یادداشت؛
شبکههای اجتماعی، اینترنت و آدمهای مسخ شده!
با آمدن تکنولوژی و هجوم وسایل ارتباط جمعی و اینترنت به زندگی، آدم قرن ۲۱ که حالا به شدت هم تنبل شده، دیگر زحمت فکر کردن را هم به خود نمیدهد.
به گزارش خبرگزاری رسا، انساناشرف مخلوقات است، اما در همین انسان ظرفیتهای مثبت و منفی عظیمی نهفته است. انسان عادت میکند، فریب میخورد، میشود آموزشش داد، تربیتش کرد، این انسان ظرفیت این را دارد که اوج بگیرد و بشود از جمله اولیاءالله یا چنان سقوط کند که بشود خود شیطان.
این انسان را گاهی میتوان طوری بار آورد که در اوج جهالت، احساس دانایی کند. دچار ترکیب عجیبی از «جهالت»، «حس دانایی» و «غرور» به طور توأمان شود. با استفاده از مجموعهای از عادات، تعصبات، تمایلات، کمبودها و عقدههای فرد، در کنار شیپورهای بزرگ تبلیغاتی و بمباران خبری، میشود چنین انسانهایی را پَروَرد.
با آمدن تکنولوژی و هجوم «افسار گسیخته» وسایل ارتباط جمعی و اینترنت به زندگی، آدم قرن ۲۱ که حالا به شدت هم تنبل شده، گاهی دیگر، زحمت فکر کردن را هم به خود نمیدهد. کتاب نمیخواند، تحلیل نمیکند، بستههای خبری «ساندویچی» و «کوچک شده»ای را که از قبل آماده شده میخواند. (در این باره توضیح خواهیم داد) و غالبا هم میپذیرد، یا اگر هم بیتوجه از کنارش میگذرد، آنرا به ضمیر ناخودآگاه خود در کنار هزاران بسته کوچک خبری دیگر میفرستد و تلنبار میکند. فکر میکند فراموششان کرده اما آنها فراموش نمیشوند.
چنین آدمی، زیاد فکر نمیکند، لزوما با استدلالهای عقلی اقناع نمیشود، یا به سختی قانع میشود. شاید، چون این روش سخت است و «فکرکردن درد دارد.» منطق و ملاک اولِ چنین «آدم تربیت شده»ای برای پذیرش یک مسئله، دیگر منطق و استدلالهای عقلی نیست، «گوینده» آن مسئله است.
هنرپیشهای را دوست دارد، یا به دلیل توانایی بازیگریاش، یا به دلیل زیباییاش یا به دلیل جایزه بینالمللی که طی بازی در یک فیلم یا برای ساختن آن دریافت کرده است. چون این بازیگر یا رقاص، مطرب و خواننده و یا حتی مثلا داور فوتبال، مجری تلویزیون و گزارشگر موفق را دوست دارد، حرفها و استدلالهایش را سوای از اینکه درست باشند یا غلط، «دوست دارد» آن هم نه فقط در حوزه تخصصی خود، که در «همه حوزهها»، «درست» و «حق» میداند. چرا؟ نه به خاطر اینکه خوب صغری کبری میچیند و استدلال میکند و فکر مخاطب را درگیر «حل مسئله» میکند، نه؛ چون «فقط» دوستش دارد.
خوشگل است، خوب گل میزند، خوب گزارشگری میکند، خوب چهچهه میزند، خوب در نقشش فرو میرود و خوب فیلم بازی میکند! یا حتی، چون اخلاق خوبی دارد! به قول داستایوفسکی، در رمان «برادران کارامازوف» برخی را میتوان با سلاح اخلاق (نه منطق) قانع کرد.
بخوانید: هر روز علمای دینی میگویند، به مال دنیا نچسبید. تمام عمر خود را صرف جمعآوری مال دنیا نکنید. این دنیا محل گذر است. موقع مرگ یک ریال از این پولها را نمیشود با خود برد. کمی هم به آخرت خود بیندیشید. کمی هم برای دل خود، برای مردم، برای آخرت خود تلاش کنید. همه چیز پول نیست.
این حرفهای منطقیِ دینی را همه از کارشناسان دینی بارها و بارها شنیدهایم، طوریکه همه آن را از حفظیم. سوای از اینکه گوینده این جملات کیست و چگونه آدمی است، این حرفها «درست و منطقی» هستند و ما مسلمانها به آن باور داریم. فرض بگیرید همین حالا شبکه تلویزیونی را عوض میکنید و یک کارشناس دینی را در حال تکرار این حرفها میبینید.
یکی از آن آدمهایی که در بالا توصیفش رفت هم کنارتان نشسته و برنامه را میبیند. این صحبتهای درستِ، منطقی چقدر روی «آدم تربیت شده» نوشتار ما تاثیر میگذارد؟!
