تازه مسلمان اسپانیایی از حجاب میگوید
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، امامرضا(ع) میفرماید: «مردم اگر محاسن کلام ما را بشناسند، حتما از ما تبعیت میکنند» این کلام معصوم دو رسالت مهم را برای ما ایجاب میکند: نخست شناخت کلام اهلبیت(ع) و آموزههای وحیانی اسلام و دوم معرفی و شناساندن این کلام و آموزهها به دیگران.
اهمیت این سخن را زمانی بیشتر لمس میکنیم که چهرههای نخبه و دانشمند و فرهیخته مکتبها و مسلکهای دیگر به راه اسلام و اهلبیت(ع) میگروند و پاسخ سؤالها و مجهولات خود را تنها در مکتب اسلام اهلبیت(ع) مییابند. روژهگارودیها و تیجانیها و... تنها نمونههایی از این دست هستند. در این رابطه مصداق دیگری از چهرههای نخبه و تحصیلکرده غربیها را مطرح میکنیم که در دو حوزه مهندسی و پزشکی به مدارج علمی دست مییابد و پس از آشنایی با مکتب اهلبیت(ع) و تحقیق و تتبع درباره آن، از دین مسیحیت به اسلام و اهلبیت(ع) میگرود و پس از سفر به ایران با یک خانواده مذهبی و متدین ازدواج میکند و هماکنون در یکی از بیمارستانهای تهران به خدمت مشغول است.
گفتوگوی زیر که با مجله «زنروز» کیهان صورت گرفته است، در واقع جلوه دیگری از عظمت کلام امامرضا(ع) را برای ما به اثبات میرساند که اینک تقدیم خوانندگان محترم میشود.
چرا نام حسین را برای خود انتخاب کردید؟
به خاطر روحیه جهادی امام حسینعلیهالسلام و اینکه ایشان دنبال مبارزه بودند. الان هم زمانی است که همه ما باید با شیطان مبارزه کنیم.
برایمان کمی از فعالیتهایتان در کشور اسپانیا بگویید.
من زمانی که دوره دبیرستان را به پایان رساندم، رشته مهندسی الکترونیک (مخابرات) را برای تحصیل در دانشگاه انتخاب کردم و بعد از اتمام آن برای خدمت سربازی وارد نیروی دریایی اسپانیا شدم. در نیروی دریایی پیشرفت بسیار خوبی داشتم و به همین خاطر مدتی را در وزارت دفاع اسپانیا مشغول شدم. بعد از مدتی یک پیشنهاد کاری خوب از کمپانی IBM که یک شرکت آمریکایی است داشتم و در آنجا مشغول به کار شدم. شاخهای که من در آن کار میکردم شاخه بسیار جالبی بود که به هوش مصنوعی ارتباط داشت. بعد از مدتی برای طی کردن دورهای آموزشی به لابراتوار کمپانی IBM در کالیفرنیا رفتم. آنجا به یادگیری سیستمهای پیشرفته «تحلیل دادهها» مشغول شدم که پس از پایان دوره، گواهینامه بینالمللی دریافت کردم که این مدرک از معتبرترین مدارک در زمینه هوش مصنوعی است. بعد از آن به اسپانیا برگشتم و وارد بخش خاورمیانه کمپانی IBM شدم. در همان زمان به یک نرمافزار درباره رفتارهای انسانی دست یافتم. بعد از آن پروژههای مختلفی را درباره عامل انسانی کار کردم. چون به انسانها و رفتارهایشان علاقه داشتم. به سراغ رشته پزشکی رفتم و در کنار کارم به مدت 6 سال این رشته را خواندم و به پایان رساندم.
