای مرحوم والد منزل خریدند و والده‌ی ما می‌گفتند که وقتی آقا متوجه شدند این‌طور شده است، از شب تا صبح خوابشان نبرده بود.


 
* چرا؟
خب از نظر اخلاقی خیلی سخت‌شان بود. من از دوستانی شنیدم که وقتی طلاب و فضلای محترم برای تبلیغ به جهرم می‌آمدند و ایشان هم در جهرم حضور داشتند، خیلی از مجالس را به آن‌ها واگذار می‌کردند، چون مردم به ایشان خیلی علاقه‌مند بودند. حتی هدایایی که برای منبر به ایشان داده می‌شد، بین طلاب و فضلایی که می‌آمدند تقسیم می‌کردند و برخی دوستان می‌گفتند ایشان بعد از موسم تبلیغی، نه‌تنها به‌خاطر منبر و فعالیت‌های تبلیغی برای خودش چیزی برنداشته بود، که حتی گاهی برای معاش خود از ما قرض می‌کرد.


 
* شنیده‌ام درس اخلاق معروفی هم در حوزه‌ی علمیه قم داشتند.
شرح دعای مکارم‌الاخلاق را می‌فرمودند که خیلی مؤثر بود. منبرها و تفسیرهای ایشان هم همین‌طور بود. منشأ همه‌ی این‌ها یکی اخلاصی بود که ایشان داشت و علاوه بر این، جهات دیگری که خدای متعال در ایشان قرار داده بود، مثل خوش‌بیانی و لحن خوبی که بحمدالله داشت. ولی دلیل عمده‌ی آن اخلاص بود. واقعاً ایشان برای خدا کار می‌کرد و به انتخاب جا و اینکه کجا صحبت کنم و جمعیت چقدر است و مسائلی از این قبیل، کاری نداشت. علی‌رغم اینکه استقبال از ایشان خیلی عالی بود، ولی ایشان به این مسائل کاری نداشت؛ یعنی این مسائل را در محاسبات خود نمی‌آورد. در تدریس در حوزه‌ هم همین‌طور بود.


 
* چطور؟
مثلاً انسان در حوزه می‌تواند درس خارج بگوید، ولی ایشان با اینکه می‌توانست، به آن سمت نرفت. در منزل گاهی برای بعضی می‌فرمودند، ولی برای بیرون فقط آنچه را که احساس می‌کرد لازم است و برای حوزه ضرورت دارد، انتخاب می‌کرد. آیت‌الله سبحانی در دوران بیماری ابوی، عیادت ایشان آمده بودند، می‌گفتند: «هم قول و هم فعل شما برای ما حجت است.» تعبیری که خیلی اوقات خود ایشان درباره‌ی برخی افراد استفاده می‌کردند و می‌گفتند فلانی بی‌غل‌وغش است. این بی‌غل‌وغشی واقعاً در خود ایشان بود. همچنین ایشان خیلی به حوزه و به این راه و نهاد حوزه عقیده‌مند بود و به آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری به‌خاطر اخلاص و پایه‌گذاری حوزه و آثاری که برجای گذاشتند، خیلی علاقه‌مند بود. ایشان به من هم سفارش می‌کرد که همین کار حوزوی را انجام بدهم، مگر اینکه وظیفه اقتضائاتی ایجاد کند.


 
* رویکرد و جد و جهدشان در مسائل علمی چگونه بود؟
در تحصیل خیلی کوشا بودند. یادم هست زمانی که ما نوجوان یا جوان بودیم، می‌دیدیم که ایشان چقدر بعد از ساعت دوازده شب مشغول نوشتن و مطالعه هستند و بین‌الطلوعین مباحثه علمی داشتند. از همان اوایل،ا هم خوش‌بیان بودند و هم خود مطالب را خوانده بودند. درس‌های ایشان مورد توجه و با جمعیت و رونق بودند. در درس و بحث خیلی کوشش می‌کردند، به رفتن و تبلیغ مقید بودند. یکی از نمونه‌های اخلاص ایشان که یادم هست، این بود که ایشان یک مکتوب و نوشته‌ای در امامت داشتند که برای چاپ به چاپخانه داده بودند و بعد متوجه شدند که یکی از فضلای حوزه شبیه آن را نوشته و برای چاپ اقدام کرده است. ایشان کتاب خود را از چاپخانه پس گرفتند، چون می‌گفتند وقتی کسی دیگر شبیه آن را چاپ می‌کند، پس احتیاجی نیست. ما بچه بودیم که این قضیه را دیدیم و ایشان به هیچ‌کس هم نگفتند و شاید کسی هم نداند، ولی من دیدم.


