ماهواره به مثابه وسیله تهاجم روانی
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، اخیرا طبق آماری مشخص شده است که در کل جهان، 300 ماهواره تلویزیونی فعال است که از این تعداد 116 ماهواره فضای ایران را پوشش میدهند. شبکههای فارسیزبان که فقط برای فارسیزبانان و خصوصاً ایرانیها برنامه تولید و پخش میکنند، هماینک به بیش از 160 کانال رسیده است. طبق آماری که در سال 93 منتشر شد، در میان شبکههای فارسی زبان، شبکه فارسی وان 50 درصد ،PMC نزدیک به 40 درصد و سایر شبکهها 10 درصد مخاطبهای شبکههای ماهوارهای را در ایران در بر میگیرند.همچنین شبکه خبری B.B.C فارسی نیز بین شبکههای سیاسی بیشترین بیننده را دارد.
هجوم شبکههای فارسی زبان خارجی به مخاطبان داخلی امروز آنچنان گسترده شده است که نمیتوان در میان رسانههای کشور که به منظور تامین نیاز مخاطبان داخلی برنامهسازی میکند با شبکههای فارسی زبان خارجی به لحاظ کمی تفکیکی قائل شد. محتوای به ظاهر مفرح و بیخطر سریالها و موزیک ویدیوهای این شبکهها تا حدودی سیاستگذاران فرهنگی داخلی را به این نتیجه رسانیده که ضرورتی برای مقابله با این دسته شبکهها نیست و اگر هم باشد نیازمند کاری مستمر و سنگین و شاید تا حدودی غیرممکن است. اما باید بدانیم که این گونه نیست.
زیرا تمام محتوای به ظاهر سرگرم کننده و غیرسیاسی سریالها و موزیک ویدیوها و برنامههای این شبکههای فارسی زبان، آمیخته با پیامی کاملا سیاسی و ایدئولوژیک است. بگذارید کمی عینیتر پیش برویم و فعلا محتوای مستقیم سیاسی شبکههایی همچون صدای آمریکا و بیبیسی فارسی را کنار بگذاریم. به راستی در شبکههای سرگرم کننده و پربیننده فارسی زبان چه پیامی به مخاطب داده میشود؟ اینکه میتوانیم در کنار زندگی خانوادگی به روابط جنسی خارج از آن نیز اهمیت دهیم؟ اینکه میتوانیم زندگی را به مثابه عرصه تجربه هرگونه رابطهای بدانیم که در ظاهر مرتبط با فردیت ماست و از حوزه ارتباط خانوادگی خارج است اما در باطن ویرانگر آن؟ اینکه جهان در بهترین حالت خود به سر میبرد و تنها عنصری که در آن مغفول مانده «لذت» است؟ اینکه هیچ معیار اخلاقی وجود ندارد؟ شاید اینها برخی از پیامهای نانوشته این شبکهها برای مخاطبان ایرانی باشد که در واقع نقطه تقابلی با جامعهای سنتی با پشتوانه شیعی است اما مطابق جهانبینی هر یک از شبکههای فارسی زبان خارجی که دیگر امروز برایمان آشناست آن ویژگیهایی که برخی از آن را برشمردیم میتواند در تضاد با باورهای ما شیعی نباشد و این یک دروغ بزرگ است، زیرا هدف، مسخ هویت دینی و مذهبی یک ملت است و پاک نمودن و محو کامل آن و نه همزیستی با آن.
تهاجم فرهنگی غرب به ایران که پیشینه آن را باید در دوره ناصرالدین شاه با ظهور روشنفکرانی چون میرزا ملکم خان ارمنی، میرزا آقا خان کرمانی و یا میرزا حسینخان مشیرالدوله جستوجو کرد، یک مفهوم فرهنگی و سیاسی بود. یعنی ورود مفاهیم، علوم، آداب و سنن فرنگی به ایران در شکل وجوهات اجتماعی و کلان. به عنوان مثال، تاسیس مدرسه دارالفنون که محلی برای رواج علوم مدرن و آزمایشگاهی شد و همچنین ورود جریان داستان کوتاه و رمان و یا تئاتر و سینما به فضای فرهنگی ایران که تا پیش از آن آمیخته با عرفان و اسطوره بود موجب شد که هر یک از این پدیدهها و عناصر مدرن غربی محتوای خاص فرهنگی خود را نیز برای ما همراه آورد. اما تهاجم فرهنگی امروزه دیگر در صورتهای کلان فرهنگی رخ نمیدهد، بلکه به صورتهای خرد که تاثیرگذاری مستقیم بر فرد (مخاطب) به مثابه یک گسیختگی روانی دارد عمل می کند.
