مهمترین حوادث تاریخ پس از رحلت پیامبر و نقش حضرت زهرا
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حجتالاسلام مجتبی رضایی از پژوهشگران تاریخ اسلام و مباحث مهدویت است که در گفتوگو با وی به بررسی مهمترین تغییرات جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر(ص) و نقش حضرت زهرا(س) در مواجهه با این جریانات پرداختیم.
در ادامه متن این گفتوگو را از نظر میگذرانید؛
رسا ـ مهمترین تغییرات جامعه اسلامی پس از رحلت حضرت نبیاکرم(ص) چه بود؟
بحث را اگر بخواهیم از خاستگاه اصلی خود پیش بگیریم، به جریان حق و باطل باز میگردد که با خلقت بشر شروع شد. انسان که آفرید شد یک جریان حق و یک جریان باطل به وجود آمد و هر کدام از جریانها به برنامهریزی، طراحی و مدیریت پرداختند. مهم نیز مدیریت بود.
تصور نکنیم تنها جبهه حق شروع به مدیریت کرد بلکه جبهه باطل نیز که یک زمانی تنها شیطان و سپس شیطان و انسان بود به مدیریت پیرامون خود پرداختند. حتی سعی کردن مدیریت جبهه حق را نیز مدیریت کنند. ولی در فضای تاریخ اسلام این سیاست و روند همچنان وجود دارد.
حضرت نبیاکرم(ص) در روز خاصی اعلام پیامبری کرده و رسما دین را پس از دعوت مخفی، آشکار کردند. وقتی دعوت آشکار میشود مسلما عدهای ایمان میآورند. عدهای اهل شک هستند که چه باید بکنند. عدهای نیز دشمن هستند و عده دیگر نان به نرخ روز خور هستند؛ یعنی میخواهند از این نمد برای خود کلاهی تهیه کنند.
این گروه نمد بافان و کلاه دوزان گروهی هستند که بر اساس آیات قرآن «فی قلوبهم مرض» هستند که ما این افراد را در مکه و مدینه نیز میبینیم. این افراد بیمار دل بوده و تفکرات نادرستی داشتند. شروع این تفکر در مکه شکل میگیرد. یعنی این تفکر انحرافی در جامعه اسلامی از دوران مکه که دوران شکوفایی اسلام نیز نبوده، بلکه دورانی است که اسلام گام به گام پیش میرود تا به بلوغ و جا افتادگی برسد، حرکت خود را آغاز میکند.
در این زمان عدهای بودند که نقطهای را برای خودشان ترسیم کرده و برای رسیدن به آن نقطه با اسلام گام به گام حرکت میکنند. یعنی بنا را بر این میگذارند که اسلام قرار است پیروز شود، پس باید از اکنون به فکر بوده و جریان را به نفع خود مصادره کنند.
به همین دلیل باید در درون جریان اسلامی قرار گرفته و خود را به اسم یار، فدایی و مسلمان جا دهند. افراد این گروه نیز سعی میکنند در جاهایی خود را نشان داده و سر زبانها قرار گیرند. اینها تحرکات بیهوده داشتند تا اسم خودشان را جا بیندازند.
این جریان انحرافی آرام آرام در کنار اسلام شکل گرفت و رشد کرد. از یک نفر شروع شد سپس گروهی تشکیل داده و در نهایت نیز اتاق فکری را تشکیل دادند و زیرزمینی شروع به پیش بردن اهداف خود کردند. شیعه و اهلسنت این موضوع را قبول دارند تنها اختلاف بر سر مصادیق است. یعنی همه قبول دارند که جریان انحرافی از صدر اسلام وجود داشت که تلاش میکرد برای خود جای پایی پیدا کنند.
