۰۸ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۵
کد خبر: ۷۵۸۲۸۹
در محفل ادبی شهید جمهور؛

برترین شعرای حوزه، در سوگ شهدای خدمت شعر سرودند + فیلم

برترین شعرای حوزه، در سوگ شهدای خدمت شعر سرودند + فیلم
جمعی از شعرای حوزوی در محفل ادبی شعر شهید جمهور در وصف و رثاء رئیس جمهور شهید آیت اللله رئیسی و همراهان شهیدش اشعاری را سرودند.

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، جمعی از شعرای حوزوی در محفل ادبی شعر شهید جمهور که عصر دوشنبه در ساختمان دارالشفاء مرکز مدیریت حوزه علمیه قم برگزار شد در وصف و رثاء رئیس جمهور شهید آیت الله رئیسی و همراهان شهیدش اشعاری را سرودند.

در این مراسم میلاد عرفان‌پور، حامد عسکری و شاعران برتر حوزه‌های علمیه حجج اسلام سید محمد بابامیری جواد محمدزمانی محمدحسین انصاری نژاد محمدمهدی خانمحمدی، آقایان رضا خورشیدی فر سید علی نقیب محمدمتین کریمی و خانم‌ها راضیه جبه داری عاطفه خرمی عاطفه جوشقانیان شعر خوانی کردند.

برترین شعرای حوزه در سوگ شهدای خدمت سرودند/تکمیل نیست

ابتدای برنامه پس از تلاوت قرآن و پخش سرود ملی حجت الاسلام سیدعلوی ضمن خیر مقدم به بیان تاثیر شعر و ادبیات خصوصاً شعر طلاب در جامعه پرداخت و گفت در گذشته باید شعرا را به خط می کردیم اما در این حادثه سوزناک چند قدم از ما جلوتر بوده و با قلم و طبع لطیف شاعرانه خود به محضر شهدای خدمت اداء دین کردند. سپس شاعران حوزوی یکی پس از دیگری به شعرخوانی پرداختند.

برترین شعرای حوزه در سوگ شهدای خدمت سرودند/تکمیل نیست

حجت الاسلام بابامیری:

غبار شد همه دنیا به پیش چشمانم

درون آیینه دیدم چقدر ویرانم

و زخم پنجه کشید بر وجودم

و جز نوید عافیتت هیچ نیست درمانم

هزار هول و ولا در دلم به پا شده است

چقدر در شب کابوس ها پریشانم

میان آیه امن یجیب ابراهیم

به فکر معجزه آتش و گلستانم

هوا پر از مه و سرما، هوا پر از بغض است

و چشم های من ابری است غرق باران است

چقدر دلهره دارم

چقدر مضطرب از پخش صورت قرآنم

عجیب نیست که که دلواپس شما باشم

که با مرام تو باقی است عهد و پیمانم

تعداد بازدید : 16

حجت الاسلام محمد زمانی:

کوه، پرواز را تماشا کرد، کوه پژواک شوق یاران شد
ابر پر کرد دشت و دامنه را، دامن دشت غرق باران شد

کوه بر صبر خویش سرسوده، شب پر از خاطری مه آلوده
جنگل از حجم داغ فرسوده، لحظه‌ها بغض روزگاران شد

ناله در چاه سرفروبرده، بغض ها در گلو فروخورده
چهره ها همچو باغ پژمرده، چشم ها مثل آبشاران شد

ورزقان هر طرف شمیمی از شهدا و امام در دل داشت
ورزقان گوشه شلمچه و فاو، ورزقان گوشه جماران شد

از قضا شب شب ولادت بود، سهم یاران من شهادت بود
چشم ها ابری ارادت بود، اشک آمد ستاره باران شد

فارغ از بال و بالگرد شدند، راحت از سال و سالگرد شدند
مرد بودند و پایمرد شدند، حق هم از آن حق مداران شد

داغدار رئیس جمهوریم، داغدار وزیر و استاندار
داغدار امام جمعه شهر، دل ما شهر سوگواران شد

روز تشییع مثل رستاخیز، همه شوریده حال و شور انگیز
قم و تهران و مشهد و تبریز، هر طرف مهد بی شماران شد!

برترین شعرای حوزه در سوگ شهدای خدمت سرودند/تکمیل نیست

راضیه جبه داری:

وگفت حال کجا، عصر انقلاب کجا

سیاه نیمه شب کجا و نور آفتاب کجا

نمی شود وسط کاخ بی تکلف زیست

صفای قیمه کجا رونق کباب کجا

رفاه روزی هر روزه مدیران بود

چرا تلاش چرا دغذغه، شتاب کجا

تو آمدی و بهم خورد شیوه رخوت

قرار چیست صبور کدام، خواب کجا

شبیه آینه ها صاف بودی و صافی

زلالی تو کجا و ابو نقاب کجا

خلوص و سادگی و راستگویی تو کجا

رسانه های فریب و پرآب و آب کجا

اگر نبود خط خون تو

نمی دانم کشیده بود سرانجام انقلاب کجا

کسی به جز تو شبیه خودت نخواهد شد

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا

پس از تو هر چه دلم را به صبرخواندم

گفت صلاح کار کجا و من خراب کجا

برترین شعرای حوزه در سوگ شهدای خدمت سرودند/تکمیل نیست

محمد متین کریمی:

قلبت سپید بود هم اکنون سپیدتر

سابق شهیدبودی حالا شهیدتر

--------

به گواهی شاهدان سرظهر یا رضا گفتی و سوار شدی

در دلت حس تازه جوشید و به شهادت امیدوار شدی

جنگل سبزورزقان آن روز، خبر از اتفاق تلخی داشت

کوه با آن شکوه بی مانند داغ تلخی داشت

خبرتازه ای نبود از تو، چشمم از انتظار تر شده بود

مه شدید وشدیدتر شده بود،آسمان بی قرار تر شده بود

سوختی که رد بشوی، پیچ صعب العبورخدمت را

فتح کردی میان آتش و آب، مقصد اخرت شهادت را

عاطفه خرمی:

کشانده ای دل یک شهر را به همراهت

سفر به خیر و سلامت خدا به همراهت

عبای ساده تو سایه سار مردم بود

برو که سایه آل عبا به همراهت

چه کرده ای مگر ای مردم با دل این قوم

که هست این همه دست دعا به همراهت

به روی شانه تو بار درد امت بود

بگو که میبری اش تا کجا به همراهت

کبوتر حرمی روبه آسمان رفتی

دعای شاه خراسان رضا به همراهت

دلم گرفته از این روزگار رنج آلود

ببر به شهر شهیدان به همراهت

تو را باد و بوران و مه می شناسند

تو را مردم کوره ده می شناسند

تو از جنس میز ریاست نبودی

تو اهل هوای سیاست نبودی

تو را باید آن سوی ماجرا دید

تو را باید از بند دنیا رها دید

کتاب خدا روی دستت کجایی

تو در کفر مطلق صدای خدایی

تو رنگ دیانت زدی بر سیاست

سکوتت شده پاسخ هر اهانت

توگفتی که یک سینه اسرار داری

بمیرم دلی مثل سردار داری

امید همه شاخه های شکسته

صدای بلند گلوهای خسته

چراغ فروزان شب های میهن 

از آن روز در فکر فردای میهن

اگر چه دلت خسته از ناسزا بود

پناه تو آغوش رضا بود

چه گفتی تو در لحظه های عبادت

چه خواندی مگر جز دعای شهادت

کجا رفته ای پاره جان ایران

به دنبال تو چشم حیران ایران

ببین دسته های عزادار خود را

ببین باز هم رای بسیار خود را

کجا دیده دنیا چنین ازدحامی

چنان افتخاری، چنین احترامی

غمت ابتدای حضوری دوباره است

سرآغاز شوری دوباره است

برو خاطرت جمع باشد شهیدم

دوباره تویی انتخاب جدیدم

برترین شعرای حوزه در سوگ شهدای خدمت سرودند/تکمیل نیست

میلاد عرفان‌پور  شاعر " ما مدعیان صف اول بودیم، از آخر مجلس شهدا را چیدند"

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند

به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

از این حسرت روزمره، کشیدندشان ذره ذره

که بی‌حاشیه، بی‌تکلف، به متن و به معنا رسیدند

من المؤمنین رجالٌ… که دنیا شب قدرشان بود

شنیدند «من ینتظرْ…» را، به «قرآن»، به «احیا» رسیدند

به تاریکِ شب، هدیه دادند درخشیدن اشکشان را

از آن تیرگی‌ها گذشتند، به این روشنی‌ها رسیدند

به دل، زخم و بر لب، تبسم...

همهْ دردشان درد مردم

به آغوش گرم شهادت برای مداوا رسیدند

پس از سال‌ها رنج دنیا، نیفتاده بودند از پا

مقام رضا رزقشان شد، به لبخند زهرا رسیدند

دریغا و دردا که ماندیم، عجب سهمگین است ماندن

چه جانانه از جان گذشتند، شگفتا چه زیبا رسیدند

نه از مدعی‌ها نبودند، گرفتار دنیا نبودند

ببین این صف اولی‌ها، به آغوش مولا رسیدند»

برترین شعرای حوزه در سوگ شهدای خدمت سرودند/تکمیل نیست

سیدعلی نقیب:

رود بود و بی قرار، خستگی نمی شناخت

اهل کار بود و کار، خستگی نمی شناخت

مرد بود و دائماً در نبرد تن به تن

در میان کارزار خستگی نمی شناخت

او زپا نمی نشست تا که کم شود

غم مردمان این دیارخستگی نمی شناخت

آبشار و سربه زیر مثل چشمه ها زلال

کوه بود و استوار خستگی نمی شناخت

در هجوم هجمه ها در کمین کینه ها

همچنان امیدوار، خستگی نمی شناخت

گرچه جاده پر زمه، یا که راه پرگره

یا جاده پرغبار، خستگی نمی شناخت

رهبرت نوشته است که رئیسی عزیز

این دلیر سربه دار خستگی نمی شناخت

ارسال نظرات