 
* شنیده‌ام که ایشان در مباحث تفسیری هم خیلی کار کرده‌اند.
ایشان خیلی مخصوصاً به تفسیر المیزان مسلط بودند و لذا مرحوم علامه طباطبایی رحمة‌الله‌علیه در این اواخر که حالشان مساعد نبود، مقابله و بررسی ترجمه‌های مرحوم آقای موسوی همدانی را به ایشان واگذار کردند. چون می‌دانید که مرحوم آقای موسوی همدانی رحمة‌الله‌علیه تفسیر المیزان را به قلم واحده ترجمه کرده است، چون ترجمه‌های قبلی ملفق بوده است. مثلاً بعضی از جلدها را آیت‌الله مکارم، بعضی از جلدها را آیت‌الله مصباح و بعضی از جلدها را آیت‌الله مفتح ترجمه کرده است. قلم‌های مختلف است، اما ترجمه مرحوم آقای موسوی همدانی رحمة‌الله‌علیه من البدو الی الختم، قلم واحد است و یکی از امتیازات ترجمه‌ی مرحوم آقای موسوی همدانی رحمة‌الله‌علیه این است که این ترجمه را با علامه طباطبایی رحمة‌الله‌علیه می‌خواند و مقابله می‌کرد؛ یعنی خط‌به‌خط می‌خواندند و علامه طباطبایی رحمة‌الله‌علیه هم گوش می‌کردند. تا این دو جلد آخر تفسیر المیزان که حال علامه برای این کار مساعد نبود و به آقای همدانی رحمة‌الله‌علیه گفتند این دو جلد را با آقای شب‌زنده‌دار مقابله کن. معلوم می‌شود که علامه طباطبایی رحمة‌الله‌علیه هم تسلط ایشان را به المیزان قبول داشته‌اند. البته ایشان بر تفسیرهای دیگر مثل مجمع‌البیان هم مسلط بودند، اما نسبت به المیزان اشراف و تسلط ویژه‌ای داشتند.
 

ایشان بیان گرم و صدای پرجاذبه‌ای داشتند و مطالعاتشان به‌روز بود. مباحث جدیدی از غرب در بین دانشجویان و... رواج پیدا می‌کرد و برای اینکه با این مباحث آشنا شوند، این کتاب‌ها را مطالعه می‌کردند و استاد برای آن‌ها توضیح می‌داد که معلومات خود را به‌روز کنند. از این جهت، حضرت آقا می‌فرمودند که فکر و عقل در تقوا و تدین و التزام به دین و اخلاصی که ایشان داشت، همیشه نو بود.


* شاید به دلیل همین خصوصیاتی که برشمردید است که رهبر انقلاب هم در پیام خود به مناسبت فوت ایشان، از تعبیر فقیه پارسا و پرهیزگار استفاده کردند.
حضرت آقا تعبیرات دیگری هم درباره‌ی ایشان داشته‌اند که سابقاً شفاهی فرموده بودند. پدر ما با مرحوم آقای میردامادی نجف‌آبادی، دایی حضرت آقا، هم‌مباحثه و رفیق بودند. به این مناسبت، حضرت آقا هم از همان جوانی و نوجوانی خود، مرحوم ابوی را می‌شناختند و با ایشان آشنا بودند. ما با مرحوم آقای میردامادی در یک کوچه و همسایه بودیم. پدر من با مرحوم آقای میردامادی خیلی دوست و صمیمی و هم‌مباحثه بودند. من در دوران بچگی، یکی از لذایذی که تا به امروز داشته‌ام، این بود که مباحثه این دو بزرگوار را می‌دیدم. این دو بزرگوار در باغ‌های کنار راه‌آهن می‌رفتند و فقه مباحثه می‌کردند و آن‌قدر مباحثه‌ی ایشان گرم بود که من که بچه بودم و مطالب را متوجه نمی‌شدم، از این گرمای مباحثه لذت می‌بردم. تا آخر هم خیلی با هم دوست و صمیمی بودند.