به هر میزان به دوران شکوفایی اسلام نزدیک میشویم این گروه انحرافی یارگیری بیشتری داشته و سعی میکند برنامههای خود را پیچیده و چند لایه کند؛ چون احتمال لو رفتنشان وجود داشت. البته اتفاقاتی همانند لو رفتن عبدالله عبید و مسجد ضرار رخ میدهد که سبب می شود این جریان حرکت خود را خزندهتر دنبال کند تا دیرتر آشکار شود.
این گروه اهداف مختلفی همانند قتل پیامبر(ص) در جنگ تبوک را داشت و شیعه و سنی این موضوع را قبول دارد ولی اختلاف بر سر مصادیق است. وقتی از ترور نتیجه نگرفتند، دست به تحریف زدند. به همین دلیل افراد نفوذی، پادو و پیش پا افتاده را میفرستادند تا سخنرانیها حضرت رسول(ص) را بر هم بزنند.
در ماجرای غدیر نیز حضرت محمد(ص) چندین بار سخنرانی کردند. در منا، عرفات و... سخنرانی کردند و معمولا افراد این گروه تلاش کردند تا اجازه ندهند سخنرانی نبیاکرم(ص) به نتیجهای برسد.
بنابراین به موازات اسلام یک حرکت انحرافی شکل گرفت که این حرکت به هر میزان اسلام رشد کرد، ریشه بیشتر دوانده و جذب نیرو میکند. همچنین برخی از افراد مشکلدار پس از فتح مسلمان شدند. کفار قریش در اواخر هیچ راهی جز پذیرش اسلام نداشتند و گرنه کشته میشدند و این جبهه انحرافی بهترین فرصت را برای جذب نیرو پیدا کرد.
سعی کرد نیروهای دسته چندمی خود را از این افراد قرار دهد. یعنی حاضر بودند دیگران بد نام شوند، ولی خودشان به اهدافشان برسند. به هر میزان نیز به زمان رحلت حضرت رسول(ص) نزدیکتر میشویم، فعالیت این گروه انحرافی بیشتر میشود. حضرت محمد(ص) لشگری را آماده میکنند تا به سمت تبوک حرکت کند، ولی اینها لشکر را بر هم میریزند. وصیتنامه نوشتن پیامبر(ص) را نیز بر هم میریزند و...
این جریان به کار خود ادامه میدهد تا اینکه حضرت رسول(ص) به شهادت میرسند. شیعه و سنی نیز قبول دارند که رسول خدا(ص) به صورت طبیعی وفات نکردهاند، بلکه مسموم شدهاند. پس از شهادت رسول خدا(ص) این جریان نفاق و انحراف که برای هدفش تلاش کرده بود، آماده مزد گرفتن میشود. اینها در چند مرحله شروع به کار کردند.
رسا ـ دقیقا چند مرحله بود؟
از نظر سیاسی جو غالب به نفع حضرت امیرمؤمنان(ع) بوده است. البته به معنای این نیست که عموم مردم طرفدار حضرت امیر(ع) بودهاند، بلکه فرهنگ اسلامی به گونهای پیش رفته بود که حضرت علی(ع) را تأیید میکرد. روایات از پیامبر(ص) درباره فضیلت امیرمؤمنان(ع) نیز فراوان بود که فردی تردید نداشت پس از حضرت محمد(ص)، حضرت علی(ع) باید حکومت را به دست بگیرند.
این جریان انحرافی تلاش میکرد تا این فضای سیاسی را تغییر دهد؛ چون به جایی نمیرسید. به همین دلیل تشکیلات و فضایی را ایجاد میکند تا معادلات را تغییر داده و به سمت خود بچرخانند.
یعنی این جریان و جبهه انحرافی فرصت را به دست گرفت. انصار نیز تجمعی را تشکیل میدهند که این جریان آن را به نفع خود مصادره میکند. در آن تجمع گزینه خود را معرفی کرده و رأی خود را بر رأی انصار غلبه میدهند و رهبری را بر عهده میگیرند.
