دلائل ناتوانی مسلمین از نقش آفرینیهای بین المللی
اشاره
جهان اسلام به عنوان یک کلیت به هم پیوسته دارای شرایط و اقتضائاتی است که توجه به آنها میتواند در فهم بهتر آن بیشتر کمک کند. از این جهت میتوان جهان اسلام را به عنوان یک واحد سیاسی با تشخص هویتی در نظر گرفت. بر این اساس کل جهان اسلام به عنوان یک کنشگر مستقل در عرصه بیناللملل قابل ترسیم است که وجه تمایز آن بر اساس مولفه دینی است. با در نظر گرفتن جهان اسلام به عنوان یک واحد سیاسی مستقل میتوان عملکرد آن را آسیبشناسی کرد؛ آسیبهایی که مانع از نقشآفرینی موثر جهان اسلام میشود.
در این یادداشت مروری خواهیم داشت بر آسیبهای سیاسی جهان اسلام. به امید روزی که با رفع این آسیبها زمینه قدرت جهان اسلام افزون شود.
- تعارضات سرزمینی و اختلافات ارضی و مرزی میان کشورهای اسلامی
همزمان بـا فـروپاشی امپراطوری عثمانی، به عنوان اردوگـاه بـزرگ قدرت، مسلمانان و جهان اسلام به تدریج تحت سلطه امپریالیستی اروپا درآمدند که این امر آخرین واژگونی معادله قدرت قرون وسطی بود و کمابیش تمام سرزمینهای اسلامی، از اندونزی گرفته تا جبل الطارق و آسیای میانه و از جنوب تا آفـریقای مـاورای صحرا، تحت مالکیت استعماری مجموعهای از قدرتهای اروپایی قرار گرفت.[1] به دلیل نقش مهم قدرتهای استعمارگر در تحدید حدود مرزهای کشورهای اسلامی و تحمیلی بودن بیشتر این مرزها بسیاری از کشورهای اسلامی در مسائل سرزمینی و مرزی با دیگری اخـتلاف دارند.
حدود یـک سوم کشورهای واقـع در بخشهای مرکزی و غربی جهان اسلام، مرزهایشان بر اثر بین دولتها به وجود آمده است. مرزهای قلرو غربی جهان اسلام زودتر از مـرکز آن تعیین و مشخص شدند و کشورهای انگلستان و فرانسه و ایتالیا در ایجاد آن نقش داشته و پس از استقلال نـیز هـمان مـرزها به رسمیت شناخته شد و از آنجا که اکثر این مرزها از نوع هندسی و به خطّ مستقیم هستند و در ترسیم آنها بـه مـسائل انسانی، دفاعی و نظامی کاملا بیتوجهی شده است، بنابراین هر لحظه امکان درگیری بین این کشورها وجود دارد؛ زیـرا هـیچیک از آنـها از وحدت عملیاتی لازم برخوردار نیستند.[2]
مرزهای سیاسی و خطوط قراردادی بین کشورها در بخش مرکزی جـهان اسلام پیچیدهترین شکل را به خود میگیرد. در مباحث مرزی جغرافیای سیاسی حداقل چهار نوع اخـتلاف مرزی بین کشورها شـناساییشده کـه همه آنها را در مرکز و غرب اسلام میتوان مشاهده نمود. مثلا در مورد اختلافات مکانی مرز که ناشی از مشخص کردن مکان دقیق مرز یا از تفسیرهای گوناگون اسناد قانونی یا تغییر مکان عوارض طبیعی- که از آنها برای علامتگذاری مرز استفاده مـیشود- منبعث میشود، میتوان از اخلاف مرزی دو کشور بزرگ و مهم جهان اسلام یعنی جمهوری اسلامی ایران و عراق در خصوص اروند رود(شطّ العرب) نام برد که منازعات تاریخی را با خود همراه داشته و بهانه تجاوز عراق علیه ایران شد. همچنین در مورد اختلافات ارضـی مـیتوان نمونههای فراوانی را در جهان اسلام مشاهده کرد؛ از جمله اختلاف بین عربستان سعودی، عمان و ابوظبی بر سر واحدهای بوریمی و یا ادّعای عراق در خصوص کویت، ادّعای امارات نسبت به سهجزیره ایران از این موارد است. در مورد اختلافات نـاشی از مـنابع ممتد در دوسوی مرز و اختلافات عملکردی مرز میتوان این موارد را نام برد: اختلاف بین ترکیه، سوریه و عراق بر سر بهرهبرداری از آب فرات و همچنین در حوضه رود اردن اختلاف لبنان، سوریه، اردن و اسرائیل بر سر منابع آب و همچنین اختلاف مصر با سودان و اتـیوپی در حـوزه نیل.[3]
