۲۹ تير ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۲
کد خبر: ۷۸۶۵۰۳

وقتی دست به قلم نباشیم، دشمن می‌نویسد!

وقتی دست به قلم نباشیم، دشمن می‌نویسد!
گوشه گود نشستن و نظر دادن، عادتی شده که فرهنگ ما را زمین‌گیر کرده. حالا وقت آن است که از صندلی نقد پایین بیاییم، دست‌به‌ماشه شویم و باری از زمین برداریم. در میان طوفان تحولات منطقه‌ای و جنگ روایت‌ها، عادت خطرناک به تماشاگری فرهنگی، نسل جدید را از نقش‌آفرینی بازداشته است.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، در پیچ‌وخم‌های پرشتاب تحولات منطقه‌ای و جهانی که هر لحظه‌اش می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد، عرصه فرهنگ و تربیت در ایران با چالشی بنیادین روبروست: «تماشاگری» به جای «میدان‌داری». 

پدیده‌ای خزنده و فرساینده که چون سدّی نامرئی، راه را بر تأثیرگذاری اجتماعی می‌بندد. اکنون زمان آن فرا رسیده که از جایگاه تحلیل‌گر صرف خارج شویم و به کنشگرانی فعال و خلاق در میدان بدل گردیم.

کارشناسان فرهنگی هشدار می‌دهند که جامعه ما، به‌ویژه در حوزه‌های تربیتی و اجتماعی، درگیر نوعی انفعال رفتاری و ذهنی شده است. بسیاری از فعالان، به جای آنکه خود را عضوی مؤثر در سیر حوادث ببینند، در نقش مشاهده‌گرانی منفعل باقی مانده‌اند؛ کسانی که تنها وظیفه‌شان را تحلیل، نقد و گاه تمجید می‌دانند.

رقیه فاضل، پژوهشگر حوزه فرهنگ و تربیت، در تشریح این معضل می‌گوید: «ما عادت کرده‌ایم تماشاچی باشیم. نهایتاً می‌توانیم توصیفی از یک واقعه ارائه بدهیم، اما وارد میدان نمی‌شویم؛ گویا فرهنگ برایمان تبدیل شده به عرصه‌ای برای واکنش، نه کنش.

نتیجه این نگاه، چیزی جز انباشت تحلیل‌های بی‌اثر، جلسات پُرتکرار و گزارش‌هایی بی‌برنامه نیست؛ وضعیتی که جامعه را به تماشاگر تاریخ خود بدل می‌کند، نه معمار آن. وقتی تحلیل‌ها در سطح می‌مانند و به پیشنهاد و اقدام ختم نمی‌شوند، میدان فرهنگ خالی می‌ماند؛ و دشمن، هوشمندانه خلأها را پُر می‌کند.»

وقتی دست به قلم نباشیم، دشمن می‌نویسد!

تاریخ، درس‌آموز و جاری؛ نه یک صحنه تکراری 

یکی از ریشه‌های اصلی این تماشاگری، نگاه ایستا و لحظه‌ای به تاریخ است. بسیاری از ما، رخدادهای تاریخی را چون قاب‌های بسته می‌نگریم؛ انگار یک رویداد، آغاز و پایان خود را دارد و اثری در امروز ندارد. اما تاریخ، یک رود در جریان است؛ بستر پویایی که انسان‌ها در آن نقش‌آفرینی می‌کنند و اراده‌ها، مسیر آن را عوض می‌کنند.

برای روشن‌تر شدن این نکته در توقف جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی، تحلیل فاضل از دو واقعهٔ صلح حدیبیه و صلح امام حسن (ع) راهگشاست. او می‌گوید: «صلح حدیبیه، پیروزی‌ای پنهان در دل یک عقب‌نشینی بود؛ زیرا امت اسلامی در بیعت رضوان، به انسجامی رسید که پایه‌گذار فتح آینده شد. اما صلح ساباط، در اثر از هم‌پاشیدگی جبهه حق و سستی خواص شکل گرفت. تفاوت این دو، یادآور این حقیقت است که سرنوشت تاریخ را انسجام و استقامت یا تزلزل و تفرقه رقم می‌زند.»

وقتی مردم یک جامعه، باور کنند که تحلیل، گرایش قلبی، انتخاب‌های فردی و حتی کوچک‌ترین تصمیم‌هایشان در سرنوشت امت اثرگذار است، دیگر با تاریخ مثل سریالی سرگرم‌کننده برخورد نمی‌کنند. این درک، مقدمه‌ای است برای عبور از تماشاگری و ورود به میدان.

چگونه «دست‌به‌ماشه» باشیم؟ راهکارهایی برای کنشگری فعال

۱. تقویت استحکام اجتماعی با «روایتگری» و «ذکر»

در میدان جنگ نرم، اولین خط دفاع، آگاهی تاریخی است. فاضل با تأکید بر مفهوم «ذکر» در سنت دینی، آن را سپری در برابر غفلت جمعی می‌داند: «روایتگری از حماسه‌ها، یعنی زنده نگه داشتن حافظه جمعی؛ از صدر اسلام تا دفاع مقدس و مقاومت امروز انقلاب اسلامی، غزه، لبنان، یمن. این‌ها قصه نیستند، خطِ اتصال ما با حقیقت‌اند.»