از نظر سیاسی نخستین کاری که این جبهه انحرافی پس از شهادت رسول خدا(ص) انجام داد این بود که به هر نحوی شده زمام قدرت و زور را به دست بگیرند تا به امیرمؤمنان(ع) نرسد. یعنی در مرحله نخست حکومت به دست علی بن ابیطالب(ع) نرسد و در مرحله دوم فردی از خودشان خلیفه شود که به نتیجه نیز رسید.
رسا ـ اگر جریان غدیر به این میزان واضح و روشن بود که دلالت بر ولایت امیرمؤمنان(ع) داشت، چرا مسلمانان آن را نادیده گرفتند؟ اگر قریب به 80 هزار نفر در این جریان بودند، چگونه تمام آنها، آن را زیر پا گذاشتند؟
توجه به برخی مسایل پذیرش برخی دیگر از مسایل را ملموستر میکند. برای نمونه پس از شهادت نبیاکرم(ص)، ابوبکر در مدینه نبوده است. حزبی که قرار است برنامهریزی کرده و جریان اسلام را به نفع خود مصادره کند، میبیند که رییسش نیست به همین دلیل میآید ادعایی را مطرح میکند که همه این موضوع را بیان کردهاند.
بخاری در کتاب معروف خود که اهلسنت آن را پس از قرآن قبول دارند، مینویسد: «جنازه حضرت رسول خدا در روی زمین بود و مردم آن را میدیدند. عمر بن خطاب صدا میزند: هر فردی ادعا کند پیامبر مرده است را مجازات میکنم. پیامبر نمرده و به معراج رفته که باز میگردد!» چرا؟ چون فرماندهشان نبوده و باید اوضاع را به گونهای مدیریت میکردند تا فرمانده بازگردد.
وقتی ابوبکر از راه میرسد، عمر در حال سخنرانی است که پیامبر(ص) به معراج رفته است. یعنی چشم مردم به پیکر حضرت رسول(ص) است و گوششان به حرف عمر. جالب این است که کسی اعتراض نمیکند و نمیگوید: اگر پیامبر(ص) زنده است، چرا حرکت نمیکند؟» با این مسأله میخواهیم بگوییم فراموش کردن غدیر برای مسلمانان چیز عجیبی نبوده است.
حتی در تاریخ نیز نداریم که فردی به عمر اعتراض کرده باشد به چه دلیلی میگویی پیامبر(ص) فوت نکرده است؟ این جنازه بیحرکت برای چه کسی است؟ چگونه باید این سخن را بپذیرم؟ اگر حضرت رسول(ص) فوت نکرده، چرا حضرت زهرا(س)، امیرمؤمنان(ع) و حسنین(ع) گریه میکنند؟
این موضوع تا زمان آمدن ابوبکر ادامه داشته که پس از آنکه وی میآید، نگاهی به پیکر انداخته و میگوید: «پیامبر فوت کرده است.» در این هنگام ورق برگشته و مردم شروع به گریه و زاری میکنند. یعنی جامعه اسلامی یک جامعه عجیب و غریبی بوده که هیچ فردی هیچ تحرکی نمیکند. حتی مورخان مینویسند: «زمانی که ابوبکر آیه خواند که خدا میگوید: ای پیامبر(ص) تو نیز فوت خواهی کرد. مردم نمیدانستند چنین آیهای نازل شده است.»