چطور با اسلام آشنا شدید و نسبت به آن علاقه پیدا کردید؟
از همان ابتدا که توانستم خودم را بشناسم مذهب کاتولیک من را راضی نمیکرد. زمانی که در کمپانی IBM مشغول فعالیت بودم کمکم شروع کردم به مطالعه ادیان مختلف از جمله اسلام. در مادرید، اهل تسنن از جمله کشور عربستان سعودی مساجد متعددی دارند که من به آنجا میرفتم تا از نزدیک با دین اسلام آشنا شوم. این دوران مصادف بود با تحصیل من در رشته پزشکی که لطف خدا شامل حالم شد و یکی از همدورهایهای من در این رشته یک شیعه عراقی بود که او برایم از تشیع گفت و من را با آن آشنا کرد.
از طرف دیگر من با اینکه در کمپانی آمریکایی IBM کار میکردم ولی از آمریکا و سیاستهایش متنفر بودم. این نکته قابل توجه است که بگویم برخلاف تبلیغات غرب، اکثر مردم اروپا از آمریکا دل خوشی ندارند و از آن ناراضی هستند. دقیقا در همان دوران، آمریکا حمله به کشورهایی چون افغانستان را شروع کرده بود که باعث ناراحتی من بود. تبلیغات منفی بسیاری علیه ایران میکرد و البته خود کمپانی IBM هم به ما دستور داده بود حق نداریم درباره کشورهای ایران، لیبی، کوبا، کره شمالی و سوریه ارتباطی برقرار کنیم که تأکید اصلیشان هم روی کشور ایران بود. همه اینها و علاقه من به شناخت حقیقت باعث شد به جستجو و مطالعه درباره ایران بپردازم.
همان زمان سفارت ایران در اسپانیا یک دوره آموزشی زبان فارسی را برگزار میکرد و من برخلاف دستور کمپانی در این کلاسها شرکت کردم. آنجا با آقای «امیر پورپزشک»، رایزن فرهنگی ایران آشنا شدم و ایشان درباره دین اسلام و مذهب شیعه بیشتر برایم توضیح دادند که من را مصمم کرد به دین اسلام مشرف شوم. چندماه بعد از این موضوع به من اطلاع دادند یک دوره آشنایی با دین اسلام در قم توسط آیتالله ربانی میخواهد برگزار شود که از من نیز دعوت شد. این اتفاق برای من فرصت بینظیری بود که به ایران بیایم و از نزدیک با ایران و دین اسلام آشنا شوم. این سفر بسیار عالی بود. در این سفر من به زیارت حضرت معصومهسلاماللهعلیها و مسجد جمکران رفتم و احساسی را تجربه کردم که تا به آن روز در هیچجا تجربه نکرده بودم.
در صحبتهایتان اشاره کردید مذهب کاتولیک شما را راضی نمیکرد. چرا؟
در این مذهب مسائل عجیبی وجود دارد که هیچ پاسخی برای آن پیدا نمیکنید. مثلا اینکه حضرت مسیح، هم خداست و هم پسر خدا. این مسائل با عقل سازگار نیست. حتی من یکبار در این زمینه از یک کشیش سؤال کردم. او گفت: اینها راز است و ما نمیتوانیم متوجه شویم. از طرفی در طی قرون متمادی مذهب کاتولیک دچار تحریفات بسیاری شده که حتی در کتاب آسمانی آن انجیل هم تأثیر داشته و ما نسخ فراوانی از انجیل را میبینیم در حالیکه قرآن در همهجا به یک صورت است. این مسائل باعث شده بود من قبل از تشرف به اسلام حتی دین کاتولیک را هم کنار بگذارم و به صورت کلی منکر همه چیز بشوم.
از وضعیت اجتماعی ـ فرهنگی اسپانیا و بهطور کلی اروپا کمی برایمان بگویید.
