جوکر؛ دعوت به بیقانونی، آشوب و لذتبردن از جنایت
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، من حتی یک دقیقه از این زندگی لعنتیام خوشحال نبودم. این جمله معروف «جوکر» یکی از دشمنان ازلی و ابدی بتمن در جامعهای است که به پارانویای «ابرقهرمانی» مبتلاست. این جمله ضدقهرمان سرشناس مجموعه کمیکها و فیلمهای بتمن، چالش متقابلی با ابرقهرمانانی است که عفونت هراس را از اذهان عمومی مخاطبان سینما پاک میکند، اما جوکر به تنهایی این هراس را دوباره در ذهن مخاطبانی که با پارانویای ابرقهرمانی دست و پنجه نرم میکنند، زنده میکند.
۸۰ سال پیش ابرقهرمانی تاثیرگذار و بشدت پرطرفدار به نام «بتمن» خلق شد. ابرقهرمانی که برخواسته از جامعه سرمایهداری بود و از زمان پیدایش تاکنون دیوانهوار در فرهنگ عامه ستایش میشد. «بروس وین» (بتمن) بر اثر یک اختلال روحی پس از ترور پدرو مادرش، با اتکا به ثروت هنگفتی که برایش باقیمانده بود، به سرکوب جنایتکارانی همچون جوکر، راس الغول، دو چهره (Two Face) با نام واقعی هاروی دنت، معماگو(Riddler) با نام واقعی ادوارد نیگما، زن گربه(Cat woman) با نام واقعی سلینا کایل، پنگوئن(Penguin) با نام واقعی اسوالد چستر کوپلپات، بین (Bene) دورانس، پیچک سمی (posion ivy) با نام واقعی پاملا آیزلی، مستر فریز (Mr. Freeze) با نام واقعی ویکتور فرایز، مترسک (Scarecrow) با نام واقعی جاناتان کرین میپرداخت و ساکنان شهرخیالی گاتهام سیتی {تمثیلی از نیویورک سیتی} از نابودی تبهکاران به دست شوالیه سیاهپوش مسرور میشدند و مخاطب قبل از لذت بردن و کاتارسیس از مواجه و مقابله بتمن با ضدقهرمانان، از سبک زندگی او، جایگاه و موقعیت اجتماعیاش در مقام بروس وین سرمایهدار لذت میبرد.
بتمن ابرقهرمانی است که مخاطب جایگاه ممتازش، قدرت، توام با سرمایهداری را ستایش میکند. اما فیلم «جوکر» اثری ضدبتمنی و ضد ابرقهرمانی است و جهان او وارونه با شوالیه سیاهپوش است، به همین دلیل نمایش آن با اظهار نظرهای تند کارگردانان سینما علیه ابرقهرمانان و تولیدات دی سی کامیک و مارول همراه شد.
جوکر از شخصیت خبیث فیلم مردی که میخندد (The man who laughs -۱۹۲۸) الهام گرفته شده است. در این فیلم کونراد ویدت (Conrad veidt) با گریمی بسیار عجیب شباهت بسیار نزدیکی با این شخصیت دارد. در سال ۱۹۴۰ بیل فینگر، باب کین و جری رابینستون وقتی به دنبال طراحی شخصیت بد در مجموعه کمیکهای بتمن بودندT با گرتهبرداری از صورت شخصیت مرد خبیثی که میخندد، جوکر را خلق کردند.
جوکر در نخستین شماره از کمیک بتمن در ۱۹۴۰ همزاد شوالیه تاریکی شد. او در نخستین روایت به زندان میافتد و در روایت دوم{در همان شماره} در نبردی تن به تن ظاهرا کشته میشود.
اما چند سال بعد «وینتی الس ورث» (یکی از سردبیران دیسی کامیک) احساس میکند این شخصیت نباید کشته شود و به «باب کین» سفارش میدهد که این کاراکتر در آمبولانس حین رفتن به بیمارستان دوباره زنده شود. برای تحلیل فیلم جوکر به گذشته این شخصیت و دادههای دیگری درباره او نیاز داریم.
