تأملی در سبک زندگی دهه نودیها

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، نسلی در حال رشد است که آرام و بیصدا، اما با قدرت در حال دگرگونسازی بسیاری از معادلات فرهنگی و اجتماعی ماست. فرزندان دهه نود که اکنون در سنین نوجوانی به سر میبرند ویژگیهایی متمایز از نسلهای گذشته دارند؛ نسلی پیچیده و پرابهام که تجربه زیستهاش با دنیای قبل از خود بسیار متفاوت است. برخلاف نسلهای پیشین که مدرسه، خانواده و مسجد محورهای اصلی شکلگیری هویت آنان بود این نسل هویت خود را بیشتر در بستر شبکههای اجتماعی، رسانههای دیجیتال و شخصیتهای مجازی میسازد.
نوجوانان امروز بیش از آنکه متأثر از الگوهای سنتی باشند تحت تأثیر پلتفرمها و فضای آنلاین قرار دارند و این واقعیت تغییراتی بنیادین در فرهنگ عمومی رقم خواهد زد. دهه نودیها آمدهاند تا نسخه جدیدی از زندگی را در جامعه ایرانی بنویسند؛ اما پرسش مهم آن است که ما چقدر این نسل را میشناسیم؟ آیا نظام آموزشی، خانوادهها، نهادهای دینی و رسانهها برای درک زبان، دغدغهها و جهانبینی این نسل آمادهاند یا همچنان با عینک نسلهای گذشته به آنها مینگرند؟ آینده فرهنگی کشور، بیتردید در گرو پاسخ درست به این پرسش است.
تولد در بستر تغییر
نوجوانان دهه نودی محصول دوران پرتلاطم و در حال گذار ایراناند؛ نسلی که در بستر تحولات عمیق رسانهای، تربیتی و اقتصادی چشم به جهان گشود. آنان نه با رسانههای سنتی مانند تلویزیون بلکه با ابزارهای نوین ارتباطی چون تبلت، تلفن همراه و اینترنت بزرگ شدند. خانوادههایی که این نسل در آن رشد کرده اغلب دیگر از ساختارهای سنتی تبعیت نمیکردند؛ چراکه والدین خود نیز دچار نوعی ناپایداری در هویت فرهنگی و ارزشی بودند. بهعبارتی نوجوانان امروز نه در دل یک جامعه با ثبات بلکه در میانه چالشی مستمر میان سنت و مدرنیته پرورش یافتهاند.
جامعهای که هنوز نتوانسته به تعریفی روشن از خود، ارزشها و اولویتهایش برسد ناخواسته سردرگمیاش را به نسل جدید منتقل کرده است. بنابراین این نسل نهتنها در پی یافتن جایگاه خود بلکه درگیر یافتن معنایی برای هویت جمعیاش نیز هست. آنها آیینهای از جامعهایاند که در حال تجربهکردن یک گذار دشوار است؛ جامعهای که از یکسو با جذابیتهای دنیای مدرن روبهروست و از سوی دیگر هنوز پیوندهایش با سنتها را بهطور کامل نگسسته است.
در جستوجوی الگو؛ اما کجا؟
یکی از ویژگیهای برجسته نوجوانان دهه نودی عطش جدی آنها برای یافتن «الگو» است؛ اما برخلاف نسلهای پیشین این نیاز دیگر از مسیرهای سنتی همچون خانواده، مدرسه یا مسجد برآورده نمیشود. امروزه پلتفرمهایی مانند اینستاگرام، تیکتاک، یوتیوب و روبیکا جایگزین نهادهای سنتی در نقش الگوسازی برای نوجوانان شدهاند.
یافتههای میدانی نشان میدهد که چهرههای اثرگذار بر ذهن و رفتار این نسل نه الزاماً علما، معلمان یا شخصیتهای فرهنگی، بلکه اغلب اینفلوئنسرهای ناشناخته اما پرطرفداری هستند که جذابیت ظاهری و بیان پرکشش دارند، نه عمق محتوایی.