تا همین چند سال قبل اوضاع اروپا یکسان بود و تحولات زیادی دیده نمیشد. اما در چند سال اخیر به ناگاه همه چیز عوض شد و معنای خیلی از امور تغییر کرد و اتفاقات عجیبی افتاد. به وجود آمدن جریان فمینیسم یا همجنسگرایی و یا فساد مالی و بحرانهای اقتصادی از جمله این اتفاقات بود. مثلا بسیار جای تعجب دارد زمانی که من دانشجوی پزشکی بودم به ما میگفتند همجنسگرایی یک بیماری است اما به ناگاه این مسئله تغییر کرد و نه تنها این مسئله بیماری به حساب نمیآید بلکه یک امتیاز است. به طوریکه خیلی از وزرای اسپانیا همجنسگرا هستند و به آن افتخار هم میکنند. این اتفاقات تمام قوانین زندگی را تغییر داد. مسئولین، این موارد را در کتابهای آموزشی مدارس وارد کردند تا از همان کودکی، بچهها با این افکار مسموم رشد کنند.
از نظر سیاسی در اروپا برخلاف تبلیغات گسترده، خبری از آزادی و دموکراسی نیست. مثلا در اسپانیا ما کلا دو حزب داریم که پشت پرده آنها یکی است فقط با همدیگر تعویض میشوند. ایرانیها که از دور به این مسائل نگاه میکنند از زرق و برق ظاهری غرب خوششان میآید و فکر میکنند آنجا مهد آزادی و تمدن است در حالیکه همین ظواهر هم اکثرا از راه وامهای هنگفتی که اسرائیل به آنها داده، فراهم شده است. این بخشش اسرائیل هم به این جهت است که در موقع لزوم بتواند از آنها امتیاز دریافت کند.
من با دیدن این اتفاقات در غرب احساس میکردم یک نیرویی فوق نیروی بشر آن را هدایت میکند که آن نیروی شیطان است. گرچه من آن زمان هنوز مسلمان نبودم ولی شیطان را با تمام وجود حس کردم. و بعد با کمی تفکر به این نتیجه رسیدم که حتما باید نیرویی مقابل آن باشد که بتواند با آن مبارزه کند که آن نیروی خداست و البته چون نیروی خداوند را بسیار بالا میدانستم به این نتیجه رسیدم که باید از طرف خدا کسی برای مقابله با نیروی شیطان فرستاده شود که بعد از اسلام آوردن فهمیدم آن فرستاده وجود حضرت مهدی(عج) است.
حس و حال شما در لحظات تشرف به دین اسلام چگونه بود؟
احساس میکردم دوباره میخواهم متولد شوم. میدانستم با ورود به دین اسلام وظایف و مسئولیتهای جدیدی پیدا میکنم که باید به انجام آن وفادار باشم.
چرا مذهب شیعه را انتخاب کردید؟
اطلاعاتی که در این زمینه به دست آوردم من را متوجه کرد راه مستقیم و آدرس صحیح همان چیزی است که از طریق امامان داده شده است به همین خاطر به این مذهب علاقهمند شدم.
واکنش خانوادهتان در برابر اسلام آوردن شما چه بود؟
خانواده ما یک خانواده معتقد بود که خیلی از اصول را رعایت میکرد. نکتهای خدمتتان عرض کنم که جالب است. من از بچگی تا به حال نه مشروب خوردم و نه گوشت خوک. البته نه به خاطر مذهب بلکه پدر و مادرم به خاطر مسائل بهداشتی بر ما ممنوع کرده بودند.
در اروپا خانواده به معنای خانواده ایرانی مفهوم ندارد. پدر من چند سال قبل فوت کردند و مادرم هم پیر هستند و دچار بیماری آلزایمر. در نتیجه به او در این مورد چیزی نگفتم. خواهرانم از کاتولیکهای متعصب هستند و اگر از این ماجرا اطلاع پیدا کنند ممکن است رابطهشان را قطع کنند به همین خاطر به آنها نیز اطلاعی ندادم اما با دوستانم در این زمینه صحبت کردم تا جاییکه یکی از آنها میگفت درباره دین اسلام تصورم بسیار غلط بود.