جوکر خلق شده در نخستین داستان بتمن فاقد گذشته {شناسنامه} بود و کمپانی DC comic توسط نویسنده و طراحی به نام آلن مور برای جوکر گذشتهای تلخ تصویر کرد. کمدینی که زندگی بسیار سختی را میگذارند و سرنوشت همسرش باردارش به مرگ میانجامد. جوکر در یک سرقت معمولی وارد دنیای خلافکاران میشود، اما حین سرقت داخل مخزنی از مواد اسیدی میافتد و از آن پس او را با صورت آرایش و طراحی شده جوکر میبینیم.
پس از دهه پر از شورش ۶۰ میلادی، نویسنده و طراحی به نام «دنی اونیل» پنچگانهای برای جوکر خلق میکند و وضعیت آنارشیستی که جوکر در شهر گاتهام سیتی بوجود میآورد، ملهم از آن شورشها در قالب کمیک بوک است.
این ضد قهرمان ناسازگار شورشی که گاتهام سیتی را به شورش و اغتشاش دعوت میکند آنقدر محبوبیت پیدا میکند که در سال ۱۹۷۵ انتشارات دیسی یک کمیک ماهانه از فعالیتهای هنجارشکن او منتشر میکند، اما دیوان قضایی ایالات متحده مسئولان دی سی را وادار میکند که در پایان هر قسمت جوکر باید راهی زندان شود. رفتار جنون آمیزی که جوکر از خود بروز میدهد در سری NEW ۵۲ منتشر شد و این جنون فردی بخشی از شخصیت هنجارشکن و فوقخشونتطلب این شخصیت است.
نمایش فیلم سینمایی جوکر در جشنواره فیلم ونیز در اواخر ماه اوت با انتقاد گسترده منتقدان شیفته هالیوود پسامارولی{تولیدات ابرقهرمانی شرکت مارول} مواجه شد و اعطای جوایز برتر و شیر طلایی، در واقع طغیان یک جشنواره اروپایی در مقابل پیکره یک دست ابرقهرمانی، رادیکال و کمترآلترناتیو هالیوود امروز محسوب میشود.
تنها چند روز پس از نمایش ویژه فیلم در آمریکای شمالی و جشنواره بین المللی فیلم تورنتو، اولین موج واکنش علیه فیلم در رسانههای آمریکایی آغاز شد، برخی منتقدان نوشتند که تاد فیلیپس برای خلق پرتره از این قاتل و آنارشیست جوان باید از افکار عمومی عذرخواهی کند چون این فیلم از ایدئولوژی خشونت آمیز و جنبشهای آنارشیستی بیهدف حمایت میکند و زمینه بروز خشونتی کلان و جمعی را در جامعه پایهریزی خواهد کرد و کار به جایی رسید که بسیاری از برخی از اعضای خانواده قربانیان تیراندازی سال ۲۰۱۲ در در کلرادو، ابراز نگرانیهای مشابهی کردند.
در همین حال، تعداد زیادی از مقامات پلیسی و قضایی دیگر اظهار داشتند که این فیلم عامل تحریک شورش گسترده است. فیلم در آمریکا با استقبال گسترده مواجه شد و استقبال نشان میدهد که جرقه کوچکی مثل جوکر پیشزمینهای کاملا آماده برای یک ناهنجاری بزرگ عمومی است.
با افتتاح نمایش جوکر، ادارات پلیس در نقاط مختلف نیویورک و لس آنجلس مستقر شدند و نیروهایشان را در مقابل برخی سینماهای نمایشدهنده مستقر کردند تا مشابه اتفاقاتی که در نمایش فیلم شوالیه تاریکی رخ داد، تکرار نشود. فیلم در القای خشونت، عملکرد عجیب و خاصی دارد و برخلاف سایر آثار خشن هالیوودی، اثری پاپ کورنی و معتدل نیست.