جامعه اسلامی به جایی رسیده بود که مردم میان مرده و زنده را تشخیص نمیدادند. یا تشخیص نمیدادند و یا خودشان را به نادانی زده بودند. از این افراد چه انتظاری میتوان داشت؟ آیا میتوان انتظار داشت که غدیر را فراموش نکند؟ از چنین افرادی که حاضر نیستند رحلت حضرت نبیاکرم(ص) را بپذیرند، آیا میتوان انتظار داشت که غدیر را فراموش نکنند؟
رسا ـ به جز جنبه سیاسی، اقدامات این جریان انحرافی پس از وفات حضرت رسول(ص) چیست؟
از نظر اقتصادی این جریان انحرافی پول نداشت. یعنی حکومت را تازه به دست گرفته بود که هیچ دارایی نداشت؛ خزانهای نداشت که دارایی داشته باشد. عملکرد اینها همانند کودتای چرکین بود که هیچ پشتوانه مالی نداشتند؛ چون خزانه و درآمدهای اسلامی دست نبیاکرم(ص) بود که پس از وفات ایشان، طبیعتا به دست امیرمؤمنان(ع) میرسید. به همین دلیل این جریان به فکر ایجاد درآمد بود؛ چون حکومت بدون پول نمیچرخد و نمیشود مردم را ساکت کرد.
از سوی دیگر افراد این جریان انحرافی معتقد بودند: اگر قرار باشد حزب مخالف ما یعنی بنیهاشم از نظر مالی تأمین باشد، برای ما شاخ و شانه خواهد کشید. چون این حزب دارایی نداشت و بنیهاشم دارایی داشت که حتی اگر این جریان انحرافی دارایی به دست میآورد تازه با بنیهاشم مساوی میشد و نمیتوانست با آنها مبارزه کنند. به همین دلیل نقشهای را طراحی میکند که افزونبر کسب دارایی، دارایی بنیهاشم نیز از بین برود تا زمین بخورند.
در جریان اقتصادی نیز یکی از مهمترین درآمدهای حضرت امیر(ع) فدک بوده است که مخارج بنیهاشم و مسلمانان را تأمین میکرده است. به همین دلیل جریان انحراف معتقد بود این منبع درآمد باید خشکانده شود تا گروه بنیهاشم پشتوانه مالی نداشته و محتاج آنها شوند.
حتی بنیهاشم احیاناً نتوانند به وسیله ثروت مردم را دور خود جمع کنند. البته امیرمؤمنان(ع) که اهل این کارها نبودند، ولی جریان انحراف برای تمام مسایل نقشه طراحی کرده بود تا بنیهاشم گزینهای در اختیار نداشته باشند. به همین دلیل فدک را میگیرند.
دومین کار حزب انحراف و مخالف بنیهاشم، گرفتن فدک بود. بنابراین جریان بنیهاشم که همان جریان حضرت رسول(ص) بوده، در چند روز دو گزینه اصلی خود یعنی سیاسی و اقتصادی را از دست میدهد.
در این هنگام جریان بنیهاشم تنها یک گزینه داشته که اگر آن را از دست میداد، دیگر نمیتوانست به حرکت خود ادامه دهد و آن بحث «جا افتادگی اجتماعی» بوده است. یعنی همه در جامعه اسلامی امیرمؤمنان(ع)، حضرت زهرا(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را میشناختند. رفتار نبیاکرم(ص) با این بزرگواران را دیده بودند.
مسلما خطر این گزینه نسبت به گزینه اقتصادی و سیاسی نیز کمتر نبوده است. چون اهلبیت(ع) در جامعه اسلامی شخصیت داشتند. حریمی داشتند که مانع میشد فردی نسبت به آنها جرأتی داشته باشد. احترامشان در جامعه محفوظ بود که جریان انحراف تلاش میکرد این احترام را بکشند. این حریم را خرد کند. تلاش میکرد تا مردم نگاه احترامی به اهلبیت(ع) نداشته باشند، نهایتش نگاه مساوی داشته باشند.
جریان انحراف تأکید میکرد: نگاه قداست، احترام و عظمتی که رسول خدا برای اهلبیت(ع) به وجود آوردهاند باید از بین برود و این موضوع را افراد خلافت با ترفند هجوم به دست گرفتند؛ چون میخواستند قداست و احترام شکسته شود.
البته هیچ فردی جرأت نمیکرد به خانه اهلبیت(ع) هجوم کند، چون میدانستند عمری رسول خدا درب این خانه را کوبیده و در آن زندگی کردهاند. لذا عموم مسلمانان نسبت به این خانه دید احترامی داشتند؛ چه برسد به صاحب خانه.