آیا بعد از تشرف به اسلام مشکلاتی برای شما به وجود آمد؟
زمانی که من از ایران به اسپانیا بازگشتم به من مأموریت داده شد که باید به حیفا بروم. من هم از آنجا که درباره قتلعام فلسطینیها توسط اسرائیل مطالبی میدانستم با این موضوع مخالفت کردم و اعلام کردم نمیروم. دوستان بخش امنیت کمپانی IBM به من گفتند اگر نروم مشکلات جدی برایم به وجود میآورند که همین هم شد. آنها مرا تحت فشار قرار دادند و حتی برای آمدن به ایران مورد بازجویی و مؤاخذه قرار گرفتم که باعث شد من کمپانی را ترک کنم و از درآمد خوب آنجا بگذرم و به پرو بروم. در حال حاضر هم تحت پیگرد قضایی هستم و اگر به آنجا برگردم ممکن است مرا به زندان بفرستند. البته آنها در دادگاه هیچ وقت دلیل اتهام را صریح نمیگویند بلکه با یک جرم ساختگی مثل حمل مواد مخدر شما را متهم میکنند.
چه چیز در اسلام بود که باعث شد به خاطر آن این مشکلات را تحمل کنید؟
درون اسلام هر چه دیدم زیبایی بود. فلسفه اسلام، احکام آن و... همه با دلیل و منطق بود واین چیزی بود که باعث شد من دین اسلام را انتخاب کنم و در برابر مشکلات بایستم.
اسلام چیزی است که تمام مردم روی کره زمین به آن احتیاج دارند. با اتفاقات ناخوشایندی که برایتان مختصری از آنها را گفتم و هر روزه ابعادش در غرب گستردهتر میشود دنیا به دین اسلام احتیاج دارد. من همیشه میگویم کشورهای غربی بیشتر از هوایی که تنفس میکنند به اسلام نیاز دارند.
کدام یک از ابعاد اسلام برای شما جذابیت بیشتری داشته است؟
باتوجه به اینکه من خودم آدم اهل علمی هستم و با توجه به رشته مهندسی که خواندم و ذهنم بسیار سیستماتیک طراحی شده، احکام اسلام برایم بسیار جالب است. در اسلام برای تمام مسائل، قانون و احکام خاصی در نظر گرفته شده است. من رساله امام خمینی(ره )را دانلود کرده و مطالعه میکنم و این همه قانون برایم بسیار جذاب است.
رابطهتان با قرآن چگونه است؟
من قرآن را زیاد میخوانم اما فهم تمام آیات آن برایم مقدور نیست بلکه به تفسیرهای اسپانیایی که از طرف همان گروه قم به من معرفی میشود رجوع میکنم.
یک نکته جالب برایتان بگویم. من وقتی 8 ساله بودم با پدرم به مغازهای رفتیم. در آنجا کتابی بود که من از پدرم دربارهاش سؤال کردم و پدرم برایم گفت که این قرآن کتاب آسمانی مسلمانان است و بعد هم آن را برایم خرید که من آن را نگه داشتم تا زمانی که اسلام آوردم و آن را خواندم.
رابطه حسی و درونی شما با کدام یک از ائمه بهتر است؟
درست است که من به همه امامان علاقه دارم اما به خاطر اینکه امام زنده ما حضرت مهدی(عج) است و ما وظیفه داریم هر کاری از دستمان برمیآید برای ایشان انجام دهیم، یک حس خاص به ایشان دارم. حتی خیلی از وقتها که از خواب بلند میشوم از اینکه هنوز کاری در این زمینه انجام ندادم بسیار ناراحت میشوم. البته من طرحهای بسیاری را ارائه دادم حتی تلاش کردم کتاب بنویسم اما کمکی دریافت نکردم و گاهی به من گفته شده است که نمیشود به شما اعتماد کرد! حتی من شنیدم که آیتالله خامنهای فرمودند که دعا برای انتظار خوب است اما کافی نیست و باید عمل هم در کنارش باشد.
به نظرتان درحال حاضر بهترین شیوه برای تبلیغ اسلام کدام است؟
این سؤال بسیار خوبی است. به نظر من باید در دو جهت کار کرد. یکی در بعد خارج و دیگری در بعد داخل ایران. چون با توجه به شرایطی که من از داخل ایران و اعتقادات جوانان آن میبینم باید در داخل هم کارهایی صورت بگیرد.