فیلم بیانیهای مصور برای خیزش علیه سرمایهداری یک طرفه نیست. به صحنههای پایانی فیلم دقت کنیم که بتمن کوچولو{بروس وین} در کنار پدر و مادر ترور شدهاش ایستاده و با دیدن این تصویر باید انتظار بکشیم که او به عنوان ابرقهرمان سرمایهدار بزرگ شود و گاتهام سیتی را از وضعیتی آنارشیستی نجات دهد. وقتی پدر و مادر بروس وین کشته میشوند او باید مشغول ناله و زاری باشد، اما کارگردان با چنین تصویری و تراولینگ عامدانه دوربین، همه چیز را به آینده و به اعتلا رسیدن بروس وین (بتمن) واگذار میکند. اما برای این پروسه نجات زمان بسیاری زیادی برای بزرگ شدن بتمن نیاز دارد. در واقع منجی این جامعه پس از مرگ توماس وین، فرزند سرمایهدار اوست و این تصویر تصدیق میکندجوکر که فیلمی ضد سرمایهداری نیست.
با این دیدگاه طبیعتا مخالفان سرمایهداری و کاپیتالیسم از دیدن فیلم شعفزده خواهند شد، چپهای سنتی در ایران با دیدن فیلم برای آن ویژهنامههای فارسی مبسوطی تهیه خواهند کرد. حتی اگر جوکر را فیلمی ضدسیستم توصیف کنیم، این فیلم اثری در جهت ترویج خشونت اجتماعی، ضد مدرنیته، ضد قانون و انتقال دهنده لذت کشتن است. زمان این فیلم هم گویای همین موضوع است که وقایع آن مربوط به دهه هفتاد یا هشتاد میلادی است و به عصر کنونی ارتباطی ندارد.
جوکر داستان غم انگیز بیامانی درباره کمتحملی اجتماعی است که از نظر زیبایی شناختی و اخلاقی، بسیار ناچیز، کم وزن، قابل پیش بینی، کلیشهای، مشتق شده از چند فیلم سینمایی و متن اثر بسیار خودبزرگبین است. بله! نظر نویسنده این متن همین است، جوکر فیلم بدی است. جوکر در مجموعه داستانهای بتمن زاییده خشونتی فانتزی است و تاد فلیپیس خمره بتمن را تکانی را داده و به جای فانتزی از سر دیگر خمره، خشونتی لذت بخش و مفرح را با جزئیات بیرون میآورد.
داستان جوکر تنیده با روایت بتمن است. در این مجال باید نقبی به بتمن زد، بالادستی بودن بتمن، زیادی شیک بودنش و برقراری عدالت توسط او به دلیل انگیزههای شخصی {قتل و پدر و مادرش} از منظر نگارنده تثبیت قدرت و سرمایه است و البته این شیوه تمجیدی در خلق ابرقهرمانانی مثل پرفسور «چارلز فرانسیس اگزاویه » (یکی از رهبران مردان ایکس) و مرد آهنی زنندهتر از شوالیه تاریکی است. حتی پلنگ سیاه آفریقایی متصل به انگارههای بورژوایی است. به هر حال جمیع ابرقهرمانان از مرفهین بیدرد هستند و در متن سرمایهداری، ابرقهرمانی مثل مرد عنکبوتی از طبقه فرودست، کمتر خلق میشود. در مواجهه با چنین اسطورههایی، خلق موجودی به نام جوکر با ویژگیهای واقع گرایانه به زعم سازندگان، تصویری آلترناتیو است که به زندگی مردم عادی نزدیکتر است و خشونتپروری در پس زمینهای ظاهرا متمدن در متن طبقه زیر دست رخ میدهد.
آرتور فِلِک مشغول به کار در آژانس اجاره دلقک در شهر گاتهام، در اواخر دهه ۱۹۷۰ یا اوایل دهه ۱۹۸۰ است. فیلم با اعتصابی اجتماعی آغاز میشود. زمانی که آتور مشغول گریم است، گزارشهای رادیو به زبالههای انباشته شده در خیابانها، بر اثر اعتصابهای شهری اشاره دارد. آرتور، دلقک و کمدینی مستقل است که در فقری عمومی به همراه مادرش(فرانسیس کانروی) زندگی میکند. آرتور کاراکتری دمدمی مزاج است و یک کارت ویزیت با خودش به همراه دارد که توضیح میدهد، او شرایطی رنجورانهای دارد که باعث میشود به طور دوره ای خندههای ناخواسته و بسیار عجیب و بلند داشته باشد.
