ماجرای قطعه ۲۵۵ گلزار شهداء رشت
سردار شهید اردشیر رحمانی در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۴۰ در یک خانواده مومن و مذهبی در شهرستان رشت دیده به جهان گشود.
او در کودکی بسیار باهوش و پر جنبوجوش بود و در نوجوانی و جوانی نیز اهل معرفت، دانش و نیایش بود، بهگونهای که همه حس میکردند جلوتر از زمان خودش پرواز میکند و پدر اردشیر او را «کبوتر سفید» صدا میکرد.
وی پس از دوران خردسالی، سالهای تحصیل خویش را یکی پس از دیگری با موفقیت سپری کرد و دیپلم تجربیاش را با نمرات عالی از دبیرستان آزادگان رشت گرفت، اکبر برادر بزرگ اردشیر، اصرار داشت تا اردشیر به خاطر توانمندیاش، در تحصیلات عالیه، به خارج از کشور و به هند، دانمارک، انگلیس برود و آنجا ادامه تحصیل بدهد.
او تقریباً سال چهارم دبیرستان بود که انقلاب اسلامی شکل گرفت و در جریان پیروزی انقلاب، فعالانه در تظاهرات علیه طاغوت شرکت میکرد و یک بار هم به مدت چند روز، ساواک او را بازداشت کرد و مورد شکنجه قرار داد ولی پس از آزادی دوباره به پخش اعلامیه، پوستر و نوار سخنران امام خمینی (ره) و شرکت در راهپیماییها و تظاهرات مشغول شد.
وی بعد از پیروزی انقلاب نیز در صحنههای مختلف دفاع از انقلاب حضوری چشمگیر داشت و سرانجام به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در رشت درآمد و در واحد روابط عمومی سپاه، ادای وظیفه کرد و خیلی طول نکشید که همراه با آغاز جنگ تحمیلی به جبههها رفت.
آقا اردشیر قصه ما هر چند وقت یک بار، مرخصی اجباری میآمد و آن هم زمانی بود که مجروح میشد و مجبور بود به بیمارستان برود و از آنجا که مرخص میشد، مدتی کوتاه میآمد منزل، دوران نقاهت را میگذراند و دوباره عازم جبهه میشد.
وی پس از بازگشت از سر پل ذهاب در سال ۱۳۶۱ وقتی به منزل آمد، طبق فرموده مادرش، گفت: اثاثیه مرا ببندید، چون برای چهار سال به جبهه میروم، زیرا زندگی ارزشمند و خداگونه شدن را در جای جای جبههها سراغ پیدا کرده بود.
مسئولیت در جبهه و تعهد به خدمت، به او فرصت نمیداد که در عقب جبهه بماند، او شیفته جهاد و سرمست عطر خوش شهادت بود و پیش از شهادت نیز چندین بار مجروح شده بود.
مادر اردشیر تعریف میکند که وقتی او بخواب میرفت، مینشست و سیر نگاهش میکرد، زیرا گاهی اوقات در خواب یک حال دیگری داشت، و در خواب گاهی فریاد میکشید: «گردان حمله!» میگفتم: بخواب پسرم، این جا منزل است، چشمهایش را باز میکرد و میگفت: ببخشید مادر، خواب دیدم که در جبهه هستم. گفتم: پسرم، مگر در جبهه چه مسئولیتی دارید؟ گفت: غلام امام حسین (ع) هستم مادر.
یک روز به او گفتم: آی اردشیر جان، مادر به فدایت، بیا زن بگیر، خندید و گفت: آدرس میخوای مادر؟ گفتم: بله که آدرس میخوام پسرگلم، یک برگه کاغذ گرفت، نوشت، گفتم بخوان، خواند: «اول خیابان لاهیجان، گلزار شهداء قطعه ۲۵۵».
سردار شهید اردشیر رحمانی پس از رشادتهای فراوان در جبهههای نبرد حق علیه باطل، سرانجام در شب سوم بهمن ماه سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پیکر پاک و مطهر سردار رشید سپاه اسلام، شهید اردشیر رحمانی پس از تشییع باشکوه مردم ولایتمدار شهرستان رشت در قطعه ۲۵۵ گلزار شهداء تازهآباد به خاک سپرده شد.