الگوسازی از شخصیت‌های تاریخی نظیر رفیده (اولین پرستار زن اسلام) تا مجاهدان گمنام جنگ تحمیلی، راهی است برای پرورش نسلی مسئول. بازخوانی عالمانه و خلاقانه این روایت‌ها، نه تنها هویت‌ساز، بلکه انگیزه آفرین است.

به همین اندازه، احیای نمادهای مقاومت اهمیت دارد. پرچم، چفیه، دست‌نوشته شهید و یا حتی لباس کار داوطلبان، می‌تواند به یادآوری دائمی تبدیل شود.

برگزاری اردوهای راهیان نور یا زیارت مزار شهدای اخیر، فرصتی است برای پیوند ملموس نسل امروز با حقیقت میدان. همان جایی که ریشه‌های ایثار، نه در کتاب که در خاک و خون ثبت شده‌اند.
نمایشگاه‌های عکس از جنایات دشمن و مظلومیت جبهه مقاومت نیز ابزارهایی مهم برای تصویرسازی حقیقی میدان هستند؛ چراکه در جهانی پر از اطلاعات فیلترشده، تصویر، زبانی مستقیم برای انتقال حقیقت است.

وقتی دست به قلم نباشیم، دشمن می‌نویسد!

۲. استقلال اقتصادی با احیای تعاونی‌ها

در دوران ناامنی اقتصادی، کنشگری فقط در سطح فرهنگی نمی‌ماند. تحلیلگر فرهنگی می‌گوید: «تعاونی‌های کوچک و مردمی، نه تنها مسیری برای تقویت معیشت خانواده‌ها هستند، بلکه هسته‌های پدافند غیرعامل‌اند.

وقتی مردم در قالب گروه‌های محلی، کالاهای اساسی را با سرمایه خرد تهیه و توزیع می‌کنند، هم حس مسئولیت مشترک تقویت می‌شود، هم از زنجیره توزیع‌های ناکارآمد رها می‌شویم.»

تشکیل تعاونی‌های خودجوش محلی، ولو با منابع اندک، می‌تواند الگویی برای بازسازی اعتماد اجتماعی باشد. این مدل، بر خلاف اقتصادهای متمرکز و آسیب‌پذیر، انعطاف‌پذیر، تاب‌آور و مشارکتی است.

۳. زندگی مجاهدانه؛ تحول در ابعاد روانی و معنوی 

فاضل می‌گوید: «ادبیات سستی و بی‌حوصلگی، محصول سبک زندگی انفرادی و مصرف‌گراست. برای همین باید فرهنگ عمومی را از واژگان ضعف‌زا پاک کنیم: «دلم گرفته»، «خسته‌ام»، «نمی‌کشم» و ...این‌ها پالس‌های ناامیدی به خود و جامعه‌اند.»

در کلام مقام معظم رهبری نیز بارها بر اصل «لا تهنوا؛ سست نشوید» تأکید شده است؛ این فرمان، نشان‌دهنده اهمیت روحیهٔ قوی در مواجهه با چالش‌هاست. مجالس و محافل فرهنگی باید تقویت‌کننده دل‌ها باشند، نه مایه تضعیف آن‌ها.

زندگی مجاهدانه، به معنای رها کردن دنیا نیست؛ بلکه نگاه متفاوت به دنیاست. یعنی حرکت از فردگرایی به جمع‌گرایی، از زندگی صرفاً شخصی به زیست اجتماعی مؤثر. در میدان امروز، حفظ خلوص نیت و اجتناب از ریا، حتی دشوارتر از میدان جنگ نظامی است؛ چراکه بسیاری از نقش‌ها، بدون تهدید جانی، امکان آلوده شدن به خودنمایی را دارند.

اینجاست که استغفار، خلوت شبانه و جلسات تقویت دل‌ها ضرورت پیدا می‌کنند.

وقتی دست به قلم نباشیم، دشمن می‌نویسد!

آینده‌ای در گرو عمل ما

فاصله میان تحلیل و عمل، نه فقط یک مشکل روشی، بلکه یک خطر تمدنی است. تحلیلگر فرهنگی می‌گوید: «در روزهایی هستیم که میدان، از همیشه بازتر و آماده‌تر است. آنچه کم است، «قدمِ اول» ماست. باید این فرصت را جدی بگیریم؛ روایتگری دقیق، اقتصاد مردمی و بازسازی نگاه‌مان به زندگی، سه رکن عبور از تماشاگری به کنشگری است.»

فرصت‌هایی از جنس تقدیر الهی، منتظر تحقق ماست. تاریخ در لحظه‌ای ایستاده که یا آن را رقم می‌زنیم یا تماشا می‌کنیم که دیگران چگونه آن را می‌نویسند. آیا آماده‌ایم بازیگر شویم؟

ارسال نظرات