جوکر فیلمی در ستایش تروریسم
فیلم «جوکر» عدالت اجتماعی را در گره بروز خشونت فردی تعریف میکند و اساس این فیلم سینمایی اثری تروریسم پرور است.به تدریج «آرتور فلک» با توجه به خلقیاتش متوجه میشود، کشتن تنها چیزی است که به او حس مقصود، معنا و زیبایی میبخشد، حالتی که آرتور با یک رقص گناه به مخاطبان منتقل میکند. در واقع این رقص زیباشناسی حس کشتن را در مخاطب بشدت تحریک میکند و با یک پایان رستگارانه، مولفان تروریسم اجتماعی را ستایش کرده و بدان قداست میبخشند. فیلم «جوکر» عدالت اجتماعی را در گره بروز خشونت فردی تعریف میکند و شالوده اصلی این فیلم سینمایی، تروریسم پروری است.
اومانیسم ما را به چنین ورطهای خواهد انداخت. ابلهان ظاهرا روشنفکر، برخاسته از متن هنر پسارنسانسی که واتیکان را متهم به توسعه خشونت میکردند، در جشنواره فیلم ونیز آنرا برگزیدند. زاویه دیدشان نسبت به فیلم همان زاویه دستمالیشده انسانی است. چقدر این نگاه انسانی مریض به سینما یا همان اومانیسم سینمایی میتواند خطرآفرین باشد که به تصدیق «تروریسم اجتماعی» به عنوان نمادهای مدرنیزاسیون میانجامد و مستحق دریافت شیر طلای ونیز میشود.
تروریسم اشکال مختلفی دارد و از لایه نخست یعنی اجتماع آغاز میشود. جوکر تثبیتکننده تروریسم لایه اول، یعنی تروریسم اجتماعی است و چنین جوششهایی پس از مدتی به تروریسم سیاسی و نظامی منجر خواهد شد، کما اینکه در نتیجهگیری روایی فیلم چنین مفهومی هست و کارگردان ابایی از پوشاندن آن ندارد. جشنواره هیجان زده و کم سواد ونیز در واقع با ژستهای مرسوم و منسوخ، باید مدافع مدرنیزاسیون اجتماعی باشد یا طرفدار تروریسم اجتماعی!؟
گروهی از اراذل و اوباش جوان حین انجام امور تبلیغاتی با لباس دلقک آرتور فلک (یواخین فونیکس) را مورد ضرب و شتم قرار میدهند و تابلوی تبلیغاتی او را میشکنند. رئیس او "هُویت وان" (جاش پایس) هزینه تابلوی تبلیغاتی را از او مطالبه میکند. جلسه هفتگی روان درمانی او با روانشناس دولتیاش به دلیل قطع بودجه به پایان میرسد. او متوجه میشود ماحصل رابطه نامشروع مادرش با توماس وین پدر بروس وین (بتمن) است، اما چندی بعد با سرقت پروندهاش از بیمارستان آرخام (تیمارستان روانی معروف شهر گاتهام در کمیک بتمن) متوجه میشود که این مسئله دروغ است و او فرزند مادرش نیست و به فرزندخواندگی گرفته شده است و در کودکی بارها توسط شوهر مادرخواندهاش مورد تعدی و تجاوز قرار گرفته است.