بنابراین وجود اختلافات مرزی و سرزمینی نیز از عوامل مهم واگرایی و عدم اتحاد جهان اسلام به شمار میرود؛ به ویژه هـنگامی کـه ایـن اختلافات رنگ و بوی ایدئولوژیک و سـیاسی بـه خـود بگیرد اختلافات تداوم و عمق بیشتری پیداکرده که در این صورت نه تنها امکان حل مسالمتآمیز این اخلافات وجود نخواهد داشت بلکه زمـینههای بـدبینی و تـنش تشدید میشود. به عنوان مثال در حالیکه کشورهای عضو شورای هـمکاری خـلیج فارس معتقد به وجود زمینههای مشترک متعددی از قبیل زبان، مذهب و اقتصاد با هم بوده و بر اساس آن یک سازمان منطقهای را به وجود آوردهاند، اما باز در همین سـازه ژئوپلیـتیکی عـربی-اسلامی محدود وجود اختلافات مرزی و سرزمینی بارها باعث بروز درگیری وقـطع روابط کشورهای عضو شده است، حمله نیروهای نظامی عربستان و تصرف پاسگاه مرزی قطر در مهر 1371 که سبب قطع روابط این دو عـضو شـورای هـمکاری خلیج فارس شد نمونهای از این مورد است که از یک سو بیانگر اهمیت اخـتلافات مـرزی در ایجاد تعارض و از بین بردن وحدت بوده و از سوی دیگر متزلزل بودن پایههای وحدت را در یک بخش محدود از جهان اسلام با اشـتراکات فـراوان نـشان میدهد که در آن صورت چشمانداز وحدت کل جهان اسلام مبهمتر به نظر میرسد. [4]
به عبارت دیگر و بیان خلاصه اینکه در واقع باید اختلافات ارضی و مرزی کشورهای اسلامی را چند بعدی و پیچیده در نظر گرفت به طوری که در جهان اسلام ما شاهد اختلافات ارضی و مرزی متعددی هستیم. نمونه نخست آن مربوط به اختلافات مکانی مرزی است که ناشی از مشخص نکردن مکان دقیق مرز و یا تفسیرهای گوناگون و یا تغییر مکان عوارض طبیعی است که از آنها برای علامتگذاری در مرز استفاده میشود. برخی از این موارد عبارتند از:
اختلاف مربوط به جمهوری اسلامی ایران و عراق در مورد اروندرود است.
اختلاف بین عربستان سعودی، عمان و ابوظبی بر سر واحدهای بوریمی
ادعاهای عراق در مورد کویت
برخی از اختلافات نیز ناشی از منابع ممتد در دو سوی مرز و اختلافات عملکردی مرزی است مانند اختلاف بین سوریه و ترکیه و عراق بر سر بهرهبرداری از آب فرات و اختلاف عربستان و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نسبت به منابع هیدروکربنی حوزههای مختلف. [5]
- انتخاب خط مشیهای امنیتی متفاوت
به طور عمده دو عامل در برداشت امنیتی دولتهای مسلمان اثر میگذارد: یکی اختلافات ایدئولوژیکی و دیگری ثروت نفت. ترس از همسایگان با مدلهای انقلابی و نیز فاصله حاکمیتها از مردم، موجب شده است تا بسیاری از کشورهای نفتخیز بیشتر ترجیح دهند با غرب روابط امنیتی برقرار سازند تا اینکه به هر مجموعه امنیتی بینالمللی اسلامی اعتماد کنند. [6]
انتخاب خط مشیهای سیاسی متفاوت در جهان اسلام سبب شده است تا کشورهای اسلامی از هم دور شوند و نتوانند ظرفیتهای یکدیگر را همافزایی کنند بلکه به نوعی سرمایهها و ظرفیتهای خود را از هم دور کنند و حتی گاهی علیه هم از آن استفاده کنند. در حالی که کشورهای اسلامی میبایست با تعریف یک دشمن مشترک همه توانمندیهای خود را برای مقابله با آن دشمن متمرکز کند و از این جهت به نوعی همگرایی دست یابد و تلاش خود را برای ارتقای توان و دانش و بهرهگیری از ظرفیتهای موجود ارتقاء دهد.