چندی پیش شنیدم استیو جابز، آن مخترع نابغه و فعال در حوزه کارآفرینی و مدیریت، حالا که متوجه شده، سرطان او را خواهد کشت، گفته من ثروت زیادی دارم. وقتی میبینم نمیتوانم این ثروت را بعد از مرگ با خود ببرم، با خود میگویم، ایکاش به یک نقطه از ثروت و دارایی که میرسیدم، تجارت و ثروتاندوزی را رها کرده و کمی به خودم میرسیدم. آدمی نباید فقط به فکر ثروتاندوزی باشد و... (چیزی شبیه به همان حرفهای روحانیون و علمای خودمان)
از میزان صحت این صحبتها اطلاع دقیقی ندارم، اما دوستی که این ماجرا را برایم نقل قول میکرد میگفت، با خواندن این جملات اشک در چشمانم حلقه زد! گفتم چرا؟ پاسخش جالب بود، منطقش شبیه منطق همان آدم تربیت شده نوشتار ما بود! اما نه به خاطر اینکه این حرفهای درست را برای اولین بار بود که میشنید، او این جملات را از حفظ بود حتی بهتر و کاملتر از جابز در این حوزه اطلاعات داشت.
فقط به این دلیل که این حرفهای تکراری و شاید حتی ناقص، اما درست را «استیوجابز» گفته بود از ته دل و عمق جان میپذیرفت. کاری هم نداشت که این حرفها ناقص است، درست است یا غلط. اما مگر نه اینکه عقل حکم میکند، یک مبحث اخلاقی را از کارشناس اخلاق، یک موضوع ورزشی را از کارشناس ورزشی و یک موضوع هنری را از یک هنرمند بپذیریم؟
آیا «جابز» یک کارشناس دینی است؟! این یعنی برخی از آدمهای امروز، نگاه نمیکنند چِه میگوید، نگاه میکنند کِه میگوید! چون استیوجابز را دوست دارد، حرفش را قبول میکند! و این خطرناک است...
ملاک «حق یا باطل بودن» نباید دوست داشتن باشد. ملاک «قبول کردن» باید حق یا باطل بودن باشد. اینکه، چون فلانی را دوست دارم، مواضع سیاسیمان یکی است، زیباست، خوب فیلم میسازد، خوب گزارش ورزشی ارائه میدهد، خوب چهچهه میزند، پس حق با اوست، غلط است.
ملاک «حق یا باطل بودن» نباید دوست داشتن باشد. ملاک «قبول کردن» باید حق یا باطل بودن باشد. اینکه، چون فلانی را دوست دارم، مواضع سیاسیمان یکی است، زیباست، خوب فیلم میسازد، خوب گزارش ورزشی ارائه میدهد، خوب چهچهه میزند، پس حق با اوست، غلط است.
این یعنی، تباه شدن فضای نخبگانی، یعنی کشیدن مسائل کلان، حیاتی و مهم جامعه به کف خیابان و در بلندمدت یعنی، تباه شدن دموکراسی...
طبیعت انسانِ تربیت شده قصه ما گویا، بیش از اینکه تابع عقل باشد، تابع احساسات است، تابع عادات است. گویا برخی ما را عادت دادهاند به اینکه، تابع عقل نباشیم. اما چه کسانی و چگونه؟!
با «بمباران خبری»، با همان بستههای ساندویچی خبر و تحلیل که هیچگاه فکر نکردیم، در کجا پخت و پز میشوند! گاهی میبیند چند میلیون نفر از این یا آن پیامرسان خارجی استفاده میکنند. این یعنی بخش قابل توجهی از جمعیت ایران بنا به دلایل متعدد مثل کمکاری ما و پُرکاری آنها خوراک ذهنیشان از چنین پیامرسانهایی تامین میشود.
اما چند درصد از آنها تولیدکنندهاند؟! چند درصد مصرفکنندهاند؟ پاسخ این دو سؤال تقریبا روشن است. تقریبا همه مصرفکنندهاند. اینکه این اخبار کجا و توسط چه کسانی تهیه و پخت و پز میشوند، سؤال بسیار مهمی است؟!
شاید برای به دست آوردن چند رای بیشتر، شاید هم از روی سادگی یا حتی حماقت و به خاطر برخی محاسبات غلط عدهای موافق سر و سامان گرفتن شبکههای اجتماعیِ بیدر و پیکر که بعضا عقل، دین، ایمان، خانواده، اقتصاد، اخلاق و امنیت روانی جامعه را نشانه رفته نیستند.
از نگاه این طیف، شبکههای اجتماعی هر چه بیدرو پیکرتر باشد، بدون محدودیتتر است و نداشتن محدودیت یعنی آزادی، و سرو سامان دادن به آن هم یعنی، مخالفت با آزادی! در چارچوب فکری این طیف، در چنین فضایِ بیسر و سامانی میتوان به هر وسیله و به هر قیمتی به هدف رسید. ذهنها را بمباران کرد حتی به قیمت تربیت شدن آدمهایی که نتوانند خوب فکر کنند، نتوانند احساس را از واقعیت تشخیص دهند. برای این طیف آدمهای «مسخ» شده مفیدند.
مسخ شده یعنی، کشورشان در یک جنگ جهانی واقعی توانسته بینی بزرگترین ابرقدرتهای عالم را به خاک بمالد، اما «حس» میکند، اوضاع افغانستان بهتر از کشور خودش است. در چنین فضایی، این آدم تربیت شده سرنوشت پیچیدهترین و مهمترین مسائل یک کشور را به زلف یک هنرپیشه، مطرب یا زیبا رو گره میزند و... فراموش نکنید، بسیاری معتقدند، ترامپ ماحصل شبکههای اجتماعی است!
اگر تا ۱۰ سال پیش با «سانسور» اخبار به افکار جهت داده و آدمهای مسخ شده تربیت میکردند تا به اهداف خود به هر قیمتی برسند، امروز با «بمباران خبری»، همان میکنند. /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: کیهان
ارسال نظرات