همکارش رندال(گلن فلشلر) به او یک اسلحه میدهد و حین اجرای برنامه برای کودکان {در لباس دلقک} این اسلحه از لباسش بیرون میافتد و به همین دلیل اخراج میشود. توماس وین نیز همزمان در پی تثبیت شدنش به عنوان شهردار است و کشته شدن سه نفر از کارمندانش توسط مردی که مثل دلقکها آرایش کرده (آرتور) جنبش کشتن ثروتمندان را در شهر به راه میاندازد. ماوری فرانکلین (رابرت دنیرو) کمدین مشهور که آرتور تمامی برنامههای او را دنبال میکند، قسمتی از برنامههای استندآپ او را در برنامهاش نشان میدهد و او را به سخره میگیرد. آرتور خود را در رابطهای خیالی با همسایهاشان سوفی داموند (زازی بیتز) میبیند و خیالی بودن این رابطه در یک شوک روانی پس از کشتن مادرش متوجه میشود. کارگردان تمامی حوادث غیر مترقبه را اطراف آرتور (جوکر) میچیند تا انگیزههای پراکندهای برای خیزش جوکر فراهم شود. این حجم از بلایا در شکلی واقعگرایانه، یک زلزله دراماتیک غیرمنطقی است.
خبر کشته شدن سه نفر از کارکنان توماس وین نمیتواند تبدیل به شورش مردم با ماسک دلقک شود. در این بخش یک اشکال عمده وجود دارد که هیچگاه وضعیت سیاسی این تظاهرات جنبههای درونی و روانی شهر گاتهام را آشکار نمیکند. آنقدر فیلم و دوربین به آرتور چسبیده و انگیزشهای خشونتطلبانه اجتماعی در حاشیه آتور محو است که پایانبندی غافلگیرانه با یک شورش خیابانی ارگانیک باور پذیر نیست. کافیست فیلم ک مثل کینخواهی (V for Vendetta) را تماشا کرده باشید که دریابید که تسری خشونت از فرد به جمع، چه جنبههای ارگانیک نمایشی میتواند داشته باشد. کارگردان با بد سلیقگی، نمیتواند وضعیت روانی شهر گاتهام را تصویر کند و پایانبندی و شورش پایانی فاقد منطق نمایشی است.
قدر مسلم سازندگان برای ساخت فیلم نگاهی به این نوشته خواهران واچوفکسی (برادران سابق و خالقان ماتریکس) داشتهاند. اما آنچه در جوکر میبینیم به یک تناقض بنیادین مبتلاست، نابرابری اجتماعی در کجای فیلم نمایش داده میشود؟
فیلم لبریز از این ادای دینهای مکرر است
«جوکر» بیش از آنکه یک فیلم مستقل باشد، اثری است که روی کلاس روایتهای بتمنی سوار شده و به دو فیلم کلاسیک نیویورکی دهه هفتاد و هشتاد میلادی، «راننده تاکسی» و «پادشاه کمدی» ادای احترام میکند، فقط ادای احترام و چیزی بیش از یک ادای احترام نیست. یکبار دیگر باید به صحنههای پایانی فیلم اشاره کنیم که بروس وین(بتمن) میان جسد پدر و مادرش ایستاده است، حتی این تصویر هم نوعی ادای احترام به شوالیه تاریکی است. فیلم لبریز از این ادای دینهای مکرر است، مادر آرتور «پنی» در حال استراحت، مشغول حال تماشای یک فیلم کلاسیک در تلویزیون مایل هستید برقصیم؟ ( Shall We Dance ) با هنرنمایی "فرد آستر" و "جینجر راجرز" است حتی سبک رقصیدن آرتور قبل از کشتن از مجموعه حرکات فرد آستر کپی شده است.
به سوی آنارشیسم بینهایت و فراتر از آن!
جوکر فیلمی به شدت خودپرستانه است و البته این نئوفاشیستم فردگرا در نماد نگاری سراسر فیلم شیوع دارد. آنقدر فیلم در القای لذت کشتن تحریک آمیز و چنان ناشناخته است که مخاطب پس از تماشای فیلم، با جنون آرتور میتواند سازگار و سمپاتیک باشد و البته کمدین بودن آرتور ایده پر زرق و برقی است که میتواند القای لذت کشتن و شورش اجتماعی را مثل صورت آرتور بَزک کند. خودپرستی فردی، مخربتر از نژاد پرستی کلاسیک با الگوهای رایج تعریف شده است، در این گونه ویژگی نژادی محسوس نیست و ویژگیهای اجتماعی هنجارشکن اصالت پیدا میکند. به دلیل برجسته کردن چنین خودپرستی خاص، فیلم خالی از زیباشناسی خشونت است و خشونت عامل مستقیم ارتباط با تماشاگر است.