- رقابت قدرتهای منطقهای
در دنـیای اسـلام قطبهای قدرت متعددی وجود دارد که دارای وزن ژئووپلیتیک بـه نـسبت یکسانیبوده و برتری دیگر قطبها را برنتابیده با همدیگر رقابت میکنند و همدیگر را به چالش میکشند. به عـنوان نـمونه میتوان به کشورهایی مانند ایران عـربستان، مصر، پاکستان، ترکیه، قزاقستان، ازبکستان، اندونزی و مالزی اشـاره کرد کـه هـرکدام خـود را برتر دانسته و برای خود، حوزههای نفوذی قـائل هـستند که در حوزه نفوذ سایر کشورها تداخل دارد. این امر از جمله دلایل عدم شکلگیری هـمگراییهای مـنطقهای و وحدت کشورهای مسلمان میباشد، به عنوان مـثال از جمله دلایل عدم موافقیت اکـو رقـابت سه قدرت منطقهای ایران، پاکستان و تـرکیه اسـت یا در منطقه خلیج فارس رقابت دو کشور قدرتمند ایران، عربستان که هر دو خود را قدرت برتر و درجـهی اول مـیدانند، مانعی بر سر راه همکاری و ایجاد یـک اتحادیه منطقهای مـحسوب مـیشود. همچنین در دنیای عرب اخـتلافات و رقـابتهای مصر و عربستان، عراق و مصر، سوریه و مـصر را مـیتوان نام برد که حتی نتوانستهاند در منطقه خود وحدت و همگرایی را به وجود آورند، چه برسد بـه ایـنکه قادر باشند جهان اسلام را متحد کنند.
از سوی دیـگر فـقدان وجود یـک رهبر واحـد در جـهان اسلام و اختلاف کشورهای مـسلمان برای تصاحب این مقام نیز در تضعیف وحدت اسلامی مؤثر بوده است. فروپاشی امپراطوری عثمانی نظام خلافت را کـه رهـبری دنیای اسلامی سنی را به عهده داشت، نابود کـرد. از آن زمـان هـیچ شخصیت شـناخته شـدهای دنیای اهل سـنت را رهـبری نکرده است. این واقعیت، همچون تخریب نظام پاپ در کلیسای کاتولید رومی، اقتدار و تکامل اسلام را فلج کرد. شاید نزدیکترین معادل برای رهبری جهان اسـلام در جـامعه اهـل سنت، رهبری دانشگاه الازهر در قاهره باشد. الازهر مرکزی بـرای فـقه، تربیت و آمـوزش اسـلامی بوده و بـیشتر حـول مسایل مهم و جدید در اسلام فتوا صادر میکند، ولی محدوده عملی آن فراتر ا زمرزهای مصر نرفته است، زیرا به فقدان استقلال و مشروعیت از سوی اسلامگرایان متهم میباشد. بر این اساس، جهان اسلام هنوز فاقد یـک رهبری رسمی جامع است. [7]
بنابر این میتوان گفت در دنیای اسلام قطبهای قدرت متعددی وجود دارد که دارای وزن ژئوپولتیک به نسبت یکسانی بوده و برتری دیگر قطبها را برنتابیده و با همدیگر رقابت میکنند و یکدیگر را به چالش میکشند. از سوی دیگر، نبود یک رهبری واحد در جهان اسلام و اختلاف کشورهای مسلمان برای تصاحب این مقام نیز در تضعیف وحدت جهان اسلام موثر بوده است. برآورد این شرایط هدر رفتن سرمایه و ظرفیت جهان اسلام بوده است.
این رقابتهای منطقهای مانع از این میشود که ظرفیتهای جهان اسلام به عینیت برسد و چه بسا این رقابتها سبب شود که این ظرفیتها جهت تحمیل و اثبات هر یک از قدرتها بر دیگری صرف شود و در واقع هدر رود؛ زیرا ظرفیت و سرمایهای که باید در راستای اعتلای جهان اسلام به فعلیت برسد در روابط درون گروهی جهان اسلام هزینه میشود و در واقع ظرفیتی علیه جهان اسلام میشود.
- مداخله قدرتهای فرامنطقهای در کشورهای اسلامی
بیشتر کشورهای جهان اسلام به ویژه در شبه جزیره عـربستان و آسـیای مرکزی و قفقاز از عدم مشروعیت سیاسی رنج میبرند. عدم اعتماد و اتکای دولمت مردان این کشورها به ملت خود از یکسو و بدبینی به همسایگاه مسلمان خود از سویدیگر باعثشده تا این دولتمردان برای حفظ و بقای رژیـم سـیاسی خود به قدرت فرامنطقهای و جهانی متوسل شوند.