این الگوها معمولاً سبک زندگیای را تبلیغ میکنند که یا در تضاد با ارزشهای دینی قرار دارد یا نگاهی مصرفزده، سطحینگر و لذتمحور را ترویج میدهد؛ نگاهی که زندگی را در قالب سرگرمی و نمایش تعریف میکند و از معنا و تعهد تهی است.
به همین دلیل نوجوان امروز بیش از آنکه با آموزههای تربیتی سنتی درگیر باشد تحت تأثیر جهان تصویری و سریعالانتقال شبکههای اجتماعی است؛ جهانی که در آن ظاهر مهمتر از باطن و جذابیت مهمتر از حقیقت شده است.
هویت چندپاره؛ بحران معنا در نسل نو
زیست دیجیتال یکی از مهمترین عوامل شکلدهنده هویت نوجوانان دهه نودی است و از پیامدهای مستقیم آن شکلگیری نوعی هویت چندپاره و ناپایدار در این نسل است. نوجوان امروز در معرض هجوم پیامهای متنوع و متناقضی قرار دارد؛ از یکسو با تعالیم دینی و ارزشهای ملی روبهروست که اغلب بهصورت رسمی، گاه تحکمی و خشک به او ارائه میشوند و از سوی دیگر با سیلاب جذاب و پرزرقوبرق فرهنگ تصویری جهانی که بر محور لذت، شهرت و موفقیت فوری میچرخد.
در نتیجه نسلی شکل گرفته که ترکیبی از ویژگیهای به ظاهر متضاد را در خود دارد: احساساتی، لطیف و گاهی اشکریز اما در عین حال مستعد رفتارها یا سخنان تند و آزاردهنده؛ اهل نماز و زیارت ولی همدل با سبک زندگی و زبان سلبریتیهای غربی.
این تضادها باعث شکلگیری بحران معنایی در نوجوان شده است؛ بحرانی که خودش قادر به درک و تحلیل آن نیست و بزرگترها نیز نه درک دقیقی از آن دارند و نه ابزار مؤثری برای مدیریت یا راهبری آن. چنین شرایطی نوجوان را در فضایی از سردرگمی و هویتی ناپایدار رها میکند.
مشارکتگری فعال یا مصرفکننده منفعل؟
نوجوانان دهه نودی برخلاف نسلهای پیشین دیگر مخاطبانی منفعل و صرفاً پذیرنده نیستند. آنها نقش فعالی در فضای رسانهای دارند؛ هم مصرفکنندهای گزینشگر هستند و هم خود تولیدکننده محتوا. نظر میدهند، نقد میکنند و برای دیدهشدن تلاش میکنند. این ویژگی اگر بهدرستی فهم و هدایت شود میتواند زمینهساز تربیت نسلی خلاق، متفکر و مشارکتجو باشد.
با این حال بسیاری از نهادهای فرهنگی کشور همچنان با نگاه سنتی به کودک و نوجوان مینگرند؛ گویی آنها فقط باید شنونده باشند، نه کنشگر. این نگاه باعث شده نوجوان امروز احساس بیگانگی با محافل رسمی فرهنگی و دینی داشته باشد و ترجیح دهد هویت خود را در زیست دیجیتال و شبکههای اجتماعی شکل دهد جایی که خودمختارانه میتواند اثرگذار باشد و دیده شود.
نادیدهگرفتن این تحولات، شکاف میان نسل نوجوان و نهادهای فرهنگی را عمیقتر میکند و موجب میشود این نهادها از تغییرات اجتماعی عقب بمانند. فهم دقیق این تغییر نقش پیششرط بازسازی گفتمان فرهنگی مؤثر برای ارتباط با نسل نو است.
گمشدهای بهنام گفتوگو
یکی از مهمترین چالشها در ارتباط با نوجوانان امروز ناتوانی بزرگترها در برقراری گفتوگویی واقعی و اثربخش با آنان است. والدین، معلمان و مربیان اغلب با زبان و ذهنیت نسل دهه نودی بیگانهاند. این نوجوانان، ادبیات، دغدغهها و چارچوبهای فکری خاص خود را دارند که با الگوهای سنتی تربیت چندان همخوان نیست.