* پس سابقه‌ی آشنایی حضرت آقا و مرحوم والد شما قدیمی است.
بله، از زمان آقای بروجردی رحمة‌الله‌علیه است. حضرت آقا درباره‌ی مرحوم والد می‌فرمودند: «آقای شب‌زنده‌دار از اول نو بودند»؛ یعنی افکار و مسائلی که در حوزه و برای پیشرفت حوزه مطرح بود، ایشان هم درک می‌کرد و هم اقدام می‌کرد. پدر ما در مجلات مختلف مقاله می‌نوشتند، مثل «مکتب اسلام»، «مکتب تشیع»، «معارف جعفری»، نشریه‌ی «مسجد اعظم» و... مقالات خوبی هم می‌نوشتند؛ هم قلم شیوا و هم مطالب خوب بودند. جلساتی که برای جوان‌ها داشتند هم کاربردی و مفید بود. بسیاری از جوان‌ها از فارس، جهرم و جاهای دیگر می‌گویند که اگر ایشان نبود، ما جزء منافقین شده بودیم و ایشان ما را نجات دادند.

* یعنی فعالیت سیاسی و اجتماعی در جهرم داشتند؟
بله، بسیار زیاد. ایشان در محرم، صفر، تابستان و ماه رمضان تبلیغ می‌رفتند. البته در ایام تحصیل هم فعالیت علمی‌شان به‌طور جدی برقرار بود. ایشان از مدرسین بنام حوزه بودند و درس‌های بارونق و مفصلی داشتند. خیلی از آقایان بزرگان از شاگردان ایشان بودند. ایشان بیان گرم و صدای پرجاذبه‌ای داشتند و مطالعاتشان به‌روز بود. من یادم هست که ایشان و آیت‌الله مصباح و برخی از آقایان، استاد گرفته بودند و گاهی جلسه‌ی درس در منزل ابوی بود. مباحث جدیدی از غرب در بین دانشجویان و... رواج پیدا می‌کرد و برای اینکه با این مباحث آشنا شوند، این کتاب‌ها را مطالعه می‌کردند و استاد برای آن‌ها توضیح می‌داد که معلومات خود را به‌روز کنند. آن کتاب‌ها را ما داریم و در کتابخانه‌ی ایشان هست. از این جهت، حضرت آقا می‌فرمودند که فکر و عقل در تقوا و تدین و التزام به دین و اخلاصی که ایشان داشت، همیشه نو بود. واقعاً منابر و نصایح ایشان به دل می‌نشست و مؤثر بود.


 


* از هرکدام از این دو بزرگوار آیا مطالب و توضیحاتی درباره‌ی دیگری به یاد دارید که در حضور شما بوده باشد؟
مرحوم والد خیلی به آیت‌الله خامنه‌ای حفظه‌الله علاقه‌مند بود و ایشان را فرد مخلص، عاقل و لایق به رهبری می‌دانست و با اینکه از نظر سنی از ایشان بزرگ‌تر بود، دو بار که آقا منزل ایشان تشریف آوردند، اصرار داشتند که دست آقا را ببوسند. البته ایشان امتناع می‌فرمودند و نمی‌گذاشتند، اما مرحوم والد اصرار داشتند. کسی که خادم اسلام بود و به عقیده‌ی ایشان با اخلاص کار می‌کرد، خیلی برایشان بزرگ بود و حاضر بودند دستش را ببوسند. در یکی از دیدارهای اخیر که آقا آمدند، مرحوم والد به حضرت آقا گفتند که خواب دیدم شما تشریف آورده‌اید و من دست شما را بوسیده‌ام اما آقا باز هم امتناع کردند.

از طرف دیگر، در سال‌های دور، آقا خیلی از مرحوم والد تعریف و تمجید می‌کردند و چند بار توصیه کردند که ایشان درس اخلاق داشته باشند، منتها این اواخر مرحوم ابوی کسالت داشتند. البته سالیان متمادی دعای مکارم‌الاخلاق را می‌گفتند. یک بار که حوزه از ایشان درخواست کرد، ایشان برای درس اخلاق آماده شدند، اما متوجه شدند که آیت‌الله مشکینی هم درس اخلاق دارند و به احترام ایشان، امتناع کردند. البته به آن‌ها نگفتند، اما من در جریان بودم./1323/د101/ج

ارسال نظرات