اگر پیر پائولو پازولینی با فیلم و نمایش بیواسطه خشونت، تماشاگر را از خشونت فاشیستی نهی میکند، جوکر مخاطب را مستقیم به سوی خشونت بیپروایی هدایت میکند و با صحنههای پایانی زمینه رستگاری آنرا فراهم میآورد. تراویس بیکل (رابرت دنیرو) در راننده تاکسی به بیخوابی مزمن مبتلاست، این بیماری توام با رنجهای اجتماعی همراه میشود و زمینه خشونت فردی را فراهم میآورد. بمب تراویس در مواجه با فرد منفجر میشود، اما بمب جوکر چنان انفجاری به وجود میآورد که سایر خودپرستان اجتماعی را با خودش همراه میکند.
اشکال عمده جوکر این است که پیشینه روانی آرتور در فیلم برای ما شناخته شده نیست، اما خشونت خودپرستانه فردیاش در جهان خیالی گاتهام واقعگرایانه است و این موضوع تناقض را در متن روایت بیشتر میکند و از سوی دیگر پایانی برای بستن مفر خشونت وجود ندارد. در فیلم "راننده تاکسی" جامعه زمینه توقف را برای تراویس فراهم میکند و در پایان با رستگاری تراویس، اهرمی برای توقف او وجود دارد. اما برای جوکر هیچ اهرمی برای توقف وجود ندارد و فیلم را با شعار معروف انیمیشن داستان اسباببازی اینچنین میتوان تصور کرد: به سوی آنارشیسم بینهایت و فراتر از آن.
چرا تروریسم برای فراستی مقدس شد؟
اما در میان نظرات متنوعی که در مورد فیلم منتشر شده از همه مهمتر نظر مسعود فراستی و اظهار نظر عجیب او درباره این فیلم است! با توجه به همان قاب عکس مشهور اشاره شده در سطور پیشین که بتمن کوچولو در کنار پدر و مادرش ایستاده، همین یک قاب تفسیری جز این ندارد که بروس وین سمبل سرمایهداری باید به بلوغ برسد و عدالت را در گاتهام جاری کند، با این حساب، فیلم ضد سرمایهداری نیست.
«تراویس بیکل» در فیلم "راننده تاکسی" خشونت را از جامعه دریافت میکند و به فرد بازمیگرداند و در پی عمومی کردن این خشونت نیست. نورمن در فیلم روانی هیچکاک عقدههای سرکوب شده توسط مادرش را دریافت میکند و به ماریون بازمیگرداند. اما آرتور فیلم جوکر مجموعهای از تحقیرهای اجتماعی را به صورت فردی دریافت میکند و میخواهد خشونت دریافت شده را به صورت عمومی در سطح وسیعی به جامعه بازگرداند، به همین دلیل حضور در یک شوء تلویزیونی را انتخاب میکند، تا نمایش ترور او گستردهتر و عمومی شود. او مثل داعش و گروههای افراطی است که تمایل دارند، بروز خشونت خود را به صورت عمومی عیان کنند. در این فرآیند ضریب "جامعه ستیزی" را عمومیتر میکند و به مرز تروریسم میرسد و تروریسم قداست پیدا میکند و جوکر در مقام یک تروریست مقدس میشود. هر کسی که این جوکر را عملش و حرکتش را ستایش کند، تجربه لذت کشتن را در مقام تروریسم ستوده است. فاصله فراستی همواره در مقابل خشونت، میزان و اندازهای خاص داشته است و سئوال نگارنده این است که او در کنار چه میزان خشونت خواهد ایستاد؟ /882/ 102/