در بعد داخلی باید رفتار جوانان مورد تحلیل واقع شود و علت دوری برخی جوانان از اعتقادات را در بین آنها مشخص کنیم. همینطور باید فیلمهایی درباره واقعیت زندگی غربی ساخته و برای کودکان و نوجوانان نمایش داده شود تا آنها شیفته غرب و زندگی آنجا نباشند. یا کتابهای مختلف نوشته و کنفرانسهای مختلف و جذاب برگزار شود.
در بعد خارج هم باید با مطالعه دقیق و علمی کشورهای مختلف، برای هر کشوری با توجه به فرهنگ آن نسخههای متفاوت ارائه داد. در حال حاضر روش تبلیغ به این صورت است که یک روحانی به مسجدی کوچک در کشورهای مختلف فرستاده میشود گرچه این خوب است اما کافی نیست.
ما در هر کشوری گروههای بزرگ ضداسرائیلی میشناسیم. از آنجایی که دشمن ما و آنها یکی است میتوانیم از این فرصت استفاده کنیم و دین اسلام را به آنها نشان دهیم که به احتمال زیاد بسیاری از آنها به اسلام روی میآورند.
در این چند سال اقامت در ایران مردم و جامعه ایران را چگونه دیدید؟
به عقیده من و در نظر کلی، مردم ایران بهترین مردم دنیا هستند. مهربان، خونگرم و به راحتی ارتباط برقرار میکنند. اما در اینجا چیزهایی مثل حجاب بد و نادرست بانوان ناراحتم میکند. من با خیلی از جوانهای ایرانی ارتباط برقرار کردم و با آنها حرف زدم. متأسفانه برخی از این جوانها تحتتأثیر تبلیغات غلط و مسموم آمریکا و غرب قرار گرفته و باورهایشان را از دست دادهاند. آنها فکر میکنند غرب یک بهشت است در حالیکه من که آنجا زندگی کردم میدانم اینها همه دروغ است.
نکته ناراحتکننده دیگر عدم احترام به قانون و آمار بالای تصادفات در ایران است. در این تصادفات خیلی از جوانان جان خود را از دست میدهند که این اصلا خوب نیست. اگر کسانی که مسئول رسیدگی به این حوادث هستند نمیتوانند کار درستی انجام دهند باید عوض شوند و کسانی که علم و تجربه بیشتری دارند در این جایگاه قرار گیرند.
بهترین کتابهایی که خواندید چه کتابهایی بوده است؟
یکی از کتابهایی که خیلی دوستش دارم کتاب «مفاتیحالجنان» است. کتابهایی که درباره حضرت مهدی(عج) نوشته شدند نیز جزو علاقهمندیهای من هستندو یک کتاب با عنوان و زبان اسپانیایی از آیتالله ربانی در مورد اسلام هست که آن را هم دوست دارم.
نظرتان راجع به شخصیت امام خمینی(ره) چیست؟
زمانی که مبارزات امام برای انقلاب شروع شد من بچه بودم اما همان موقع هم یادم هست پدرم به ایشان خیلی علاقه داشتند و ایشان را بابت شجاعتشان تحسین میکردند. از اینکه ایشان قاطعانه و بدون هیچ ترسی روبهروی آمریکا ایستاده بودند، برایم بسیار قابل احترام بود.
در حال حاضر هم که سخنان آیتالله خامنهای را مطالعه میکنم یا همسرم برایم ترجمه میکند برایم بسیار جالب است. ایشان نسبت به غرب و زندگی غربی چنان دید دقیق و روشنی دارند که انگار مانند من سالها در آنجا زندگی کردهاند و همه چیز را از نزدیک دیدهاند. ایشان یک فرد خردمند و با بصیرتی هستند و من در مورد ایشان میتوانم بگویم بالاتر از یک فرد هوشمند هستند. نکته جالب سخنان ایشان این است که با شجاعت تمام از آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمنان ما نام میبرند و ترسی از این بابت ندارند. یکی از آرزوهایم این است که به زودی ایشان را از نزدیک ملاقات کنم.