این وابستگی سیاسی باعث ایجاد پیمانهای متعدد دوجانبه بین این کشورها و قدرتهای سلطهگر جهانی شده است که این پیـماشها و اتـحادهای با خود تعهدهایی را به هـمراه دارد. هـمین محدودیتها و تعهدهای باعث شده کشورهای مسلمان توان تصمیمگیری در زمینههای سیاسی و اقتصادی را به صورت مستقل نداشته باشند، به طوری که در رابطه با مسائل مختلف جهانی، کشورهای جهان اسلام خـط مشیهای سـیاسی مختلفی را در پیشگرفته و بر سـر مـسائل سیاسی مشترک، از جمله وحدت جهان اسلام به توافق نمیرسند. به عنوان مثال موضعگیریهای متفاوت و گاهی متضاد کشورهای مسلمان در رابطه با بحرانهایی مانند اشغال عراق، افغانستان، حمله به غزه و لبنان نمونههایی از این موضعگیریهاست یا در حالی که با توجه بـه عـوامل جغرافیایی، اقتصادی و استراتژیک مشترک میان همه کشورهای خلیج فارس، منطقیترین نظام برای پاسداری از امنیّت منطقه خلیج فارس، سیستمی با حضور همه کشورهای کرانهای میباشد و هر گونه ایجاد پیمان و اتحاد منطقهای در منطقه خلیج فارس بدون حضور تمامی کـشورهای کـرانهای و به ویـژه جمهوری اسلامی ایران از منطق ژئوپلیتیک برخوردار نبوده و محکوم به شکست است. وجود پیمانهای دو و چندجانبه بین کشورهای ساحلی خلیج فـارس با قدرتهای فرامنطقهای و به ویژه ایالات متحده- که به همراه خود تعهداتی را نـیز بـه هـمراه داشته-مانع از وفاق کشورهای منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس(مرکز جهانی اسلام) برای ایجاد یک پیمان همکاری و یا تشکیل یک اتحادیه اقتصای یا سـیاسی-امنیتی شـده است.
همچنین در بعد اقتصادی نیز وابستگی به کشورهای قدرتمند اقتصادی جهان مانعی بر سر راه همکاری گـستردهترکشورهای اسـلامی شـمرده میشود. ساختار تولیدی کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی به عنوان یکمجموعه اقتصادی، به گونهای است که کشاورزی 18/2 درصـد، صنایع 36/5 درصد(بیشتر با تأکید بر صنایع استخراج و تولید نفت) و خدمات 45/3 درصد از کل تولید نـاخالص آنها را تشکیل میدهد. این نـسبتها نـشان میدهد که ساختار تولید کشورهای اسلامی به ساختار تولید کشورهای با درآمد پایین و متوسط جهان شباهت دارد. اکثر کشورهای مسلمان جزء کشورهای رو به پیشرفت محسوب میشوند و نیازمند امکانات، تولیدات و تکنولوژی برتر کشورهای غربی و قدرتهای بـرتر جهانی هستند. این وابستگی اقتصادی که گاه ناشی از سابقه مستعمراتی این کشورها و وجود پیوندهای سنتی تجاری با کشورهای صنعتی است نیز تعهّدات و محدودیتهایی را بر این کشورها تحمیل میکند که مانع از این میشود که هـمکاریگسترده و مـداوم اقتصادی، سیاسی بین کشورهای جهان اسلام صورت گیرد.