در عین حال تجربههای موفق تربیتی – چه در برخی مدارس نوآور، چه در مؤسسات فرهنگی مردمی و یا در کمپینهای رسانهای موفق – ثابت کردهاند که اگر به نوجوان اعتماد شود و فضای گفتوگویی برابر، محترمانه و بدون تحکم برای او فراهم شود استعدادها و توانمندیهای شگفتانگیزی در او شکوفا خواهد شد.
اما لازمه این تحول، تغییر زاویه دید ما نسبت به نوجوان است؛ باید از موضع اقتدار فاصله بگیریم و او را نه بهعنوان مسئله یا معضل بلکه بهعنوان موجودی فعال، پیچیده و قابل فهم ببینیم. تنها با چنین نگاهی میتوان با نسل جدید ارتباطی سازنده برقرار کرد و زمینه رشد متوازن و معنادار او را فراهم ساخت؛ رشدی که برخاسته از فهم، احترام و گفتوگویی دوطرفه است.
وظیفه حوزه و روحانیت چیست؟
بیتردید حوزه علمیه نمیتواند نسبت به تحولات فرهنگی و اجتماعی نسل جدید بیاعتنا باشد. اگر قرار است نسل آیندهای مؤمن، متعهد و انقلابی تربیت شود، نخست باید این نسل را با نگاهی دقیق، علمی و واقعبینانه شناخت. این شناخت صرفاً با نصیحتگویی و روشهای سنتی حاصل نمیشود بلکه مستلزم بازنگری جدی در شیوههای ارتباطی، محتوای پیام و ابزارهای دعوت است.
روحانیون جوان، مبلغان فعال و طلابی که در مدارس و مساجد حضور دارند باید مهارتهایی نو بیاموزند؛ از جمله اینکه چگونه با نوجوان امروز سخن بگویند؛ نه فقط از راه منبر و سخنرانی بلکه با بهرهگیری از ابزارهایی چون بازی، تصویر و مهمتر از همه گفتوگوی صمیمانه و همدلانه.
مسئله این نیست که چرا نوجوانان از ما فاصله گرفتهاند بلکه باید بپرسیم چقدر برای شناخت دنیای ذهنی و احساسی آنها تلاش کردهایم؟ تا زمانی که زبان ما با زبان آنها بیگانه باشد نمیتوان انتظار ارتباطی مؤثر داشت. بازآفرینی رابطه نسل جدید با دین نیازمند نگاهی نو و روشی تازه از سوی حوزه است.
جمعبندی
دهه نودیها حامل نسلی نو هستند که نشانههای دگرگونی آینده در رفتار و نگاه آنان مشهود است. این نسل بازتاب جامعه فردای ماست و نمیتوان نسبت به ویژگیها و تحولات آن بیتفاوت بود. مواجهه مؤثر با این نسل نه از مسیر تقابل و انتقاد بلکه از راه فهم عمیق، گفتوگوی صمیمی، همراهی فعال و هویتسازی آگاهانه و مبتنی بر درک واقعیتها ممکن است.
اگر امروز حوزویان، فعالان فرهنگی و تصمیمسازان اجتماعی، زبان ارتباطی دهه نودیها را نیاموزند و با دغدغهها، زبان و دنیای فکریشان آشنا نشوند،در آیندهای نزدیک با نسلی روبهرو خواهند شد که دیگر ما را درک نمیکند و حاضر نیست در مسیر ما گام بردارد.
دهه نودیها را باید با نگاه مسئولانه دید؛ نگاهی که نه از روی ترس بلکه از سر تعهد و دغدغه نسبت به آینده جامعه شکل گرفته باشد. این نسل ظرفیتهایی بزرگ دارد اما برای شکوفایی آن نیازمند همراهی نهادهایی است که پیشازآنکه بخواهند تربیت کنند باید یاد بگیرند که چگونه بشنوند، بفهمند و همراه شوند.