در مورد حجاب بانوان چه نظری دارید؟
به نظر من حجاب برتر، چادر است. ارزش یک زن به ویژگیهای درونی اوست نه به ظاهر و زیباییهایش. زنانی که بدن و زیباییهایشان را در معرض نمایش میگذارند کاری میکنند که مردان مثل یک شیء با آنها برخورد کنند.
اگر بخواهید کسی را به اسلام دعوت کنید، در یک جمله اسلام را برایش چگونه تعریف میکنید؟
به او میگویم اسلام دین دلیل و منطق است. مثل مذاهب دیگر نیست. میتوانی پاسخ تمام سؤالاتت را در آن پیدا کنی.
اگر اجازه بدهید چند سؤال هم از همسرتان بپرسیم. لطف میکنید خودتان را معرفی کنید.
- فاطمه حدادی هستم. کارشناس هنر.
چطور با آقای خوان آشنا شدید؟
و تا از دخترخالههای من زبان اسپانیایی میخواندند و در اینترنت با ایشان آشنا شده بودند. اربعین بود که ما تصمیم گرفتیم برای زیارت حضرت معصومه به قم برویم که دقیقا همان زمانی بود که ایشان برای گذراندن دوره اسلامشناسی به قم آمده بودند. دخترخالههای من از این قضیه اطلاع داشتند و پیشنهاد دادند در قم به دیدن آقای خوان هم برویم که بعد از آن دیدار، ایشان از من خواستگاری کردند. ما در ایران محرم شدیم و من با ایشان به پرو رفتم و ازدواجمان را در سفارت ایران در برزیل به ثبت رساندیم. چون ازدواج با یک فرد خارجی در سفارت به مراتب راحتتر از ایران است. زندگی در آنجا بسیار برای من سخت بود. زمانی که برای دیدن خانوادهام آمدم گفتم شما به ایران بیایید و زندگیمان را در اینجا ادامه دهیم که ایشان موافقت کردند.
خانوادهتان با این ازدواج مخالفتی نداشتند؟
چرا، تمام خانواده و فامیل با این ازدواج مخالف بودند. چون من فرزند کوچک خانواده بودم. پدر و مادرم ابتدا به شدت مخالفت کردند اما بعد از مدتی حامی من شدند و بسیار به من کمک کردند و هنوز هم همیشه در مشکلات پشتیبان ما هستند که جا دارد همین جا از ایشان تشکر ویژه کنم.
ازدواج با همسرتان در نحوه نگرش شما نسبت به اسلام تأثیری داشته است؟
بله، بسیار زیاد. دغدغه ایشان در مورد کمک به حضرت مهدی(عج) روی من هم تأثیر داشته است. از آنجایی که من مترجم ایشان در جلسات و کنفرانسهای مختلفی که دعوت میشوند هستم، قبل از جلسات با من حرف میزنند، مطالب و فیلمهایی که پیدا میکنند به من نشان میدهند و برایم توضیح میدهند و خلاصه راه و روش زندگی من را عوض کردهاند.
از رفتار و برخوردهای ایشان در منزل و برخورد ایشان با دیگران بگویید.
اخلاق بسیار خوبی دارند. با همه مهربان هستند. در این 4 سال زندگی مشترکمان تا به حال صدای بلند از ایشان نشنیدهام. خیلی اهل رعایت حلال و حرام هستند. برایشان بسیار مهم است که پولی بگیرند که برایش زحمت کشیده باشند. در منزل بسیار کمک میکنند و رفتارشان به نحوی است که خانواده و اقوام من میگویند ایشان انگار از قبل مسلمان بوده است. من به خودشان هم گفتهام که ایشان هدیه خداوند به من هستند چون براساس انتخاب خودم شاید هیچوقت ایشان را انتخاب نمیکردم./998/د102/س
منبع: روزنامه کیهان
ان شاالله عاقبت بخیر باشد