در مجموع وابستگیهای متنوع دولتهای جهان اسلام به قدرت جهانی در گذشته و حال زمینه را برای مداخله و توسعه شکافها و جداییها و تجزیهها و تجزیه جهان اسلام فراهمکرده، و بیثباتی، کشمکش، رقابت و گـسترش اتـکا به دولتهای غیر اسلامی را سبب میگردد. [8]
به نظر میرسد یکی از مهمترین بحرانهای جهان اسلام، بحران ناکارآمدی حاکمان باشد؛ حاکمانی مستبد که بیش از آنکه به فکر تعالی کشور و جهان اسلام باشند به فکر حفظ تاج و تخت حکومت خود هستند. این حاکمان به جای اینکه مبانی و مولفههای قدرت خود را در نیرو و پشتوانههای مردمی قرار دهند به حامیان خارجی دل بستهاند لذا جایگاه مردمی بسیار ضعیفی دارند. این حاکمان از بینش جامع و عمیق در فهم و تحلیل شرایط بینالملل برخوردار نیستند و نمیتوانند راهبرد دراز مدت برای کشورشان و جهان اسلام طراحی کنند تا اعتلای جهان اسلام را تامین کنند. از این گذشته بسیار از حاکمان کشورهای اسلامی اساسا نگرش دینی ندارند و کشور را کاملا سکولار اداره میکنند و روحیاتی غربگرا دارند؛ یعنی اعتقادی به اینکه اسلام میتواند اساس اداره کشور و سیاست قرار بگیرد ندارند. در مجموع این حاکمان نالایق نوعی سرخوردگی و تحقیر تاریخی در جوامع اسلامی ایجاد کرده است. بر این اساس میتوان جریان بیداری اسلامی اخیر در جهان اسلام را در اعتراض به این حاکمان نالایق دانست که مانع پیشرفت کشورهای اسلام و تحقق اصول و برنامههای دینی میشوند.
مسلمانان که زمانی طلايهدار تمدني بشري و صاحب مدنيت متعالي و پيشرفت و توسعه اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي بودند، در قرون اخير توان رقابت با کشورهاي غربي را نداشتند و عملاً در جهان سوم يا حداکثر کشورهاي در حال توسعه قرار گرفتند. اين اوضاع نابسامان در تحقير شخصيت و جايگاه مسلمانان در نتيجه اعتراض به حاکمان موثر بود.
ميان محروميت ملتهاي خاورميانه که تحت انقياد رژيمهاي استبدادي قرار دارند از سويي و واکنش اعتراضي و تهاجمي آنها در قيامهاي مردمي از سوي ديگر، يک رابطه علي ـ معلولي وجود دارد، به عبارت ديگر آنچه که به عنوان خيزش مردمي عليه ديکتاتورها آغاز شده است در حقيقت ناشي از احساس تحقير و استضعاف ملتهايي است که سالها مورد ستم واقع شدهاند. انباشت اين احساس محروميت که در دو بعد داخلي و بين المللي قابل بررسي است, طي ساليان دراز نهايتاً سبب بروز عکس العملي تهاجمي شده است.[9]
اصولاً شريعت اسلام پيروان خود را به صلابت، کسب قدرت و ايستادگي در برابر مستکبران دعوت ميکند. نيروي برانگيزاننده عظيمي در خود دارد و لذا اگر گفتمان استکبارستيز اسلام در کانون توجه ملتي قرار گيرد، ميتواند محرک مناسبي براي پيدايش خيزشهاي مردمي باشد.
انرژي و امکانات پايانناپذير و دروني اسلام، به مسلمانان انگيزههاي دگرگوني ميبخشد و بر حفظ هويت تمدني خويش انگشت ميگذارد و از آن مهمتر، آنان را همواره به حفظ برتري يا بازيابي اين برتري، رهنمون ميسازد.[10]
به عبارت ديگر در بعد فرهنگي وابستگي حاکمان و تسلط فرهنگ غربي سبب گرديد بحران هويت گستردهاي ناشي از بحران هاي کارآمدي و مشروعيت در جوامع عربي به وجود آيد. در اين ميان اسلام به عنوان عامل رهايي بخش و دين هويت ساز مطرح و توسط مردم به متن تحرکات و خواستههاي آنان منتقل گرديد.[11]
جنبههاي هويتيابي بيداري اسلامي را ميتوان در تحليل مخاطبان دعوت جنبشهاي اسلامي نيز يافت. جوانان، اقشار متوسط و اقشار مستضعف از مخاطبان اصلي و عمده اين جنبشها هستند که ميتوان انگيزه حضور و فعاليت آنها را در اين عرصه در هويتيابي اسلامي آنها جست و جو کرد.