به همین دلیل شکستن حریم این خانه کار هر کسی نبود. حتی افراد لاابالی نیز جرأت چنین کاری نداشتند. در قضیه عاشورا نیز وقتی سید الشهدا(ع) در گودال قتلگاه میافتند، هر فردی جرأت نداشت که ایشان را به شهادت برساند، بلکه شمر خبیث دست به این کار زد.
افرادی رفتند تا امام حسین(ع) را به شهادت برسانند، ولی جرأت نکردند. فردی هم که میخواست به خانه امیرمؤمنان(ع) هجوم بیاورد از افراد عادی نبود، لذا سران فتنه دست به کار میشوند.
رسا ـ نظر اهل تسنن درباره این هجوم چیست؟
خود اهلسنت نیز بیان میکنند: «عمر بن خطاب به پشت خانه هیزم آورد. مردم به وی گفتند: در این خانه فاطمه است.» عمر جواب میدهد: «باشد، من آتش میزنم.» اهلتسنن نیز تا اینجا را بیان میکنند، ولی ادامه آن را بیان نمیکنند.
یعنی اهلتسنن میگویند: عمر هیزم را به پشت درب خانه میآورد که آتش بزند. برای این کار نیز بسیار تأکید داشت. به اعتراض مردم توجه نداشت. تأکید داشت که هر فردی در این خانه باشد آن را آتش میزند. این جریان نیز تلاش میکرد که حرمت اهلبیت(ع) را بشکند.
نتیجه این میشد که چند روز پس از شهادت رسول خدا(ص)، نه سیاست، نه اقتصاد و نه وجاهتی دست امیرمؤمنان(ع) باقی میماند. همه چیز از بین میرود و عرصه در اختیار حزب رقیب قرار میگیرد. بخاری نیز مینویسد: «تا زمانی که زهرا(س) زنده بود، علی بن ابیطالب(ع) مقداری احترام در میان مردم داشت.»
البته حرمت شکسته و احترام ریخته شده بود، ولی مقداری احترام باقی مانده بود و مردم میگفتند: علی داماد پیامبر(ص) است. این خرده احترام نیز تا زمانی که حضرت زهرا(س) زنده بودهاند، باقی ماند، ولی پس از شهادت حضرت(س) از بین رفت.
به همین دلیل پس از شهادت حضرت فاطمه(س)، امیرمؤمنان(ع) یک شخصیت خرد شده اجتماعی میشوند. یعنی در جامعه هضم شده و به ایشان اعتنایی نمیکند. لذا اهلتسنن سعی میکنند که میزان حیات حضرت صدیقه کبری(س) را بیشتر بیان کنند.
رسا ـ به همین دلیل امیرمؤمنان(ع) از فضای غالب جامعه فاصله میگیرند؟
بله. به خارج مدینه رفته و مشغول کارهای اقتصادی همانند کشاورزی میشوند. به تعبیری از جامعه میبرند، چون جامعه از ایشان بریده بود. یعنی فردی که باید رهبر جامعه اسلامی باشد بیل به دست گرفته و شروع به کشاورزی، رسیدن به فقرا و کندن چاه میکنند.
البته این موضوعات نیز پشت پردههای خاصی خود را داشته است. پس از شهادت حضرت فاطمه(س)، امیرمؤمنان(ع) مجبور میشوند رویه خود را تغییر دهند. یعنی سیرهای که حضرت رسول(ص) چیده بودند از بین میرود. به طور کلی اولین انحراف تاریخ اسلام پس از رحلت حضرت نبیاکرم(ص) که انحراف بزرگی نیز بوده، جدا شدن از امیرمؤمنان(ع) بود که حزب رقیب نیز برای این کار از سه عرصه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بهره برد./993/403/ر
ادامه دارد...