بگذارید منظورمان را با یک مثال مشخص توضیح دهیم، چندی پیش یکی از خوانندگان زن تا حدودی معروف و از نسل جدید که با موسیقی موسوم به «رپ» شهرتی در این شبکهها به دست آورده در یکی از موزیک ویدیوهایش خود را سوار بر یک ماشین در یک جاده کویری نشان میدهد، گویا او در حال هجرت از مکانی است از جایی که دیگر به آن بر نخواهد گشت. او تنها سفر میکند، تصویری که شاید برگرفته از فیلم معروف رایدلی اسکات یعنی «تلما و لوئیزا» باشد. این تصویر بر ترانهای نهاده شده است که تمام مضمون آن سخن گفتن از رفتن و جدایی از معشوقی است که در عین علاقه به آن، دیگر وقت جدایی از آن فرا رسیده زیرا رابطه با او مبدل به یک کابوس شده است، ترانهای که با جملگی بیمعناییاش پیامی را از سوی این خواننده مشهور در لایههای زیرین خود برای مخاطبانش همراه دارد و آن اینکه امروز دیگر مفهوم «تعهد» هیچ معنایی ندارد. همه پیوندها میتواند یک روز بدون هیچ دلیلی از بین برود زیرا طرفین خواهان تجربهای جدید هستند.
این امر ارائه گر مفهومی از «گسیختگی» است که ریشه در هویتی منسوخ شده دارد. لذا حالا دیگر فرد مورد نظر در پی هویتی تازه به مثابه تجربهای جدید است. زیرا این رسانههای پر زرق و برق هستند که امروز به ما میگویند «اگر شما فردی پایبند به اصول و عقاید دیرینه خود هستید پس دارای هویتی منسوخ شده و عقب ماندهاید و حالا ما برایتان هویتی جدید به ارمغان آوردهایم» اولین مواجهه با این پیام شاید ایجاد نوعی اعجاز برای اشتیاق به تجربه کولهباری از روابط ظاهرا جذاب است، اما این یک فریب است و هیچ اعجاز و ماجراجویی در کار نیست. آن چه در میان است تنها یک خیال مبهم جنسی است که در نهایت به جنونی سر خورده مبدل خواهد شد.
اما آنچه واقعی است آمار تکان دهنده افزایش طلاق و کاهش خیرهکننده ازدواج است که دقیقا در پیوند با پیامدهای حاصل از ترویج سبک زندگی این چنینی قرار دارد. سبک زندگی که در مفهوم فرویدی آن انسان را به مثابه «لیبیدو» (میلی نهادی در انسان که عمدتا جنسی است) آزاد شده برای تجارب جدید میبیند و مفهوم خانواده را به عنوان عنصری کسالتآور ارائه میدهد. حال پرسش اینجاست که به واقع انسانها چنین موجودات تنوعطلبی و ماجراجویی هستند؟ آیا آن زن در حال گریز در موزیک ویدئوی مذکور، تصویری از اشخاصی است که دیگر تجربه زندگی کسالتآور متعهدانه آنها را دلزده نموده است؟ مسلما پاسخ منفی است. در واقع این رسانههایی چون سینما و ماهواره هستند که به ما القا میکنند که چگونه امیالی داشته باشیم و چه الگویی برای نوع رفتار و سلوک خود برگزینم. آنها هستند که این میل را برای تجربهگرایی بیمارگونه در روابط تبلیغ میکنند. در نتیجه مفهوم تهاجم فرهنگی در سطح کلان آن امروز مبدل به پیامی روانکاوانه برای چگونگی شکلگیری امیال ما شده است. امیالی که پیگیری آن تنها در خیال و اوهام میسر است، زیرا آنها وجود خارجی ندارند./998/د101/ف2
منبع: روزنامه کیهان