جوانان دانشجو و فارغ التحصيلان دبيرستانهاي کشورهاي عربي مستعدترين گروههاي اجتماعي براي پيوستن به جنبشهاي اسلامي هستند. عواملي مثل عدم امنيت رواني، بيکاري، فقدان هويت، نابرابري اجتماعي و بر باد رفتن شرف ملي در رويارويي با اسرائيل و غرب به ايجاد از نوعي از خود بيگانگي در ميان جوانان عرب کمک ميکنند. در نتيجه جوانان براي احياي هويت و اقتدار ديني در مقابل غرب به جنبشهاي ديني گرويدند. لذا عضويت دانشجويان فني و صنعتي به جنبشهاي ديني بيشتر است.[12]
اقشار سنتي جامعه عرب را خرده بورژوازي يا قشرهاي حرفهاي «متوسط» يعني بوروکراتها، مغازهداران، حرفهايها، معلمان، فروشندگان، صنعت گران و خرده مالکاني تشکيل ميدهند که با تضعيف عقايد اسلامي در اثر رخنه سياسي اقتصادي و اجتماعي خارجي، مخالف هستند. اين اقشار، مردمي مذهبي هستند که پيوستن آنها به جنبشهاي اسلامي، نتيجه تهديدي است که به تصور آنها از سوي دولت و جهان خارج اعمال ميشود. آنها معمولاً اين تهديد را خطري قلمداد ميکنند که هم متوجه هويت سنتي مذهبي و هم منافع اقتصادي آنها است. در عرض سه دهه گذشته ترکيبي از سياستهاي دولت که در چارچوب اقتصاد جهاني عمل ميکند موقعيت اجتماعي ـ اقتصادي طبقه متوسط عرب را بيثبات کرده است. فرصت تحرک افراد طبقه متوسط به نحو قابل ملاحظهاي کم شده است. در حقيقت اين قشر بهبود موقعيت اجتماعي ـ اقتصادي خود را که باعث محروميت ميشود، دشوار ميداند.[13]
مستضعفين به عنوان سنتيترين بخشهاي جامعه، تعهد عميق و وفادارانهاي نسبت به اسلام دارند. اين عامل همراه موقعيت پايين اجتماعي ـ اقتصادي آنها موجب ميشود تا پيام اسلام را با آمادگي تمام بپذيرند.[14]
در مجموع یکی از مهمترین علل افول و تنزل کشورهای اسلامی در سدههای اخیر به عملکرد ضعیف حاکمان آن برمیگردد که سبب سرشکستگی و تحقیر مسلمانان در مقابل غرب شد. این شرایط مسلمانان را به بازیابی هویت اسلامی خود جهت اعتلای تمدن اسلامی سوق داد.
975/702/ر
[1] . ژئوپولتیک در قرن بیست و یکم، عزت الله عزتی، ص187، تهران، سمت، 1380.
[2] . جغرافیای سیاسی جهان اسلام، عزت الله عزّتی، ص176، انتشارات سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور، قم، 1378.
[3]. ر.ک: جغرافياي سياسي خاورميانه و شمال افريقا، آلاسدير درايسدل و جرالد اچ. بليک، ترجمه دره مير حيدر، ص114-120.
[4] . ر.ک: "چالشهای ژئوپولتیکی همگرایی در جهان اسلام"، محمدرضا حافظنیا، سیدهادی زرقانی، ص146-147.
[5] . "چشماندازی بر ژئوپولتیک جهان اسلام در بازی قدرت و رهبری جهانی؛ فرصتها و چالشها (با تاکید بر توان و ظرفیتهای ژئوپولتیکی جمهوری اسلامی ایران)، سید داود آقایی، سید محمود حسینی، ص 63، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال یازدهم، شماره 36، بهار 1393.
[6] . جغرافیای سیاسی جهان اسلام، عزت الله عزّتی، ص239، انتشارات سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور، قم، 1378.
[7] . جغرافیای سیاسی جهان اسلام، عزت الله عزّتی، ص221، انتشارات سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور، قم، 1378.
[8] . ر.ک: "چالشهای ژئوپولتیکی همگرایی در جهان اسلام"، محمدرضا حافظنیا، سیدهادی زرقانی، ص150.
[9]. ر.ک: بيداري اسلامي در نظر و عمل، به کوشش (ويراستار علمي) اصغر افتخاري، «بيداري اسلامي: طراحي يک چار
چوب نظري»، روح الامين سعيدي، ص 97 ـ67.
[10]. بيداري اسلامي، چشم انداز آينده و هدايت آن، جمعي از نويسندگان، ج1، «غرب و خيزش اسلامي»، محمد علي تسخيري، ص 53.
[11]. ر.ک: بيداري اسلامي در نظر و عمل، به کوشش (ويراستار علمي) اصغر افتخاري، «بيداري اسلامي يا انقلابهاي عربي؟ رويکردي اجتماعي»، ابوذر گوهري مقدم، ص 231 ـ 270.
[12]. ر.ک: اسلام در انقلاب: جنبشهاي اسلامي معاصر در جهان عرب (بررسي پديده بنيادگرايي اسلامي)، ص 94.
[13]. همان, ص 96.
[14]. همان, ص 97.